شفاعت 152 مطلب

ضرورت شفاعت با وجود توانایی خدا بر بخشش مستقیم!؟

با توجه به اینکه خدا به همه چیز آگاه است و دوست دارد که بندگانش را ببخشد و مانعی هم در برابر بخشش او نیست، چه نیازی به شفاعت است؟

خداوند قدرت بخشش مستقیم را دارد؛ امّا خود برای ایجاد امید و شایستگی بیشتر در شفاعت شونده جهت توبه و نیز برای ترفیع مقام توبه کننده و هر بنده ای شفاعت را جعل فرموده است. شفاعت در شکل صحیح که مد نظر قرآن و روایات می باشد، در عرض توبه نیست تا با وجود یکی، توجیهی برای عملکرد دیگری وجود نداشته باشد. بلکه شفاعت از طرف خود خداوند متعال به عنوان یکی از راه های توبه معرفی شده است تا شفاعت شونده امید بیشتری به بخشش خداوند پیدا کند. در واقع شفاعت بر محور دگرگونى موضع «شفاعت شونده» دور مى زند؛ يعنى شخص شفاعت شونده به کمک شفیع خود را در وضع مطلوبى قرار دهد كه شايسته و مستحق بخشودگى گردد و در مسیر کمال قرار گیرد. ضمن اینکه طبق برخی روایات شفاعت برای همه انسانها، اعم از گناه کار و نیکوکار مفید است و می تواند باعث افزایش مقام و عامل مؤثری در کمال باشد.

تناقض آيات قرآن درباره «امكان تكلّم مجرمان» در قيامت!

راه جمع بین آياتی كه برای مجرمان در قیامت قدرت «تكلّم» قائلند و آيات ديگری كه آن را نفی می كنند چيست؟

اوّلا: گويندگان صواب كه در آيه 38 سوره نبأ به آن اشاره شده فرشتگان يا مؤمنانند نه مجرمان، و چنان كه مفسّران نيز گفته اند، سخن صواب ايشان همان شفاعت به حق است؛ چنان كه امام صادق(ع) در پاسخ به پرسشى درباره همين آيه فرمود: «كسانى كه در روز قيامت به آنان اجازه داده مى شود سخن صواب گويند، ما اهل بيت هستيم كه خدايمان را ستايش مى كنيم، بر پيامبران درود مى فرستيم و شيعيانمان را شفاعت مى كنيم».
ثانيا: در قيامت مراحل، مواقف و موقعيّت‌هاى مختلفى وجود دارد و خداوند مجرمان و کافران را از مطلق مخاصمه و مجادله در محضر خویش نهى نكرده، بلكه از مجادله به هنگام محاسبه اعمال نهى کرده است. چنانکه مخاصمه ياد شده در آیه 28 سوره ق، مربوط به مرحله پس از حسابرسى اعمال و در مقام عذرخواهى است، ولى مُهر شدن لب‌هاى مجرمان در زمان محاسبه و در حين انجام آن است كه مى كوشند گناهان خود را از اساس منكر شوند.

عوامل مؤثر در بداء و تغییر در قضا و قدر الهی؟

چه عواملی در بداء و تغییر در قضا و قدر الهی نقش دارند؟

عواملی که در بداء و تغییر در قضا و قدر الهی نقش دارند، گاه به دلیل باز بودن دست بشر در تعیین سرنوشت خویش می باشد؛ طبق آیات و روایات برخی از اعمال مثل ایمان به خدا، تسبیح پروردگار، دعا، صدقه، صله ارحام، نیکی به والدین و... باعث دفع بلا، جلب روزی، وسعت عمر و ... می شوند. گاهی هم تغییر در قضا و قدر بخاطر آزمایش الهی است و این تغییری است که تنها از منظر ما تغییر شمرده می شود و در اصل تغییری نبوده است.

نوع نگاه قرآن و ساير كتب آسمانی به «پيامبران(علیهم السلام)»؟

نگاه قرآن كريم به «پيامبران(علیهم السلام)» چه تفاوتی با ديدگاه ساير كتب آسمانی دارد؟

تحفظ بر منزلت پيامبران الهى، ويژگى قرآن است. اين در حالى است كه در تورات از شأن ايشان كاسته شده است. قرآن يادى از پيامبران الهى نكرده جز در هاله‌اى از تكريم و احترام، چنان كه ايشان را يكسره از پليدى‌ها منزّه و پاك شناسانده است. اما در تورات، داستانى از داستانهاى پيامبران را نمى بينيم؛ مگر آن كه پر از اهانت و تحقير است كه گاه به حدّ ابتذال مى رسد؛ همراه با نكوهش هايى كه هرگز شايسته بندگان مخلص الهى نيست.

بدعت بودن عزاداری!

آیا طبق معیارهای دینی، عزاداری بدعت محسوب می شود؟!

بدعت اضافه کردن چیزی در دین یا کاستن از آن است. اما آیا موضوعی مثل عزاداری به عنوان امری فطری و منطبق بر روحیه بشری که دارای شواهد قرآنی(همچون سوگواری یعقوب در جدایی از یوسف) و روایی فراوانی است و نمونه های بی شماری - حتی به نقل از بسیاری از منابع اهل سنت - در سیره پیامبر اکرم(ص)، اهل بیت(ع)، همسران پیامبر، خلفای راشدین، صحابه، تابعین و علما و فقهای ادوار مختلف فریقین دارد، می تواند امری خارج از دین باشد؟!
آیا می توان انکار کرد که رسول خدا(ص) خود هنگام شهادت عموی شان حمزه گریستند و دیگران را نیز به این کار ترغیب کردند؟ آیا می توان این واقعه تاریخی را رد کرد که خلیفه اول و مردم مکه و مدینه هنگام رحلت پیامبر به سوگواری و عزاداری پرداختند؟ بی گمان چنین نیست. احتمالا از همین روست که حتی در میان فقهای اهل سنت نیز هیچ کس فتوا به تحریم اصل گریه کردن در رثای مرگ عزیزان و اطرافیان نداده اند و همه آنها تحت شرایطی آن را مجاز شمرده اند و فقط مالکیه و حنفیه، بر اين باورند كه گریه با صدا و شیون با صوت، اشکال دارد.

شباهت کار شیعیان به کار امت نوح، در شرک و بت پرستی!

آیا کار شیعیان در زیارت قبور و طلب شفاعت، همانند کار امت نوح نیست که مجسمه سه تن از مومنان را ساختند و آنان را شفیع قرار دادند؟!

قرائن قرآنی نشانگر تفاوت ماهوی گرامی داشت بت ها نزد قوم نوح با آموزه های اصیلی هم چون توسل و زیارت قبور نزد شیعیان است. بت پرستان قوم نوح حقیقتا بت ها را می پرستیدند و آنها را «الهه» و خدای خود مى دانستند. این مسأله از تعبیر «آلهه» در آیه 23 سوره نوح کاملا مشخص است. در واقع اشتباه مهمّی که وهابیون و دیگر مخالفان زیارت قبور مرتکب می شوند این است که شفاعت طلبيدن از اوليا و توسل به آنها را که درخواستی مبتنی بر توحید و از درگاه پروردگار است، با شفاعت طلبيدن مستقیم از بت ها و خواستن حاجات از آن موجودات بى جان و بى عقل و شعور مقايسه مى كنند. هيچ کدام از زیارت کنندگان مراقد پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را پرستش نمى كنند.

این مسأله در میان شیعیان و دیگر مسلمانان معتقد به آموزه توسل بدیهی است که وجود مقدس شخص یا مرقد او، به هیچ وجه مورد پرستش قرار نمی گیرد و تأثیر مستقیم و اصلی در برآورده شدن حاجات، همواره از آن خداوند دانسته می شود. زیرا عبادت، خضوع در مقابل دیگرى به عنوان آن است که او خدا یا پروردگار است یا کارهاى خدا به او سپرده شده است. این در حالی است که در توسل به پیامبران و صالحان و شهدا هیچ یک از این قیدها وجود ندارد، بلکه تنها از این جهت به آنان توسل مى شود که بندگان مورد احترام خدایند و دعاى آنان نزد خداوند سبحان مستجاب است. ائمه اهل بیت و معصومین(ع) و دیگر اولیاء الله نزد شیعیان همان بندگان صالح و مورد احترام خداوند هستند و ساختن مراقد برای آنها و تبرک جستن به آثارشان به هیچ وجه شائبه «الوهیت» این ذوات مقدس را حتی در اذهان عادی ترین شیعیان پدید نیاورده است.

«غرانیق» افسانه یا واقعیت؟!

ماجرای غرانیق چیست؟ اگر این ماجرا واقعیت دارد، چگونه با مصونیت پیامبران از تلقینات شیطانی سازگار است؟

مشرکان بتهاى لات و عزى و منات را «غرانيق» مى دانستند و نقل شده پيامبر(ص) وقتی به آيه «أفرَأيتُم اللّاتَ وَالعُزَّى» رسید بر آن افزود: «تِلكَ الغرانيق العُلى‏ و إن شَفاعتهُن لتُرتجى‏»!
اما این داستان جعلی است، زیرا:
1. در آیات بعد بت پرستی شدیدا مذمت شده و در ابتدای سوره همه سخنان پیامبر وحی دانسته شده.
2. پیامبر پیوسته با بت پرستی مبارزه کردند و چنین نسبتی به ایشان نادرست است.
3. پیامبران مطلقا از القاء شیطان معصومند.
4. این داستان در منابع حدیثی نیامده و محققان و مفسران شیعه و سنی آن را جعلی دانسته اند.

پیامبران الهی و شفاعت مذموم!

حضرت نوح(ع) به خاطر شفاعت از فرزند بی ایمانش با عتاب خداوند مواجه گشت و حضرت ابراهیم(ع) نیز وقتی برای عموی بت پرستش استغفار نمود و عرضه داشت: «وَ اغْفِرْ لاِبی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالِّین»، و یا وقتی با ملائک عذاب برای نجات قوم لوط مجادله کرد، از جانب خداوند توبیخ شد. آیا این موارد با عصمت و ایمان آنها سازگار است؟!

اولا: لحن و سیاق آیاتی که این شفاعتها را بیان نموده به خوبی نشان می دهد پیامبران الهی اذن خدا را برای اجابت درخواستشان لحاظ کرده اند و درخواست خود را از روی ادب و تواضع بیان نموده اند و در پی طرفداری از افراد بی ایمان نبودند.
ثانیا: حضرت نوح و حضرت ابراهیم هنوز یقین به عدم ایمان آنها و دشمنی آنها با خدا نداشتند و از روی رأفت و به امید اینکه هدایت خواهند شد شفاعت آنها را کردند، اما وقتی متوجه شدند آنها ایمان ندارند از آنها بیزاری جسته و از درخواست خود صرف نظر کردند.

تناقض «ایاک نستعین» گفتن، و «توسّل» (کمک خواستن از غیر خدا)!

مگر قرآن نمی گوید: «ایاک نستعین»؛ (فقط از خدا یاری می جوییم)، پس چرا شیعیان از امامانشان طلب یاری می کنند و به آنان متوسّل می شوند؟ آیا این شرک نیست؟!

وقتی ممکن نيست انسان در زندگی روزمرّه از غير خدا استعانت نکند، حتما منظور خدا از استعانت نجستن از غير خدا استعانتی همراه با عقيده به «استقلال در سببيت» است. مجموع آيات قرآن ما را به يک اعتقاد دعوت می‌ کند و آن اينکه طلب استعانت و ياری از اسباب و علل مادی يا انسانی بايد به گونه‌ ای باشد که استعانت از خدا و طبق فرمان او به حساب آيد؛ نه خارج از آن. به عبارت ديگر معين و ناصر اصيل و مستقل خداست که نصرت و اعانت ديگران از او سرچشمه می‌ گيرد.

توسل به اهل بيت(ع) نيز از جمله همين اسباب و علل می باشد که خداوند اجازه داده است بوسيله آنها به او تقرب بجوييم و طلب شفاعت کنيم و هرگز شرک نمی باشد. توسّل و طلب ياری از اهل بيت(ع) اگر با اعتقاد به عدم استقلال آنها در تاثير باشد، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه در آياتی مانند «وَ ابتَغوا إِلَيهِ الوَسيلَة»، به آن توصيه شده است.

 بنابراين طبق آيه «اياک نستعين» ياری خواستن با اعتقاد به «استقلال ياری کننده» شرک است و با توحيد افعالی منافات دارد؛ اما يارِی خواستن از وسائلی که خدا به آنها فرمان داده، خصوصا وسيله تقرب قرار دادن مقام انسانهای صالح، همراه با اعتقاد به سببيّت تبعی آنها مورد تاکيد قرآن بوده و شرک نيست.

منافات آیه «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَدا»، با توسل و طلب شفاعت از غیر خدا!

با توجه به برخی آیات مثل آيـه ۸۸ سوره قصص که می فرماید: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر»؛ (هيچ معبود ديگري را با خدا مخوان)، آیا توسل و شفاعت با توحيد سازگار است؟!

اولًا: در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردى بكار رفته است كه هرگز نمى ‏توان گفت مقصود از آن عبادت است؛ مانند آیه 5 سوره نوح که می فرماید: «قالَ رَبِّ انّى دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلًا وَنَهاراً»؛ آيا مى‏ توان گفت مقصود حضرت نوح اين است كه من قوم خود را شب و روز عبادت كردم؟!  در اين آيه و ده ها آيه ديگر، لفظ دعوت در معناى غير عبادت و پرستش بكار رفته است، از اين جهت نمى ‏توان گفت دعوت و عبادت مترادف يكديگرند و اگر كسى از پيامبر يا مرد صالحى استمداد كرد و آنان را خواند در اين صورت آنها را عبادت كرده است؛ زيرا دعوت و ندا اعم از پرستش است.

ثانیا: مقصود از دعائی که در این آيات از آن نهی شده است، مطلقِ خواندن نيست، بلكه دعوت خاصى است كه مى‏ تواند با لفظ پرستش مرادف باشد؛ زيرا مجموع اين آيات درباره بت پرستانى وارد شده است كه بت‏هاى خود را خدايان كوچكى مى‏ پنداشتند كه برخى از شؤون الهى به آنها سپرده شده و در كار خود نوعى استقلال دارند؛ ناگفته پيداست كه خضوع و تذلّل يا هر نوع گفتار و رفتار در برابر موجودى به عنوان خداى بزرگ و يا خداى كوچك از اين نظر كه او اللَّه و رب‏ و مالك امور شفاعت‏ و مغفرت‏ است، عبادت و پرستش خواهد بود و از نظر قرآن ممنوع است.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

عن ابي عمارة المنشد قال:

«ما ذکر الحسين بن علي عند ابي عبدالله عليه السلام في يوم قط فرئي ابو عبدالله عليه السلام متبسما في ذلک اليوم الي الليل‏»

بحارالانوار، ج 44، ص 280