تقیّه 51 مطلب

منافات نداشتن عصمت با تقيّه؟!

در حالی که اقتضای تقیه دروغ گفتن است، آیا «معصوم» بودنِ پيامبران منافاتی با «تقيّه» کردن آنها ندارد؟!

«معصوم» بودنِ پيامبران(ع) منافاتي با «تقيّه» ندارد؛ اگر پيامبر يا امام در مواردى كه اظهارِ واقع، هيچ گونه اثرى در ارشاد و هدايت شنوندگان ندارد ـ و بلكه ممكن است جان گروهى را به خطر بيندازد ـ سخنى بگويد كه ظاهر آن خلاف واقع باشد، با اينكه به گونه اى قصد كرده كه خلاف نيست آيا اين گناه محسوب مى شود و با مقام عصمت منافات دارد؟ مسلماً خير و بلكه عين انجام وظيفه و تركِ آن، گناه و منافى عصمت است!

تقیه انبیاء در ابلاغ پیام الهی!

آيا پيامبران الهي در دعوتشان مجاز به تقيه و توریه بوده اند؟ آیا جواز این امر، با وظیفه هدایتگری پیامبران الهی منافات ندارد؟

«تقیه خوفی» به این معنا که انبياء حقایق دین را کتمان کنند و یا اظهار کفر کنند برای پیامبران جایز نیست؛ چنانکه قرآن می فرماید: «پيامبران پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مى‏ كردند و از او (خدا) مى‏ ترسيدند و از هيچكس جز خدا واهمه نداشتند».
اما انواع دیگر تقیه مثل «تقیه تحبيبى» که برای جلب عقیده طرف مقابل عقیده خود را مکتوم کنند و «تقیه پوششى» که براى رسيدن به هدفی نقشه های شان را كتمان كنند، در مورد پیامبران اشکالی ندارد.
«توریه» نیز در صورتى كه موجب تزلزل اعتماد عمومى مردم نشود ایرادی ندارد؛ چنانکه حضرت ابراهیم(ع) برای شکستن بتها اظهار بيمارى کرد.

جواز تقیه مسلمان از مسلمان؟

آیا تقیه مسلمان از مسلمان جایز است؟!

ملاک پنهان ساختن حق و اظهار خلاف آن در تقیه، دفع ضرر دینی یا دنیایی است و از لحاظ عقلی تفاوتی نمی کند که چنین ضرری از سوی کافر یا مسلمان ظالم به انسان وارد شود. آیات دال بر تقیه در قرآن نیز اگرچه در مورد تقیه از کفار وارد شده اند، اما چنین شأن نزولی نمی تواند مخصّص آنها باشد. سیره پیامبر اکرم(ص)، صحابه، تابعین و علمای اهل سنت نیز گواه موارد متعدّدی است که در آنها از مسلمانان تقیّه کرده اند!

معنای «تقیّه» و جایگاه آن در اسلام

«تقيّه» چیست و در اسلام از چه جایگاهی برخوردار است؟

منظور از «تقيّه» پنهان نمودن اعتقادات يا اعمال دينى، به خاطر ترس از ضرر قابل توجه يا حفظ مصلحتى مهم است. قرآن مي فرمايد: «افراد با ايمان نبايد كافران را به جاى مؤمنان، دوست و سرپرست خود انتخاب كنند و هر كس چنين كند رابطه اى با خدا ندارد؛ مگر اينكه از آنها تقيّه كنيد». فلسفه «تقيه» اين است كه وقتي اظهار عقيده باطنى خطر جانى، ناموسى و مالى براى انسان دارد، بدون اینکه فایده قابل توجهی داشته باشد؛ عقل مى گويد كه نبايد نيروها را به هدر داد، بلكه بايد آنها را از طريق «تقيّه» براى مواقع حساس حفظ كرد.

«تقیه» و دلائل جواز آن

«تقیه» چیست و چه دلائلي از قرآن و روايات و عقل بر جواز آن وجود دارد؟

«تقیه»، کتمان کردن عقیده خود از دشمن برای حفظ جان و برای جلوگیری از ریختن بیهوده خون انسان است. ادله قرآني جواز تقیه عبارتند از: 1. آيه 28 سوره «مؤمن» كه در مورد مؤمن آل فرعون است که وی عقیده خود را نزد فرعونیان کتمان می کرد و توانست با این کار جان حضرت موسی(ع) را نجات دهد. 2. آيه 106 سوره «نحل» که درباره عمار یاسر نازل شده كه برای حفظ جانش از دست مشرکین از پیامبر(ص) و خدا برائت جست. 3. آيات 19 و 20 سوره «كهف» که در مورد تلبیخا يكي از اصحاب كهف بود كه برای حفظ جان خود و دوستانش طوری در شهر رفتار کرد که کسی متوجه دین و عقیده او نشد.

اقسام «تقیّه»

«تقیّه» بر چند قسم است؟

«تقیّه» بر دو قسم است: 1. «تقیّه خوفی» که همان کتمان کردن عقاید از دشمن برای حفظ جان و جلوگیری از ریختن خون انسان است، از نمونه هاي قرآني اين قسم مي توان به داستان «اصحاب کهف» و «عمار یاسر» اشاره كرد. 2- «تقیّه مداراتی» که به معنای همراهی با دشمن در عقاید و رفتار است؛ نه بخاطر ترس از جان بلکه به خاطر وحدت و اتحاد بیشتر. سفارش امام صادق(ع) مبني بر شركت در نماز جماعت اهل سنّت، عيادت از بيمارانشان، شركت در مراسم تشييع جنازه آنها و ... از مصاديق تقيّه مداراتي است.

عدم اختصاص «تقیّه» به شيعه و دين اسلام

آیا «تقیّه» مخصوص اسلام و مذهب «تشیع» است يا در اديان و مکاتب دیگر نيز وجود دارد؟

بر خلاف آن چه بعضى مى پندارند، «تقيّه» يك موضوع تعبّدى نيست و به يك فرقه خاص مثل شيعه يا اسلام اختصاص ندارد؛ بلكه «تقيّه» (البتّه در موارد خاصّى، نه در همه جا) يك قانون و اصل عقلايى است كه در تمام مكتب هاى جهان، اعمّ از خداپرست و مذهبى و يا غير مذهبى و ماترياليست وجود دارد و در حقيقت جزئى از قانون كلّى «دَوَران امر بين اهمّ و مهمّ» محسوب مى شود مسلّم است كه هیچ کس بدون جهت جان و يا سرمايه خود یا افراد وابسته به خويش را به خطر نمی اندازد؛ مگر اين كه هدف بزرگترى در ميان باشد.

احكام وجوب، حرمت، كراهت و جواز نسبت به «تقيّه»

آیا «تقيّه» در همه جا واجب است يا در بعضي موارد، حرام، مكروه و جايز نيز هست؟

بر خلاف آن چه بعضى مى پندارند، «تقيّه» در همه جا واجب نيست؛ بلكه در پاره اى از موارد، «حرام» و يا «مكروه» يا «جايز» است. اگر هدف های عالی بخواهد پایمال شود يا تقيّه موجب تقويت ظلم و فساد، تزلزل در اركان اسلام، محو شعائر، قتل فرد بي گناه شود تقیه حرام است. هم چنين در شرب خمر و مسائل روشن و مسلّم دين، تقيّه جايز نيست.

تفاوت حكم «تقیّه» نسبت به اختلاف «افراد»، «ظروف» و «شرایط»

آیا حکم «تقیّه» نسبت به اختلاف «افراد»، «ظروف» و «شرایط» متفاوت است یا در هر صورتي حکم واحد دارد؟

از بررسی روایات استفاده می شود که برخی مثل ابوذر، میثم تمار و ... تقیه نکردند؛ ولی گروه دیگر مثل سلمان، مقداد و ... تقیه نمودند. دلیل این عمل آنها این بود که شرايط، ظروف و شخصيّتها با هم متفاوت است؛ كسانى كه توانايى جسمى و يا استعداد روحى كافى و يا موقعيّت خاصّ اجتماعى در برابر ظلم و اختناق را نداشتند تقیه می کردند؛ ولى به عكس كسانى كه قدرت منطق، جرأت كافى در عمل و نفوذ فوق العاده اجتماعى را داشتند و از شهادت آنها موجى عظيم به وجود مى آمد تقیه نمی کردند.

«تقیّه» از منظر فقه شیعه

«تقیّه» چیست و در فقه شیعه چه حكمي دارد؟

يكي از موضوعاتي كه دستمايه ايراد بر شيعه شده است و آن را يكى از عيب هاى پيروان مذهب ما شمرده اند مسئله «تقيّه» مى باشد. بر اساس فقه شيعه، انسان می تواند در موردى كه جان يا مال يا ناموس او در خطر است و اظهار حق، هيچ گونه نتيجه و فايده اى ندارد، موقتاً از اظهار آن خوددارى كرده و به وظيفه خود به طور پنهانى عمل نمايد؛ همچنانكه قرآن نيز به اهمیت آن تصریح کرده است. تقیّه گاهى واجب، گاهى حرام و زمانى مباح است.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قالَ السجّادُ عليه السّلام :

اِنّى لَمْ اَذْکُرْ مَصْرَعَ بَنى فاطِمَةَ اِلاّ خَنَقَتْنى لِذلِکَ عَبْرَةٌ.

من هرگز شهادتِ فرزندان فاطمه عليها السّلام را به ياد نياوردم ، مگر آنکه بخاطر آن ، چشمانم اشکبار گشت .

بحارالانوار، ج 46، ص 109