بررسی تطبیقی مؤلفههای اندیشۀ موسسان "اخوان المسلمین" و وهابیت
مهدی زندی
مقدمه
جریان اخوانالمسلمین در پی رشد و گستردگی جغرافیایی و افزایش اعضا در سالهای 1938 تا 1954، و تأثیرگذاریهای این جریان بر اتفاقات مهم سیاسی_فرهنگی، مورد توجه جدی محافل سیاسی و فرهنگی و مذهبی قرار گرفت؛[1] در نتیجه گرایشها و شاخه های درونی اخوانالمسلمین ایجاد شد.[2] این اتفاق، تحلیلگران اخوان را به طرح مدلهای مختلف جریانشناسی از اخوان واداشت. برخی تحلیلگران، اخوانالمسلمین را به دو گروه معتدل و افراطگرا تقسیم کردند.[3] آنها در تحلیلی معروف اخوان را بر اساس رویکرد رهبران به دو دسته کلی تقسیم میکنند.[4] بخشی از اخوان را به گروه «التَقَدُّمیُّون» یا «اصلاحیُّون» مینامند[5] و بخش دیگر را تندرو یا «تنظیمیون» میدانند.[6] برخی از تحلیلگران نیز، اخوان را به دو دستۀ اخوان قدیم و جدید تقسیم میکنند.[7] از معروفترین تحلیلها، همراستایی و یکسانانگاری اخوان و وهابیت است؛[8] البته برخی افراد در اخوان المسلمین، متأثر از وهابیت بودند؛[9] چنانکه برخی گرایشهای درونی اخوان، متاثر از سکولاریسم و لائیتیسم شد.[10]
حال سؤال این است که آیا در اندیشۀ مؤسسان اصلی اخوان، شاخصه ها و ممیزاتی وجود دارد که بتوان به کمک آنها، اخوان المسلمین اصیل را از وهابیت شناسایی کنیم؟
اگر چنین مؤلفه هایی، شناسایی و مورد دقت قرار بگیرند، به ما کمک میکنند، اخوانی اصیل را بازشناسی و اهداف اولیه اخوان را از آنها توقع داشته باشیم و آن، گرایشهایی از اخوان را که به سکولاریسم و لائیتیسم، سوسیالیسم مانند اخوان سوریه و وهابیت و... نزدیک شدهاند را، در زمرۀ اخوانیهای اصیل و معیار ندانیم؛ چراکه این نوع جریانشناسیها، جزء تخریب اخوانِ اصیل، اتفاقی را رقم نمیزند؛ بنابراین، شناخت ویژگیهای اخوانی اصیل، امری لازم و ضروری میباشد.
در بررسی و اثبات تفاوتهای دو فرقه یا جریان فکری، باید به مطالعه و تطبیق شاخصه های آن دو جریان پرداخت. عقیده و منهج و گرایش های فکری و سیاستهای آن دو جریان در برخورد با موضوعات کلان مذهبی و فرقهای، نشانۀ همگرایی یا تفاوت آن دو جریان است؛ بنابراین، برای پاسخ به این مسئله، مطالعه در چند محور لازم است؛ در حقیقت این محورها علیرغم تفاوتهای مفهومی، در یک نکته مشترک هستند و آن اینکه بین دو جریان مذهبی قابل جمع نیستند.
در شناسایی اخوانِ معیار، باید بر اندیشه های «حسن البنا» تأکید ویژهای داشت. مرشدهای عام اخوان نیز، به دلیل ایمان به عقیده و ایدئولوژی اخوانالمسلمین، همیشه بر حفظ و اصالت بخشی به رفتارهای اخوان المسلمین تأکید داشته اند؛ لذا یکی از مطمئنترین راههای تشخیص شاخصه های اخوانِ اصیل، رجوع به آثار رهبران و مرشدهای اخوان المسلمین است. از آنجا که هر امری را میتوان بر اساس اضداد آن نیز شناخت، مخالفان اخوان المسلمین نیز میتوانند، نقش مهمی در شناسایی مؤلفه های آن داشته باشند.
دیگر اندیشمندان اخوانی نیز، در صورت التزام به مرام فکری رهبران و مرشدان اخوانی میتوانند، مبنایی برای تشخیص معیارها و ضوابط اصلی فکر اخوانی محسوب شوند؛ بر این اساس، بررسی آثار مرشدهای عام اخوانی و دیگر رهبران مهم اخوان المسلمین میتواند، مبنا و منبع بررسیها و مطالعه و تحقیق باشد. آثار مکتوب و صوتی و شفاهی رهبران و مبلغان مهم اخوانی و همچنین، موضعگیریهای اخوان در مقابل مخالفان از مهمترین منابع این تحقیق هستند.
شاخصه های بازشناسی اخوان اصیل
جنبش اخوانالمسلمین از تأثیرگذارترین جنبشهای معاصر در جهان اسلام است؛ علاه بر آن، اخوان المسلمین جنبشی اسلامگرا میباشد که در بین جنبشهای سنی مذهب قرار میگیرد. این جریان فکری از شاخصههای تصوفگرایی، استعمارستیزی نیز بهرهمند است.[11] شعار شناخته شدۀ اخوانالمسلمین «الاسلام هو الحل»؛ (راهحل، اسلام است) میباشد؛ همچنین، حسن البنا نقشۀ راه اخوان را چنین ترسیم کرده است: «الله غایتنا، والرسول قدوتنا، والقرآن دستورنا، والجهاد سبیلنا، والموت فی سبیلالله أسمی أمانینا»؛ (خداوند هدف ما، پیامبر الگوی ما، قرآن قانون اساسی ما، جهاد راه ما و مرگ در راه خدا، والاترین آرزوی ماست).[12]
در مقایسه تطبیقی بین دو فرقه و جریان و خط فکری و اثبات همگرایی یا عدم همگرایی آنها، کافی است اصول فکری و فروع و سیاستهای حاکم بر آن دو فکر را با یکدیگر مقایسه کنیم؛ مثلا وهابیت، اصل اساسی فکر خود را توحید میداند؛ پس اگر جریانی در توحید با وهابیت در تعارض و یا تفاوت باشد، بین آن دو اختلاف خواهد بود؛ از طرفی، وهابیت در منهج عملی خود، فکری تکفیری است. اگر اندیشه و تفکری تکفیری نباشد، یا ضد تکفیر باشد، به مراتب از وهابیت دور است. گرایش اخوان المسلمین جریانی است که بنای همگرایی و تقریب با مذاهب و فرقه های مذهبی دیگر را دارد؛ لذا اگر گرایشی ضد تقریب بود، با اخوان المسلمین در تعارض است؛ یا اخوان المسلمین، برپایی نظام سیاسی یا همان اندیشۀ سیاسی را رکن و محور اندیشۀ خود میداند؛ لذا تفکری که با آن به مخالفت بپردازد، دارای تفاوت جدی با اخوان است؛ بنابراین با دقت در آثار و کتب شخصیتهای مهم اخوانی و مقایسه با اخوان میتوان نتیجۀ لازم را به دست آورد.
مخالفت با تکفیر
در تمام آثار حسن البنا، هیچ فرقهای به غیر از بهائیت، تکفیر نشده است.[13] تأکید حسن البنا بر عدم تکفیرِ نابجا در اصل بیستم از اصول بیستگانۀ وی به خوبی دیده میشود. او میگوید: «ولا نكفِّر مسلمًا أقر بالشهادتين وعمل بمقتضاهما وأدى الفرائض ـ برأي أو بمعصية ـ إلا إن أقر بكلمة الكفر , أو أنكر معلومًا من الدين بالضرورة, أو كذب صريح القرآن, أو فسره على وجه لا تحتمله أساليب اللغة العربية بحال, أو عمل عملاً لا يحتمل تأويلاً غير الكفر»؛ (ما مسلمانی که به شهادتین اقرار دارد و بر مقتضای آن عمل میکند و فرائض را انجام میدهد، تکفیر نمیکنیم؛ مگر اینکه به کلمۀ کفرآمیزی اقرار کند؛ یا ضروری دین را انکار کند و یا اینکه، کلمۀ صریح قرآن را رد کند و یا نوعی آن را تفسیر کند که اسلوبهای زبانی، آن را برنمیتابد؛ یا اینکه رفتاری انجام دهد که غیر از کفر، قابل تأویل نباشد).[14]
در این بیان کوتاه، اصول مهم قواعد تکفیرِ صحیح و حدود تکفیر به خوبی بیان شده است. در این جمله، تکفیر، منحصر به صورت ارتداد شده و تنها در صورت تصریح و عدم تأویلِ سخن، تکفیر رخ میدهد. این برخلاف نظریه وهابیت در توسعه تکفیر به نواقض گسترده و غیرقابل توجیه است.[15] بزرگان وهابیت، خود معترف هستند که بسیاری از مسلمانان، به دلیل اموری مشرک میشوند که نزد مسلمانان، امر مشهوری است. ابن عبد الوهاب در نواقض اسلام، چنین میگوید: «من به چهار امر معروف هستم؛ اول اینکه توحید را بیان میکنم، در حالیکه توحید به گوش بیشتر مردم نرسیده است؛ دوم، بیان شرک، هرچند آن شرک در کلام اهل علم، عبادتی باشد که آن را به غیرالله متوجه کرده است؛ حتی اگر غیرالله را شفیع نزد خداوند دانسته و فکر میکند که آن عمل از بهترین تقربها است...؛ و اعلم أني عُرفت بأربع مسائل: الأولى: بيان التوحيد، مع أنه لم يطرق آذان أكثر الناس.الثانية: بيان الشرك، ولو كان في كلام من ينتسب إلى العلم أو عبادة من دعوه غير الله او قصده بشيء من العبادة، ولو زعم أنهم يريدون أنهم شفعاء عندالله؛ مع أن أكثر الناس يظن أن هذا من أفضل القربات»؛[16] بر اساس این جمله، ابن عبد الوهاب، اعمالی مانند توسل که در بین مسلمانان به نیت تقرب به خداوند انجام میشود را شرکی می داند؛ این در حالی است که این دست اعمال، با نیت تقرب به خداوند انجام میشود و نزد عموم مسلمانان و اخوان المسلمین، دارای تأویل محسوب میشوند.[17] از جملۀ حسن البنا فهمیده میشود که این برخلاف حکم تکفیر ارائه شده است و از اندیشۀ تکفیری خارج است؛ امری که در وهابیت تکفیرانگاری شده است؛ چراكه تکفیرهـای صورتگرفته توسـط وهابیت، بنیـادی[18] و غیرقابلحل اسـت.[19] ضمن اینکه کلام محمد بن عبدالوهاب که روش وهابیت نیز از آن اتخاذ شده است، بر اعلام صریح تکفیر و تشریک نوع مسلمان استوار است و محمد بن عبدالوهاب تصریح میکند که آنچه او میگوید، توحید است که به گوش کسی نرسیده است؛ برخلاف سخن حسن البنا که در نهایت ملاحظۀ اصول و ضوابط تکفیر و توجه به تأویل استوار است.
رابطۀ حسن البنا و سید قطب و دیگر مرشدهای عام در اخوان المسلمین با دیگر فرق اسلامی بر تکفیر استوار نیست؛ به عبارتی، از ایشان یک مورد تکفیر دیگر فِرَق وجود ندارد و حتی از برخی فرقه ها مانند شیعه به نیکی یاد میکند.[20] همین نگاه سید قطب باعث شد که در زمان اعدام وی، مراجع و علمای شیعه از جمله مراجع تقلید عام شیعیان جهان، یعنی آیت الله العظمی سیدمحسن طباطبایی حکیم، و همچنین شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر، با صدور بیانیه و ارسال نامه خطاب به جمال عبدالناصر، سعی در جلوگیری از حکم اعدام وی داشتند.[21]
حسن الهضيبى از مرشدهای عام اخوان، با نوشتن كتاب دعاة لا قضاة، به صـراحت، تكفير نكـردن كسانىكه شهادتين به زبان آورده اند را مطرح میكند و ايشان را محكـوم بـه اسـلام میدانـد.[22] این نوع ادبیات از رهبر اخوان، نشان از اهمیت موضوع مقابله با تکفیر، نزد اخوانیها دارد؛ در حالیکه وهابیت در بسیاری از موارد، به ظاهرِ رفتار و بدون توجه به نیت شخص استناد میکند؛ برای مثال، در موضوع ذبح که از نظر وهابیت باعث خارج از ملت شدن بسیاری از مسلمانان است، هیچ دقتی در اصل فعل مسلمان نمیشود و تنها به ظاهر عمل استناد شده و این امر مشکوک را باعث نقض اسلام آنها میدانند.[23]
در حالیکه نواقض الاسلامِ وهابیت در صورت نبود مانع، افرادی را که قطعا اخوانیها مسلمان میدانند، مشرک و خارج از دین قرار میدهد؛ اما سید قطب در تفسیر آیه 94 سوره نساء میگويد: «خداوند مسلمانان را امر كرده كه وقتى برای غزوها میروند، شروع كنندۀ جنگ با كسى نباشند و به اسلام آوردنِ در کلام و زبان افراد اكتفا كنند؛ زيرا هيچ دليلـى كـه نقض كنندۀ كلمه لسانى باشد، وجود ندارد».[24] در رد این نظریه است که بر اصول متعارف تکفیر، تأکید کرده است.
بر این اساس، اخوانالمسلمین جریانی ضد تکفیر است. تکفیری بودن که مبتنی بر تکفیر بیاساس و غیرصحیح است، از اموری است که در تفکر اخوانیها منتفی است. این نکته در مقایسه با وهابیت، مهمترین تفاوتهای آن دو را نشان میدهد. امروزه تقریباً در تمامی فرقهها، مذاهب و نظرات تحلیلگران، بر تکفیری بودن وهابیت اجماع وجود دارد. منهج وهابیت که بر تکفیر بیاساس تنظیم شده است، جای هر نوع تردیدی دربارۀ تکفیری بودن وهابیت را از بین برده است.
یکی از نظرات مورد نزاع در مورد اخوان المسلمین که مستمسک اتهام تکفیر به اخوان شده است، تعابیر سید قطب درباره جامعه جاهلی است. آشکار است که نظریه سید قطب یک گفتمان فقهی و حقوقی نیست؛ بلکه نگاهی عقیدتی و جامعه شناختی است. سید قطب، جوامع دوران حیات خود را جوامعی جاهلی شمرده و دلیل آن را نیز، تعاملات، ارزشها و هنجارهای غیر اسلامی آن جوامع دانسته است؛ در اینجا وی هرگز حکم و فتوا نداده است؛ بلکه او مسلمانان را از حیث تبعیت از اندیشه دینی و یا غیردینی، تحلیل کرده است.[25]
خواننده گرامی بهخوبی میداند که ورود به یک بحث فقهی و مطرح کردن یک نظریه و فتوای فقهی مبتنی بر شیوه خاص خود است. فقیه باید از ادلۀ کتاب و سنت شروع کند و بعد از تبیین و استقصا ما یمکن، ظواهر آن را از جهت تقیید و تخصیص و حکومت و ورود و موارد دیگر تحلیل و در نهایت، تعارضات ادله را بررسی و حکم اولیه در صورت عدم مصلحت قابلقبول را بیان کند؛[26] بنابراین، سید قطب هرگز تلاش فقهی برای اثبات حکم شرعی نکرده و تنها به ارائه راهکار جامعه سازی پرداخته است. شاهد دیگر این است که سید قطب در آثار خود، مسلمانان را با تعابیری چون الشعوب الاسلامیة، الأمة المسلمة، المسلمین و... که دال بر مسلمان دانستن آنهاست، مورد اشاره قرار میدهد؛[27] پس تعبیر جامعه جاهلی تعبیری فقهی_حقوقی نیست؛ بلکه تعبیری است حقیقی که به آخرت مربوط است و البته سازماندهی دنیوی جامعه را نیز به دنبال دارد.
در اندیشۀ اخوانِ اصیل، فکر غالب در جامعه نیز ممکن است دارای رویکردی کفری و شرکی باشد؛ اما این به معنی مشرک بودن تمام افراد آن جامعه نیست. سید قطب، حتی اگر وصف جاهلی و دوری از اسلام حقیقی را به امت اسلامی بدهد، اما آحاد امت را محکوم به کفر نکرده و اساساً، چنین رویکردی در گفتمان او جای ندارد؛ بلکه برعکس، او مردمان جوامع اسلامی و آحاد امت را مسلمان میداند که به دلایلی از اسلام حقیقی دور شده است. سید قطب می گوید: و امروزه امت مسلمان در میان انواع بینشهای جاهلی که تمام جهان را فراگرفتهاند و در میان اهداف گوناگون جاهلی که تمام زمین به دنبال دستیابی به آنهاست قرار دارد و در میان دغدغههایی جاهلی است که ذهن تمام مردم را درگیر کرده است و در میان انواع مختلف پرچمهای جاهلی که توسط تمام نژادها برافراشته شده، قرار گرفته است.[28]
تأکید سید قطب بر مسلمانیِ امت و همزمان واقعشدن در انواع تفکرات جاهلی، نشان از تفاوتی است که وی بین فکر جاهلی و بین آحاد جامعه میگذارد. مشکل از نظر سید قطب این است که امتِ اکنون، در میان انواع بینشها و پرچمهای مبتنی بر جاهلیت گرفتار آمده و برای نجات باید به جامعه توحیدی برگردد؛ لذا سید قطب معتقد است، تعدی به یک مسلمان، تعدی به تمام مسلمانان است.
«ولكن هذه وتلك بلاء ونقمة - على الشعوب الإسلامية ، الاستعمار بلاء واقع يجب كفاحه. والشيوعية بلاء واقع كذلك على ملايين المسلمين الواقعين في براثنه . والوطن الإسلامي كله وحدة ، ومن اعتدى على مسلم واحد ، فقد اعتدى على المسلمين أجمعين»؛ (لکن این دو، بلا و عذابی بر ملتهای اسلامی هستند. استعمار، بلایی است که مبارزه با آن واجب است و همچنین، مارکسیسم نیز بلایی بر سر میلیونها مسلمان است که در چنگالش گرفتار هستند. تمام وطن اسلامی، یک وطن واحد است و هر کس بر یک مسلمان تعدی و ظلم کند، یقیناً بر تمام مسلمانان تعدّی کرده است). [29]
اخوان اصیل و توحید بر مبنای جمهور مسلمین
جمهور مسلمانان تلقی خاصی از توحید دارند که بر اساس آن، اولیاء الهی و توسل به صالحین و طلب از آنها بدون اعتقاد به استقلال جایز است و منافاتی با توحید ندارد.[30] این عقیده در تعارض کامل با فکر وهابیت است. اخوان در این موضوع، همراه با جمهور بوده و از ویژگیهای اندیشۀ اخوانی همراهی با عموم مسلمانان است.
حسن البنا در اصل سیزده از اصول بیستگانۀ خود آورده است: محبت صالحین و احترام آنها و تمجید و مدح ایشان از بهترین و پاکترین اعمال مسلمانان است که خداوند در آیه63 سوره یونس از آنها با تعابیر «ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ» نام برده است. کرامت خارقالعاده نزد اولیا ثابت است و تنها نکتۀ مهم این است که ما باید اعتقاد داشته باشیم، آنها هیچ نفع و ضرری را از جانب خود مالک نیستند؛ چه در حیات و چه در ممات و چه اینکه (از جانب خود)، چیزی را به کسی ببخشند.[31]
در این سخنان، موضوع استقلال نداشتن اولیا در طلب از آنها و عدم تفاوت بین مرده و زنده از نکات مورد اشاره حسن البنا است. خواننده گرامی میداند که تفاوت گذاشتن بین درخواست از زنده و مرده از بدعتهای وهابیت است[32] و این سخن باید ، به معنای نفی کلام وهابیت تلقی شود؛ از طرفی، با اثبات قطعی درخواست از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در زمان حیات، معلوم میشود که منظور نویسنده، اشاره به استقلالی بودن درخواست است.
بر همين اساس، عمر تلمسانی در کتاب شهید المحراب میگوید: هیچ دلیلی وجود ندارد برای انکار و سختگیری بر کسی که اعتقاد داشته باشد به کرامت اولیا و پناهبردن به ایشان و قبور پاک ایشان و خواندن دعا در کنار قبور در گرفتاریها.[33] این شاهدی از همراهی با نظر جمهور مسلمان است.
در پی اشکالاتی که وهابیها و نویسندگان متأثر از وهابیت بر نظر عمر تلمسانی کرده اند، مدافعان اخوانی به توضیح نظر وی اقدام کرده و بر همراهی با جمهور تأکید کرده اند. توفیق الواعی به عنوان یکی از مبلغین تفکر اخوانی ذیل این سخن از عمر تلمسانی مینویسد: «برای اینکه نظر عمر تلمسانی را درباره توسل به صالحین برای حوائج درست درک کنیم، به این نکته باید توجه کنیم که این امر را جمهور فقها اجازه دادهاند و ما آن را سابقاً بیان کردیم. ابوحنیفه نیز، آن را امر مکروهی دانسته و تنها ابنتیمیه و محمد بن عبدالوهاب آن را منع کردهاند».[34] تلاش توفیق الواعی از فعالان اخوان، تصریحی بر همراهی آنها با جمهور اندیشمندان اسلامی در موضوع توحید و شرک است.
حسن البنا درباره موضوعاتی مانند توسل که توسط وهابیت شرک انگاری شده میگوید: «دعا کردن اگر مقرون با توسل به یکی از بندگان به درگاه خالق باشد، امری اختلافی و فرعی است و از مسائل عقیدتی بهحساب نمیآید».[35] اشاره به اختلافی بودن توسل، ناظر به مصداق شرکانگاری شده توسط وهابیت است؛ وگرنه موارد غیر از آن، اختلافی نیست؛ پس حسن البنا موارد مورد نزاع توسل را امری مربوط به اصول اعتقاد نداسته و از مسائل فرعی دانسته است؛ به عبارتی، وی اساساً توسل را نه موضوعی عقیدتی و باعث اتهام کفر و شرک، بلکه آن را موضوعی فرعی و قابلاختلاف بین مسلمانان برمیشمارد؛ این در حالی است که وهابیت در الگوی فکری خود و نه با استناد به برخی نظرات شاذ،[36] توسل به معنای عام آن را، چه توسل به ذات، مقام و جاه، چه در حیات و چه در ممات و نیز توسل به دعای اولیاء الهی عندالغیاب و در ممات (برزخ) را بدعت یا شرک میدانند.[37] به عبارتی، برخی انواع توسل (به معنای عام نزد مسلمانان) به صالحین بعد از وفات که در تعابیر وهابیت شرک و مخرج از ملت است (به غیر از توسل به جاه و مقام) ، نزد حسن البنا امری مختلف فیه و قابل تأویل و بررسی است.
این موضوع درباره دیگر اعتقادات وهابیت نیز صادق است؛ مثلا حسن البنا بسیاری از موجبات تکفیر در وهابیت را تنها حرام از باب سد ذرایع میداند. او میگوید: نذر برای آنها (اصحاب قبور) و روشن نگه داشتن قبور، و مسح قبور و یا قسم به غیرالله و از این دست امور، از بدعت هایی گناه آلود هستند که باید از آنها پرهیز کرد و دلیل آن نیز، حرمت از باب سد ذریعه است؛[38] این در حالی است که برخی از موارد ذکر شده مانند نذر و ذبح برای اصحاب قبور و صالحان و قسم به غیرالله از اموری است که نه تنها محمد بن عبدالوهاب، بلکه نزد بسیاری از بزرگان وهابیت، شرک دانسته است.[39]
در اندیشه تکفیری، تقربخواهی نزد خداوند به واسطۀ اولیا موجب شرک است؛[40] همچنین تواضع و احترام به اولیاء الهی به عنوان عبادت آنها فرض میشود.[41] همین نکته یکی از منشأهای تکفیری بودن وهابیت است. وهابیت آیه3 سورۀ زمر «مانعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی» را دلیل این ادعا میداند؛[42] دلیل این استناد نیز، به تفسیر و تعریف آنها به عبادت برگشت دارد؛ در حقیقت از نظر وهابیت، واسطه قرار دادن غیر اولیا و درخواست از آنها، مصداق عبادت یا زیرمجموعۀ مفهوم عبادت است؛[43] این در حالی است که اخوان این اعتقاد را ندارد.
بر این اساس، بین وهابیت و اخوان نزاع جدی در زمینۀ تفسیر توحید وجود دارد. این تفاوتها باعث شد، آثار زیادی بر علیه نگاه توحیدی اخوان در وهابیت شکل بگیرد؛ مثلاً وهابیها کتاب اقوال علما السنة فی جماعة الاخوان المسلمین، حاوی فتاوی بنباز، آلبانی، ابنعثیمین، صالح الفوزان، صالح اللحیدان و عدهای دیگر را علیه اخوانیها منتشر کردند.[44] ربیع بن هادی المدخلی راجع به اخوان المسلمین چنین اظهارنظر کرده است:
«وأنا في نظري إنّ أخطر أهل البدع الآن على المنهج السلفي وأهله جماعتان جماعة التبليغ وجماعة الإخوان بفصائلها، وشرهم مستفحل أكثر من أهل البدع جميعا فلا تترك فتنتهم بيتا إلا دخلته»؛ (به نظر من، خطرناکترین اهل بدعت بر عیله منهج سلفيه (وهابیت)، امروزه دو جماعت هستند: یکی جماعت تبلیغ و دیگری اخوان المسلمین با شعبههایش؛ به طوری که شرارت آنها خطرناک و از تمام اهل بدعت بیشتر است. امروزه خانهای یافت نمیشود، الا اینکه این بدعت در آن راه یافته است.[45] او آنان را از غلات مرجئه دانست و سخن آنان را بدتر از سخن مرجئیان قدیم تلقی کرد).[46]
اخوان اصیل تفکری "تقریبی"
گفتمان اخوان اصیل، از ظرفیتهای بسیاری برای همگرایی برخوردار است. رابطۀ انقلابیون ایران و اخوان، طلاییترین دوره همکاری را در سابقۀ خود دارد.[47] اسناد این رابطه طلایی بسیار زیاد است. حسن البنا میگويد: از ویژگیهای دعـوت اخوان دوری از مباحث اختلافبرانگیز است؛ زيرا اخوانیها معتقدند كـه اخـتلاف در فرعيـات، امـری ضروری و "لابد منه" است.[48] حسن البنا معتقد است، اسلام حدود جغرافيايى را بـه رسـميت نمیشناسد و مسلمانان را امتى واحد میداند كه هر اندازه هم، از نظر مكـانى از هـم دور باشـند، وطن آنها اسلام است.[49]
در واقع حسن النبا تلاش داشت، علیرغم اختلافات فرعی و فقهی بیشماری که بین گروه ها و جریانهای فکری و عقیدتی در مسلمانان بود، آنها را تحت عنوان امت واحد جمع کند. وی میگفت: «اسلام، وحدت امت را مطلقاً واجب كرده است و آن را بخش اساسـى از حيـات جامعـه اسـلامى دانسته كه تساهل در آن، در هيچ حالى روا نيست؛ زيـرا اسـلام وحـدت را قـرين ايمـان میداند؛ چنانچه اختلاف و تفرقه را قرين كفر میخواند»؛[50] لذا با همين تفكر تقريبى بـود كه اندیشهها و دیدگاههای وحدتگرا، به تشکیل «دارالتقريـب بـين المـذاهب الاسلاميه» و فتوای شیخ شلتوت به نتیجه رسید.[51]
عـمر التلمسانـى، مرشد كل اخوان، مینویسد: «دلسوزی حسـن البنـا بـرای اتــحاد مسلمانان، تا آن حد بود كه وی قصد برگزاری كنفـرانسى را داشـت كـه رهبــران تمام مـذاهب اسلامى را گرد هم آورد. شايد از اين طریق، خداوند آنان را به راهـى هدايت كند كه مانع از اتهام يكديگر به كفر شوند؛ بهویژه آنكه قرآن ما، دين ما، پيامبـر ما و خدای همۀ ما يكـى اسـت. وی بدين منظور از شيخ مـحمد قـمى، يكى از بزرگان علـما و رهبـران تشيع، به مدتـى نهچندان کوتاه پذیرایی کرد؛ چنانچه معروف است، امام البنا باآیتالله کاشانی در حج 1948 ديدار كرد».[52] ايشان در كتاب خاطرات خود مینویسد: «روزی از استاد حسن البنا درباره ميزان اختلاف ميان اهلتسنن و تشـيع پرسـيديم. وی مـا را از ورود بـه چنين مسائل پيچيدهای نهى كرد؛ زيرا سزاوار نمیدانست كه مسـلمانان خـود را بـا ايـن مباحـث سرگرم كنند؛ درحالیکه آنها خود در حالت اختلاف هستـند!... او میگفت: بدانيد كه اهلتسنن و تشيع جـملگى مسلمان هستند و كلمه «لا اله الا الله و محمد رسولالله(ص)» را به زبان میآورند».[53] خسروشاهی در برخی آثار خود معتقد است، مکتبالارشاد اخوان از آیتالله کاشانى خواسته بود که رهبرى اخوان مصر را برعهده بگیرد.[54]
برخی از صاحبنظران که به همگرایی اخوان و وهابیت نیز معتقد هستند، در مورد تقریبی بودن اخوانالمسلمین معتقدند که اخوانالمسلمین، تقریب میان مذاهب را در دستور کار خویش قرار داد.[55] وی اخوان را در مقابل وهابیت قرار میدهد و معتقد است، در بین جریاناتی که آنها را سلفی مینامد، اخوانالمسلمین جریانی کاملاً تقریبی است.
اخوان اصیل و مسئله "اسلام سیاسی"
اجرای فقه سیاسی و احکام اسلامی در جامعه، نیازمند برقراری سیستم سیاسی بر پایه اعتقاد به اجرای احکام اسلامی است. با تفحص و جستجو در آثار رهبران اخوان میتوان فهمید، اعتقاد به اسلام سیاسی و اجرای احکام اسلامی از ارکان فکری اندیشه اخوان اصیل است.[56] هر یک از اعضای اخوان که از این اندیشه تجاوز کنند، در حقیقت از ساختار فکر اخوانی خارج شده اند. دلیل آن نیز در هدف ایشان نهفته است. هدف اخوانالمسلمین، رسیدن به ساختار مشروع حکومتی در جامعۀ مسلمانان است.
از نظر بزرگان اخوانی و رهبران اخوان، مهمترین رکن اسلام توحید است؛ از طرفی این توحید باید خود را در تمام شئون زندگی یک مسلمان نشان دهد. بهترین نمود این موضوع را میتوان از سخنان حسن البنا در سخنرانی کنگره سوم اخوانالمسلمین به دست آورد. حسن البنا معتقد است، اخوانالمسلمین طریقتی سنی است، حقیقتی صوفی است، حزبی سیاسی است، گروهی ورزشی است، مؤسسهای علمی و فرهنگی است، شرکتی اقتصادی، متفکر و اجتماعی است؛ چراکه تمام این امور را اسلام دستور داده است و شریعت دربارۀ تمام این امور، موازین و ضوابطی را تعیین کرده است. [57] این نظریه که از آن با تعبیر اسلام سیاسی نیز نام میبرند، در مقابل سکولاریسم است که دیگر رهبران اخوانالمسلمین، همیشه بر آن تأکید میکنند.
سید قطب معتقد است، آیین خداوند، روش زندگی است. اساس آن بر این است که سلطه و قدرت بهطور کلی در زندگی تمام مردم برای خداوند باشد و این است، معنای عبادت خدای بیهمتا و معنای اینکه هیچ معبودی غیر از او برای مردم نیست... و سلطه داشتن خداوند در اعتقاد به ربوبیت او بر عالم وجود و ایجاد و تدبیر این جهان، با قدرت او نمود مییابد؛ چنانکه اعتقاد داشتن به سلطه مطلق الهی، در اعتقاد به ربوبیتش نسبت به انسان و ایجاد او و تدبیر امورش باقدرت و مقدرات الهی، نمود مییابد.[58]
از نظر اخوان ِاصیل، اعتقاد به ربوبیت باید نسبت به انسان در زندگی عملی و واقعی او و برپا داشتن شریعت الهی و اوامر او ظهور پیدا کند و اینها تمامشان یک بسته و مجموعۀ واحد هستند که غیرقابل تجزیه است؛ وگرنه اگر کسی در هر جنبه از جهات فوق، سلطه و قدرت را به غیر خداوند نسبت دهد، غیر خدا را به همراه او و یا به جای او عبادت کرده است. سید قطب میگوید: «همانا اولین معنای مقصود از ربوبیت خداوند نسبت به جهانیان، باطل ساختن هرگونه حاکمیت دیگری است که درصدد است، بدون تکیه بر شریعت الهی و امر او، بر مردم سلطه یابد. سلطهای طاغوتی که به دنبال به اطاعت کشیدن مردم، بدون اذن خداوند و به جای اوست، تا بدینوسیله، مردم را در برابر قانون و اوامر خود، فرمانبر سازد».[59]
و یا میگوید: «اسلام این است که مردم، شریعت الهی و حکم رسول او را حاکم بدانند؛ اما این در ایمان، کافی نیست. مگر آنکه رضایت درونی انسان و پذیرش قلبی هم، ضمیمۀ آن شود و دل با اطمینان کـامل، تسلیم گردد».[60]
بر این اساس، نفی طاغوت و رد و برکنار کردن آن و ایجاد حاکمیت توحیدی، از مهمترین شاخصههای اندیشه اخوانی است. طاغوت هر سلطهای است که برگرفته از سلطه الهی و ذیل آن نباشد و هر حاکمیتی که مبتنی بر شریعت الهی نباشد و هر تجاوزی که حدود حق را مورد تعدی قرار دهد و تعدی بر سلطۀ الهی و الوهیت و حاکمیت او زشتترین، ناهنجارترین و طغیانگرترین تجاوز بوده و حقیقیترین مصداق برای لفظ و مفهوم طاغوت است. [61]
بر اساس اندیشه اخوانیِ اصیل، هر نوع تفکر منتهی به جامعه جاهلی نفی میشود؛ در این اندیشه، هر نوع تفکر لیبرالیستی و سوسیالیستی و غیره محکوم است؛ بهراستی که معنای جاهلیت با این عبارت صریح قرآنی، مشخص میگردد؛ بنابراین، جاهلیت، آنگونه که خداوند متعال آن را توصیف کرده و قرآنش آن را مشخص کرده، همان حکمرانی بشر بر بشر است؛ زیرا این همان بندگی بشر در برابر بشر و خروج از بندگی خداوند و ردکردن الوهیت اوست که در مقابلش، به الوهیت بعضی از بشر و به بندگیکردن برای آنان به جای خداوند، اعتراف دارد. همانا جاهلیت (در پرتو این عبارت قرآنی)، تنها یک دورۀ زمانی خاص نیست؛ بلکه یک وضعیت از میان وضعیتهاست. این وضعیت (جاهلیت) دیروز بوده است و امروز نیز یافت میشود و فردا نیز وجود دارد که وصف جاهلیت در مقابل اسلام و مناقض با اسلام را به خود اختصاص داده است.[62]
سید قطب میگوید: «روزبهروز آشکارتر میشود که تنها یک مسیر برای پیشروی ملتهای اسلامی در تمام کره زمین وجود دارد که میتواند آنان را به عزت، عدالت اجتماعی و رهایی از پسماندهای استعمار و طغیان و فساد برساند. یک مسیر که گزینه دومی نیز ندارد و هیچ شکی در آن و راه گریزی از آن نیست. تنها راه، راه اسلام و راه یکپارچگی بر اساس اسلام است».[63]
واقعیت این است که اندیشۀ وهابیت نسبت به مقولۀ سیاسی متفاوت است و بخش مهم وهابیت که اندیشۀ علمی و گرایش وهابیت مدخلی هستند، به دنبال حضور تام اندیشۀ دینی در عرصههای اجتماعی نیستند و تنها به موضوع عقیده در بخش توحید، بهعنوان تمام هدف دین مینگرند؛[64] بنابراین، وهابیت درصدد اجرای دستورات و یا موضعگیری در برابر وضعیت موجود اجتماعی نیستند.[65] تنها هدف دین در نظر وهابیت، موضوع توحید عبادی در وجه شخصی آن است.
نتیجه
از آنچه گذشت، اینگونه فهمیده میشود که اخوان المسلمین اصیل را وقتی در مطالعه تطبیقی با وهابیت قرار میدهیم، میتوانیم مبانی فکری را برای اخوان دریابیم که با وهابیت بر سر آنها اختلاف دارد. این مبانی که غالباً از ارکان شکل دهندۀ اخوان هستند، عبارت اند از: التزام به توحید بر مبنای جمهور مسلمان، ضد تکفیر بودن، تقریبی بودن، معتقد به اسلام سیاسی بودن.
وهابیت در تمام این موارد با اخوان المسلمین در تعارض آشکار قرار داد. این تعارض مستند به قول چند نفر نیست؛ بلکه مستند به یک الگوی پذیرفته شده در فکر وهابیت است؛ بر اساس این یافته، نمیتوانیم اخوان و وهابیت را در اصول و مبانی آنچنان یکسان بدانیم که در تبارشناسی نیز همراه، و در جریانشناسی متعلق به یک کلان جریان، به حساب آوریم؛ زیرا اثبات هر یک از مشخصه های قوام بخش در هر کدام از اخوان المسلمین و وهابیت، به منزلۀ نفی دیگری است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.