ردی بر انتقادات ابنعثیمین در باب "تأویل صفات خَبَریه"
محمد باغچیقی
مقدمه
بخشی از صفات خدای متعال، صفات خبریه ای هستند که خاستگاهی جز آیات و روایات ندارند. فِرَق اسلامی در مواجهه با این صفات، به چند دسته تقسیم میشوند؛ عده ای مانند مشبهه، این صفات را عیناً حمل بر ظاهر می کنند؛ لذا برای خدای متعال، دست، پا، صورت و صفاتی عین صفات مخلوقات را متصور هستند.[1]
عده ای دیگر نیز مانند گروه سابق، این صفات را حمل بر ظاهر نموده و معتقدند، باید به صفاتی که در آیات و روایات به آنها اشاره شده است ایمان بیاوریم؛ با این تفاوت که، کیفیت این صفات برای ما مجهول است؛ برای مثال، خدای متعال، دست دارد؛ ولیکن کیفیت دست او برای ما مجهول بوده و سوال کردن در مورد آن بدعت است. برخی از فرق انحرافی از جمله وهابیت، از طرفداران این نظریه هستند.[2]
در مقابل این دو دیدگاه، تفکر سومی نیز وجود دارد که پیروان آن معتقدند، خدای متعال از آن جهت که جسم نیست، صفات اجسام را نیز (چه در دنیا و چه در آخرت)، قبول نخواهد کرد؛ لذا صفات خبریه را لزوماً باید تأویل نمود و معنای دیگری از آن صفات را باید اخذ کرد. امامیه[3] و معتزله[4] از حامیان این تفکر هستند.
منازعات علمی فراوانی میان طرفداران این سه دیدگاه از گذشته تاکنون وجود داشته است؛ به نحوی که دو گروه نخست، اتهامات فراوانی را بر دیدگاه سوم وارد کرده اند. یکی از این اتهامات که توسط ابنعثیمین (از قائلین دیدگاه دوم) مطرح شده، این است که تأویل صفات خبریه از آن جهت که تغییر در معنای ظاهری این صفات ایجاد می کند، تحریف آیات و روایات محسوب می شود.
اگر این ادعای ابنعثیمین بی پاسخ بماند، یقیناً در جهان اسلام، مؤولین صفات خبریه به تحریف کنندگان قرآن کریم مشهور میشوند و این امر، زمینه ساز اتفاقات ناخوشایند دیگری نظیر فاسدالعقیده نامیدن عده زیادی از مسلمین که دست به تأویل صفات خبریه زده اند، خواهد شد؛ بر همین اساس، ضرورت اقتضا می کند که به این ادعای ابنعثیمین، پاسخ داده و این اتهامات را از مؤولین صفات خبریه دور نماییم.
در خصوص این مسئله که اساسا چه تفاوتهایی بین تأویل صفات خبریه و تحریف وجود دارد، نویسنده به کتاب یا نوشته ای برخورد نکرده است؛ لذا از این جهت، موضوع محل بحث، موضوعی جدید محسوب می شود.
نگارنده در مقالۀ پیشرو، پس از مروری گذرا بر زندگانی ابنعثیمین، به تعریف واژه های "صفات خبریه"، "تأویل" و "تحریف" میپردازد؛ سپس اشکال وی را به همراه ادله ای که اقامه نموده است، نقل و مورد بررسی قرار خواهد داد.
ابنعثیمین
محمد بن صالح العثیمین در 27 رمضان سال1347ق، در شهر عنیزه، واقع در ایالت قصیم عربستان متولد شد.[5]
او از محمد بن عبدالعزیز عقاید وهابیت و فقه و نحوِ عربی را آموخت. وی پس از تحصیل نزد اساتید متعدد، در سال 1370ق در دانشگاه اسلامی عنیزه، شروع به تدریس کرد. او در سال 1376ق، پس از فوت عبدالرحمن سعدی، به عنوان امام و خطیب جمعه مسجدجامع عنیزه منصوب شد. ابنعثیمین سابقۀ ریاست دانشگاه شریعت امام محمد بن سعود قصیم و عضویت در هیئت علمای کبار عربستان را نیز، در کارنامۀ خود دارد.
وی در روز چهارشنبه 15 شوال 1421ق، در سن 74 سالگی درگذشت و در مکه مکرمه دفن شد.[6]
برخی از مهمترین آثار ابنعثیمین عبارت اند از:
فتح ذی الجلال و الاکرام بشرح بلوغ المرام
فتاوی ارکان الاسلام
اسماء الله و صفاته و موقف اهل السنه منها
شرح العقیده الواسطیه
شرح کشف الشبهات
مجموع فتاوا و رسائل
منهاج اهل السنه و الجماعه فی العقیده و العمل
مصطلح الحدیث
صفات خبریه
خدای متعال دارای صفات فراوانی است که عقل، برخی از این صفات (مانند علم)، را درک نموده و به وجود این صفات در خدای متعال حکم می کند.
در مقابل، صفات دیگری نیز برای پروردگار وجود دارد که مستندی جز نقل ندارند و عقل در نسبت دادن این صفات به خداوند، هیچ دخلی ندارد؛ به این صفات، صفات خبریه میگویند؛[7] مانند "استوای خداوند بر عرش"، "یدالله"، "وجه الله" و...؛ به عبارت دیگر، صفاتی که صرفا از طریق آیات و روایات برای خدای متعال اثبات میشوند و عقل در اثبات این صفات، دخالتی ندارد، صفات خبریه هستند.
علمای اسلامی در مواجهه با صفات خبریه، مواضع متعددی اتخاذ نموده اند؛ برخی نظیر مشبهه، این صفات را حمل بر ظاهر نموده و برای خداوند، جسمانیت قائل شده اند و حتی او را تشبیه به مخلوقات کرده اند.[8] عده ای دیگر نظیر وهابیت، معتقدند باید به اصل این صفات ایمان آورد؛ ولیکن در مورد کیفیت این صفات باید سکوت کرد؛ چراکه کیفیت این صفات برای ما مجهول است.[9] گروه سومی نیز وجود دارند که برای در امان ماندن از تجسیم و تشبیه، این صفات را تأویل نموده اند. امامیه و معتزله از زمره طرفداران و حامیان این گروه محسوب میشوند.[10] نگارنده در بخش بعدی، واژه "تأویل" را توضیح میدهد تا دیدگاه علمای امامیه و معتزله به خوبی روشن شود.
مفهوم تأویل
واژه تأویل از ماده "اول" بوده و در لغت به معنی رجوع و بازگشت میباشد.[11] در مورد معنای اصطلاحی تأویل، نظرات گوناگونی ارائه شده است؛ به عنوان مثال، برخی معتقدند: تأویل عبارت است از رد کردن چیزی به سوی غایت و مفهومی که اراده شده است.[12]
عده ای دیگر از لغویون نیز معتقدند: «التَّأْوِيلُ: تفسير الكلام الذي تختلف معانيه»؛[13] (تفسیر کلامی که معانی مختلفی دارد را تأویل گویند).
ابن اثیر و برخی دیگر از لغت شناسان نیز، تأویل را اینگونه تعریف کرده اند: صرفنظر کردن از معنای ظاهری لفظ و اخذ معنای دیگری از آن لفظ، به خاطر وجود دلیل.[14]
البته ابن تیمیه نیز به اختلاف موجود در معنای اصطلاحی تأویل پرداخته و معتقد است، تأویل در سه معنا به کار رفته است که عبارت اند از:
1. اصطلاح متکلمین متاخر: «أن التأويل هو صرف اللفظ عن الاحتمال الراجح إلى الاحتمال المرجوح؛ لدليل يقترن به»؛ (تأویل یعنی صرفنظر کردن از معنای راجح به معنایی که مرجوح است؛ به خاطر وجود دلیلی که همراه آن لفظ میباشد).
2. اصطلاح بسیاری از مفسرین قرآن: تأویل به معنای "تفسیر" است.
3. «هو الحقيقة التي يؤول إليها الكلام»؛[15] (تأویل، حقیقتی است که کلام به سوی آن برمیگردد).
البته مراد از تأویل در مبحث صفات خبریه، عبارت است از اینکه هر صفتى را بايد بر معناى حقیقی و ظاهری آن حمل كرد، و در صورتى كه مانع لفظى يا عقلى در ميان بود، بايد آن را تأويل و بر معناى مجازى اش حمل نمود.[16]
تحریف
تحریف در لغت به معنای "تغییر" است؛[17] از آن جهت که در عالم واقع، دو نوع تحریف وجود دارد. معنای اصطلاحیِ هر نوع با نوع دیگر متفاوت است؛ در ادامه به معنای اصطلاحی هر نوع اشاره می شود.
انواع تحریف
الف: تحریف لفظی
مراد از تحریف لفظی قرآن، اختلاف حرکات و قرائتها نیست؛ بلکه اگر به کلمات قرآن، کلمه ای اضافه شود و یا از آن کلمه ای کم شود، در این صورت، تحریف صورت پذیرفته است.[18]
ب: تحریف معنوی
مراد از تحریف معنوی قرآن، تغییر معنای حرفی از حروف قرآن یا کلمه ای از کلمات آن است.[19]
دیدگاه ابنعثیمین راجع به تأویل صفات خبری
ابنعثیمین در موارد متعددی، تأویل صفات خبریه را مذموم دانسته و آن را نوعی تحریف معرفی کرده است؛ در ادامه به برخی از این موارد اشاره می شود.
وی معتقد است که قطعا تأویل صفات خبریه، تحریف حرامی محسوب می شود.[20]
او در موضع دیگری تصریح می کند: «واخترنا كلمة "تحريف" على كلمه "تأويل"»؛[21] (ما کلمۀ تحریف را بر کلمۀ تأویل اختیار کرده ایم. به این معنا که میتوان تأویل را، تحریف نامید).
البته ابنعثیمین در ذیل عبارت فوق می افزاید: تأویل یا صحیح است یا فاسد؛ تأویل فاسد را میتوان تحریف نامید؛ چنانکه ابن تیمیه نیز، کلمۀ تحریف را بدل از تأویل استعمال کرده است.
ولیکن نکته مهم این است که ابنعثیمین، تأویل صفات خبریه را مصداقی از مصادیق تأویل فاسد معرفی می کند که استعمال کلمۀ تحریف برای این نوع از تأویل، از نظر او صحیح و بی اشکال است.[22]
وی در مورد آیه «الرحمن علی العرش استوی»[23] معتقد است: اگر کسی بگوید مراد از " استوی" در این آیه، "استولی علی العرش" (سلطه بر عرش) است، در حقیقت دچار تحریف شده است؛ هرچند به اعتقاد خودش، تأویل کرده است.[24]
در بخش بعد، ادلۀ ابنعثیمین بر تحریف بودن تأویل صفات خبریه بیان خواهد شد.
ادلۀ ابنعثیمین بر تحریف بودنِ تأویل صفات خبریه
ابنعثیمین معتقد است، تأویل صفات خبریه، به چند دلیل، تحریف آیات و روایات محسوب شده و حرام است. ادله ای که وی به آنها استناد می کند عبارت اند از:
1. خدای متعال و حضرت محمد(صلی الله علیه واله وسلم) با کلامی فصیح و روشن با مخاطبینشان سخن گفته اند. از همین رو، کلام ایشان باید حمل بر ظاهر شود.[25]
2. میل پیدا کردن از ظاهر کلام خداوند متعال به سوی معنایی مخالف، قول به غیر علم است؛ حال آنکه در قرآن کریم از قول به غیر علم نهی شده است.[26]«وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ...».[27]
3. صرفنظر کردن از ظاهر نصوصی که متضمن صفات خبریه هستند، مخالف رویه پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم)، صحابه، سلف امت و ائمه میباشد.[28]
4. تأویل صفات خبریه، مسلتزم امور باطلی می شود که برخی از این امور باطل، عبارت اند از:
الف: کسی که صفات خبریه را تأویل میبرد معتقد است که ظاهر کلام خداوند و پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) را باید به این جهت که موجب تشبیه می شود، تأویل برد؛ حال آنکه مگر ظاهر کلام خداوند و رسولش موجب تشبیه و کفر می شود که نیاز به تأویل داشته باشد؟[29]
ب: اعتقاد به تأویل صفات خبریه، مستلزم این خواهد شد که بگوییم خدای متعال، حقی که بندگان باید نسبت به آن اعتقاد داشته باشند را بیان نکرده و آن را به عقول افراد موکول کرده باشد، تا هرچه را خواستند اثبات کنند و هر چیز دیگری که اراده کردند را نفی کنند؛ همچنین نصوصی که اثبات شده است را به خاطر انکار آنها، تأویل کنند؛ حال آنکه خدای متعال، هرگز بیان این واجبات را رها نکرده و به عقول متناقض ما موکول نکرده است.[30]
ج: همچنین، عقیده به تأویل، مستلزم آن است که قائل شویم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم)، خلفاء راشدین، سلف امت و ائمۀ امت یا نسبت به حقایق صفات معرفت نداشته اند و یا اینکه معرفت به حقایق صفات عالم داشته اند؛ ولیکن آن را کتمان کرده و برای مردم بیان نکرده اند.[31]
تذکر این نکته ضروری است که قطعا مراد ابنعثیمین از تحریف، در عبارات فوق، تحریف معنوی آیات و روایات است؛ چراکه مؤولین در تأویل صفات خبریه، با معنای آن صفات کار دارند و اساسا هیچ دخالتی در الفاظ آن صفات نمی کنند.
پاسخ به ادعا و ادلۀ ابنعثیمین
به ادعای ابنعثیمین و ادله ای که در جهت اثبات مدعایش اقامه کرده است، اشکالاتی مطرح است که در این بخش، به برخی از این اشکالات اشاره می شود.
اولا: قرآن کریم علاوه بر ظاهرش که برای همگان قابل فهم است، باطنی ژرف دارد.[32] همین امر موجب می شود، مفسران قرآن، باطن کلام الهی را برای مردم تبیین کنند تا حقایق ژرف آن نیز برای مردم روشن گردد؛ پس نمیتوان با توجیه اینکه کلام خدا قابل فهم است، دست از تفسیر و تبیین معارف باطنی آن برداشت.
ثانیاً: به باور تأویل کنندگان صفات خبریه نیز، اصل در تفسیر قرآن، ظاهر آیات آن است و هرگز در مقام تفسیر، اصل را باطن آیات نمیدانند؛[33] لذا آیات قرآن را حمل بر ظاهر می کنند؛ همچنین از منظر ایشان، تحریف (چه لفظی و چه معنوی)، امری حرام و قبیح محسوب می شود.[34]
از سویی دیگر، تأویل صفات خبریه توسط مؤولین، همواره مستند به دلیل قطعی میباشد؛ چنانکه روش آنان در تأویل این صفات، یکی از دو حالت ذیل میباشد که عبارت اند از:
الف: یا آن کلمه ای که تأویل میبرند معانی متعددی دارد؛ لذا با توجه به قرائن عقلی و نقلی، معنایی را اخذ می کنند که موافق با مبانی شرع باشد؛ به عنوان مثال در آیه «بل یداه مبسوطتان»،[35] از آن جهت که واژه "ید" معانی متعددی از جمله قوت و قدرت دارد[36] و با عنایت به این مسئله که اگر مراد از آن، دست باشد، منتهی به قبول جسمانیت خدای متعال می شود؛ بنابراین از منظر مؤولین، مراد از واژه "ید" در این آیه و نظایر آن، قوت و قدرت الهی است.[37] تأویل در چنین مواردی خالی از اشکال است؛ چراکه بسیاری از لغت شناسان فریقین در آثار خود، تصریح کرده اند که مراد از یدالله، قدرت، قوت و یا تأیید خداست.[38]
مثال دیگری که در اینباره موجود است صفت "استوای بر عرش" است که در آیاتی نظیر «الرحمن علی العرش استوی»[39] به آن اشاره شده است و با توجه به اینکه اگر معتقد باشیم استواء، به معنی استقرار خداوند متعال بر عرش است، در نهایت ناچاریم قائل به جسمانیت خدا شویم. علمایی که در زمره مؤولین هستند، "استواء" در این آیات را به معنای "استیلاء" یا همان تسلط خداوند و احاطه کامل او نسبت به جهان هستی و نفوذ امر و تدبیرش در سراسر عالم دانسته اند.[40] این امر نیز مورد قبول لغت شناسان است؛ چنانکه راغب اصفهانی تاکید می کند، اگر واژه استوی با کلمه "علی" متعدی شود، به معنای استیلاء خواهد بود.[41] اتفاقا مثالی که او ارائه میدهد، همین آیه «الرحمن علی العرش استوی»[42] است.
همچنین در مورد صفت "وجه" که در برخی از آیات قرآن به آن اشاره شده است «کل شیء هالک الا وجهه»[43] مفسرینی که دست به تأویل زده اند معتقدند، چون یکی از معانی وجه، ذات میباشد و به دلیل آنکه مسلما خدای متعال از صورت جسمی منزه است، بنابراین مراد از واژه "وجه" در این آیه، ذات خداوند میباشد؛[44] به این معنا که همه چیز هلاک پذیر است، به غیر از ذات پاک او.
نکته جالب آنکه، بسیاری از لغت شناسان در این مورد نیز، همانند مؤولین عمل کرده اند؛ به عنوان مثال، زبیدی در تاج العروس[45] و ابن منظور در لسان العرب[46] واژه "وجه" در آیه مذکور را به معنای "ذات" معنا نموده اند.
ب: دومین حالتی که تأویل کنندگان، اینچنین تأویل کرده اند، به این صورت است که کلمه ای را در تقدیر میگیریم و بدین صورت، صفت خبریه موجود در کلام، تأویل می شود؛ به عنوان مثال، در آیه «و جاء ربک و الملک صفاصفا»[47] تأویل برندگان معتقدند، کلمه "امر" قبل از "ربک" در تقدیر است؛[48] لذا این آیه را اینگونه تأویل برده اند که مراد از آیه مذکور، عبارت است از «و جاء امر ربک...»، و فرمان پروردگارت فرا رسد.
این امر نیز بی اشکال است؛ چنانکه راغب اصفهانی در مفردات به نقل از ابن عباس روایت می کند: مراد از آیه «و جاء ربک و الملک صفا صفا»، جاء امر ربک است؛ نه ذات ربک.[49]
البته علاوه بر لغت شناسان، بسیاری از صحابه، مفسرین، محدثین و شارحین کتب روایی اهل سنت نیز، در هنگام مواجهه با برخی از آیات و روایات، دست به تأویل برده اند که به برخی از این افراد اشاره می شود.
طبری در ذیل آیه 42 سوره قلم «یوم یکشف عن ساق»، چنین تصریح می کند: «قَالَ جَمَاعَةٌ مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ مِنْ أَهْلِ التَّأْوِيلِ: يَبْدُو عَنْ أَمْرٍ شَدِيدٍ».[50] این عبارت به خوبی نشاندهندۀ آن است که بسیاری از صحابه و تابعین، آیه مذکور را تأویل برده اند. شایان ذکر است، در ادامه این عبارت، طبری از ابن عباس به عنوان صحابه ای که آیه 42 سوره قلم را تأویل برده است، نام میبرد و در این باره مینویسد: «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدٍ الْمُحَارِبِيُّ، قَالَ: ثنا عَبْدُاللَّهِ بْنُ الْمُبَارَكِ، عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِعَبَّاسٍ،«يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ» قَالَ: هُوَ يَوْمُ حَرْبٍ وَشِدَّةٍ».[51]
نکته حائز اهمیت دیگر آن است که طبری نیز، به پیروی از صحابه و تابعین، بسیاری از آیات قرآن کریم را تأویل برده است؛ به عنوان نمونه، او در ذیل آیه «انما نطعمکم لوجه الله...»[52] مینویسد: مراد از وجهالله، رضای الهی است.[53]
به تصریح جناب شوکانی در کتاب البدایه و النهایه، احمد بن حنبل آیه «و جاء ربک و الملک صفا صفا» را تأویل برده و معتقد بوده است که عبارت «جاء ربک»، به معنای «جاء ثواب ربک» میباشد.[54]
طبرانی مفسر نام آشنای اهل سنت نیز، واژه "وجه" در آیه فوق را تأویل برده و میگوید: مراد از "لوجه الله،" "لطلب ثوابه"(الله) است.[55]
همچنین روایتی در صحیح مسلم (باب فضیلت عیادت از مریض) نقل شده است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند: خدای متعال در روز قیامت میفرماید: «يَا ابْنَ آدَمَ مَرِضْتُ فَلَمْ تَعُدْنِي، قَالَ: يَا رَبِّ كَيْفَ أَعُودُكَ؟ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ، قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ عَبْدِي فُلَانًا مَرِضَ فَلَمْ تَعُدْهُ، أَمَا عَلِمْتَ أَنَّكَ لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِي عِنْدَهُ؟...»؛[56] بسیاری از علما در ذیل این روایت، جمله «لوجدتنی عنده» (منِ خدا را نزد او خواهی یافت) را تأویل برده و تصریح کرده اند که مراد از آن، «لوجدتَ ثوابی و کرامتی» میباشد. یعنی ثواب و پاداش من را در نزد آن مریض، مییافتی؛[57] بنابراین به عقیده شراح، در این روایت نیز، عبارت ثوابی و کرامتی در تقدیر است؛ پس برخی از الفاظ این روایت نیز تأویل شده است.
نووی[58] از شُرّاح دیگر صحیح مسلم نیز، در ذیل روایت «يضحك الله إلى رجلين يقتل أحدهما الآخر كلاهما يدخل الجنة يقاتل هذا في سبيل الله فيستشهد ثم يتوب الله على القاتل فيسلم فيقاتل في سبيل الله فيستشهد»،[59] مینویسد: قاضی عیاض[60] معتقد است، مراد از ضحک خداوند، رحمت و ثواب خداست.[61]
به تصریح نووی، قاضی عیاض در مورد نور بودن خدای متعال نیز که در آیات و روایات متعدد به آن اشاره شده، میگوید: محال است که مراد از این آیات و روایات، این باشد که خدا نور است؛ چراکه نور از خصوصیات اجسام است و بنابر مذهب تمام ائمۀ مسلمین، خدای متعال خصوصیات اجسام را نمی پذیرد؛ بنابراین مراد از آیاتی نظیر «الله نورالسموات والارض»[62] این است که خدای متعال، خالق و صاحب نور آسمان و زمین است.[63]
با تمام این تفاصیل، تأویل صفات خبریه، به معنی تحریف آیات و روایات نخواهد بود؛ همچنین تأویل بردن این صفات، به معنای مخالفت با ظاهر کلام نیز نمیباشد؛ بلکه مؤولین در تأویل خود، یا معنای دیگری از معانی آن صفت اخذ می کنند و یا کلمه ای در تقدیر میگیرند که این دو روش، بین لغت شناسان و مفسرین فریقین، امری مرسوم میباشد؛ بنابراین تمامی ادله ای که ابنعثیمین بر مخالفت تأویل با ظاهر آیات و روایات اقامه می کند، ابطال می شود؛ چراکه تأویل مؤولین در اکثر موارد، موافق دیدگاه بسیاری از لغویون و مفسرین فریقین بوده است. بنا به تعبیر فخررازی، هنگامی که تأویل در صفات خبریه در مواردی جایز باشد، واجب است که در موارد دیگر نیز، قائل به جواز آن باشیم؛[64] به عبارتی دیگر، هرگاه برخی از صفات خبریه را تأویل بردیم، تأویل مابقی صفات خبریه نیز، باید امری جایز باشد.
حال سوال اساسی این جاست که به راستی اگر تأویل صفات خبریه، تحریف آیات و روایات محسوب می شود چگونه صحابه و علمای فریقین دست به این کار زده اند؟ آیا میتوان گفت: افرادی نظیر ابن عباس، احمد بن حبنل، طبری، طبرانی، نووی، قاضی عیاض، محمدتقی عثمانی، راغب اصفهانی، ابن منظور، زبیدی و دیگران که دست به تأویل تعدادی از صفات خبریه زده اند آیات و روایات را تحریف کرده اند؟
ثالثا: برخلاف ادعای ابنعثیمین، در میان صحابه و سلف امت نیز، افرادی بوده اند که دست به تأویل صفات خبریه زده اند؛ چنانکه در مطالب فوق نیز اشاره شد، ابن عباس آیه «و جاء ربک والملک صفا صفا»[65] را تأویل برده و تصریح می کند که مراد از "جاء ربک"، «جاء امر ربک» است؛ نه "جاء ذات ربک."[66]
نووی نیز در کتاب شرحش بر صحیح مسلم تصریح نموده که اکثر متکلمین و جماعتی از سلف نظیر مالک و اوزاعی، روایت «ینزل ربنا کل لیله الی السماء الدنیا» را تأویل برده اند. به این شکل که برخی از مؤولین این عبارت معتقدند، مراد از "ینزل ربنا"، نزول رحمت خدا، امر خدا و ملائکۀ خدا میباشد؛ چنانکه وقتی افراد تحت امر پادشاه، فعلی را انجام میدهند، آن فعل را به آن پادشاه نسبت میدهند و میگویند: پادشاه این کار را انجام داده است. نووی میافزاید: برخی دیگر از مؤولین نیز، اعتقاد دارند که مراد از «ینزل ربنا»، اقبال خدای متعال به دعاکنندگان است؛ به این معنا که حق تعالی در هر شب به دعاکنندگان لطف کرده و دعاهای آنان را مستجاب می کند.[67]
افزون بر این مسئله، بسیاری از صحابه و سلف امت، شاید به صورت مستقیم در مسئلۀ تأویل صفات خبریه ورود نکرده باشند؛ ولیکن با تصریح نمودن برخی از ضوابط توحید و خداشناسی، راه را بر تمامی دیدگاه ها به جز تأویل، بسته اند.
به عنوان مثال، امیرالمومنین علی(علیه السلام) که اثبات اعلمیت ایشان بر دیگر صحابه، به دلیل وجود روایاتی نظیر روایت مشهور نبوی «انا مدینه العلم و علی بابها»[68] کار دشواری نیست، فرموده اند: «لا تدرکه العیون فی مشاهده الابصار و لکن راته القلوب بحقائق الایمان»؛[69] چشمها خدا را نمی بینند؛ بلکه این قلوب هستند که به وسیله حقایقِ ایمان، خدا را میبینند.
همچنین امام جعفر صادق(علیه السلام) پیشوای ششم شیعیان که از اجلاء تابعین نیز محسوب میشوند،[70] در تعبیری حکیمانه و دقیق فرموده اند: «ان الابصار لا تدرک الا ما له لون و کیفیه، والله خالق الالوان و الکیفیه»؛[71] (چشمها نمیبینند جز چیزهایی را که رنگ و کیفیتی دارند؛ در حالیکه خداوند آفریننده رنگها و کیفیت ها است).
بنابراین رؤیت خداوند در قیامت که یکی از صفات خبریه محسوب می شود، با ضابطه ای که توسط این دو بزرگوار ترسیم شد، امری محال و نشدنی میباشد.
البته به حکم عقل نیز چشمان ما تنها قابلیت رویت اجسام را دارد و یقینا، خدای متعال که از جسمانیت و صفات آن منزه است، با این چشمان قابل رویت نخواهد بود؛ چنانکه آیه شریفه «لاتدرکه الابصار»[72] نیز، به این امر دلالت می کند؛ البته برخی ممکن است این اشکال را بکنند که این آیه یعنی، خدای متعال در دنیا دیدنی نیست و به دلیل وجود آیات و روایات دیگری، رؤیت خداوند در قیامت اثبات می شود؛ در جواب باید گفت: اینکه چشمان ما تنها قابلیت رؤیت مادیات و اجسام را دارد، از مسلمات است؛ پس سوال اساسی اینجاست که آیا خدای متعال که در دنیا از جسمانیت و اوصاف جسمانیت منزه است، در آخرت صفات جسمانیت به خود میگیرد؟ پاسخ این سوال قطعا خیر است؛ چراکه اوصاف خدای متعال تغییرناپذیر است و تغییر در حالات او، قطعا امری محال است؛ بنابراین رؤیت خدای متعال در دنیا و آخرت منتفی می شود؛ بر همین اساس، آیات و روایاتی که دلالت بر رؤیت خداوند در قیامت می کنند را میتوان حمل بر رویت با دل نمود؛ چنانکه امام صادق(علیه السلام) در این باره فرموده اند: مشاهده بر دو گونه است؛ مشاهده با چشمِ دل و مشاهده با چشمِ ظاهر؛ هر کس مشاهده با چشمِ دل را بگوید درست گفته و هر کس مشاهده با چشمِ ظاهر را بگوید، دروغ گفته است و به خدا و آیات خدا کافر شده است؛ زیرا پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند: هر کس خدا را شبیه خلق بداند، کافر است.[73]
بنابراین رویت خداوند با چشمِ سر در روز قیامت (که از مهمترین صفات خبریه است)، امری محال میباشد.
این نکته را نیز باید اضافه کرد که عمده دلیل مؤولین بر تأویل صفات خبری، این است که به حکم بدیهی عقل، چون خدای متعال جسم نیست،[74] لذا از صفاتی نظیر داشتن دست، پا، صورت، استقرار بر عرش و دیگر صفات خبریه که از اوصاف قطعی اجسام به حساب می آیند منزه و پاک است؛ بنابراین تأویل صفات خبریه، بهترین راهکار در هنگام مواجهه با این صفات محسوب می شود.
با تمام این تفاصیل روشن شد، فِرَقی که قائل به تأویل صفات خبریه هستند، در جهت تأویل این صفات به ادلۀ محکمی استناد کرده اند و از آنجایی که ابنعثیمین در یکی از نوشته هایش تصریح کرده است: زمانی میتوان بر تأویل، نام تحریف را نهاد که بدون دلیل بوده باشد؛[75] بنابراین نمیتوان تأویل صفات خبریه که ادلۀ فراوانی بر آن دلالت می کند را، تحریف آیات و روایات دانست.
نتیجه
با توجه به مطالب فوق، به این نتیجه میرسیم که:
اولا: تأویل صفات خبریه در بسیاری از موارد، موافق دیدگاه لغویون و مفسرین فریقین میباشد.
ثانیا: جماعتی از صحابه و سلف صالح نیز، تصریح به تأویل صفات خبریه کرده اند و همچنین اگر از برخی از آنان، تصریح خاصی در این باره نرسیده باشد، ولیکن تأویل این صفات، موافق خطوطی است که در مسئلۀ خداشناسی ترسیم فرموده اند؛ چنانکه در موارد متعددی تاکید کرده اند، خداوند متعال جسم نیست و از خصوصیات اجسام نیز منزه است.
ثالثا: مؤولین صفات خبریه، هیچگاه ظاهر آیات و روایات را رد نمی کنند؛ بلکه بنابر ادله نقلی و عقلی فراوانی که وجود دارد، معتقدند خدای متعال چون جسم نیست، لذا نمیتوان برای او دست، پا، وجه، استوای بر عرش و اموری از این دست را قائل بود؛ بر همین اساس، معنای دیگری از این صفات را اخذ می کنند.
با تمام این تفاصیل، میتوان ادعا نمود که تأویل صفات خبریه از آن جهت که دلایل محکمی بر آن دلالت می کند، تحریف آیات و روایات به حساب نمی آید؛ بنابراین ادعای ابنعثیمین مبنی بر تحریف بودن تأویل صفات خبریه، ادعایی ناصحیح به حساب می آید.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.