پاسخ اجمالی:
حضرت علی(ع) در نامه 37 نهج البلاغه، به ادّعای معاویه درباره خونخواهی عثمان، چنين پاسخ می دهد: «اينكه تو بسيار به ريخته شدن خون عثمان و قاتلان او استدلال مى كنى [و گويا خود را وليّ دم عثمان مى پندارى، بسيار شگفت آور است. زيرا] تو آنجا به يارى عثمان برخاستى كه در حقيقت يارى خودت بود؛ ولى آنجا كه يارى عثمان بود، دست از ياريش برداشتى». تاريخ نيز شاهد اين مطلب است كه عثمان از معاويه كمك خواست و معاويه لشكرى براى كمك به او فرستاد؛ اما دستور داد در نزديكى مدينه اطراق كنند و پيش نروند.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در بخشی از نامه 37 نهج البلاغه مى فرمايد: (اينكه تو بسيار به ريخته شدن خون عثمان و قاتلان او استدلال مى كنى [و گويا خود را ولىّ دم عثمان و مطالبه كننده خون او مى پندارى، بسيار شگفت آور است،. زيرا] تو آنجا به يارى عثمان برخاستى كه در حقيقت يارى خودت بود؛ ولى آنجا كه يارى عثمان بود، دست از ياريش برداشتى [و او به آن سرنوشت گرفتار آمد] والسلام)؛ «فَأَمَّا إِكْثَارُكَ الْحِجَاجَ(1)عَلَى عُثْمَانَ وَ قَتَلَتِهِ، فَإِنَّكَ إِنَّمَا نَصَرْتَ عُثْمَانَ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَكَ وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَهُ، وَ السَّلاَمُ».
امام(عليه السلام) چه تعبير جالبى در اينجا مى فرمايد؛ زيرا مى دانيم و تاريخ نيز شاهد و گوياى اين مطلب است كه عثمان از معاويه كمك خواست و معاويه لشكرى براى كمك به او فرستاد؛ اما دستور داد در نزديكى مدينه اطراق كنند و پيش نروند، گويا مى خواست عثمان كشته شود و زمينه براى خلافت او فراهم گردد و بعد هم بگويد من به ياريش شتافتم اما دير رسيدم. «بلاذرى» مورخ معروف مى گويد: هنگامى كه عثمان كسى را به سوى معاويه فرستاد و از او تقاضاى كمك كرد معاويه «يزيد بن اسد قسرى» را با لشكرى به سوى او گسيل داشت و به او دستور داد هنگامى كه به «ذى خشب» (محلى در نزديكى مدينه) رسيدى در آنجا بمان و از آنجا حركت نكن. نگو حاضر چيزى را مى بيند كه غايب نمى بيند حاضر منم و غايب تويى. يزيد در ذى خشب ماند تا عثمان كشته شد. در اين هنگام معاويه دستور بازگشت به او داد و او با لشكرش به شام بازگشت. «بلاذرى» در اينجا مى افزايد: منظور معاويه اين بود كه عثمان كشته شود و او مردم را به سوى خود بخواند.(2)
جالب اينكه مرحوم «مغنيه» در شرح نهج البلاغه خود بعد از ذكر اين قصه مى گويد: تمام شواهد، از سيره معاويه گواهى مى دهد كه اين روايت عين واقعيّت است؛ هنگامى كه اوضاع برگشت و معاويه ديد خون عثمان بهانه خوبى براى دعوت مردم به سوى خويش است، پيراهن عثمان را عَلَم كرد و گريه دروغين سر داد و احساسات مردم را برانگيخت. از همه عجيب تر اينكه [معاويه] هنگامى كه امير مؤمنان على(عليه السلام) شهيد شد و او بر تخت خلافت اسلامى تكيه كرد نه تنها كارى با قاتلان عثمان نداشت؛ بلكه آنها را با آغوش باز پذيرفت و به آنها جايزه [نيز] داد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.