ابن تیمیه با طرح برخی از نظریات شاذ در باب توسل و زیارت، نه تنها احساسات علمای زمانش اعم از مالکیه، شافعیه، حنبلیه و حنفیه را بر ضد خودش برانگیخت و خودش را در معرض انتقاد علمی و عملی قرار داد، بلکه زمینه را برای سوء استفاده از نظریاتش توسط انسان های جاهل و در نتیجه تشکیل گروه های افراطی به وجود آورد. چنانچه گذشت، داعش از جمله گروه هایی است که در مبانی فکری تحت تاثیر ابن تیمیه بوده اند؛ اما واقعیت این است که می توان گفت در پاره ای از امور حتی ابن تیمیه نیز یکی از منتقدین داعش به شمار می آید. لازم به ذکر است این نوشتار به هیچ وجه در صدد تطهیر ابن تیمیه و جنایات علمی او نیست بلکه تنها تلاش داریم با رعایت انصاف هر جریان به صورت مستقل نقد و بررسی شود.
ابن تیمیه با مطرح کردن دیدگاه هایی شاذ در باب توحید و شرک، زمینه ساز به وجود آمدن جریان انحرافی «داعش» در عالم اسلام گردید. با این تفاوت که افکار داعش بسیار تندتر از ابن تیمیه مطرح شد به گونه ای که می توان با استناد به آثار او نقدهایی را بر دیدگاه نظریه پردازان داعش وارد نمود. در دو قسمت قبل، نه مورد از نقدهایی که از آثار ابن تیمیه بر داعش استفاده می شد، مورد بررسی قرار گرفت. در این نوشتار ادامه تفاوت های افکار افراطی داعش با ابن تیمیه بیان می شود. لازم به ذکر است این نوشتار به هیچ وجه در صدد تطهیر ابن تیمیه و جنایات علمی او نیست بلکه تنها تلاش است که با رعایت انصاف هر جریان به صورت مستقل نقد و بررسی شود.
یکی از مسائل اساسی سلفیانجهادی مانند سیدامام شریف (دکتر فضل)، مقدسی و ابومصعب سوری، مسئله «حکم بغیر ما انزلالله» است. از نظر سلفیانجهادی، این مسئله فقط یک مسئله فرعی نیست؛ بلکه به اصل ایمان برمیگردد؛ لذا مرتکبین آن دچار ناقضی از نواقض ایمان شده و عنوان مرتد بر آنان اطلاق میگردد. در نظر سلفیانجهادی، یکی از معیارهای تکفیر در مسئله «حکم بغیر ما انزلالله»، جعل و انشای قوانین وضعی است. آنان برای مدعای خود، به آیاتی استناد نمودهاند. مهمترین آیاتِ مورد استناد سلفیانجهادی عبارتاند از: آیه 31 سوره شوری، آیه 26 سوره کهف، آیه 137 سوره انعام، آیه 103 سوره مائده، آیه 31 و 37 سوره توبه، آیه 64 سوره آلعمران و آیه 40 سوره یوسف. بعد از بررسی آیات مذکور، روشن میگردد، برداشت سلفیانجهادی از آیات نادرست است و دلایل مورد ادعای آنان، بهنحو اطلاق، قابلانطباق بر حکام و مردم مسلمان کنونی نیست و در بسیاری از موارد، "سالبه به انتفاء موضوع" است؛ زیرا قوانین وضعشده از سوی حکام و یا مجالس و پارلمانها، عموما برای تنظیم امور مسلمانان و با اصول کلی اسلام منافات ندارد و حکام و یا کسانیکه چنین قوانینی را وضع میکنند، عموما از باب استحلالِ حکم الهی و یا از روی عناد و یا جحود نیست. نهایت چیزی که درباره برخی از آنان میتوان گفت، این است که به سبب عدم التزام کافی به اجرای احکام الهی، مسلمان فاسق هستند؛ در واقع اگر کسی حکم الهی را از روی عناد و استحلال ترک نماید و یا از روی عناد و استحلال قانونی را که مخالف حکم الهی است جعل نماید، چنین شخصی بدون تردید کافر و از دایره اسلام خارج خواهد بود. در این مقاله سعی گردیده، با روش توصیفی - تحلیلی، به بررسی و نقد دلایل سلفیانجهادی در مسئله جعل و انشای قوانین وضعی پرداخته شود.
نوشتار حاضر با هدف تحلیل و ارزیابی دیدگاه «مصطفی طباطبایی» پیرامون «شفاعت» نگاشته شده است. شفاعت یکی از اصول مهم اعتقادی مسلمین است که علیرغم برخی اختلافها در حیطه و گستره آن، اصل آن مورد پذیرش عامه مسلمین است. طباطبایی که از او بهعنوان مهمترین چهره شبهسلفی و جریان به اصطلاح «قرآنیان» یاد میشود، در قرائتی نوین از آیات، با استناد به آیاتی كه شفاعت بتها را نفی میكند، به انکار شفاعت مورد قبول مسلمانان پرداخته و ادعا كرده است كه خداوند، مقامی با عنوان «شفیع» را در آسمان و زمین به رسمیت نمیشناسد. او با ارائه معنای غلط از شفاعت و انتساب آن به «پیشوایان و بزرگان» شیعه، آن را با عقیده فداء در مسیحیت و عقیده مشركان درباره شفاعت بتها یكسان دانسته و مسلمانان را «قبرپرست» خوانده است. وی در مواجهه با آیات اثباتكننده شفاعت، معنای تازه و مستحدثی از آن ارائه داده و آن را «اعلام بخشش» و یا «بدرقه گناهکار» تا بهشت تفسیر و شفیع را تنها «پیامرسان بخشش» میداند. اهمیت این مسئله، افزون بر ضرورت تبیین صحیح معارف اسلامی، از جهت پاسخگویی به شبهات کسانیکه از میان شیعیان برخواسته و خود را «قرآنی» معرفی میکنند، بیشتر میشود. در نگارش این مقاله که با روش توصیفی - تحلیلی انجام پذیرفته، تمامی آثار وی بررسی شده است. نتایج بیانگر رویکرد دوگانه طباطبایی در مقایسه شفاعت اسلامی با دیدگاه مسیحیان و نیز، تفاوت در معناشناسی شفیع است و هر دو رویكرد او با آیات قرآن، روایات صحیحالسند شیعی و سنی و نیز اجماع مسلمین، در تضاد است
کتاب "التوسل باالصالحین بین المجیزین و المانعین" اثر عبدالفتاح بن صالح قدیش یافعی است. وی متمایل به مسلک تصوف بوده و یکی از فعالین نقد وهابیت در فضای مجازی، محسوب میشود. او بیش از 30 جلد کتاب نگاشته که مهمترین این کتب، در حوزه نقد وهابیت می باشد. کتاب پیشرو را می توان یکی از آثار مهم نقد دیدگاه وهابیت در مسئله مشروعیت توسل به ذات، تلقی کرد. بیان ادله فراوان (اعم از آیات، روایات و سیره بزرگان اسلامی)، در جهت اثبات مشروعیت توسل به ذات و همچنین، بررسی سندی روایاتِ دال بر جواز توسل به ذات، از مهمترین امتیازات این اثر محسوب میشود.
یکی از مفسرین و علمای برجستۀ اهل سنت، قرطبی است. وی در کتب خود، مخصوصا تفسیر «الجامع»، به آراء سلف، استنادات فراوانی داشته است و محل رجوع وهابیها میباشد. در این بین نیز، برخی از وهابیها درصدد بوده اند که اختلافات خود با قرطبی را تنها در بحث اسماء و صفات بدانند و اینگونه وانمود کنند که او در دیگر مباحث، با آنها همراه است؛ در حالیکه ادعاهای بنیادین وهابیت که در توحید الوهی و ربوبی است، در تضاد با تفکرات قرطبی میباشد. قرطبی یکی از اصلی ترین ادعاهای وهابیت در توحید ربوبیت (یعنی موحد بودن مشرکین) را رد کرده و مشرکین را دارای شرک ربوبی دانسته است؛ همچنین قرطبی «ما لا یقدر علیه الا الله» را، به گونه ای تفسیر نکرده که اموری مانند طلب شفاعت و تبرک از اموات، از مصادیق آن باشند. در توحید الوهیت نیز، تعریف عبادت قرطبی و وهابیت بر یکدیگر منطبق نیستند؛ زیرا قرطبی برخلاف وهابیها، هیچگاه صرف خضوع و خشوع بدون اعتقاد به ربوبیت را، منجر به تحقق عبادت ندانسته و اموری مانند طلب شفاعت و تبرک به اموات را، جایز دانسته است.
«جاهلیت» از مفاهیم اصیل و منصوص قرآنی و روایی میباشد که در باب گستره معنایی و تطبیق آن بر مصادیق، تفاسیر مختلفی ارائه شده است. این مفهوم یکی از کلیدواژههای پرتکرار در آثار افرادی مانند محمد بن عبدالوهاب و سید قطب میباشد. بررسی تطبیقی دیدگاه محمد بن عبدالوهاب و سید قطب درباره مفهوم جاهلیت و آثارش این نتیجه را به دست می دهد که اشتراکات ظاهری و اختلافات معنوی مهمی میان این دو دیدگاه وجود دارد. محمد بن عبدالوهاب و سید قطب، مفهوم جاهلیت را اعم و اسع از اعمال کفری و غیرکفری میدانند و معتقداند جاهلیت در سه حوزه عقیده، قول و عمل تبلور مییابد؛ اما به لحاظ تفسیر و تطبیق آن بر مصادیق خارجی، اختلافات اساسی با یکدیگر دارند؛ محمد بن عبدالوهاب با برداشتی که از مفهوم عبادت دارد، جاهلیت را بر اعمال صحیحی مانند توسل، استغاثة، استشفاع و تبرک به قبور بار کرده و با شرکی و بدعی قلمداد کردن آنها، مسلمانان را متهم به جاهلیت، شرک و ابتداع کرده است. او حتی شرک مسلمانان اهل استغاثه و استشفاع به ارواح اولیاء الهی را از شرک مشرکین عصر رسالت شدیدتر خوانده است؛ در مقابل، سید قطب نه تنها متذکر بروز جاهلیت در این موارد نشده، بلکه بروز و ظهور آن را در مواردی مانند حکم "بغیر ما انزل الله،" پذیرش حاکمیت طواغیت و حکومت های سکولار و غیره میداند که سایر مسلمین نیز، معتقد به بروز و ظهور جاهلیت در آن حوزهها میباشند. خلاصه اینکه در منظومه فکری محمد بن عبدالوهاب، اموری ذیل جاهلیت قرار گرفتهاند که جزء مسائل مسلّم شریعت اسلام هستند؛ اما سید قطب، نه تنها یک مسئله جزئی اسلامی را، ذیل جاهلیت وارد نکرده است، بلکه اموری را که او جاهلی خوانده است، از نگاه هر اندیشمند مسلمانی، امور جاهلی هستند.
حرمت سفر به قصد زیارت قبر پيامبر(ص) از جمله شبهاتی است که توسط وهابیان مطرح می گردد. یکی از دلایل وهابیان بر حرمت سفر برای زیارت، حدیث «لا ینبغی للمطی أن تشد رحاله إلی مسجد تبتغی فیه الصلاة غیر المسجدالحرام و مسجدالأقصی ومسجدی هذا» می باشد؛ بر اساس این حدیث، تنها، سفر به سوی این سه مسجد (مسجدالحرام، مسجدالاقصی، مسجد پیامبر(ص)) جایز است؛ اما با تتبع در کلام علمای اهل سنت، این نتیجه به دست می آید که حدیث، بیانگر اجر و ثواب کامل در سفر به این سه مسجد است و برتری این سه مسجد بر باقی مساجد را بیان می کند؛ علاوه بر اینکه طبق قرائن و نظرات بزرگان اهل سنت، "لاینبغی" دلالتی بر حرمت ندارد؛ همچنین، با سایر قرائنی که وجود دارد، می توان نتیجه گرفت که سفر به قصد زیارت، امری جایز و دارای پاداش است.
یکی از باورهای اصلی آیین وهابیت، موحدانگاری مشرکان در «توحید ربوبی» و محصورسازی شرک مشرکان در الوهیت و عبادت است. فطری بودن توحید ربوبی، یکی از دلایل وهابیان، برای تبرئه و تطهیر مشرکان از ابتلاء به شرک ربوبی است. این دلیل وهابیان، چند مشکل اساسی دارد؛ اول آنکه فطرت و گرایش به توحید، محصور و محدود به ربوبیت نیست؛ بلکه علاوه بر توحید ربوبی، شامل دیگر مراتب توحید مانند توحید ذات، صفات، افعال، الوهیت و عبادت نیز میشود؛ بنابراین تقیید و تخصیص فطرت به توحید ربوبی و نادیده گرفتن فطری بودن یکتایی خداوند در عبادت و الوهیت، سخنی بی اصل و دلیل است؛ دوم آنکه، فطری بودن توحید، به معنای مومن و موحد بودن همه انسانها نیست؛ چراکه اگر مجرد فطرت دلیل بر ایمان باشد، وهابیان میبایست اعتراف کنند، از ابتدای آفرینش تا برپایی قیامت، هرگز هیچ مشرکی روی زمین نبوده و نخواهد بود؛ سوم آنکه، با ادعای وهابیت در تلازم بین فطری بودن توحید با ایمان به توحید، دیگر نیازی به ارسال رُسُل و انزال کُتُب نیست.
مورخان وهابی، تاریخ نجد را به دو برهه قبل و بعد از قدرت یافتن محمد بن عبدالوهاب تقسیم کرده اند. آنان همواره از نجدِ پیش از وهابیت، تصویری آکنده از شرک و کفر ترسیم میکنند و نجدِ پس از وهابیت را تابناک و توحیدی جلوه می دهند. این پژوهش، تبیین ماهیت روایت وهابیان از نجد است؛ این روایت به ظاهر تاریخی است، اما در حقیقت، مقوله ای برآمده از خوانش و باورهای منحصربه فرد آنان در باب توحید و شرک است؛ از اینرو برای وارسی آن باید، روش اعتقادی را برگزید. اثبات اعتقادی بودن این موضوع با گردآوری داده های کتابخانه ای به روش توصیفی تحلیلی، در دو محور امکان پذیر است؛ دقت در قرائن زمانی و مکانی، تامل در علل و معیارهای حاکم بر روایت وهابیان از نجد، نشانگر اعتقادی بودن این مسئله است.