فضائل و رذائل اخلاقی؛ حلم و غضب
آیت الله العظمی ناصر مکارم شيرازی
تحقيق: علی غبیشاوی / حجّت الاسلام احمد حیدری
مقدمه:
یکی از برجسته ترین جلوه های نظام اخلاقی اسلام، اهتمام به تعدیل نیروهای درونی انسان است؛ نیروهایی که اگر بی مهار رها شوند، به ویرانی فرد و جامعه می انجامند و اگر به درستی هدایت گردند، ابزار تکامل و قرب الهی می شوند. از جمله این نیروها، «غضب» و در برابر آن، «حلم» است. غضب نیرویی است که برای دفاع از حق و حفظ کرامت انسانی در نهاد بشر نهاده شده است. اما همین نیرو، اگر از دایره عقل و شرع خارج گردد، انسان را به رفتارهای تند، ستمگرانه و گاه جنون آمیز می کشاند. در مقابل، حلم به معنای بردباری، خویشتن داری و تسلط بر خشم است؛ نیرویی عقلانی که به انسان قدرت می دهد تا در مواجهه با طغیان درون، آرامش خود را حفظ کند و تصمیمی درست و الهی بگیرد. در متون قرآن و روایات، «حلم» از صفات بارز مؤمنان و پیامبران دانسته شده و در برابر آن، «غضبِ بی مهار» از رذایل اخلاقی معرفی گردیده است. در عین حال، آموزه های اسلامی «خشم» را مطلقاً نکوهش نمی کنند؛ بلکه میان خشم مذموم و خشم ممدوح تمایز می نهند. خشم ممدوح، همان «غضب برای خدا» است که در راه دفاع از حقیقت و عدالت به کار می رود.
این نوشته، با بررسی ابعاد روانی، اخلاقی و دینی حلم و غضب، می کوشد نسبت این دو نیرو و شیوه هدایت آنها در اخلاق اسلامی را تبیین کند.
معنای حلم
براى «حلم» اهل لغت و اخلاق دو تفسير ذكر كرده اند: 1. «اَلْحِلمُ ضَبْطُ النَّفْسِ عَنْ هَيَجانِ الْغَضَبِ؛[1] حلم كنترل كننده نفس از هيجان قوه غضب است». 2. «اَلْحِلمُ هُوَ التَّثَبُّتِ فِي الْأُمُورِ؛[2] حلم ثابت بودن در امور است».
تفسير دوم نسبت به همه چيز است، نه فقط غضب. يعنى اعتدال در امور كه از اعتدال قواى نفس سرچشمه مى گيرد؛ ايستادن و حوصله كردن براى رسيدن به حقائق و عدم شتابزردگى و از جمله استقامت در مقام غضب است؛ اینکه شخص نه سست شود و نه از كوره در برود.
گفته اند در حال عصبانيت نه تصميمی باید گرفته شود، نه تنبيهی و نه اقدامی به دیگری روا دانسته گردد، تا بعدا پشيمانى به بار نیاورد. اين سه در حالِ عصبانيت بى حساب است و آدمی باید بداند كفاره اش را پس خواهد داد.[3] شاید به همین دلیل است که امام حسن علیه السّلام، در تعریف حلم، این اندازه بر کنترل خشم تأکید می کنند: «كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النَّفْسِ؛[4] [حلم] فرو بردن غضب و تسلّط بر نفس است».
نشانه چنین حلمی، حُسن برخورد با افراد و معاشرت به نیکی است. همان گونه كه در حديثى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله آمده است: «لَيْسَ بِحَکيمٍ مَنْ لَمْ يُعاشِر بِالْمَعْروُفِ مَنْ لابُدَّ لَهُ مِنْ مُعاشِرَتِهِ؛[5] كسى كه نسبت به افرادى كه ناچار است با آنها معاشرت كند، خوش رفتارى نداشته باشد، حكيم و بردبار نيست».
افرادى هستند كه بر اثر عجز و ناتوانى بردبارى پيشه مى كنند و در واقع داراى فضيلت حلم نيستند، چراكه هر وقت قدرت پيدا كردند، دست به انتقام دراز مى كنند؛ همان گونه كه در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم: «لَيْسَ الْحَلِيمُ مَنْ عَجَزَ فَهَجَمَ، وَ إِذَا قَدَرَ انْتَقَمَ، إِنَّمَا الْحَلِيمُ مَنْ إِذَا قَدَرَ عَفَا؛[6] كسى كه به خاطر عجز و ناتوانى ساكت شود و اقدام به كارى نكند، و به هنگام توانايى انتقام بگيرد، حليم و بردبار نيست، حليم كسى است كه به هنگام توانايى ببخشد».
به هر حال حلم و بردبارى يكى از باارزش ترين فضائل اخلاقى است كه سبب پيشرفت و تعالى و حسن مديريت و جذب دلها و حل مشكلات عظيم است.[7] به خصوص برای سرپرستان خانواده ها، رؤسا و مدیران. چرا که مديريّت كار پيچيده اى است. مى دانيم هر قدر كارى پيچيده تر باشد مشكلات آن افزون تر و آفاتش بيشتر است. به همين دليل، مديران بايد داراى اعصابى قوى، حوصله زياد، و ظرفيّت كافى در رويارویى با مشكلات باشند. حديث معروف حضرت علی علیه السّلام مبنی بر اینکه «آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ؛[8] ابزار رياست، سعه صدر و گشادگى فكر است» به همین موضوع دلالت دارد.[9]
علاوه بر اینها، در مفهوم شناسی فضیلت اخلاقی «حلم» و اقسام و اصناف آن، امام صادق علیه السّلام می فرماید: «الْحِلْمُ سِرَاجُ اللَّهِ، يَسْتَضِيءُ بِهِ صَاحِبُهُ إِلَى جَوَادِّهِ، وَ لَا يَكُونُ حَلِيماً إِلَّا الْمُؤَيَّدُ بِأَنْوَارِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيدِ، وَ الْحِلْمُ يَدُورُ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ: أَنْ يَكُونَ عَزِيزاً فَيُذَلَّ، أَوْ يَكُونَ صَادِقاً فَيُتَّهَمَ، أَوْ يَدْعُوَ إِلَى الْحَقِّ فَيُسْتَخَفَّ بِهِ، أَوْ أَنْ يُؤْذَى بِلَا جُرْم،ٍ أَوْ أَنْ يَطْلُبَ بِالْحَقِّ فَيُخَالِفُوهُ فِيهِ، فَإِذَا آتَيْتَ كُلًّا مِنْهَا حَقَّهُ فَقَدْ أَصَبْتَ، وَ قَابِلِ السَّفِيهَ بِالْإِعْرَاضِ عَنْهُ...؛[10] حلم چراغ خداست كه انسان با نور آن به مجاورت و قرب پروردگار متعال نزديك مى شود، انسان حليم نمى شود مگر آنكه با انوار توحيد و معارف الهى تأييد شود، حلم در پنج حالت صورت مى گيرد: در موردى كه عزّت و بزرگى داشته و خوار و كوچك شده است، و در حالتى كه راست مى گفته و متّهم به دروغ شده، و در جايى كه دعوت به حق مى كرده است و مردم او را اهانت كرده و سبك شمرده اند، و چون بى آنكه جرم و گناهى مرتكب شود اذيّت و آزارش كنند، يا مطالبه و درخواست حق كند و او را در آن حق مخالفت كنند، پس حليم در اين پنج حالت با وقار و حوصله، حلم ورزيده و كوچك ترين تزلزل و حالت ناراحتى پيدا نمى كند، و حليم بودن مرد از حلم ورزيدن در اين موارد معلوم مى شود، و سزاوار است كه با شخص بى خرد و سفيه به سؤال و جواب نپردازد...».
در توضیح این فرازها و اصناف حلم و تبیین رابطه آنها با مفهوم «توحید» باید گفت که فضیلت حلم بر اثر صبر و تواضع و خضوع حاصل مى شود. خضوع و فروتنى حاصل نمى شود مگر پس از تحقّق حقيقت توحيد و معرفت به عظمت و جلال و قدرت پروردگار متعال. چون انسان، خداوندِ توانا را مؤثّر و محيط و حامى مطلق و سلطان حقيقى بر همه موجودات مى داند، قهراً از خودبينى و خودپسندى و خودخواهى دور گشته، پيوسته با حالت بندگى و خضوع و خشوع و اطاعت و ذلّت و تسليم و تفويض و رضا و صبر زندگى خواهد كرد.[11]
معنای غضب
خشم و غضب در انسان، يك نوع هيجان و برافروختگى درونى است كه سرچشمه حركات تند و شديد و خشن مى شود، و نيروهاى وجود انسان را براى دفاع، يا گرفتن انتقام، بسيج مى كند.[12]
خشم و غضب از خطرناك ترين حالات انسان است كه اگر جلوی آن رها شود، گاه به شكل نوعی جنون و ديوانگى و از دست دادن هر نوع كنترل بر اعصاب خودنمايى مى كند و بسيارى از تصميم هاى خطرناك و جناياتى كه انسان يك عمر بايد كفاره و جريمه آن را بپردازد، در چنين حالتى انجام مى شود.
خشم و غضب همچون آتشى سوزان است كه گاه يك جرقّه از آن تدريجا مبدّل به دريايى از آتش مى شود و خانه ها و شهرهايى را در كام خود فرو مى برد. اگر تاريخ را ورق بزنيم و مشكلات عظيمى را كه در جوامع انسانى بر اثر شعله سوزان غضب و خشم به وجود آمده، بررسى كنيم، خواهيم ديد كه سرچشمه بسيارى از ضايعات و ناملائمات و حوادث دردناك همين خشم و غضب بوده است، و خساراتى كه دامن افراد و خانواده ها و اجتماعات را گرفته از بيشترين خسارات است.[13]
حلم و غضب در قرآن
درباره حلم و غضب و برکات و خطرات هر کدام، می توان معارفی بصیرت افزا در آیات قرآنی ذیل یافت:
آیه ۳۷ سوره شوری: این آیه درباره اوصاف گروهی از مؤمنان پاکدل و مشمول عنایات حضرت حق سخن می گوید: «وَ الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ؛ همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند، و هنگامى كه خشمگين شوند عفو مى كنند». در اینجا این نکته مورد اشاره قرار می گیرد که مؤمنان هنگامى كه آتش غضب در درون شان شعله ور مى شود خود را كنترل مى كنند و دست به انواع گناهان و جنايات آلوده نمى سازند. ذكر اين صفت بعد از مسأله اجتناب از گناهان بزرگ و اعمال زشت، شايد به اين جهت است كه سرچشمه بسيارى از گناهان، حالت غضب است كه زمام نفس را از دست عقل بيرون مى برد و آزادانه به هر سو مى تازد. جالب اينكه نمى فرمايد آنها غضب نمى كنند. چراكه خشم و غضب به هنگام بروز ناملايمات سخت، طبيعى هر انسانى است. مهم آن است كه آنها بر غضب خويش مسلّط اند و هرگز زير سلطه غضب قرار نمى گيرند.[14]
آیه ۱۳۴ سوره آل عمران: در این آیه در ضمن برشمردن ویژگی های پرهیزکاران گفته می شود: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ؛ همانها كه در توانگرى و تنگدستى، انفاق مى كنند، و خشم خود را فرو مى برند، و از خطاى مردم درمى گذرند، و خدا نيكوكاران را دوست دارد». در آيه بعد از آن وعده آمرزش و مغفرت به پرهیزکاران داده شده كه اگر لغزشى براى آنها پيدا شود، و گناهى از آنها سر زند به ياد خدا بيافتند و استغفار كنند، خداوند آنها را مشمول عفو خود قرار مى دهد.[15] اشاره به اينكه همان گونه كه آنها ديگران را عفو مى كنند و از خطاهايشان مى گذرند، خداوند هم آنها را عفو مى كند و از خطاهايشان مى گذرد. به هر حال فرو بردن خشم در اين آيه به عنوان يكى از صفات برجسته پرهيزكاران و در رده هاى اول بيان شده است.[16]
آیه ۸۷سوره انبیاء: در این آیه با اشاره به داستان حضرت یونس علیه السّلام گفته می شود: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ؛ و ذا النون [يونس] را [به ياد آور] در آن هنگام كه خشمگين [از ميان قوم خود] رفت، و چنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت، [امّا موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت]، در آن ظلمتها[ى متراكم] صدا زد: «[خداوندا!] جز تو معبودى نيست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم».
حضرت يونس علیه السّلام مرتکب کدام ترك اولى شده بود كه مستحق چنين كيفرى شد؟ تصور ابتدايى بر اين است كه خشم و غضب در برابر قوم گمراهى كه دعوت خيرخواهانه پيامبر دلسوزى مانند آن حضرت را نمى پذيرند، كاملًا طبيعى است. ولى براى پيامبر بزرگى مانند او، اولى اين بود كه پس از آگاهى از اينكه به زودى عذاب الهى براى آن قوم فرا خواهد رسيد، باز هم تا آخرين لحظه آنها را ترك نگويد، و از تأثير سخن مأيوس نشود. اگر يونس عليه السّلام خشمگين نمى شد، شايد در كار خود تجديد نظر مى كرد. تجربه نيز نشان داد كه آن قوم در آخرين لحظات بيدار شدند و دست توبه و انابه به درگاه حق برداشتند و خداوند عذاب را از آنان برگرفت. جايى كه چنين خشمى را - كه زياد هم بى دليل نبود - خداوند بر پيامبرانش نمى بخشد، چگونه شعله هاى خشمى را كه از كينه توزى و انتقام و حسد و خوى هاى رذيله ديگر زبانه مى كشد، خواهد بخشيد؟[17]
آیات ۱۱۴ سوره توبه و ۷۵ سوره هود: در این آیات به یکی از ویژگی های حضرت ابراهیم علیه السّلام اشاره شده است: «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ؛ به يقين، ابراهيم مهربان و بردبار بود» و «إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيبٌ؛ چراكه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشت كننده [به سوى خدا] بود». آیه اوّل به دنبال داستان سرپيچى آزر (عموى ابراهيم) از دعوت او به سوى توحيد و بت شكنى و استغفار ابراهيم عليه السّلام براى او، و دومى به دنبال خبردادن فرشتگان از مجازات «قوم لوط» و تقاضاى ابراهيم عليه السّلام از خداوند در مورد تخفيف مجازات آنان آمده است. «اوّاهُ» به معنى كسى است كه مهربان و رحيم است و براى هدايت افراد دلسوزى فراوان مى كند.[18]
به هر حال توصيف حضرت ابراهيم عليه السّلام به «اوّاه حليم» يا «حليم اوّاه» كه بيانگر رابطه و نزديكى اين دو وصف با يكديگر است، نشان مى دهد كه فرو بردن غضب و حلم و بردبارى و دلسوزى، از صفات برجسته اى است كه انبياء بزرگ به آن متّصف بودند. حضرت ابراهيم عليه السّلام نه تنها در برابر عمويش «آزر» كه مردى متعصّب و لجوج بود، حلم و بردبارى نشان مى داد، بلكه حتى در برابر «قوم لوط» با آن آلودگى هاى عجيب، دلسوزى داشت، كه اگر ممكن باشد آنها را از اين آلودگى ها و گناهان بزرگ رهايى بخشد، تا گرفتار عذاب الهى نشوند. ولى فرمان الهى فرا رسيد كه همين اندازه حلم و بردبارى در برابر عمو و قوم لوط كافى است، آنها قابل هدايت نيستند و مخصوصا قوم لوط گرفتار آن عذاب شديد و كوبنده شدند.[19]
آیه ۱۰۱ سوره صافات: در این آیه به وصف «حلیم بودن» حضرت اسماعلیل علیه السّلام، حتی پیش از تولدش اشاره می گردد: «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ؛ ما او (ابراهيم) را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت داديم». در این آيه خداوند، يكى از مواهب بزرگ خويش را بر ابراهيم مى شمرد و مى فرمايد: دعاى او را درباره فرزند اجابت كرديم و او را به نوجوانى حليم و بردبار و پر استقامت بشارت داديم. اين پيشگويى درباره حضرت اسماعيل تحقق يافت. هنگامى كه به صورت جوان نورسى درآمد، هوشيارى و عقل و حلم و بردبارى خود را به هنگام فرمان الهى درباره ذبح او نشان داد و به پدرش عرض كرد: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ؛[20] پدر جان! آنچه را دستور دارى، انجام ده» و در برابر مسأله ذبح تا آخرين مرحله كه فرمان خوددارى به ابراهيم عليه السّلام داده شد، خونسرد و تسليم بود.[21]
آیه ۶۳سوره فرقان: این آیه، یکی از اوصاف گروهی از بندگان خاص خداوند را این می داند که: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُون،َ قالُوا سَلاماً؛ هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گويند]، به آنها سلام مى گويند [و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند]». اين آيه كه بيان صفات بندگان خاص خدا مى كند، در ضمن صفات برجسته دوازده گانه آنها، اين صفت را بر مى شمرد که: «آنها هنگامى كه جاهلان آنها را خطاب مى كنند و سخنان ناموزون به آنها نثار مى كنند، آنها در پاسخ سلام مى گويند و از كنار آنها با حلم و بزرگوارى مى گذرند».
گرچه در اين آيه واژه حلم به كار نرفته، ولى مفهوم مجموع آيه آن است كه بندگان خاص خدا در برابر ناملايمات مخصوصا سخنان زشت جاهلان، خشمگين نمى شوند و بردبارى نشان مى دهند، و خود را از شر درگيرى با اين گونه افراد به وسيله حلم و بردبارى رهايى مى بخشند. منظور از سلام در اينجا اين است که با آنها با مسالمت رفتار مى كنند و پاسخى كه توأم با مقابله به مثل و لغو و دشنام باشد، نمى گويند و به سخنان زشت آنها بى اعتنا هستند، گويى اصلا نشنيده اند.[22]
آیه ۱۹۹ سوره اعراف: در این آیه درباره نوع برخورد با انسان های جاهل، این توصیه به رسول خدا صلّى الله عليه و آله ارائه شده است که: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ؛ [به هر حال] با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان [و با آنان ستيزه مكن]». در این آیه سه دستور مهم در عبارت كوتاهى به پيامبر اسلام (ص)، به عنوان نماينده همه مؤمنان، داده شده است.
طبيعى است رویگردانى از جاهلان به معنى حلم و بردبارى و ترك هرگونه پرخاشگرى در برابر آنان است. بلكه مى توان گفت: دو جمله قبل هم كه دستور به پذيرش عذر و دستور به دعوت نيكى ها مى دهد، به نوعى دلالت بر همين معنى دارد. راه و رسم پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله نيز هميشه همين بود كه در برابر جاهلان و نابخردان نهايت صبر و حوصله و تحمّل و بردبارى را نشان مى داد و هرگز به خاطر سخنان ناموزون و كارهاى بى ادبانه آنها خشم و غضب بر او چيره نمى شد.
آيه بعد از اين آيه كه مى گويد: «وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ؛ و هرگاه وسوسه اى از شيطان به تو رسد، به خدا پناه بر، كه او شنونده و داناست»، مى تواند اشاره ديگرى به اين معنا باشد كه آتش خشم و غضب يك انگيزه شيطانى است كه هركس در برابر آن بايد به خدا پناه برد. شاهد اين سخن روايتى است كه در تفسير روح البيان در ذيل اين آيه آمده است که: هنگامى كه آيه اول نازل شد و دستور بردبارى در برابر جاهلان داد، پيغمبراكرم صلّى الله عليه و آله عرضه داشت «كَيْفَ يا رَبِّ وَ الْغَضبُ؛[23] پروردگارا! چگونه مى توانم تحمل كنم، در حالى كه خشم و غضب حاصل مى شود؟». آیه مورد بحث نازل شد و حضرت دستور داد كه در برابر تحريكات شيطانى به خدا پناه ببر.[24]
از مجموع آيات فوق اهميّت فضيلت اخلاقى «حلم و بردبارى» و خطرات رذيله «خشم و غضب» به خوبى آشكار مى شود.
اهمیت حلم و بردباری در روایات
در اهميت اين فضيلت اخلاقى چند روايت را با هم مرور می کنیم:
- در حديثى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مى خوانيم كه: «أَ لَاأُخْبِرُكُمْ بِأَشْبَهِكُمْ بِي أَخْلَاقاً؟ قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: أَحْسَنُكُمْ أَخْلَاقاً وَ أَعْظَمُكُمْ حِلْماً وَ أَبَرُّكُمْ بِقَرَابَتِهِ وَ أَشَدُّكُمْ إِنْصَافاً مِنْ نَفْسِهِ فِي الْغَضَبِ وَ الرِّضَا؛[25] آيا به شما خبر بدهم كدام يك از شما از جهت اخلاق به من شبيه تريد؟ عرض كردند آرى اى رسول خدا، فرمود: آن كس كه از همه خوش خوتر، و بردبارتر و نيكوكارتر نسبت به خويشاوندانش و با انصاف تر در حال خشم و خشنودى بوده باشد».
- ایشان در جایی دیگر فرموده اند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيُدْرِكُ بِالْحِلْمِ وَ اللِّينِ دَرَجَةَ الْعَابِدِ الْمُجْتَهِدِ؛[26] شخص مؤمن با حلم و نرمش به مقام عبادت كننده شب زنده دار مى رسد». اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه حلم و بردبارى از عبادات مهم در پيشگاه پروردگار است.
- در حديث پرمعناى ديگرى از ایشان آمده است: «مِنْ أَحَبِّ السَّبِيلِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جُرْعَتَانِ: جُرْعَةُ غَيْظٍ تَرُدُّهَا بِحِلْم،ٍ وَ جُرْعَةُ مُصِيبَةٍ تَرُدُّهَا بِصَبْرٍ؛[27] از محبوب ترين راه ها به سوى خدا نوشيدن دو جرعه است: جرعه خشم را به وسيله حلم فرو بردن، و جرعه مصيبت را با صبر تحمل كردن».
- از آن حضرت همچنین نقل شده است که: «مَنْ كَظَمَ غَيْظاً، وَ هُوَ قَادِرٌ عَلَى إِنْفَاذِهِ، وَ حَلُمَ عَنْهُ، أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ شَهِيدٍ؛[28] كسى كه خشم خود را فرو برد، در حالى كه قدرت بر انجام كارى مطابق آن دارد، و حلم و بردبارى پيشه كند، خداوند اجر شهيدى به او مى دهد».
- نیز روایت شده است که رسول اكرم صلّى الله عليه و آله بر جمعيّتى گذشت كه بين آنها مرد پرقدرت و نيرومندى بود كه سنگ بزرگى را از زمين برمى داشت و مردم آن را سنگ زورمندان، يعنى وزنه قهرمانان مى ناميدند و همه از کار آن ورزشكار قوى در شگفت بودند. رسول اكرم صلّى الله عليه و آله پرسيد: اين اجتماع براى چيست؟ مردم كار وزنه بردارى آن قهرمان را به عرض ايشان رساندند. فرمود: آيا به شما نگويم قوى تر از اين مرد كيست؟ سپس فرمود: «رَجُلٌ سَبَّهُ رَجُلٌ، فَحَلُمَ عَنْهُ، فَغَلَبَ نَفْسَهُ، وَ غَلَبَ شَيْطَانَهُ وَ شَيْطَانَ صَاحِبِهِ؛[29] قوى تر از او كسى است كه به او دشنام دهند، و بردبارى كند و بر نفس سركش و انتفام جوى خود غلبه كند و بر شيطان خود و شيطان دشنام گو پيروز شود.
- در حديثى از از امام علی علیه السّلام به این تعبیر مهم برمی خوریم که: «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ الْجَهْلَ بِالْحِلْمِ؛[30] شجاع ترين مردم كسى است كه با نيروى علم بر جهل غالب آيد».
- شبيه همين معنا از آن حضرت در جایی دیگر آمده است که: «أَقْوَى النَّاسِ مَنْ قَوِيَ عَلَى غَضَبِهِ بِحِلْمِهِ؛[31] قوى ترين مردم كسى است كه با نيروى حلمش بر غضبش چيره شود».
- از آن حضرت این بيان شريف نیز برای ما به جا مانده است که: «إِنَّ أَفْضَلَ أَخْلَاقِ الرِّجَالِ الْحِلْمُ؛[32] برترين اخلاق مردان حلم است».
- در حکایتی تاریخی می خوانیم روزى على عليه السّلام شنيد كه مردِ نابخردى قنبر را دشنام مى دهد و گويى قنبر مى خواست به او پاسخ دهد، امام فرمود: قنبر! او را رها كن تا خدا را راضى و شيطان را خشمگين و دشمنت را با شرمندگى كيفر داده باشى. سپس فرمود: «فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَرْضَى الْمُؤْمِنُ رَبَّهُ بِمِثْلِ الْحِلْمِ وَ لَا أَسْخَطَ الشَّيْطَانَ بِمِثْلِ الصَّمْتِ وَ لَاعُوقِبَ الْأَحْمَقُ بِمِثْلِ السُّكُوتِ عَنْهُ؛[33] قسم به خدايى كه دانه را در زير خاك شكافته، و انسان را آفريده هيچ شخص مؤمنى پروردگارش را به چيزى مانند حلم خشنود نساخته و شيطان را به چيزى مانند خاموشى به هنگام غضب خشمگين نكرده، و احمق را به چيزى همانند سكوت، مجازات ننموده است».
- از امام باقر عليه السّلام نیز آمده است كه امام على بن الحسين عليه السّلام چنين فرمود: «إِنَّهُ لَيُعْجِبُنِي الرَّجُلُ أَنْ يُدْرِكَهُ حِلْمُهُ عِنْدَ غَضَبِهِ؛[34] من لذت مى برم از رفتار انسانی كه حلم و بردباريش به هنگام خشم به سراغ او آيد».[35]
غضب در روايات اسلامى
در روايات اسلامى تعبيرات عجيب و تكان دهنده اى درباره خشم و غضب وارد شده است كه از خطرات اين رذيله اخلاقى به خوبى پرده بر مى دارد. این احادیث و روایات فراوان اند امّا برخی از آنها را اجمالا مرور می کنیم:
- در حديثى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله مى خوانيم: «الْغَضَبُ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ؛[36] غضب، آتش پاره سوزان و برافروخته اى است از سوى شيطان».
- در حديث ديگرى از همان حضرت نیز این عبارت به چشم می خورد که: «الْغَضَبُ يُفْسِدُ الْإِيمَانَ كَمَا يُفْسِدُ الصَّبِرُ الْعَسَلَ؛[37] غضب ايمان را فاسد مى كند همان گونه كه صَبِر[38] عسل را خراب مى كند».
- اميرمؤمنان على عليه السّلام نیز می فرماید: «أَعْدَى عَدُوٍّ لِلْمَرْءِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتُهُ، فَمَنْ مَلَكَهُمَا عَلَتْ دَرَجَتُهُ وَ بَلَغَ غَايَتَهُ؛[39] سخت ترين دشمن انسان غضب و هواى نفس او است، هركس بتواند اين دو را مهار كند، درجه او بلند مى شود و به آخرين مرحله كمال مى رسد».
- آن امام همام در حديث ديگرى بر این معنا تأکید می کنند که: «الْغَضَبُ نَارٌ مُوقَدَةٌ مَنْ كَظَمَهُ أَطْفَأَهَا وَ مَنْ أَطْلَقَهُ كَانَ أَوَّلَ مُحْتَرَقٍ بِهَا؛[40] غضب آتش برافروخته اى است كه هركس آن را فرو برد، آن آتش را خاموش كرده، و هركس جلو آن را رها كند، نخستين كسى است كه به آن آتش مى سوزد».
- در عبارت گوياى ديگرى از آن بزرگوار آمده است: «لَيْسَ لِإِبْلِيسَ جُنْدٌ أَشَدَّ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْغَضَبِ؛[41] براى شيطان سپاهى قوى تر از زنان [فاسد] و غضب نيست».
- آن حضرت در جایی دیگر هشدار می دهد که: «إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَأَوَّلُهُ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ؛[42] از غضب بپرهيز كه آغازش ديوانگى و آخرش پشيمانى است».
- ایشان در تعبيری دیگر در تبیین رابطه منفى غضب و عقل می فرماید: «عِنْدَ غَلَبَةِ الْغَيْظِ وَ الْغَضَبِ يُخْتَبَرُ حِلْمُ الْحُلَمَاءِ؛[43] به هنگام غلبه خشم و غضب عقل عاقلان به آزمون گذارده مى شود».
- نيز در گفتار پر معناى ديگری نيز درباره عواقب دردناك غضب بیان می کند که: «عُقُوبَةُ الْغَضُوبِ وَ الْحَقُودِ وَ الْحَسُودِ تُبْدَأُ بِأَنْفُسِهِمْ؛[44] كيفر افراد خشمگين و كينه توز و حسود، قبل از هركس دامن خود آنها را مى گيرد».
- امام صادق علیه السّلام نیز در عبارتی بسیار کلیدی تبیین می فرمایند که: «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ كُلِّ شَرٍّ؛[45] خشم و غضب كليد تمام بدى ها است».
- علاوه بر آن از خود آن امام آمده است که: «مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ؛[46] كسى كه خشم خود را باز دارد، خداوند عيوب او را مستور مى دارد».
- امام صادق علیه السّلام در جایی دیگر، توضیحی بسیار مهم درباره پیامد غضب ارائه می دهند: «أَيُّ شَيْءٍ أَشَدُّ مِنَ الْغَضَبِ؟ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَغْضَبُ فَيَقْتُلُ النَّفْسَ وَ يَقْذِفُ الْمُحْصَنَةَ؛[47] چه چيز بدتر از غضب است؟ هنگامى كه انسان خشمگين مى شود، آدم مى كشد و افراد پاك را دشنام مى دهد و متّهم مى سازد».
- خطرات غضب به قدرى است كه امام سجاد عليه السّلام در يكى از دعاهاى معروف صحيفه سجاديه از آن به خدا پناه مى برد و عرضه مى دارد: «اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ؛[48] خداوندا من به تو پناه مى برم از هيجان حرص و شدت غضب و چيره شدن حسد و ضعف شكيبایى و كَمىِ قناعت».
از روايات بالا - كه گلچينى از روايات زيادى بود كه در نكوهش غضب وارد شده است - ابعاد فاجعه اى كه غضب و خشم در زندگى انسان مى آفريند، به خوبى روشن شد. در حقيقت همان گونه كه در روايات بالا آمد، خشم بدترين دشمن انسان، آتش سوزان، خطرناك ترين لشكر شيطان، كليد تمام بدى ها، آغازش جنون و پايانش پشيمانى است.[49]
سرچشمه ها و انگیزه های حلم و بردباری
حلم و بردبارى، مانند ساير صفات انسان، داراى سرچشمه ها و انگيزه هاى متعددى است؛ سرچشمه حلم را مى توان این امور دانست:
۱. سلطه بر نفس و مالكيت خويشتن، سبب مى شود كه انسان در برابر ناملائمات از كوره در نرود و گرفتار خشم و آشفتگى ها نشود. اميرمؤمنان على عليه السّلام در تعريف حلم اشاره اى به اين سرچشمه فرموده است؛ آنجا كه مى گويد: «إِنَّمَا الْحِلْمُ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النَّفْسِ؛[50] حلم، فرو بردن خشم و مالكيت نفس است».
۲. علوّ طبع و بلندى همت و شخصيت بالا از امورى است كه به انسان اجازه نمى دهد خشم خويش را آشكار كند و دست به كارهاى غير منطقى افرادِ خشمگينِ كم ظرفيت بزند. اميرمؤمنان على عليه السّلام مى فرمايد: «الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ؛[51] بردبارى و خونسردى [در برابر حوادث] فرزندان دوقلويى هستند كه از همّت بلند متولّد شده اند».
۳. ايمان به خدا و توجّه به ذات پاك و صفات او و از جمله حلم خداوند در برابر عاصيان و طاغيان نيز مى تواند سرچشمه ديگرى براى اين فضيلت اخلاقى باشد. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: «الْحِلْمُ سِرَاجُ اللَّهِ يَسْتَضِيءُ بِهِ صَاحِبُهُ إِلَى جَوَادِّهِ وَ لَايَكُونُ حَلِيماً إِلَّا الْمُؤَيَّدُ بِأَنْوَارِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيدِ؛[52] حلم چراغ پر فروغ الهى است كه دارنده آن از آن بهره مى گيرد، و به سوى جوار قرب خدا پيش مى رود، و انسان نمى تواند حليم باشد، مگر اينكه با انوار الهى و انوار معرفت و توحيد تأييد گردد».
۴. علم و عقل و آگاهى بر نتايج مثبت حلم و پيامدهاى منفى خشم و غضب نيز عامل ديگرى براى پيدايش اين فضيلت اخلاقى در وجود انسانها است. اميرمؤمنان على عليه السّلام مى فرمايد: «الْحِلْمُ نُورٌ، جَوْهَرُهُ الْعَقْلُ؛[53] حلم و بردبارى نورى است، كه جوهره آن عقل است». ایشان در تعبير ديگرى مى فرمايد: «بِوُفُورِ الْعَقْلِ يَتَوَفَّرُ الْحِلْمُ؛[54] با افزايش عقل بر ميزان حلم و بردبارى نيز افزوده مى شود». و نيز در حديثى از همان بزرگوار مى خوانيم: «عَلَيْكَ بِالْحِلْمِ، فَإِنَّهُ ثَمَرَةُ الْعِلْمِ؛[55] بر تو باد به حلم و بردبارى، كه ميوه درخت علم است».[56]
اسباب و انگيزه هاى غضب
غضب و خشم پديده روحى پيچيده اى است كه از عوامل و انگيزه هاى مختلف سرچشمه مى گيرد؛ از جمله:
قضاوت هاى عجولانه: در زندگى فردى و اجتماعى همه روز اخبار ناراحت كننده اى به انسان مى رسد. اگر فورا به قضاوت بنشيند، آتش خشم در دل او شعله ور مى شود و گاه دست به كارهاى زشت و خطرناكى مى زند و چه بسا بعد از تحقيق و تحمل مى بيند اصل خبر نادرست يا حداقل ناقص بوده كه اگر تحقيق مى كرد، هرگز خشمگين نمى شد. اين قضاوت هاى عجولانه است كه در طول تاريخ، عامل عصبانيت ها و عواقب تلخ و دردناك شده است. در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم كه مى فرمايد: «مِنْ طَبَائِعِ الْجُهَّالِ التَّسَرُّعُ إِلَى الْغَضَبِ فِي كُلِّ حَالٍ؛[57] از طبيعت جاهلان اين است كه در هر حال به سوى خشم و غضب سرعت مى كنند [چراكه گرفتار قضاوت هاى عجولانه مى شوند].
كمى ظرفيت: افرادى كه داراى روح بزرگ، و فكر گسترده هستند، حوادث تلخ را در درون جان خود، تحمل مى كنند و نگه مى دارند. ولى افراد كم ظرفيت با كمترين ناملائمات بر مى آشوبند و گاه به زمين و زمان بد مى گويند.
تكبر و خود برتربينى: افراد متكبر افرادى پر توقع اند و هميشه مايل هستند كه ديگران حريم آنها را حفظ كنند. مَقدَم آنها را خير مقدم بدانند و گرامى دارند و امتيازات خاصى براى آنها قائل شوند. اما هنگامى كه اين عكس العمل ها را از مردم نمى بينند به سرعت عصبانى و خشمگين مى شوند. در حالى كه ريشه اصلّى بدبختى در وجود خود آنها است و دوستان و اطرافيان و مردم گناهى ندارند. در حديثى از حضرت مسيح عليه السّلام نقل شده كه ضمن شرح اسباب غضب يكى از عوامل آن را تكبر و عجب و خودبينى برشمرد.[58]
حسد وكينه توزى: افراد حسود و كينه توز، مواد اصلّى كينه توزى را در درون دل نهفته اند و دقيقا همچون مخزن باروتى است كه با نزديك شدن به جرقه كوچكى شعله ور مى گردد، و آتش خشم از تمام وجودشان ظاهر مى شود. در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: «الْحِقْدُ مَثَارُ الْغَضَبِ؛[59] كينه توزى سبب خشم است».
حرص و دنياپرستى: افرادى كه عشق و دلباختگى به دنيا وجودشان را پر كرده و حرص و آز در درون جانشان لانه گزيده، كمترين مزاحمت به منافع خويش را تحمل نمى كنند و به سرعت بر مى آشوبند. از آنجا كه زندگى اجتماعى خالى از مزاحمت هاى پى در پى نيست، بلكه مى توان گفت با وجود همه روزه مزاحمت هاى جزئى، اين گونه افراد غالبا خشمگين و عصبانى هستند، و اگر نتوانند خشم خود را بر سر اين و آن بريزند، درون جانشان را همچون خوره مى خورد.[60]
آثار حلم و بردباری
حلم و بردبارى آثار بسيارى در زندگى انسانها دارد؛ تا آنجا که امام صادق عليه السّلام حلم را به تنهایی موجب «موفقیت» انسان دانسته اند: «كَفَى بِالْحِلْمِ نَاصِراً؛[61] حلم براى ياورى انسان كافى است».[62]
- یکی از مهم ترین آثار حلم آن است که انسان را از خطرات غضب كه گاهى تا آخر عمر دامان انسان را رها نمى كند، نجات و رهايى مى بخشد.
- ديگر اينكه مايه عزت و آبرو است، چراكه همه مردم حلم و بردبارى را در مقابل افراد نادان و لجوج دليل بر شخصيت و ظرفيت و عقل مى شمرند، لذا در بعضى از اخبار از على عليه السّلام آمده است: «مَنْ حَلُمَ سَادَ؛[63] آن كس كه حلم پيشه كند، بزرگ و سرور مى شود». در حالى كه خشم آميخته به جهل سبب آبروريزى است. در حديثى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله آمده است: «مَا أَعَزَّ اللَّهُ بِجَهْلٍ قَطُّ وَ لَا أَذَلَّ بِحِلْمٍ قَطُّ؛[64] خداوند هيچ كس را به خاطر جهلش عزيز نمى كند، همان گونه كه هيچ كس را به خاطر حلمش ذليل نخواهد كرد».
- اضافه بر اين حلم در برابر نادان سبب مى شود كه مردم به يارى حليم و بر ضد نادان قيام مى كنند؛ به همين دليل در حديثى مى خوانيم كه اميرمؤمنان على عليه السّلام مى فرمايد: «أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ عَنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَنْصَارُهُ عَلَى خَصْمِهِ؛[65] نخستين نتيجه اى كه شخص بردبار از حلمِ خود مى گيرد اين است كه مردم در مقابل دشمن جاهلش به يارى او بر مى خيزند».
- كوتاه سخن اينكه حلم و بردبارى در زندگى براى انسان بركات زيادى دارد و بهترين سخن در اين زمينه سخنى است كه از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده و در آن ده نتيجه مثبت براى حلم برشمرده است: «فَأَمَّا الْحِلْمُ فَمِنْهُ رُكُوبُ الْجَمِيلِ وَ صُحْبَةُ الْأَبْرَارِ وَ رَفْعٌ مِنَ الضِّعَةِ وَ رَفْعٌ مِنَ الخَسَاسَةِ وَ تَشَهِّي الْخَيْرِ وَ تَقَرُّبُ صَاحِبِهِ مِنْ مَعَالِي الدَّرَجَاتِ وَ الْعَفْوُ وَ الْمَهَلُ وَ الْمَعْرُوفُ وَ الصَّمْتُ فَهَذَا مَا يَتَشَعَّبُ لِلْعَاقِلِ بِحِلْمِهِ؛[66] از آثار حلم، انجام كارهاى خوب، همنشينى با نيكان، بالا رفتن شخصيت انسان، برطرف شدن خسّت و پستى، طالب خير بودن، به مقامات عالى رسيدن، از عفو بهره گرفتن و به مردم فرصت دادن، كار نيك بجا آوردن و سكوت [در برابر نادان] پيشه كردن است، اينها امورى هستند كه عاقل به خاطر علمش از آن بهره مى گيرد».[67]
كارآیى و نقش بردبارى در امور تربيتی و علم آموزی
معمولا انسان در تبليغ و سخن و عمل مقابل افراد نادان و بى خبرانى قرار مى گيرد كه عكس العمل هاى ناشايسته دارند. اگر انسان بخواهد با آنها مقابله به مثل كند، بايد تمام برنامه هاى تربيتى و اصلاحى و هدايتى را زمين بگذارد. ولى انسان دانا و روشن ضمیر بايد صبور و پرحوصله باشد. غير از اين باشد تمام برنامه هاى تعليم و تربيت تعطيل مى شود. اينكه در روايات اسلامی، همراهی علم و حلم مورد توجه قرار گرفته است، برای این است که كارآیى علم و تربيت بدون حلم، امكان پذير نيست.
- از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «مَا جُمِعَ شَيْءٌ إِلَى شَيْءٍ أَفْضَلُ مِنْ حِلْمٍ إِلَى عِلْمٍ؛[68] چيزى با چيزى همراه نشده كه برتر از همراهى حلم با علم باشد».
- امام صادق علیه السّلام نیز در مضمونی مشابه، چنین توصیه می کنند که: «عَلَيْكَ بِالْحِلْمِ، فَإِنَّهُ رُكْنُ الْعِلْمِ؛[69] بر تو باد اينكه حلم را پيشه خود سازى، كه ركن علم است».
- همچنین آن حضرت در روايتى می فرماید: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَاتَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِينَ فَيَذْهَبَ بَاطِلُكُمْ بِحَقِّكُمْ؛[70] علم را طلب كنيد و خود را با توجه به علم تان به حلم و وقار زينت دهيد و براى كسانى كه به آنها علم مى آموزيد، متواضع باشيد، و نيز براى كسانى كه از آنها علم مى گيريد، خاضع باشيد، و همچون دانشمندان جبّار و اشراف منش نباشيد كه باطل شما حق شما از ميان مى برد».
- در روايتى ديگر معاوية بن وهب از همان امام نقل مى كند كه: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) يَقُولُ يَا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ لِلْعَالِمِ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ الصَّمْتَ وَ لِلْمُتَكَلِّفِ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ يُنَازِعُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ وَ يَظْلِمُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ يُظَاهِرُ الظَّلَمَةَ؛[71] اميرالمؤمنين عليه السّلام می فرمود: ای طالب علم! دانشمند [واقعى] داراى سه علامت است: دانش و بينش، حلم و بردبارى، سكوت و آرامش و وقار، و براى عالم نماها و دانشمندانى كه با تَكَلُّف، جامه علم را بر قامت نارساى خود پوشانده اند، سه نشانه وجود دارد: با دانشمندانِ برتر و والاتر از خويش با كردارهاى آلوده به گناه درگير شوند و با آنان بستيزند، و نسبت به دانشمندان فرومايه تر از طريق قهر و غلبه ستمگرانه عمل كنند، و ديگر آنكه از ستمگران و جفاپيشگان حمايت و پشتيبانى نمايند».
- از آن حضرت در روایت دیگری آمده است که: «إِنَّ الْعِلْمَ خَلِيلُ الْمُؤْمِنِ وَ الْحِلْمَ وَزِيرُهُ وَ الْعَقْلَ أَمِيرُ جُنُودِهِ؛[72] دانش دوست مؤمن و بردبارى وزير و عقل امير و پادشاه لشكريان مؤمن است».[73]
پاسخ به یک سؤال
با وجود توصیه های فوق مبنی بر اهمیت همراهی علم و حلم، در اينجا این سؤال مطرح می شود که آیا مقابل بدگویی ها و رفتارهای خصمانه، همیشه بايد سكوت كرد، يا مشت را با مشت جواب داد؟ از طرفى در دستورات اسلام مى خوانيم: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ؛[74] هركس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد» و از طرفى هم حلم و بردبارى مورد ترغيب است؛ اين تضاد را چگونه برطرف كنيم؟!
در پاسخ می گوییم كه عناصری که در مقابل صلاح و اصلاح و ترقى جامعه مى ايستند دو دسته اند: 1. مخالفانى كه فهميده با برنامه ريزى و تمام قدرت به مخالفت برمى خيزند. 2. نادانان و ناآگاهانى كه از روى جهالت به مقابله برمى خيزند.
دسته دوم اگر عكس العمل منفى نشان مى دهند و اگر به روى طبيب تيغ مى كشند و در برابر هدايت كننده، چراغ هدايت مى شكنند، بايد در برابر آنها نرمش نشان داد؛ مقابله به مثل سبب نابودى برنامه هاى تعليم و تربيت است. مبلّغين بايد بدانند كه اين راه، حلم و علم مى طلبد. اگر براى خدا تبليغ مى كنيد در برابر نادانانى كه جلوی تبليغ شما را مى گيرند، حلم به خرج دهيد. مگر بزرگترين مبلّغ بشريت، پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله نبود كه انبوه دشمن در احُد دور او را گرفته، پيشانى و دندان او را شكسته، و خون صورت او را گرفته بود و باز هم با همه اینها مى فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ؛[75] خدايا قوم مرا هدایت کن، آنها نادان اند».
در اتفاقات مربوط به فتح مکه نیز نمونه هایی از این حلم والا را می بینیم. آن حضرت با صدور فرمان عفو عمومى قلبها را تسخير و به زير نفوذ الله كشيد. دشمنان توقع داشتند پيامبر صلّى الله عليه و آله حمّام خون راه اندازد و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوى ابوسفيان كرده و شعار انتقام جویی سردادند. ولى همه ديدند پيامبر صلّى الله عليه وآله در وقت انتقام فرمود: «أَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ؛[76] شما آزاديد». ایشان همه را مشمول عفو قرار داد و همين برخورد موجب شد كه دسته دسته و فوج فوج مشركين مكه اسلام آورند.[77]
به طور کلّی و آنچنان که حضرت علی علیه السّلام نیز در حکمت 206 نهج البلاغه تبیین فرموده اند: «أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ؛[78] نخستين نتيجه اى كه شخص بردبار از بردبارى خود مى برد اين است كه مردم در برابر جاهل و نادان از وى حمايت خواهند كرد». اگر شخص عالم و دانشمند و انسان با ايمان و متّقی در برابر اهانت ها و جسارت های افراد نادان و بى ادب، حلم به خرج دهد و عكس العملى از خود ظاهر نكند، مردم به مظلوم بودن او اعتراف مى كنند و به حكم غريزه حمايت از مظلوم كه در بسيارى از انسانها نهفته است، به حمايت از او بر مى خيزند و جاهلِ جسور و بى ادب را بر سر جايش مى نشانند.[79] در واقع این روشی مؤثر در مقابله با جاهلان است، که افراد حليم بواسطه آن دفاع از خود را بر عهده ديگران مى نهند.
برعکس افرادى را سراغ داريم كه با شنيدن يك جمله نامناسب از يك فرد نادان، ناگهان تبديل به كوره اى از آتش مى شوند و عكس العمل هاى تند و شديدى نشان مى دهند كه هم از مقام آنها كاسته مى شود و هم شخص نادان را جسورتر مى كند و هم كسى به يارى آنها برنمى خيزد. در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم: «الْحِلْمُ يُطْفِئُ نَارَ الْغَضَبِ، وَ الْحِدَّةُ تُؤَجِّجُ إِحْرَاقَهُ؛[80] حلم و بردبارى آتش غضب را خاموش مى كند، اما حدت و تندى بر آتش آن مى افزايد».
جالب اينكه افراد سفيه و نادان دوست دارند عكس العملى در برابر آنها نشان داده شود تا به كار خود ادامه دهند و عقده دل را بگشايند، اما هنگامى كه به آنها بى اعتنايى شود غمگين مى شوند. آيا بهتر نيست با بى اعتنايى آنها را غمگين و مأيوس سازيم؟ همان گونه كه اميرمؤمنان عليه السّلام مى فرمايد: «إِذَا حَلُمْتَ عَنِ السَّفِيهِ غَمَّمْتَهُ، فَزِدْهُ غَمّاً بِحِلْمِكَ عَنْهُ؛[81] هنگامى كه در برابر شخص سفيه و نادان بردبارى نشان دهى غمگين مى شود، حال كه چنين است، با حلم خود بر غم و اندوه او بيفزا».[82]
قرآن مجيد در آیه ۶۳ سوره فرقان درباره بندگان خاص خدا مى فرمايد: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ، قالُوا سَلاماً؛ هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گويند]، به آنها سلام مى گويند [و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند]». در جايى ديگر یعنی در آیه ۱۹۹ سوره اعراف، خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ؛ با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان [و با آنان ستيزه مكن]».[83]
به هر حال قرآن كريم راه مبارزه با دشمنان نادان را در آیات ۳۴ و ۳۵ سوره فصلت چنين بيان كرده است: «وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ * وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ؛ هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن، ناگاه [خواهى ديد] همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است * امّا جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى رسند، و جز كسانى كه بهره عظيمى [از ايمان و تقوا] دارند به آن نايل نمى گردند».
اين گونه برخورد از ظريف ترين و پربارترين روش هاى موفقيت آميز در تبليغ است و تحقيقات روان شناسان صحّت اين امر را تأئيد مى كند. زيرا هر كسى بدى كند، انتظار دارد طرف مقابل هم طبق قانون مقابله به مثل بدى كند. معمولا انسان هاى پليد كه خود جواب بد را با چند برابر بدى مى دهند، توقع دارند اگر به كسى بدى كردند همان گونه جواب دهد. ولى وقتى برخلاف توقع خود جواب خوب مى شنوند، دگرگونى روحى و طوفانى درونى به آنها دست داده و در اثر فشار وجدان شان بيدار مى شود و احساس حقارت كرده و تغيير رويه مى دهند. اين طوفان موجب راندن كينه ها و جايگزينى محبّت ها مى شود.
آنچه بیان شد درباره برخورد با قشر دوم يعنى «جاهلان و ناآگاهان» بود. امّا برخورد با دسته اول كه تعمّدا قصد ضربه زدن دارند و با برنامه ريزى پيش رفته، و جاى برگشتى براى خود باقى نگذارده اند، به گونه ديگر است. گاهى كار به جایى مى رسد كه بايد جواب مشت را با مشت داد. اين در موقعى است كه ديگر قابليّت اصلاح از بين رفته است. چنان كه در فتح مكّه با اينكه پيامبر صلّى الله عليه و آله عفو عمومى دادند، ولى چند نفرى را هم از عفو مستثنى كردند.[84]
پیامدها و آثار ویرانگر غضب
كمتر صفتى از صفات رذيله است كه به اندازه غضب ويرانى به بار مى آورد و اگر فهرستى از آثار سوء غضب نوشته شود، معلوم مى گردد كه اثرات سوء آن از بسيارى از اخلاق رذيله بيشتر است؛ از جمله:
1. به هنگام هيجان غضب، عقل به كلى از كار مى افتد، و انسان ديوانه وار حركاتى را انجام مى دهد كه نه تنها مايه تعجب همه اطرافيانش مى گردد، بلكه خود او نيز بعد از فرو نشستن آتش غضب، از كارهايى كه در آن حال انجام داده است در تعجب و وحشت فرو مى رود. در آن حال گاهى ديوانه وار به هركس حتى نزديكترين دوستان خود حمله مى كند. دست او تا مرفق در خون بى گناهان فرو مى رود، مى زند، دَرهَم مى شكند، مى كوبد و ويران مى كند، درست همانند يك ديوانه خطرناك. لذا اميرمؤمنان على عليه السّلام در حديثى مى فرمايد: «الْغَضَبُ يُفْسِدُ الْأَلْبَابَ وَ يُبَعِّدُ مِنَ الصَّوَابِ؛[85] غضب عقل آدمى را فاسد مى كند، و انسان را از كار صحيح دور مى سازد».
در روايات اسلامى آمده است كه اگر بخواهيد ميزان عقل انسانها را به دست آوريد، به مقدار مالكيت آنها بر نفس و اعصاب شان به هنگام غضب نگاه كنيد؛ در حديثى از امام حسن مجتبی عليه السّلام آمده است: «لَا يُعْرَفُ الرَّأْيُ إِلَّا عِنْدَ الْغَضَبِ؛[86] فقط در موقع غضب مى توان عقل و رأى افراد را سنجيد».
2. غضب موجب تباهى ايمان است. زيرا افراد عصبانى نه تنها مرتكب گناهان كبيره مى شوند كه با ايمان صحيح سازگار نيست، بلكه گاهى به ساحت مقدس پروردگار نيز - نعوذ باللّه - جسارت مى كنند و يا بر حكمت و قسمت و تدبير او خرده مى گيرند كه اين مرحله اى است بسيار خطرناك.
3. غضب منطق انسان را خراب مى كند و به گزافه گويى و باطل گويى وا مى دارد و اگر شخص غضبناك در مقام قضاوت باشد به يقين داورى صحيح نخواهد كرد. به همين دليل در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم: «شِدَّةُ الْغَضَبِ تُغَيِّرُ الْمَنْطِقَ وَ تَقْطَعُ مَادَّةَ الْحُجَّةِ وَ تُفَرِّقُ الْفَهْمَ؛[87] شدت غضب منطق انسان را دگرگون مى سازد و ريشه دليل را قطع مى كند و فهم و شعور را پراكنده مى سازد». در آداب القضاء در كتاب قضاوت از كتب فقهيه نيز تصريح شده است كه قاضى به هنگام غضب بر كرسى قضاوت ننشيند. در حديثى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مى خوانيم: «مَنِ ابْتُلِيَ بِالْقَضَاءِ فَلَا يَقْضِي وَ هُوَ غَضْبَانٌ؛[88] كسى كه گرفتار امر قضاوت مى شود، در حال غضب قضاوت نكند».
4. یکی ديگر از پيامدهاى سوء خشم و غضب، آشكار شدن عيوب پنهانى انسان است. زيرا در حال عادى، هركس خود را كنترل مى كند، تا عيوب و نقطه ضعف هاى خويش را پنهان دارد و آبرويش را در برابر اين عيوب كه تقريبا همه كم و بيش دارند، حفظ نمايند. اما هنگامى كه آتش خشم و غضب شعله ور مى شود، پرده ها كنار مى رود و كنترل عقل برداشته مى شود و عيوب مخفى انسان آشكار مى گردد و آبروها بر باد مى رود. از اميرمؤمنان على عليه السّلام نقل شده که: «بِئْسَ الْقَرِينُ الْغَضَبُ يُبْدِي الْمَعَايِبَ وَ يُدْنِي الشَّرَّ وَ يُبَاعِدُ الْخَيْرَ؛[89] غضب همنشين بدى است، عيوب نهانى را آشكار مى سازد، شر و بدى را نزديك و خير و نيكى را دور مى سازد».
5. خشم و غضب راه شيطان را به سوى انسان باز و به او نزديك مى سازد. زيرا ايمان و عقل كه دو مانع قوى در برابر هجمات شيطان اند، به هنگام غضب، ضعيف و ناتوان مى شوند و موانع از سر راه شيطان برداشته مى شود. به همين دليل به آسانى در انسان نفوذ مى كند.
بى شك غضب علاوه بر اين آثار شوم مادى و اجتماعى و اخلاقى آثار سوء معنوى فراوانى نيز دارد.[90]
درمان غضب
با توجه به اينكه غضب، آثار شوم و پيامدهاى بسيار خطرناكى دارد، و گاه شيرازه زندگى انسان را از هم مى پاشد، كوشش و تلاش براى درمان آن بسيار لازم است. افراد عصبانى اگر در اصلاح حال خويش نكوشند، پشيمان خواهند شد. بزرگان علم اخلاق در اين زمينه بحث هاى فراوانى دارند و از آن بالاتر در روايات اسلامى دستورهاى مهم و مؤثرى براى خاموش كردن آتش غضب داده شده است؛ از جمله:
۱. شناخت ریشه های غضب و تأمل در آنها، یکی از مهم ترین راه های علاج آن است. گفتیم که غضب گاهی به تكبر، حسد، حرص و ... برمی گردد. ولی ریشه های اصلی، یکی «حبّ نفس» و دیگری «جهل» است. شناخت این عوامل و تلاش برای پیرایش اخلاق از آثار سوء آنها، به کنترل غضب کمک فراوانی می کند.[91]
۲. فكر در عواقب خشم و غضب یکی ديگر از راه های علاج غضب است. افراد خشمگين و عصبانى هميشه حتى قبل از آن كه شعله هاى آتش غضب قلب آنها را احاطه كند، بايد درباره آثار شوم آن بيانديشند و مرتب به خود تلقين كنند كه غضب آتشى است كه ممكن است خرمن ايمان و سعادت و هستى آنها را بسوزاند. غضب آتش خشم خدا را در دنيا و آخرت مى افروزد. غضب دوستان را از انسان دور مى كند و حربه به دست دشمنان مى دهد. غضب آثار ويرانگرى روى اعصاب انسان مى گذارد، عمر او را كم مى كند و سلامتى او رابه خطر مى اندازد. غضب انسان را از رسيدن به مقامات معنوى و مادى باز مى دارد. به عكس، حلم و بردبارى رمز موفقيت و پيشرفت و سلامت روح و جسم و سبب محبوبيت در جامعه و موجب رضاى خدا و دورى شيطان است. همچنين درباره ثواب هاى الهى كه براى بردباران ذخيره شده و كيفرهايى كه در انتظار صاحبان غضب است نيز بيانديشيد. نه تنها در حال غضب، بلكه قبل از آن نيز بايد در اين مسائل بيانديشد و به خود تلقين كند تا گرفتار آن نشود.
3. از طرق مهم درمانِ غضب كه در روايات بر آن تأكيد شده است، ذكر خدا است. در بعضى از روايات آمده هنگامى كه عصبانى مى شويد: «اعُوْذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيْمِ» بگوئيد.[92] مرحوم شيخ حرّ عاملى در کتاب وسائل الشیعه، بابى تحت عنوان «بَابُ وُجُوبِ ذِكْرِ اللَّهِ عِنْدَ الْغَضَب» آورده است كه دليل بر اهميت اين موضوع است.[93]
4. تغيير دادن حالت يكى ديگر از راه های درمان غضب است. اگر شخص در حال نشستن عصبانى شده برخيزد و اگر ايستاده است بنشيند و صورت از آن صحنه برگرداند يا دراز بكشد و اگر بتواند از آن محل دور شود و خود را به كار ديگرى مشغول سازد. اين تغيير حالت براى فرو نشستن آتش خشم و غضب بسيار مؤثر و مفيد است. در حديثى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله مى خوانيم: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِذَا غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ جَلَسَ وَ إِذَا غَضِبَ وَ هُوَ جَالِسٌ اضْطَجَعَ فَيَذْهَبُ غَيْظُهُ؛[94] هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله [بر اثر كارهاى بسيار زشت جاهلان عصبانى می شد] در حالى كه ايستاده بود مى نشست، و اگر نشسته بود به پهلو مى خوابيد و خشم او برطرف مى شد». از امام باقر عليه السّلام نیز نقل شده است كه فرمود: «وَ أَيُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلْيَجْلِسْ فَإِنَّهُ سَيَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّيْطَانِ وَ إِنْ كَانَ جَالِساً فَلْيَقُمْ؛[95] هركس كه خشمگين شود در حالى كه ايستاده باشد بنشيند، چراكه پليدى شيطان از او دور مى شود، و اگر نشسته است برخيزد».
5. وضو گرفتن نیز یکی از راه های کنترل خشم است. نوشيدن آب خنك و شستن سر و صورت با آن به يقين در خاموش كردن آتش غضب مؤثر است. در حديثى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله آمده است: «إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَتَوَضَّأْ؛[96] هنگامى كه كسى از شما خشمگين شود وضو بگيرد». از اين تعبير استفاده مى شود كه وضو گرفتن به هنگام خشم و غضب مستحبّ است و در فرو نشاندن آتش غضب تأثير دارد. در بعضى از روايات از رسول خدا (ص) علاوه بر وضو، غسل هم وارد شده است: «إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَتَوَضَّأْ وَ لْيَغْتَسِلْ، فَإِنَّ الْغَضَبَ مِنَ النَّارِ؛[97] هنگامى كه كسى از شما خشمگين مى شود وضو بگيرد و غسل كند، زيرا غضب از آتش است [و آتش را آب خاموش مى كند]».
هرگاه امور بالا به يكديگر ضميمه شود و اضافه بر آنها انسان در پيامدهاى خطرناك غضب در دنيا و آخرت، و كيفر و مجازات الهى آن بيانديشد، به يقين آتش غضب او هرچند شديد و سوزان باشد، خاموش خواهد شد. مشكل آنجا پيدا مى شود كه انسان در همان حال و در همان صحنه بماند و هيچ تغيير و دگرگونى در وضع خود ندهد، كه نجات از پيامدهاى آن، مشكل و گاه غير ممكن مى شود.[98]
غضبِ مثبت و ستوده
خشم و غضب هميشه جنبه منفى ندارد؛ گاه جنبه مثبت دارد و براى زندگى مادى و معنوى انسان ضرورى و لازم است. اگر كسى گمان كند خداوند نيرويى را در انسان بى حكمت آفريده است، يا بعضى از نيروهاى خداداد صرفا جنبه ويرانگرى دارد، چنين كسى حكمت خدا را نشناخته و در واقع توحيد افعالى او ناقص است. محال است عضوى در پيكر و نيرویى در درون و جان آدمى باشد و اثر مثبتى نداشته باشد؛ از جمله نيروى غضب. هنگامى كه انسان خشمگين مى شود تمام توان او بسيج مى گردد و گاه قدرت او چندين برابر زمانِ عادى و معمولى مى شود. فلسفه وجودى اين حالت در واقع آن است كه اگر جان يا مال يا منافع ديگر انسان به خطر بيافتد، بتواند حداكثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد و اين نعمت بسيار بزرگى است. بنابراين نيروى غضب يك نيروى مفيد و مهم دفاعى است كه براى بقاى حيات انسان ضرورت دارد، مشروط بر اينكه در جاى خود به كار گرفته شود.
در آيات و روايات اسلامى سخن از خشم مقدس بسيار است از جمله:
۱. حضرت موسى عليه السّلام هنگامى كه براى گرفتن پيام الهى به كوه طور آمده بود، در غياب او سامرى گمراه از فرصت استفاده كرد و گوساله معروف خود را ساخت و بنى اسرائيل را به پرستش آن وادار نمود. خداوند اين خبر را در همان كوه طور به اطلاع موسى عليه السّلام رسانيد. ایشان خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خويش باز گشت و الواحى كه در آن احكام بنى اسرائيل بود، به كنارى افكند، و موهاى سر يا ريش برادر و جانشين خود را گرفت و كشيد و بر او فرياد زد که چرا در مقابل اين انحراف بزرگ خاموش نشستى و چرا از من پيروى نكردى و فرمان مرا به بوته فراموشى افكندى؟! در اينجا هارون به دفاع از خود پرداخت و ترس از تفرقه را به عنوان عذر خود ذكر نمود. اين خشم و عصبانيت شديد تكانى به بنى اسرائيل داد و بسيار زود متوجه اشتباه بزرگ خود يعنى انحراف از توحيد به شرك شدند. به يقين اين گونه عصبانيت ها و غضب ها كه در برابر انحراف و گمراهى مردم ظهور و بروز پيدا مى كند، مثبت و سازنده است و جنبه الهى دارد. همچنين تمام خشم و غضب هاى انبياى الهى در برابر اقوام گمراه.
2. در حالات پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مى خوانيم كه گاه در برابر بعضى از حوادث به گونه اى عصبانى مى شد كه آثار خشم و غضب در چهره مباركش نمايان مى گشت. مثلا در داستان حديبيّه مى خوانيم كه پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله در برابر پيشنهاد سهيل بن عمرو - نماينده قريش جهت عقد پيمان صلح - درباره بعضى از موارد نادرست صلحنامه سخت عصبانى شد، به گونه اى كه آثار خشم و غضب در چهره او نمايان گشت و همين امر سبب پس گرفتن آن پيشنهاد شد.[99]
3. در حالات اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم كه در برابر ظلم يكى از مسلمانان نسبت به همسرش و تهديدش به برافروختن آتش، سخت عصبانى شد و به روى او شمشير كشيد و فرمود: «من تو را امر به معروف و نهى از منكر مى كنم [و سفارش نيك رفتارى به همسرت را به تو مى نمايم] تو دارى اين چنين پرخاشگرانه به حق و عدالت پشت مى كنى، توبه كن وگرنه جانت در خطر است». جوان ظالم كه وضع را چنين ديد به سرعت عقب نشينى كرد و از در عذرخواهى درآمد و تقاضاى بخشش نمود.[100] به يقين اين خشم مقدس الهى بود كه در مقام دعوت افراد گنهكار به سوى حق و عدالت بسيار كارساز و مؤثر است.
4. هنگامى كه «عثمان» امر به معروف و نهى از منكر «ابوذر» را تحمل نكرد و دستور تبعيد او را به سرزمين بد آب و هواى «ربذه» صادر كرد، على عليه السّلام به بدرقه او آمد و هنگام وداع با او فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ! إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ، إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ؛[101] اى ابوذر! تو به خاطر خدا خشم گرفتى و غضب كردى، پس به همان كس كه برايش غضب نمودى اميدوار باش، اين مردم [عثمان و دار و دسته او] از تو بر دنيايشان ترسيدند و تو از آنها بر دينت، پس آنچه را كه آنها برايش در وحشت اند به خودشان واگذار و به خاطر آنچه بر آن مى ترسى از آنها فرار كن». بديهى است خشم ابوذر به كسانى كه اموال بيت المال را به ناحق در ميان خود تقسيم مى كردند و به مردم ظلم و ستم روا مى داشتند يك خشم مقدس الهى بود.
5. هنگامى كه «وليد بن عتبه» والى و فرماندار «مدينه» بود، مى خواست با استفاده از موقعيت خود اموالى از «امام حسين عليه السّلام» را غصب كند. امام عِمامِه او را از سرش برداشت و بر گردنش پيچيد و فشار داد. وليد هنگامى كه اين شجاعت و غضب را ملاحظه كرد، عقب نشينى کرد. «مروان» معاونِ وليد به او گفت: من تا امروز چنين جرأت و جسارت كسى را بر اميرش نديده بودم! وليد گفت: به خدا قسم تو به خاطر من عصبانى نشده اى، بلكه بر حلم و بردبارى من حسد بردى، اين مال تعلق به حسين داشت. ولى امام حسين فرمود: «اين مال را به تو واگذار كردم اى وليد!». اين سخن را فرمود و از جاى برخاست.[102] اشاره به اينكه خشم و غضب من به خاطر مال دنيا نبود. بلكه به خاطر اين بود كه به تو ثابت كنم با زورگويى در برابر من كارى پيش نمى رود.
6. امام على بن ابى طالب عليه السّلام هنگامى كه مى خواست مالك اشتر را به عنوان استاندار مصر به آن مکان مأمور کند، نامه اى براى مردم مصر فرستاد كه آغازش چنين بود: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ؛[103] اين نامه اى از بنده خدا على اميرمؤمنان به جمعيتى كه به خاطر خدا غضب كردند، در آن هنگام كه در زمين او عصيان شد و حق او را بردند». اشاره به قيام مردم در برابر غارت غارتگرى اطرافيان عثمان نسبت به بيت المال.
7. در بعضى از احاديث آمده است که خداوند متعال به «شَعْيَاء» عليه السّلام _ از انبيای بنی اسرائيل _ وحى فرستاد كه من صد هزار نفر از قوم تو را هلاك خواهم كرد؛ چهل هزار نفر از بدان و شصت هزار نفر از خوبان. شعياء عرض كرد: گنهكاران و بَدان مستحق عذابند؛ نيكان چرا؟! خطاب آمد: «دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي، فَلَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي؛[104] آنها با معصيت كاران تساهل و تسامح كردند، و به خاطر غضب من خشم نگرفتند».
اينها و مانند اينها كه در روايات اسلامى كم نيست، همگى اشاره به خشم هاى مقدسى دارد كه براى خدا و دفاع از حق در برابر ظالمان و گنهكاران انجام مى گيرد.
تفاوت خشم هاى مقدس و مذموم در اين است كه اولا: خشم مقدس تحت كنترل عقل و شرع قرار دارد و به منظور بسيج تمام نيروها در برابر كار خلافى است كه در حال انجام است تا جلوی آن گرفته شود. ولى خشم هاى شيطانى نه تنها تحت كنترل عقل نيست، بلكه هوا و هوس هاى لجام گسيخته بر آن حاكم است. ثانيا: خشم مقدس هدف مقدسى را دنبال مى كند و همواره توأم با برنامه ريزى است، در حالى كه خشم هاى شيطانى نه هدف مقدسى دارد و نه برنامه اى. ثالثا: خشم هاى مقدس هميشه حدود معينى دارد و از حد تجاوز نمى كند، در حالى كه خشم شيطانى هيچ حد و مرزى را به رسميت نمى شناسد.
اين سخن را با حديثى از امام صادق عليه السّلام پايان مى دهيم: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي إِذَا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقّ،ٍ وَ إِذَا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِي بَاطِلٍ؛[105] مؤمن كسى است كه هرگاه خشمگين شود، خشم او را از دائره حق خارج نمى كند، و هرگاه [از كسى] خشنود گردد، خشنودي اش او را در باطل وارد نمى سازد».[106]
جمع بندی:
بر اساس آموزه های اسلامی، حلم و غضب دو نیروی متقابل اما مُکمِّل در ساختار روح انسان اند. نيروی غضب، اگر تحت سیطره عقل و ایمان باشد، مایه قدرت، عزّت و دفاع از حق است، امّا چنانچه از مهار عقل خارج شود، به عامل ویرانی روح و گسست روابط انسانی بدل می گردد. از این رو، اخلاق اسلامی به جای حذف خشم، بر کنترل و تهذیب آن تأکید دارد. علمای اخلاق و روایات معصومان علیهم السّلام، راهکارهایی عملی برای درمان غضب ارائه داده اند؛ از جمله یاد خدا، پناه بردن به او از شر شیطان، تغییر حالت بدنی، وضو و غسل، تفکر در پیامدهای خشم، و تلقین عواقب غضب و فضیلت حلم به خود. این توصیه ها بیانگر پیوندی ژرف میان سلامت روان و معنویت در نگرش اسلامی است.
از سوی دیگر، حلم و بردباری نه به معنای انفعال، بلکه نشانه قدرت روح و تسلط عقل است. پیامبران و اولیای الهی، در برابر جاهلان و ظالمان، با حلم رفتار کردند، تا نفرت را به هدایت و خشم را به آگاهی بدل کنند. در عین حال، هنگامی که حدود الهی شکسته می شد، خشم مقدس آنان برمی انگیخت تا از حق دفاع کنند. چنین خشم هایی، برخاسته از عشق به حق و عدالت است، نه از خودخواهی یا جهل. به تعبیر امام صادق علیه السّلام، مؤمن کسی است که خشم او را از حق خارج نکند.
بنابراین، هدف نهایی در اخلاق اسلامی، پرورش نیروی حلم در کنار هدایت غضب است؛ چنان که انسان بتواند در موقعیت های هیجانی، تصمیمی حکیمانه و الهی بگیرد. جامعه ای که در آن حلم و خشم مقدس در تعادل اند، از فروپاشی اخلاقی، خشونت و افراط در امان می ماند و به سوی عدالت، سلامت روانی و رشد معنوی گام برمی دارد. حلم، تاج کرامت مؤمن است و غضبِ مهار شده، شمشیر عدالت او. در این هماهنگی ظریف، تصویر کامل انسانِ مُتَخَلِّق به اخلاق الهی تحقق می یابد.
منابع:
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (شرح خطبه متقين)
اخلاق در قرآن
انوار هدايت (مجموعه مباحث اخلاقى)
تفسير نمونه
پيام امام امير المومنين (ع)
مديريت و فرماندهى در اسلام
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.