فضائل و رذائل اخلاقی؛ حرص و زهد
آیت الله العظمی ناصر مکارم شيرازی
تحقيق: علی غبیشاوی / حجّت الاسلام احمد حیدری
مقدمه:
انسان از آغاز آفرینش همواره در کشاکش میان گرایش های نفسانی و دعوت های معنوی بوده است. در این میدان، «حرص» و «زهد» به عنوان دو خصیصه بنیادین و متضاد اخلاقی، نقشی کلیدی در شکل گیری حیات فردی و اجتماعی او ایفا می کنند. آموزه های اسلامی، با تکیه بر قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السّلام، به تبیین این دو ویژگی پرداخته است.
«حرص» به عنوان میل سیری ناپذیر به دنیا و مظاهر آن، از بزرگ ترین آفات روح انسانی به شمار می رود که آدمی را از مسیر عبودیت خارج کرده و او را گرفتار رذایل اخلاقی، نزاع های اجتماعی، و محرومیت از سعادت اخروی می سازد.
«زهد» نه به معنای ترک دنیا و بیگانگی از جامعه، بلکه به معنای دل نبستن به مظاهر فریبنده آن و بهره گیری معتدل و مسئولانه از نعمت های حلال الهی است. زهد حقیقی در تعالیم ائمه معصومین علیهمالسّلام، به ویژه در کلمات نورانی امیرالمؤمنین علیهالسّلام، به صورت کوتاه شدن آرزو، شکر نعمت ها و پارسایی در برابر محرمات معرفی شده است. این مفهوم والای اخلاقی، در حقیقت راهی برای آزادی روح از اسارت دنیا و تقویت اراده در برابر سختی ها و لغزش هاست.
بررسی دقیق حرص و زهد در منابع اسلامی، نشان می دهد که این دو خصلت، نه تنها بر حیات فردی انسان تأثیر مستقیم دارند، بلکه بنیان های اجتماعی و فرهنگی جوامع اسلامی را نیز شکل می دهند. از این رو، واکاوی علمی و تحلیلی آنها ضرورتی جدی در فهم نظام اخلاقی اسلام و راهکارهای آن برای تربیت انسان متعادل و جامعهی سالم به شمار می آید.
تعريف حرص در معنا و اصطلاح
راغب اصفهانی به عنوان یکی از مهم ترین لغت شناسان در کتاب «مفردات القرآن» حرص را به معناى شدّت تمايل به یک چیز مى داند و مى گويد که اين واژه در اصل به معناى فشردن لباس به هنگام شستشو به وسيله كوبيدن چوب مخصوصى بر آن است.[1]
علماى اخلاق، حرص را از رذايل اخلاقى و متعلّق به «قوّه شهويّه» مى دانند و در تعريف آن چنين مى گويند: «حرص صفتى است نفسانى كه انسان را به اندوختن بيش از احتياج خود وا مى دارد و یکی از اقسام حبّ دنيا و از صفات مُهلكه و از اخلاق گمراه كننده است». حرص همچون بيابانى است كه كرانه هاى آن ناپيداست و هر قدر حريص در آن پيش مى رود به انتهای آن آن نمى رسد.
«حريص» به كسى مى ماند كه مبتلا به بيمارى استسقاء شده است؛ هرچه آب مى آشامد تشنگى او فرو نمى نشيند. «حريص» هيچ دليل منطقى را نمى پذيرد؛ مثلًا اگر به او گفته شود كه هشتاد سال عمر كرده اى و چيزى از عمر تو باقى نمانده، اين همه تلاش و وَلَع براى جمع آورى مال به خاطر چيست؟! در عين اينكه پاسخى براى اين سؤال ندارد، باز هم دست از كار خود نمى كشد؛ بلكه به عكس، گاهى انسان با افزايش سن و سال و نزديك شدن به آخر خط، حريص تر مى شود. در حديث معروفى از پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله آمده است: «يَشِيبُ اِبْنُ آدَمَ وَ يَشِبُّ فِيهِ خَصْلَتَانِ: اَلْحِرْصُ وَ طُولُ اَلْأَمَلِ؛[2] انسان پير مى شود، امّا دو صفت در او جوان مى گردد: حرص و آرزوهاى طولانى».[3]
حرص و فزون طلبی در آیات قرآن
حرص و فزون طلبی از جمله ویژگی هایی است که در آیات متعددی از قرآن مجید، در بیان سرگذشتِ انبیاءِ اقوامِ گذشته و از جنبه های گوناگون، مورد اشاره و هشدار قرار گرفته است؛ برخی از آنها را مرور می کنیم:
آیات ۱۲۰ و ۱۲۱ سوره طه: اين آيات مربوط به داستان آدم و همسرش حوّا و مبارزه با شيطان است. مطابق این آيات، خدا آدم را در بهشت جاى داد و از نزديك شدن به درخت ممنوعه نهى فرمود و از تسليم شدن در برابر وسوسه هاى شيطان برحذر داشت. ولى سرانجام وسوسه هاى شيطان كار خود را كرد و آدم مرتكب تركِ اُولى شد و از درخت ممنوعه خورد و زندگى بهشتى را از دست داد و در ميان انبوه مشكلات اين دنيا گرفتار شد.
این آیات با اشاره به اين نكته می فرمایند: «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى* فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى؛ ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت: اى آدم! آيا مى خواهى تو را به درخت زندگى جاويد و ملكى بى زوال راهنمايى كنم؟ * سرانجام هر دو از آن خوردند [و لباس بهشتي شان فرو ريخت] و عورت شان آشكار گشت و براى پوشاندن خود، از برگ هاى [درختان] بهشتى جامه دوختند! [آرى] آدم پروردگارش را نافرمانى كرد، و از پاداش او محروم شد».
چه انگيزه اى سبب شد كه آدم عليه السّلام به وسوسه هاى شيطان تن در دهد و به وعده هاى او اعتماد كند و فرمان صريح الهى را در باره شجره ممنوعه به فراموشى بسپارد؟! آيا جز اين است كه «حرص» و فزون طلبى، حجابى در برابر چشمان او شد؟!
به اين ترتيب مى بينيم مسئله «حرص» و طمع و عشق به مواهب مادّى، عاملی براى ناراحتى هاى نسل انسان گشت. شاید به همين دليل است که اصول كفر سه چيز شمرده شده است: «تكبّر» كه در ابتدای خلقت سبب انحراف شيطان گشت و «حرص» كه سبب اغواى آدم شد و «حسد» كه سبب قتل هابيل به دست برادرش گشت.
البته می دانیم که نهى آدم عليه السّلام يك نهى تحريمى نبود و مخالفت با آن گناه مطلق محسوب نمى شد، بلكه «ترك اولى» بود و يا به تعبير ديگر نوعى نهى ارشادى بود. همانند نهى طبيب به بيمار هنگام دستور پرهيز از غذاهاى نامناسب. ولى به هر حال از آدم (ع) انتظار ترك اولى نيز نمى رفت. صفت حرص و طمع - هرچند به صورت كم رنگ در وجود آدم (ع) لانه كرده بود - سبب اين خطاى بزرگ شد؛ خطايى كه او و نسلش را در اين جهان به زحمت افكند و اين خود روشن ترين هشدار قرآن درباره حرص و فزون طلبى است.[4]
آیه ۸۵ سوره اعراف: در اين آيه به داستان قوم شعيب عليه السّلام اشاره می شود كه حرص و فزون طلبى آنها را به مخالفت با اين پيامبر بزرگ و انكار تعليمات آسمانى او واداشت: «وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ و به سوى مدين، برادرشان شعيب را [فرستاديم]؛ گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد، كه جز او معبودى نداريد! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است، بنابراين، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزى نكاهيد! و در روى زمين، بعد از آنكه [در پرتو ايمان و دعوت انبياء] اصلاح شده است، فساد نكنيد! اين براى شما بهتر است، اگر با ايمان هستيد».
مطابق اين آيه انحراف قوم شعيب عليه السّلام نخست شرك و بت پرستى و سپس كم فروشى و ضايع كردن حقوق مردم و در مجموع فساد در زمين بود. آنها به قدرى حريص بر دنيا بودند كه مطابق آنچه در آیه ۸۷ سوره هود می خوانیم با صراحت به پيامبرشان شعيب گفتند: «اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور مى دهد كه آنچه را پدران مان مى پرستيدند ترك كنيم يا آنچه را مى خواهيم در اموال مان انجام ندهيم؟!».[5] اين در حالى بود كه كم فروشى و غصب حقوق مردم نه تنها سبب فزونى اموال آنها نمى شد، بلكه همان طور كه قرآن اشاره كرده است، به فساد جامعه آنها منجر مى گشت، اعتماد عمومى از ميان مى رفت و اموال رو به كاستى مى گذاشت. بنابراين حرص و فزون طلبى آنها نتيجه معكوس مى داد.[6]
آیات ۲۳ و ۲۴ سوره ص: در در اين آيات اشاره به داستانى مربوط به زمان داوود عليه السّلام شده است، كه يكى از چهره هاى زشت و نفرت انگيز حرص را منعكس مى كند. خلاصه داستان چنين است كه دو برادر به عنوان شكايت نزد داوود (ع) آمدند يكى از آنها گفت: «إِنَّ هذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنيها وَ عَزَّني فِي الْخِطابِ * قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَليلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ؛ اين برادر من است و او نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم، امّا او اصرار مى كند كه اين يكى را هم به من واگذار، و در سخن بر من غلبه كرده است * [داوود] گفت: مسلّما او با درخواست يك ميش تو براى افزودن آن به ميش هايش بر تو ستم نموده، و بسيارى از شريكان [و دوستان] به يكديگر ستم مى كنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، امّا عدّه آنان كم است، داوود دانست كه ما او را [با اين ماجرا] آزموده ايم، از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد».
در اينكه آزمون داوود عليه السّلام در اين ماجرا چه بوده است، گفتگو است. مشهور در ميان مفسّران اسلامى اين است كه آزمايش داوود (ع) مربوط به قضاوت او بود. چراكه او در قضاوت «عجله» كرد و پيش از آنكه طرف مقابل دعوا سخنان خود را بگويد به داورى برخاست؛ هرچند داورى او به حق بود. خداوند اين ترك اولى را شايسته ندانست و او را مؤاخذه فرمود. او هم از خطاى خود هرچند يك ترك اولى بيش نبود توبه كرد.
به هر حال آنچه مقصود ما در اينجاست، اين است كه هنگامى كه «حرص» بر انسان غلبه كند، حتّى نسبت به برادر ضعيف و ناتوان خود مرتكب ظلم فاحش مى شود كه هر انسان با وجدانى آن را نكوهش مى كند. آرى حرص بر مال دنيا حدّ و مرزى نمى شناسد و انسان را به بدترين ظلم و ستم ها وادار مى كند.[7]
آیه ۹۶ سوره بقره: در بخشی از اين آيه، درباره یهودیان می خوانیم: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ؛ و آنها را حريص ترين مردم - حتى حريص تر از مشركان - بر زندگى [اين دنيا، و اندوختن ثروت] خواهى يافت؛ [تا آنجا] كه هر يك از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود».
آنها انسان هایی بسیار حریص بودند؛ حريص در اندوختن اموال و ثروت ها؛ حريص در قبضه كردن دنيا و حريص در انحصارطلبى. عجب اينكه آنها از مشركان كه پايبند به هيچ دين و آيين آسمانى نبودند، حريص تر بودند. این در حالى است كه تعليمات آيين آسمانى مى بايست آنها را از اين كار بازمى داشت. ولى آنها آنقدر حريص بودند كه بر افراد بى دين نيز پيشى مى گرفتند. آرزوی شان برای هزار سال عمر کردن یا براى گردآورى ثروت بيشتر بود، يا به خاطر ترس از مجازات الهى. چون ستم های فراوانی برای جمع آورى ثروت هاى حرام مرتکب شده و خون های بی گناه زیادی نیز در این راه ریخته بودند. قابل توجّه اينكه امروز نيز همان خوى زشت حرص شديد در آنان ديده مى شود، بلكه شديدتر و گسترده تر از گذشته!
به گفته بعضى از مفسّران اين آيه تنها سخن از يهود نمى گويد، بلكه هشدارى است به همه افراد كه در عاقبت حرص و دنيا پرستى بيانديشند؛ مبادا در همان گرداب هايى كه قوم يهود افتادند گرفتار شوند.
در آيات قرآن و روايات اسلامى آمده است كه يهود، بسيارى از پيامبران را كشتند، تنها به دليل اينكه آنها را مخالف منافع نامشروع شان مى ديدند و نيز بسيارى از آيات الهى را به همين جهت تحريف كردند و اينها همه از پيامدهاى «حرص» آنها بود.[8]
آیات ۱۹-۲۱ سوره معارج: در اين آیات به حرص انسان به طور کلی اشاره شده است: «إِنَّ الْانسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً؛ به يقين انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است * هنگامى كه بدى به او رسد بي تابى مى كند * و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى شود [و بخل مى ورزد]».
مفسّران و علمای لغت براى «هلوع» معانى فراوانی ذکر کرده اند كه بسيارى از آنها نزديك به هم يا لازم و ملزوم يكديگرند. از جمله در لسان العرب چهار معنا براى این واژه آمده است که یکی از آنها حرص است.[9] در مجمع البيان نيز یکی از معانی آن «شدید الحرص» است.[10]
به هر حال آيات فوق در مقام مذمّت است و افراد حريص و بخيل و جزوع را نكوهش مى كند. مى توان گفت «حرص» است كه سرچشمه «بخل» مى شود. چراكه حريص مى خواهد همه چيز را براى خود حفظ كند. همچنين حرص است كه گاه سبب جزع و بى تابى مى شود. چراكه حريص هر گاه بعضى امكانات خود را از دست دهد، پريشان حال و مشوّش مى شود و بى تابى مى كند.[11]
مرحوم «علّامه طباطبايى» در «الميزان» می نویسد: «حرص - و هلوع بودن - كه ذاتى انسان است و از شاخه هاى حبّ ذات مى باشد، در اصل از رذايل نكوهيده نيست. چراكه حبّ ذات كه اين صفات از آن برمى خيزد وسيله منحصر به فردى است كه انسان را به سوى سعادت و تكامل دعوت مى كند. اين صفات هنگامى مذموم و نكوهيده است كه انسان با تدبير صحيح آنها را در آنچه شايسته است، به كار نگيرد و در واقع مانند ساير صفات نفسانى است كه اگر در حدّ اعتدال باشد فضيلت است و اگر به جانب افراط و تفريط منحرف شود، نكوهيده و رذيلت است».[12].[13]
آیه ۱۱ سوره جمعه: در اين آیه سخن از ماجرايى در عصر پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله است. در يكى از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش قيمت اجناس بودند، كاروانى از شام وارد مدينه شد كه با خود موادّ غذايى حمل مى كرد. ورود اين كاروان درست همزمان با روز جمعه و خطبه هاى پيغمبر اكرم (ص) در نماز جمعه بود. در آن زمان معمول بود كه براى اعلام ورود كاروان طبل مى زدند و آلات موسيقى ديگر را مى نواختند. اين امر سبب شد كه مردم به سرعت خود را به بازار برسانند. گروهى از تازه مسلمانان كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند، خطبه پيامبر (ص) را رها كرده و براى تأمين نياز خود به سوى بازار شتافتند. در حالى كه اين كار ضرورتى نداشت و بعد از نماز نيز مى توانستند به بازار روند و از کالاهای كاروان بهره بگيرند. تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند.
بعد از آن پراکندگی، این آیه نازل شد: «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقينَ؛ هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مى كنند؛ بگو آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزى دهندگان است».
در آیه فوق حريصانى كه نماز جمعه را براى به دست آوردن مال دنيا رها كرده بودند، سخت مذمّت شدند. از لحن آيه استفاده مى شود كه گروهى از حريصان به قصد اينكه اجناس را بخرند و گران تر بفروشند و ثروتى بياندوزند و گروهى براى مشاهده صحنه هاى هوس آلود، به سوى كاروان كشيده شدند و به بازار هجوم بردند و خود را از سعادت نماز در محضر بزرگترين پيامبر الهى صلّى الله عليه و آله محروم ساختند.[14]
آیات اول تا سوم سوره همزه: در اين آیات سخن از عيب جويان استهزاكننده اى است كه به خاطر مال و ثروت، مغرور شده اند و به خود اجازه مى دهند مؤمنان راستينِ تهيدست را به سخريّه كشند: «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ * الَّذي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ * يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛ واى بر هر عيب جوى مسخره كننده اى * همان كس كه مال فراوانى جمع آورى و شماره كرده [بى آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند] * او گمان مى كند كه اموالش او را جاودانه مى سازد».
جمله «عَدَّدَهُ» كه ناظر به شمارش كردن اموال از سوى اين دنياپرستان است، اشاره به حرص و ولع شديد آنهاست كه هر قدر بر اموال شان افزوده مى شود باز طالب بيشترند. به همين دليل پيوسته آنها را شمارش مى كنند.
جمله «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ» در واقع به منزله علّت براى «هَمز» و «لَمز»، يعنی عيب جويى و مسخره گری آنهاست. يعنى ثروت سرشار دنيا آنها را چنان مست و مغرور ساخته كه افرادِ تهيدستِ با ايمان را به باد سخريّه و استهزاء مى گيرند و گمان مى كنند نه تنها اين ثروت ها جاودانى است، بلكه به آنها نيز آب و رنگ جاودانگى مى دهد. در حالى كه چنین نیست.
بررسى حال دنياپرستان عجايب و شگفتى هايى به ما نشان مى دهد كه عقل آدمى را مات و مبهوت مى كند. بعضى از آنان را سراغ داريم با اينكه در علوم ظاهرى و مادّى پيش رفته بودند، هدفى جز جمع آورى ثروت نداشتند. هنگامى كه از آنها سؤال مى شد شما که نه دنبال تشکیل خانواده و نه دنبال بهره گیری از ملذّات این اموال هستید، پس با اين ثروت چه مى خواهيد بكنيد؟! در پاسخ مى گفتند: ما از اين دلخوش هستيم كه يك «صفر» بر ارقام اموال ما افزدوده شود.[15]
از مجموع آيات فوق و تفسيرى كه بر آن ذكر شد، چنين نتيجه مى گيريم كه مسئله حرص و آز و دنياپرستى و دلباختگى و دلدادگى نسبت به مواهب مادّى از ديدگاه قرآن بسيار خطرناك و نكوهيده و مايه انواع شرّ و فساد است و به يقين در مسير خودسازى و تكامل اخلاق، از بزرگترين موانع محسوب مى شود.[16]
تبیین معنا و پیامدهای حرص در روایات اسلامی
واژه حرص و الفاظ مترادف و هم معناى آن در احاديث اسلامى، به طور وسيع مورد بحث واقع شده و آثار و پىامدهاى بسيار منفى براى آن ذكر گرديده است؛ برخی از مهم ترین آنها عبارت اند از:
در حديثى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مى خوانيم كه به اميرمؤمنان على عليه السّلام فرمود: «اِعْلَمْ يَا عَلِيّ!ُ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ وَاحِدَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ؛[17] بدان اى على! كه ترس و بخل و حرص، يك غريزه هستند و همه در سوء ظن [به خدا] خلاصه مى شوند». همين معنا به صورت ديگرى در فرمان مالك اشتر در نهج البلاغه آمده است. آنجا كه امام علی عليه السّلام مالك اشتر را از مشورت با بخيلان و افراد ترسو و حريصان برحذر مى دارد، مى افزايد: «... فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِ بِاللَّهِ ...؛[18] بخل و ترس و حرص، غرايز مختلفى هستند كه يك ريشه دارند و آن سوء ظنّ به خداست».
كسى كه حسن ظنّ به پروردگار و قدرت او در عملی کردن وعده هایش درباره تأمين رزق و روزى بندگانش داشته باشد، هرگز براى جمع آورى اموال حرص نمى زند. آن كسى كه توكّل بر خدا و الطاف و عنايات او دارد، بى جهت از هر چيزى نمى ترسد. آن كس كه به رحمت و لطف او اميدوار است، بخل نمى ورزد. كسى كه توحيد او كامل باشد و به اسماء و صفات حُسناى الهى معتقد باشد، گرفتار اين اخلاق های سه گانه ناپسند نمى شود. صفاتی كه شاید در ظاهر سه صفت به نظر بیایند، ولى در باطن يك ريشه دارند.[19]
حرص به قدری صفت اخلاقی ناپسندی است که اميرمؤمنان على عليه السّلام درباره اش فرمود: «بِئْسَ الرَّفِيقُ الْحِرْصُ؛[20] حرص، بد رفيقى است».
«حرص» در دنيا انسان را گرفتار رنج و خستگی و فرسودگی دايمى مى كند؛ چنانكه امام على عليه السّلام فرمود: «الْحِرْصُ مَطِيَّةُ التَّعَبِ؛[21] حرص مركب رنج و زحمت است». در تعبير ديگرى از آن حضرت آمده است: «الْحِرْصُ عَنَاءٌ مُؤَبَّدٌ؛[22] حرص مايه رنج و زحمت ابدى است». هر گاه كمى در احوال حريصان دقيق شويم و زندگى پر درد و رنج و مشقّت آنها را بررسى كنيم، متوجّه می شويم كه شب و روز مى دوند و اموالى را گردآورى مى كنند و بى آنكه از آن بهره اى بگيرند، رهایش مى كنند و مى روند.
انسان حريص هرگز سير نمى شود. او دائما براى جمع و اندوختن ثروت تلاش مى كند در حالی که خودش از آن بهره نمى گيرد. اميرمؤمنان على عليه السّلام در سخن پر معنایی در این باره مى فرمايد: «الْحَرِيصُ فَقِيرٌ وَ لَوْ مَلَكَ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا؛[23] آدم حريص فقير است هرچند تمام دنيا را مالك شود».
تنها كسانى از غناى درون بهره مند مى شوند كه اسير حرص نباشند؛ همان گونه كه امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: «أَغْنَى الْغِنَى مَنْ لَمْ يَكُنْ لِلْحِرْصِ أَسِيراً؛[24] از همه بى نيازى ها بالاتر، بى نيازى كسى است كه اسير چنگال حرص نباشد».
حرص براى جمع آورى اموال دنيا سرانجام انسان را به هلاكت مى افكند؛ نه فقط هلاكت معنوى كه در بسيارى از اوقات هلاكت مادّى نيز به همراه دارد. در حديثى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله مى خوانيم: «إِنَّ الدِّينَارَ وَ الدِّرْهَمَ أَهْلَكَا مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ هُمَا مُهْلِكَاكُمْ؛[25] دينار و درهم (سكّه هاى طلا و نقره) پيشينيان شما را هلاك كردند، شما را نيز هلاك مى كنند».
آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مى كند تا آنجا كه راه نجات را به روى خود مى بندد. چنانكه در مثال بسيار جالبى در كلمات امام باقر عليه السّلام آمده است: «مَثَلُ الْحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيَا مَثَلُ دُودَةِ الْقَزِّ، كُلَّمَا ازْدَادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلَى نَفْسِهَا لَفّاً كَانَ ابْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتَّى تَمُوتَ غَمّاً؛[26] آدم حريص نسبت به دنيا مانند كرم ابريشم است كه هرچه بيشتر بر اطراف خود مى تند [و پيله را ضخيم تر مى كند] سخت تر مى تواند از آن خارج شود و سرانجام در درون پيله خود مى ميرد».
حرص و آز، شخصيّت انسان را در هم مى شكند و ارزش او را در انظار مردم پايين مى آورد؛ امام على عليه السّلام مى فرمايد: «الْحِرْصُ يَنْقُصُ قَدْرَ الرَّجُلِ وَ لَا يَزِيدُ فِي رِزْقِهِ؛[27] حرص قدر آدمى را پايين مى آورد، بى آنكه چيزى بر رزق او بيافزايد».
در حديثى امام صادق عليه السّلام درباره حرص و آفات آن فرمود: «لَا تَحْرِصْ عَلَى شَيْءٍ لَوْ تَرَكْتَهُ لَوَصَلَ إِلَيْكَ وَ كُنْتَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى مُسْتَرِيحاً مَحْمُوداً بِتَرْكِهِ وَ مَذْمُوماً بِاسْتِعْجَالِكَ فِي طَلَبِهِ وَ تَرْكِ التَّوَكُّلِ عَلَيْهِ وَ الرِّضَا بِالْقَسَ،مِ فَإِنَّ الدُّنْيَا خَلَقَهَا اللَّهُ تَعَالَى بِمَنْزِلَةِ الظِّلِّ إِنْ طَلَبْتَهُ أَتْعَبَكَ وَ لَا تَلْحَقُهُ أَبَداً وَ إِنْ تَرَكْتَهُ تَبِعَكَ وَ أَنْتَ مُسْتَرِيحٌ قَالَ النَّبِيُّ (ص): الْحَرِيصُ مَحْرُومٌ وَ هُوَ مَعَ حِرْمَانِهِ مَذْمُومٌ فِي أَيِّ شَيْءٍ كَانَ وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ مَحْرُوماً وَ قَدْ فَرَّ مِنْ وَثَاقِ اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَالَفَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: "الَّذي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ"[28]؛[29] حريص مباش به چيزى كه اگر آن را ترك كرده و دنبال نكنى به تو مى رسد و در پيشگاه خداوند متعال در خوشى و آسايش فكرى بوده و مورد توجّه و لطف او قرار خواهى گرفت و در صورتى كه از خود حرص نشان دادى از سه جهت نزد خداوند متعال مؤاخذه خواهى شد، شتاب و حرص در تحصيل چيزى كه نبايد شتاب كرد، ترك توكّل در موردى كه بايد به خدا واگذاشت، عدم رضايت به داده و قسمت خدا، آگاه باش كه دنيا مانند سايه است، همان طور كه سايه به تبع شخص پديد مى آيد و تابع انسان است و خواه ناخواه از انسان جدا نمى شود، انسان نبايد در پى و پيرو دنيا باشد، رسول اكرم صلّى الله عليه و آله فرمود: سرانجام شخص حريص محروم مى شود. انسان حريص گذشته از محروميّتى كه دارد از نظر پروردگار ناپسند است، زيرا بر خلاف دستور الهى رفتار كرده است که فرمود: "همان كسى است كه شما را آفريد، سپس روزى داد، بعد مى ميراند، سپس زنده مى كند"».
سپس حضرت در ادامه فرمود: «وَ الْحَرِيصُ بَيْنَ سَبْعِ آفَاتٍ صَعْبَةٍ فِكْرٍ يَضُرُّ بَدَنَهُ وَ لَا يَنْفَعُهُ وَ هَمٍّ لَا يَتِمُّ لَهُ أَقْصَاهُ وَ تَعَبٍ لَا يَسْتَرِيحُ مِنْهُ إِلَّا عِنْدَ الْمَوْتِ وَ يَكُونُ عِنْدَ الرَّاحَةِ أَشَدَّ تَعَباً وَ خَوْفٍ لَا يُورِثُهُ إِلَّا الْوُقُوعَ فِيهِ وَ حُزْنٍ قَدْ كَدَّرَ عَلَيْهِ عَيْشَهُ بِلَا فَائِدَةٍ وَ حِسَابٍ لَا مَخْلَصَ لَهُ مَعَهُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا أَنْ يَعْفُوَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ وَ عِقَابٍ لَا مَفَرَّ لَهُ مِنْهُ وَ لَا حِيلَةَ؛[30] آدم حریص در میان هفت آفت گرفتار است: اندیشه ای که بدنش را فرسوده می سازد و سودی به او نمی رساند، و اندوهی که هرگز به نهایت مقصودش نمی رسد، و رنجی که جز هنگام مرگ از آن آسایش نمی یابد و در وقت آسودگی، سخت ترین رنج برای اوست، و ترسی که جز در هنگام مرگ برایش چیزی به بار نمی آورد و در وقت آسودگی باز هم بر رنجش می افزاید، و مشقتی که رهایی از آن جز با درافتادن در خودِ آن نیست، و اندوهی که زندگی اش را بی هیچ فایده ای تیره و تلخ می کند، و حسابی [الهی] که راه گریزی از عذاب خدا با آن ندارد، مگر آنکه خداوند متعال از او درگذرد، و کیفری که نه راه فرار از آن دارد و نه هیچ چاره ای».
در پايان حديث امام صادق عليه السّلام فرموده است: «وَ الْحِرْصُ مَاءٌ يَجْرِي فِي مَنَافِذِ غَضَبِ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَا لَمْ يُحْرَمِ الْعَبْدُ الْيَقِينَ لَا يَكُونُ حَرِيصاً وَ الْيَقِينُ أَرْضُ الْإِسْلَامِ وَ سَمَاءُ الْإِيمَانِ؛[31] صفت حرص آبى است كه در مجارى غضب خداوند متعال جارى مى شود [و در جايى كه غضب و قهر خداوند متعال جريان مى يابد، حرص هم ظهور مى كند] و تا بنده اى از يقين دور و محروم نشده است به صفت حرص مبتلا نخواهد شد و يقين زمين اسلام و آسمان ايمان است».
آنچه از این احادیث به دست می آید این است که حرص پيامدهاى بسيار خطرناك و زيان بارى دارد، انسان را از خدا دور مى كند، شخصيّت او را در نظرها در هم مى شكند و آرامش را از او می گيرد. انسان به خاطر حرص، به گناهان بزرگ ديگرى آلوده مى شود، روز به روز از سعادت دورتر مى گردد و همچون بنده اى اسير و ذليل و گرفتار مى شود و در يك كلمه دين و دنياى او تباه مى گردد.[32]
فهرستی از آثار شوم حرص در زندگى فردى و اجتماعى بشر
در آيات و رواياتى كه قبلًا به طور مشروح آمد، آثار سوء حرص به خوبى تبيين شده بود و مطالعه آنها ما را از هرگونه شرح و تفسير ديگر بى نياز مى سازد؛ از جمله اينكه:
1. حرص انسان را به رنج و زحمت ابدى گرفتار مى سازد.
2. حريص هرگز سير نمى شود و به همين دليل اگر مالك تمام دنيا گردد باز فقير است.
3. حريص همچون فقيران زندگى مى كند و همچون فقيران مى ميرد، ولى همچون اغنيا در قيامت مورد محاسبه قرار مى گیرد.
4. حرص انسان را به هلاكت مى افكند؛ زيرا شخص حريص به خاطر دلباختگى به دنيا خطراتى را كه در اطراف او وجود دارد نمى بيند و با عجله و شتاب به پيش مى تازد.
5. آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مى كند و سرانجام راه نجات را بر خود مى بندد.
6. حرص آبروى انسان را مى ريزد و ارزش او را در نظرها پايين مى آورد، چراكه شخص حريص براى رسيدن به مقصود خود حتّى ملاحظات اجتماعى را كنار مى گذارد و همچون اسيرى كه زنجير به گردن او افكنده باشند به اين سو و آن سو كشيده مى شود.
7. حرص، انسان را آلوده به انواع گناهان مانند دروغ، خيانت، ظلم و غصب حقوق ديگران مى كند؛ چراكه اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعايت كند به مقصودش نمى رسد.
8. حرص، انسان را از خدا دور مى سازد؛ در نظر بندگان خدا كوچك مى كند؛ آرامش را از او سلب مى نمايد و زندگى توأم با ناراحتى و شكنجه براى او به بار مى آورد.
9. حريص اموالى را مى اندوزد كه زحمت و مسؤوليّتش از آن اوست و سود و استفاده اش از آن ديگران.
10. حرص نتيجه سوء ظنّ به خداست و محصولش تشديد اين سوء ظنّ است.[33]
غناى درون، گم شده ی انسان حریص
انسان حريص، غنا و بى نيازى را در برون مى جويد، در حالى كه ريشه غنا را بايد در درون جان پيدا كرد. در حديث بسيار پر معنايى كه هم از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و هم از اميرمؤمنان على عليه السّلام نقل شده، مى خوانيم: «خَيْرُ الْغِنَى غِنَى النَّفْسِ؛[34] بهترين بى نيازى، بى نيازى روح انسان است».
در تعبير ديگرى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله آمده است که: «الْغِنَى فِي الْقَلْبِ وَ الْفَقْرُ فِي الْقَلْبِ؛[35] غنا و بى نيازى در درون جان انسان است، فقر و نياز نيز در درون جان اوست». اگر روح به خاطر حرص، گرسنه باشد، تمام دنيا را به انسان بدهند باز فقير است و اگر روح بى نياز و سيراب گردد، تمام جهان را از او بگيرند بى نياز است.
از يكى از دانشمندان سؤال شد حقيقت غنا و بى نيازى چيست؟ در پاسخ گفت: اين است كه آرزوهايت كوتاه باشد و به آنچه خدا به تو داده است راضى شوى.[36]
حرص مذموم و ممدوح
همان طور که در آیات و روایات پیش گفته نیز معلوم شد، واژه «حرص» معمولا بار منفى دارد و هرگاه اطلاق مى شود، از آن حرصِ بر مال، ثروت، مقام و ساير شهوات مادّى به ذهن مى رسد، و اين به خاطر آن است كه غالبا اين واژه در اين گونه موارد به كار مى رود كه عموما مذموم و نكوهيده است.
ولى گاه اين واژه در مواردى به كار مى رود كه شايسته ستايش است؛ نه تنها بخشی از اخلاق رذيله نيست، بلكه فضيلتى محسوب مى شود و آن در جايى است كه اين صفت در مورد علاقه شديد به كارهاى خير به كار رود.
قرآن مجيد يكى از فضايل پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله را «حرص بر هدايت مردم و نجات آنها از گمراهى» مى شمرد؛ آنجا که در آیه ۱۲۸ سوره توبه می فرماید: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ؛ به يقين، رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاى شما بر او سخت است، و اصرار بر هدايت شما دارد، و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است».
در جاى ديگر و در آیه ۳۷ سوره نحل می خوانیم: «إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ؛ هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى [سودى ندارد، چرا] كه خداوند كسى را كه گمراه ساخت، هدايت نمى كند، و آنها ياورانى نخواهند داشت». شبيه اين معنى در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است.[37]
در روايات اسلامى نيز واژه «حرص» در موارد زيادى در جايى به كار رفته است كه بار مثبت دارد. برای مثال می بینیم که اميرمؤمنان على عليه السّلام در خطبه معروف همّام ضمن بيان صفات پرهيزكاران مى فرمايد: «وَ مِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ ... وَ حِرْصاً عَلَى عِلْمٍ؛[38] از نشانه هاى آنان (پرهيزكاران) قدرت در دين و ... حرص در كسب دانش است».
اين سخن را با حديثى از امام باقر عليه السّلام پايان مى دهيم: «لَا حِرْصَ كَالْمُنَافَسَةِ فِي الدَّرَجَاتِ؛[39] حرصى برتر از رقابت با يكديگر در وصول به درجات [بالا در نزد خدا] نيست».
بنابراين حرص مفهوم گسترده اى دارد كه به معناى شدّت علاقه به چيزى و تلاش فوق العاده براى وصول به آن است. اگر در طريق خير و سعادت باشد، ممدوح است. هرگاه در طريق دنياپرستى باشد، مذموم است. ولى غالباً اين واژه بار منفى دارد.[40]
طرق درمان حرص
مى دانيم هميشه براى درمان اساسى يك بيمارى جسمانى، بايد به سراغ عوامل و ريشه هاى آن برويم. چراكه بدون ريشه كن شدن آن عوامل، نتايج همچنان باقى و برقرار است و اگر به طور موقّت با داروهاى مسكّن آثار آن را بپوشانيم باز بعد از مدّتى آن بیماری خود را نشان مى دهد. بيماری هاى اخلاقى نيز به يقين همين گونه است، حتما بايد ريشه يابى شود، سپس ريشه ها را بخشكانيم.
همان گونه كه اشاره شد و در احاديث اسلامى نيز آمده بود، يكى از ريشه هاى حرص، «سوء ظنّ» به خدا و عدم توكّل بر اوست كه به تزلزل پايه هاى توحيد افعالى بازگشت دارد. كسى كه خدا را قادر و رازق می داند و كليد همه نيكى ها را به مضمون آیه ۲۶ سوره آل عمران یعنی «بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ؛ تمام خوبي ها به دست توست، تو بر هر چيزى قادرى»، در دست او مى بيند، حرص در جمع مال و مواهب ديگر مادّى نخواهد داشت. كسى كه ايمان كامل به وعده هاى الهى دارد و پيام آیه ۹۶ سوره نحل یعنی «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ؛ آنچه نزد شماست فانى مى شود، امّا آنچه نزد خداست باقى است» را به گوش جان شنيده و پذيرفته است، به جاى حرص در جمع آورى مال، حرص در انفاق فى سبيل اللَّه دارد.
هنگامى كه پايه هاى ايمان، به ويژه «توحيد افعالى» در وجود انسان متزلزل گردد صفات رذيله بى شمارى به سراغ انسان مى آيد كه يكى از خطرناك ترين آنها «حرص» است. پس با تقويت پايه هاى ايمان بايد به مقابله با آن برخاست.
يكى ديگر از ريشه هاى حرص، «جهل و بى خبرى» به پیامدهاى آن است. اگر انسان بداند حرص آرامش او را در تمام زندگى بر هم مى زند؛ حرص مايه رنج و تعب دايمى اوست؛ حرص شخصيّت او را در هم مى كوبد و در انظار خوار و خفيف مى سازد؛ حرص سبب مى شود كه در عين غنا همچون فقيران زندگى مى كند؛ او زحمت بكشد و اموالش را براى ديگران ذخيره كند؛ در قيامت حساب آنها را بايد پس دهد، ولى در دنيا ديگران لذّت آن را ببرند، و در اين پيامدها بيانديشد، قطعا در روح او اثر مى گذارد.[41]
فيض كاشانى در «المحجّةُ البيضاء» مى گويد: داروى بيمارى حرص سه ركن دارد. «صبر» و «علم» و «عمل» و مجموع توصیه های مربوط به غلبه بر این ویژگی ناپسند اخلاقی پنج چيز مى شود:
نخست: اقتصاد و ميانه روى در هزينه هاى زندگى، زيرا كسى كه هزينه هايش افزون گردد، زندگى آميخته با قناعت او را سير نمى كند. بنابراين رعايت اعتدال و ميانه روى در صرف اموال دشمن حرص است. در حديثى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مى خوانيم: «مَنِ اقْتَصَدَ أَغْنَاهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ أَفْقَرَهُ اللَّهُ؛[42] كسى كه اعتدال در هزينه هاى زندگى را رعايت كند، خدا او را بى نياز مى كند و كسى كه اسراف و تبذير كند، فقيرش مى سازد».
دوّم: هنگامى كه مال به اندازه كافى براى زيستن دارد، نگران آينده نباشد، چراكه بسيارى از حريص ها به خاطر تأمين آينده حرص مى زنند. آينده اى كه با تدبير در موقع خود قابل تأمين است. اين همان است كه قرآن در آیه ۲۶۸ سوره بقره مى گويد: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ؛ شيطان، شما را [به هنگام انفاق] وعده فقر و تهيدستى مى دهد و به فحشا [و زشتی ها] امر مى كند».
سوّم: در فوايد قناعت و عزّت حاصل از آن و زيان هاى حرص و طمع و ذلّت ناشى از آنها بيانديشد، تا انگيزه اى براى قناعت و فاصله گرفتن از حرص او گردد.
چهارم: در تاريخ گذشتگان مخصوصا گروهى از يهود حريص و دنياپرستان از اقوام ديگر بيانديشد و حال آنها را با حال انبياء و اولياء اللَّه مقايسه كند و عقل خود را در اين ميان به داورى طلبد كه آيا به آن گروه بپيوندد يا به اين گروه؟ آن هايى كه با افتخار زيستند و با افتخار از جهان چشم پوشيدند و به جوار رحمت حق با روحى پاك و اعمالى صالح شتافتند، يا كسانى كه بدنام زيستند و بدنام از دنيا رفتند و با كوهى از گناه به سوى سرنوشت شوم شان در قيامت شتافتند؟
پنجم: در خطرات مال و ثروت بى حساب بينديشد و آفات دنيا و آخرت اين كار را در نظر بگيرد و نيز در آرامش و امنيّت حاصل از قناعت و عاقبت محمود آن فكر كند. هميشه در امر دنيا به زيردستان خود نگاه كند، نه به آنها كه بالادست او هستند؛ چراكه شيطان دائما او را تحريك مى كند كه به افراد بالاتر نگاه كند و به او مى گويد تو چه چيز از آنها كم دارى؟ چرا تلاش نمى كنى؟ ببين آنها چگونه غرق ناز و نعمت اند و از لذايذ دنيا بهره مى گيرند؟ تو از خوف خدا بر خود تنگ گرفته اى و دائما حلال و حرام مى كنى. مگر آنها خوف از خدا ندارند يا تو از آنها ديندارترى؟ ابوذر مى گويد: «أَوْصَانِي خَلِيلِي بِسَبْعَةِ خِصَالٍ لَا أَدَعُهُنَّ عَلَى كُلِّ حَالٍ أَوْصَانِي أَنْ أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ دُونِي وَ لَا أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقِي؛[43] يار با وفاى من رسول خدا (ص) به من سفارش كرد [در امر دنيا] هميشه به زيردستان بنگرم نه به بالادستان».[44].[45]
ارتباط حبّ دنيا با حرص از دیدگاه منطق قرآنی
يكى از ريشه هاى «حرص» دلباختگى و دلدادگى در برابر زرق و برق دنياست، و لاجرم بدون توجه به این عامل مهم، نمی توان از درمان بیماری اخلاقی حرص و فزونی طلبی، سخن گفت. اهمیت این عامل روانی و اجتماعی به قدری است که آن را به صورت مستقل از دیگر ریشه ها و عوامل حرص بررسی می کنیم.
هنگامى كه آتش سوزان عشق به دنیا درون جان انسان زبانه مى كشد او را به سوى حرص و ولع نسبت به مواهب دنياى مادّى مى كشاند. مانند ساير عشّاق بى قرار كه فارغ از هرگونه فكر منطقى، پيوسته دست و پا مى زنند و روز به روز خود را در اين لجنزار آلوده تر مى سازند. به همين دليل قرآن مجيد براى خشكانيدن ريشه حرص و ولع به سراغ حبّ دنياى افراطى و يا به تعبير ديگر «دنياپرستى» مى رود و با تعبيرات گوناگون قدر و قيمت مواهب دنيا را در نظرها مى شكند تا عاشقان بى قرار دنيا به خود آيند و حريصانه به دنبال آن نشتابند و همه ارزشها را به خاطر وصول به آن زير پا نگذارند.
- قرآن در موارد متعدّدى زندگى دنيا را نوعى بازيچه كودكانه و «لهو و سرگرمى» مى شمرد. در آیه ۳۲ سوره انعام می خوانیم: «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ؛ زندگی دنيا چيزی جز بازی و سرگرمی نيست». در جای دیگر و در آیه ۲۰ سوره حدید نیز به این معنا برمی خوریم که: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ؛ بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است». در حقيقت قرآن دنياپرستان را به كودكانى تشبيه مى كند كه از همه چيز غافل و بى خبرند و تنها به سرگرمى و بازى مشغولند و حتّى خطراتى را كه در يك قدمى آنها وجود دارد نمى بينند.
- در آيات ديگرى زندگى دنيا «سرمايه فريب و غرور» شمرده شده است. مثلا در آیه 185 سوره آل عمران که آمده است: «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ؛ و زندگي دنيا چيزي جز سرمايه فريب نيست». در جاى ديگر در آیه 33 سوره لقمان نیز تصریح شده است که: «فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ؛ پس مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد، و مبادا [شيطان] فريبكار شما را [به كرم] خدا مغرور سازد». اين تعبيرات نشان مى دهد كه زرق و برق دنياى فريبنده يكى از موانع مهم بر سر راه تكامل معنوى انسان است كه تا اين مانع را پشت سر ننهد راه به جايى نمى برد.
- گروه ديگرى از آيات از اين حقيقت پرده برمى دارد كه مجذوب شدن به زرق و برق دنيا انسان را از آخرت «غافل» مى كند. يعنى سرگرمی و دغدغه اصلی آنها می شود و تمام توجّه آنان را به سوى خود جلب مى كند. در آیه 7 سوره روم می فرماید: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ؛ آنها تنها ظاهری از زندگی دنيا را می دادند و از آخرت [و پايان كار] بي خبرند». آنها حتّى زندگى دنيا را نشناخته اند و به جاى اينكه آن را مزرعه آخرت و گذرگاهى براى نيل به مقامات معنوى و ميدانى براى ورزيدگى و تمرين جهت به دست آوردن فضايل اخلاقى بشناسند، آن را به عنوان هدف نهايى و مطلوب حقيقى و معبود واقعى خود شناخته اند، و طبيعى است كه چنين افرادى از آخرت غافل مى شوند. در جاى ديگر در آیه 38 سوره توبه نیز گفته می شود که: «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ؛ آيا به زندگی دنيا به جای آخرت راضی شده ايد؟» سپس مى افزايد: «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ؛ با اينكه متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست». آرى افراد كم ظرفيّت و هوسباز، چنان دنياى كوچك و ناپايدار در نظرشان بزرگ جلوه مى كند كه حيات جاويدان و ابدى را كه مملوّ از مواهب الهى است به «فراموشى» مى سپارند.
- در بخش ديگرى از آيات قرآن، دنيا به عنوان «عَرَض» به معناى موجود بى ثبات و زوال پذير تعبير شده است. از جمله در آیه 94 سوره نساء می خوانیم: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السّلام لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ؛ و به خاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا [و غنايمى] به دست آوريد، به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى كند نگوييد: مسلمان نيستى، زيرا غنيمت هاى فراوانى [براى شما] نزد خداست».
در جاى ديگر خطاب به اصحاب پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله در آیه 67 سوره انفال گفته می شود: «تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ؛ شما متاع ناپايدار دنيا را می خواهيد، ولی خداوند سرای ديگر را [برای شما] می خواهد».
در آيات ديگرى نيز همين گونه تعبير ديده مى شود كه نشان مى دهد گروهى از مسلمانان يا غير مسلمين به خاطر حرص در جمع آورى متاع زوال پذير و ناپايدار دنيا از پرداختن به مواهب پايدار الهى در سراى ديگر و ارزش هاى والاى انسانى و مقام قرب به خدا باز مى مانند.
- در بخش ديگرى از آيات قرآن، مثلا در آیات ۲۸ و ۴۶ سوره کهف، از مواهب مادّى دنيا تعبير به «زِينَة الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؛ زينت حيات دنيا» شده است. تعبيراتى مشابه آن در آيات ديگر نيز آمده است. مانند آیه ۱۵ سوره هود که در آن می خوانیم: «مَنْ كانَ يُريدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُونَ؛ كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند، [نتيجه] اعمال شان را در همين دنيا به طور كامل به آنها مى دهيم؛ و چيزى كم و كاست از آنها نخواهد شد».
در آیه ۲۸ سوره احزاب نيز خطاب به زنان پيامبر صلّى الله عليه و آله گفته شده است: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً؛ اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى خواهيد، بياييد با هديه اى شما را بهره مند سازم و شما را بطرز نيكويى رها سازم». اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه اين زرق و برق ها تنها زيور و زينتى است براى حيات دنياى مادّى. بديهى است هرگز در مورد امور حياتى و سرنوشت ساز تعبير به زينت نمى شود.
به هر حال از مجموعه آيات بالا به دست مى آيد كه «حبّ دنيا» هرگاه به صورت افراطى در آيد، انسان را به بيگانگى از خدا مى كشاند.[46]
نکوهش دنیاطلبی در احادیث اسلامی
علاوه بر آیات قرآن، نكوهشِ دنياپرستى در روايات اسلامى، مخصوصا در سخنان پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و خطبه هاى نهج البلاغه نیز به صورت بسيار وسيعى ديده مى شود؛ از جمله:
1. در حديثى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله، در پاسخ اين سؤال كه چرا «دنيا»، «دنيا» - واژه ای از مادّه «دَنى» به معناى پايين و پست[47] - ناميده شده؟ فرمود: «دَنِيَّةٌ خُلِقَتْ مِنْ دُونِ الْآخِرَةِ؛[48] [به خاطر آن که] دنيا پست است و پيش از آخرت آفريده شده».
2. در حديث ديگرى از همان حضرت نقل شده كه فرمود: «اكْبَرُ الْكَبَائِرِ حُبُّ الدُّنْيَا؛[49] بزرگترين گناهان، دنياپرستى است».
3. از اميرمؤمنان على عليه السّلام نيز آمده است كه فرمود: «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ الْفِتَنِ وَ اصْلُ الِمحَنِ؛[50] دنياپرستى سرآغاز فتنه ها و ريشه همه محنت ها و رنج هاست».
4. در جایی دیگر و از قول همان امام عليه السّلام مى خوانيم: «إِنَّ الدُّنْيَا لَمُفْسِدَةُ الدِّينِ مُسْلِبَةُ الْيَقِينِ؛[51] دنياپرستى دين انسان را بر باد مى دهد و ايمان و يقين او را مى گيرد».
5. در بیان ارزشمندی دیگر از اقول امام صادق عليه السّلام می آموزیم که: «إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِيَ اللَّهُ بِهِ سِتٌّ حُبُّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الطَّعَامِ وَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ النَّوْمِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ؛[52] نخستين چيزى كه با آن عصيان و نافرمانى خدا شد، شش چيز بود: دنياپرستى، حبّ رياست، علاقه به غذا (شكم پرستى)، محبّت [افراطى] زنان، پرخوابى و علاقه به راحتى و تن پرورى».
6. امام علی بن الحسین علیهما السّلام در اشاره به ارزش پشت کردن به دنیا می فرماید: «مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ (ص) أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْيَا، وَ إِنَّ لِذَلِكَ لَشُعَباً كَثِيرَةً وَ لِلْمَعَاصِي شُعَباً؛ هيچ عملى بعد از شناخت پروردگار متعال و شناخت پيامبر او صلّى الله عليه و آله برتر از دشمنى با دنيا [و ترك دنياپرستى] نيست و اين شاخه هاى فراوانى دارد و همان گونه كه گناهان ديگر شاخه هاى بسيار دارد». سپس امام عليه السّلام به سركشى و عصيان شيطان كه از «تكبّر» سرچشمه گرفت و «حرص» كه سبب گناه و ترك اولاى آدم و حوّا شد، و «حسد» كه سرچشمه عصيان قابيل گشت تا آنجا كه دست خود را به خون برادرش آلوده ساخت، اشاره کرده و مى افزايد: «فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِكَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ الْكَلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَةِ فَصِرْنَ سَبْعَ خِصَالٍ فَاجْتَمَعْنَ كُلُّهُنَّ فِي حُبِّ الدُّنْيَا فَقَالَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ: "حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ"؛[53] از اينجا شاخه هاى علاقه به زن، و محبّت دنيا و محبّت به رياست و علاقه به راحتى و تن پرورى و محبّت سخن گفتن (پرگويى) و محبّت برترى جويى و مال و ثروت پيدا شد و اين هفت صفت همه در "حبّ دنيا" خلاصه مى شود و اينجاست كه پيامبران و علما بعد از آگاهى بر اين موضوع گفتند: "محبّت دنيا سرچشمه همه گناهان است"».
7. در حديث ديگرى، با نهی امام على عليه السّلام از دنیاپرستی مواجه می شویم: «فَارْفُضِ الدُّنْيَا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْيَا يُعْمِي وَ يُصِمُّ وَ يُبْكِمُ وَ يُذِلُّ الرِّقَابَ؛[54] دنياپرستى را ترك كن، چراكه حبّ دنيا چشم را كور و گوش را كر و زبان را لال مى كند و گردن ها را به ذلّت مى كشاند». طبيعى است كه وقتى عشق به چيزى در وجود انسان چيره مى شود، او را از روشن ترين واقعيّت ها غافل مى كند؛ چشم دارد امّا گويى نابيناست، گوش دارد امّا گويى ناشنواست، زبان دارد ولى جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمى كند، و براى رسيدن به اين محبوب خود يعنى دنيا تن به هر ذلّتى مى دهد.
8. در حديثى كه در مورد آثار منفى دنياپرستى از اميرمؤمنان على عليه السّلام نقل شده، مى خوانيم: «حُبُّ الدُّنْيَا يُفْسِدُ الْعَقْلَ وَ يُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِكْمَةِ وَ يُوجِبُ أَلِيمَ الْعِقَابِ؛[55] دنياپرستى خرد را فاسد مى كند و گوش قلب را از شنيدن سخنان حكمت آميز ناشنوا مى سازد و سبب عذاب دردناك [در دنيا و آخرت] مى شود».
9. در حديث ديگرى در بيان آثار زيانبار دنياپرستى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله چنين آمده است که: «إِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ لِلْقُلُوبِ وَ الْأَبْدَانِ؛[56] دنياپرستى هم فكر انسان را به خود مشغول مى دارد و هم بدن ها را (نه آرامش فكر مى گذارد و نه آسودگى جسم)».
10. اين سخن را با حديث پرمعناى ديگرى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله پايان مى دهيم، آنجا که فرمود: «إِنَّهُ مَا سَكَنَ حُبُّ الدُّنْيَا قَلْبَ عَبْدٍ إِلَّا الْتَاطَ فِيهَا بِثَلَاثٍ: شُغُلٍ لَا يَنْفَدُ عَنَاؤُهُ، وَ فَقْرٍ لَا يُدْرَكُ غِنَاهُ، وَ أَمَلٍ لَا يُنَالُ مُنْتَهَاهُ؛[57] دنياپرستى در هيچ دلى ساكن نمى شود مگر اينكه او را به سه چيز آلوده مى كند: گرفتارى مستمرّى را كه هرگز خستگى آن پايان نمى گيرد، و احساس فقر و بينوايى كه هرگز به غنا نمى رسد، و آرزوى درازى كه هيچگاه پايان نمى گيرد».[58]
رفع يك اشتباه؛ دنياى مطلوب و دنياى مذموم
در اينجا و با توجه به آنچه در مذمّت حرص و دنیاطلبی گفتیم، ممكن است بعضى تصوّر كنند، اسلام چندان تمايلى به پيشرفت زندگى مادّى مردم ندارد، و از اصول تمدّن مادّى و ترقّى صنايع ناخشنود است؛ زيرا پيروان خود را دعوت به بيگانگى از دنيا مى كند! در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است؛ اسلام با حرص و دنياپرستى و فدا كردن همه ارزشها در برابر مال و ثروت و مقام و شهوت مبارزه مى كند، نه با به كارگيرى مواهب دنيا در مسير عزّت و آزادگى و ارزشهاى معنوى. به همین دلیل است که می بینیم امام سجاد علیه السّلام در تبیین تفاوت بین دنیاطلبی مذموم و دنیاطلبی مطلوب می فرماید: «الدُّنْيَا دُنْيَاءَان:ِ دُنْيَا بَلَاغٌ وَ دُنْيَا مَلْعُونَةٌ؛[59] و دنيا دو گونه است: دنيايى كه به حدّ كفاف است [و انسان را به آخرت و معنويّت] مى رساند و دنياى نفرين شده [كه انسان را از خدا دور مى كند]».
مواهب مادّى در حدّ ذات خود ابزارى هستند براى وصول به مقاصد ديگر، هرگاه از آنها براى فراهم آوردن زمينه هاى رشد معنوى و تعالى انسانى استفاده شود، مطلوب اند و اگر از آنها در راه خودكامگى و هوسرانى استفاده شود و يا اين مواهب به صورت هدف نهايى در آيد و انسان را از اهداف اصلّى آفرينشش بيگانه سازد، قطعاً نامطلوب است. بنابراين نبايد نكوهش از حرص و دنياپرستى، بهانه اى براى رها كردن فعاليّت هاى مثبت اقتصادى و رشد و شكوفايى صنعت و مانند آن شود و افراد تنبل و بيكاره خود را زير پوشش كناره گيرى از حرص و دنياپرستى قرار دهند و آن را توجيهى براى كاستى هاى خود بدانند.[60] بهره گيرى معقول از مواهب مادّى در راه رسیدن به معنويّت، حبّ دنيا نيست؛ بلكه حبّ آخرت است. به تعبير ديگر، بسيارى از برنامه هاى معنوى بدون امكانات مادّى ميسّر نيست. در واقع امكانات مادّى از قبيل مقدّمه واجب است كه انسان اگر آن را به نيّت مقدّمه واجب به جا آورد، نه تنها عيبى ندارد، بلكه مشمول ثواب الهى نيز مى شود. به همين دليل در آيات فراوانى از قرآن مجيد تعبيرات مثبتى درباره مواهب دنيا ديده مى شود:
- در آيه موسوم به وصيّت، در آیه ۱۸۰ از سوره بقره از مال دنيا تعبير به «خير» (خير مطلق) شده است: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ؛ بر شما نوشته شده، هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چيز خوبى [مالى] از خود به جاى گذارده، براى پدر و مادر و نزديكان، به طور شايسته وصيت كند».
- در جاى ديگر یعنی در آیه ۹۶ سوره اعراف از دنیا تعبير به «بركات آسمان و زمين» شده كه درهاى آن به روى پرهيزكاران گشوده مى شود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ؛ و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم».
- در آیه ۱۰ سوره جمعه از مال و ثروت تعبير به «فَضْل اللَّه» شده است: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ؛ و هنگامى كه نماز پايان گرفت [شما آزاديد] در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد».
- در جایی ديگر و در آیات ۱۱ و ۱۲ سوره نوح، افزايش منابع مالى به عنوان «پاداشى در برابر توبه از گناه و روى آوردن به سوى خدا» شمرده شده است: «يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً؛ تا باران هاى پربركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد * و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغ هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد».
- علاوه بر آن در جاىی ديگر، یعنی آیه ۵ سوره نساء، منابع مالى وسيله قوام زندگى تلقی شده و تأكيد می شود که نباید آن را به دست افراد بى كفايت و نادان قرار داد و از آن به خوبى نگهدارى گردد: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً؛ اموال خود را، كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفيهان نسپاريد».
- در آیه ای ديگر یعنی آیه ۲۰ سوره فتح، به مجاهدان راه خدا وعده غنايم جنگى داده شده و پاداش الهى به شمار می آید: «وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ؛ خداوند غنايم فراوانى به شما وعده داده بود كه آنها را به دست مى آوريد، ولى اين يكى را زودتر براى شما فراهم ساخت».
- در بخش ديگر از آيات قرآن یعنی در آیه ۳۲ سوره اعراف از نعمت هاى مادّى دنيا تعبير به «طيّبات» شده است: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده، و روزی هاى پاكيزه را حرام كرده است».
- در جایی ديگر در آیه ۲۶ سوره انفال نیز می خوانیم: «وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ و به خاطر بياوريد هنگامى را كه شما در روى زمين، گروهى كوچك و اندك و زبون بوديد، آن چنانكه مى ترسيديد مردم شما را بربايند! ولى او شما را پناه داد، و با يارى خود تقويت كرد، و از روزی هاى پاكيزه بهره مند ساخت، شايد شكر نعمتش را به جا آوريد».
از اين تعبيرات پرمعنا و مانند آن كه در قرآن وارد شده، به خوبى استفاده مى شود كه مواهب مادّى دنيا در شرايط معقول، نه تنها نامطلوب و آلوده نيست، بلكه پاك و پاكيزه و مايه پاكى و پاكيزگى انسان هاست!
- در بعضى ديگر از آيات، تعبيراتى ديده مى شود كه نشان مى دهد امكانات مادّى علاوه بر اينكه فضل الهى است، مى تواند سبب قرار گرفتن انسان در زمره صالحان شود؛ همان گونه كه در آيه 75 توبه مى خوانيم: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ؛ بعضى از آنها با خدا پيمان بسته بودند كه: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهيم داد و از صالحان [و شاكران] خواهيم بود». اين آيه مخصوصا با توجّه به شأن نزولش - كه درباره يكى از انصار به نام «ثَعلَبَة بن حاطب» نازل شد كه از پيامبر صلّى الله عليه و آله درخواست كرد دعا كند خدا مال فراوانى به او دهد تا از آن در راه كمك به نيازمندان و رسيدن به مقام صالحان و شاكران بهره گيرد و پيامبر صلّى الله عليه و آله با روحيّه اى كه در او سراغ داشت، براى او دعا نكرد و پس از اصرار دعا فرمود - به خوبى نشان مى دهد كه امكانات مادّى مى تواند وسيله اى براى سعادت و خوشبختى انسانها و وصول آنان به درجه صالحان و مقرّبان گردد.
از مجموع این آیات به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه نعمت هاى مادّى دنيا ذاتا مذموم و منفور و زشت و پليد نيستند. بلكه تابع چگونگى بهره گيرى از آنهاست كه به آنها اين شكل را مى دهد. اگر از آنها به طور صحيح بهره گيرى شود، چهره اى محبوب و مطلوب و زيبا و جالب و پاك و پاكيزه دارد؛ در غير اين صورت منفورند. شاهد اين سخن روايات متعدّدى است كه در كتاب وسائل الشیعه در باب «اسْتِحْبَابِ الِاسْتِعَانَةِ بِالدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ»[61] آمده است. مرحوم شيخ حرّ عاملى در اين باب يازده روايت نقل مى كند كه همه آنها شاهد بر اين است كه مى توان از مواهب مادّى براى سعادت جاويدان بهره گرفت.
- از جمله در حديثى از رسول خدا نقل شده كه فرمود: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ الْغِنَى؛[62] بهترين كمك براى به دست آوردن تقواى الهى، غنا و بى نيازى است».
- در حديث ديگرى در همان باب از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: «غِنًى يَحْجُزُكَ عَنِ الظُّلْمِ خَيْرٌ مِنْ فَقْرٍ يَحْمِلُكَ عَلَى الْإِثْمِ؛[63] آن غنا و بى نيازى كه تو را از ستم درباره ديگران بازدارد، بهتر از فقرى است كه تو را وادار به گناه كند!».
- در حديث ديگرى آمده است كه يكى از ياران معروف امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه در حضور آن حضرت بودم كه مردى - از روى تأسّف و تأثّر - عرض كرد: «به خدا سوگند ما طالب دنيا هستيم و دوست داريم دنيا عايد ما شود»! امام فرمود: «تو اين دنيا را براى چه مى خواهى»؟ عرض كرد: «مى خواهم به وسيله آن زندگى خود و خانواده ام [آبرومندانه] تأمين كنم و با آن صله رحم به جا آورم و براى خدا صدقه بدهم و حج و عمره به جا آورم». امام فرمود: «لَيْسَ هَذَا طَلَبَ الدُّنْيَا هَذَا طَلَبُ الْآخِرَةِ؛[64] اين طلب دنيا نيست، اين طلب آخرت است».
- اين سخن را با كلام اميرمؤمنان على عليه السّلام در خطبه 209 نهج البلاغه پايان مى بريم: هنگامى كه امام با جمعى از يارانش براى عيادت «علاء بن زياد حارثى» كه از شخصيّت هاى معروف بصره و از ياران على (ع) بود، وارد خانه او شد و خانه وسيع و گسترده او را ديد، به او فرمود: «با اين خانه چنين وسيعى در دنيا چه مى كنى؟ [و براى چه مى خواهى؟] در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى!». سپس امام (ع) سخن انتقاد آميزش را با اين جمله تكميل فرمود: «وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ: تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ، وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ، وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ؛[65] آرى اگر بخواهى با همين خانه وسيع مى توانى به آخرت برسى [و سراى ديگرت را آباد كنى]: از ميهمانان در آن پذيرايى كنى، و در آن صله رحم به جا آورى، و حقوق واجب آن را ادا كنى، با اين حال به وسيله اين خانه به آخرت رسيده اى».
نتيجه اينكه هرگاه مواهب مادّى دنيا ابزارى براى وصول به آخرت و كمك به نيازمندان و حمايت از ضعفا و ترويج و تحكيم پايه هاى حق و عدالت باشد، چيزى بهتر از آن نيست و اگر در مسير گناه و حرص و جمع مال بدون ملاحظه حلال و حرام مصرف گردد، چيزى بدتر از آن نيست. آرى اين گونه دنياپرستان مجموعه اى از صفات زشت و رذيله را در درون خود گردآورى مى كنند. يكى از ياران معروف امام علىّ بن موسى الرضا عليه السّلام به نام محمّد بن اسماعيل بن بزيع مى گويد: از آن حضرت شنيدم مى فرمود: «لَا يَجْتَمِعُ الْمَالُ إِلَّا بِخِصَالٍ خَمْسٍ بِبُخْلٍ شَدِيدٍ وَ أَمَلٍ طَوِيلٍ وَ حِرْصٍ غَالِبٍ وَ قَطِيعَةِ الرَّحِمِ وَ إِيثَارِ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ؛[66] اموال دنيا در يك جا جمع نمى شود، مگر [به كمك] پنج چيز: بخل شديد، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم و مقدّم داشتن دنيا بر آخرت».[67]
زهد در لغت و اصطلاح
بعد از واکاوی معنای حرص و دنیاپرستی و تبیین آثار و راه های درمان آن، به وصف متضاد آن یعنی «زُهد» می پردازیم. زهد در لغت به معناى بى ميلى و بى رغبتى است. راغب اصفهانی مى نويسد: «زهيد به چيز اندك گفته مى شود و زاهد در چيزى، به معناى روى گردانى از آن است».[68] در لسان العرب نیز آمده است: «زهد ضدّ شوق و رغبت است و زهادت در همه اشيا، به معناى بى رغبتى به آنهاست».[69]
زهد در اصطلاح يعنى در فرهنگ اسلامى، داراى هويت و حقيقت ويژه اى است كه در سنّت پيامبر صلّى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السّلام تجلّى يافته است. در اين عرصه، زهد نه به معناى جامعه گريزى، رهبانيّت، درويش مسلكى و صوفى گرى است و نه تضادّى با كار، تلاش و پرداختن به امور زندگى دارد؛ بلكه به معناى عدم دلبستگى به ماديّات، زرق و برق ها، زر و زيورهاى دنيوى و اعتماد كامل به خداى اين نعمات است. در واقع، زاهد اسلامى به جاى آنكه دلبسته و اسير مواهب مادّى باشد، به خداى اين مواهب دلبسته و وابسته است و همين مسئله، سبب امتياز او از غير زاهدان است.
پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله در سخنى جامع فرمود: «الزَّهَادَةُ فِى الدُّنْيَا لَيْسَتْ بِتَحْرِيمِ الْحَلالِ وَ لا إِضَاعَةِ الْمَالِ، وَ لَكِنَّ اَلزَّهَادَةُ فِى اَلدُّنْيَا أَنْ لاَ تَكُونَ بِمَا فِي يَدَيْكَ أَوْثَقَ مِنْكَ مِمَّا فِي يَدِ اللهِ؛[70] زهد آن نيست كه نعمت هاى حلال خدا را برخود تحريم كنى و يا اموال و ثروت خود را ضايع سازى، بلكه زهد آن است كه به آنچه در دست توست، اطمينان بيشترى نسبت به آنچه در نزد خداست، نداشته باشى».
نیز از امام علی علیه السّلام در خطبه 81 نهج البلاغه و در تعريفی جامع و زيبا درباره زهد کلامی وارد شده است که این ویژگی اخلاقی را در سه جمله كوتاه معرّفى مى كند، آن گاه به كسانى كه خود را از رسيدن به اين حقيقت، ناتوان مى بينند، توصيه مى كند كه لااقل در برابر محرّمات الهى مقاوم و در برابر نعمت هاى او شكرگزار باشند، چراكه خداوند نسبت به همه شما با دلائلى روشن اتمام حجّت فرموده است. امام می فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ! الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ وَ الشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ، فَإِنْ عَزَبَ ذَلِكَ عَنْكُمْ، فَلَا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَكُمْ وَ لَاتَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُكْرَكُم،ْ فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ وَ كُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ؛[71] اى مردم! زهد همان كوتاهى آرزو، و شكر و سپاس در برابر نعمت، و پارسايى در برابر گناه است، و اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، لااقل مراقب باشيد حرام بر اراده و صبر شما چيره نگردد، و در برابر نعمت هاى الهى شكر خدا را به فراموشى مسپاريد، چه اينكه خداوند با دلائل روشن و آشكار و كتب آسمانى واضح، اتمام حجّت كرده است! [و آنچه درباره زهد و شكر لازم بوده، به شما تعليم داده است]».
در اين سخن كوتاه و فشرده و در عين حال، پرمحتوا، امام عليه السّلام به تعريف حقيقت زهد مى پردازد و مى فرمايد: «اى مردم! زهد همان كوتاهى آرزو، و شكر و سپاس در برابر نعمت، و پارسايى در مقابل گناه است». توضيحى كه امام (ع) با اين سه جمله درباره زهد مى فرمايد، در برابر تفسيرهاى غلطى است كه از زهد مى شود. چه بسيارند كسانى كه هرگز معناى زهد را نفهميده اند و خود را «زاهد» مى پندارند. آنها تصوّر مى كنند «زهد» تنها پوشيدن لباس هاى ساده، يا عدم ورود در مسايل مهمّ اجتماعى و گوشه گيرى و جدايى از جامعه انسانى و بيگانگى نسبت به فعّاليّت هاى اقتصادى است. در حالى كه هيچ يك از اينها دليل بر زهد نيست.
حقيقت «زهد»، همان بى اعتنايى نسبت به مواهب مادّى است. به تعبير ديگر: «عدم وابستگى نسبت به دنيا و مظاهر دنيا مى باشد، هرچند امكانات وسيعى در اختيار داشته باشد». كسى كه نسبت به امور مادّى بى اعتنا است، هرگز دنبال آرزوهاى دور و دراز نيست. چنين كسى در برابر نعمت ها سپاسگزار و در برابر گناهان خويشتن دار است. زيرا نعمت ها، او را به خود مشغول نمى دارد و از ياد خدا غافل نمى كند و گناهان، دل و دين او را نمى ربايند.[72]
امیرالمؤمنین علی عليه السّلام در جایی دیگر و در توصیف ارتباط زهد با ثواب زندگی باقی در مقابل زندگی فانی می فرماید: «إِنَّ عَلَامَةَ الرَّاغِبِ فِي ثَوَابِ الْآخِرَةِ زُهْدُهُ فِي عَاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيَا أَمَا إِنَّ زُهْدَ الزَّاهِدِ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَا يَنْقُصُهُ مِمَّا قَسَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِيهَا وَ إِنْ زَهِدَ وَ إِنَّ حِرْصَ الْحَرِيصِ عَلَى عَاجِلِ زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لَا يَزِيدُهُ فِيهَا وَ إِنْ حَرَصَ فَالْمَغْبُونُ مَنْ حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الْآخِرَةِ؛[73] نشانه علاقه مندان به ثواب آخرت زهد در زندگى زيبا و زودگذر دنياست، بدانيد زهد زاهدان در دنيا چيزى از قسمت الهى درباره آنها نمى كاهد، هرچند راه زهد را پيش گيرند، همان گونه كه حرص حريصان به دنياى زيباى زودگذر چيزى بر آنها نمى افزايد، هرچند حرص داشته باشند، پس مغبون (زیانکار) كسى است كه از بهره اش در آخرت محروم گردد».
امّا شاید یکی از بهترین توصیف ها از «ماهیت زُهد» را بتوان در این کلام مولای متّقيان عليه السّلام دید که فرمود: «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآن،ِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: "لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ"[74] وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ؛[75] تماميت و حقيقت زهد در ميان دو آيه قرآنى نهفته است، آنجا كه مى فرمايد: "تا براى آنچه از دست داده ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد"، پس كسى كه بدانچه از دست او رفت، تأسف نخورد و به آنچه به دست آورد، شادمان و مغرور نشد [و دل نگران، اسير و دلبسته ماديّات نبود،] تمام زهد را در اختيار گرفته است».
در چارچوبِ نظریِ این کلام مولا که برآمده از منطقی قرآنی است، انسان زاهد کسی است که به دليل داشتن امكانات مادى و مال و ثروت و مقام، اظهار خوشحالى و افتخار و بزرگى نمی کند و آنها را امانتى الهى می داند كه روزى بر اساس حكمتش ارزانى مى دارد و روز ديگرى به حكم عدالتش بازمى ستاند. مفهوم اين گفتار آن نيست كه انسان دست از تلاش براى تأمين معاش و پيشرفت جامعه اسلامى بردارد، بلكه هدف، نفى وابستگى ها و اسارت هاى مادى است كه سرچشمه انواع حسادت ها و جنگ و نزاع ها مى باشد.[76]
بنابراين می توان گفت زهد اسلامى عبارت است از بى ميلى قلبى به دنيا و قناعت پيشگى در بهره گيرى از تمتّعات و طيّبات زندگى دنيوى. در واقع اين عدم دلبستگى انسان را از افتادن در ورطه حرام و دست اندازى به اموال ديگران باز مى دارد. انسان زاهد، مالك و امير بر اموال است؛ نه آنكه مال و دنيا بر او سلطه يابد كه نتيجه اش، زراندوزى، بخل، ستيزه جويى و تجاوز به حقوق ديگران است.
به هر حال، زهد در برابر حرام، واجب است. يعنى بايد نسبت به حرام بى اعتنا بود و به سمت آن ميل پيدا نكرد ولى در استفاده از حلال، زهد به معناى عدم دلبستگى به آن و استفاده معقولانه از تمتّعات حلال دنيوى، همراه با شكر نعمات الهى است. در واقع زاهد آن است كه از حرام بپرهيزد و از حلال الهى معقولانه و به دور از هرگونه اسراف و زياده روى بهره مند شود و شكر نعمت هاى خدا را به جا آورد.[77]
آثار معنوى و مادى زهد اسلامى
تلاش و مداومت در پرورش خصلت زهد، آدمی را از آثار و نعمات مادی و معنوی فراوانی بهره مند می کند. از جمله:
1. پرورش روح و اراده
زهد و رياضت نفس، روح و اراده انسان را قوى و نيرومند مى سازد. به گونه اى كه در برابر مشكلات تاب و توان فراوان از خود نشان مى دهد. به همين دليل اولياءاللَّه سعى داشتند مراحل بالايى از زهد را كه نام «رياضت» مى توان بر آن گذاشت، داشته باشند. در يكى از نامه هاى نهج البلاغه، اميرمؤمنان على عليه السّلام درباره زهد خویشتن می گوید: «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه؛ امام شما از دنيايش به دو جامه کهنه و از غذاهايش به دو قرص نان قناعت کرده است». سپس مى افزايد: «فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ، كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا، أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَكَ سُدًى؛[78] من آفريده نشده ام که غذاهاى پاکيزه [و رنگارنگ] مرا به خود مشغول دارد، همچون حيوان پروارى که تمام همّش علف اوست، و يا چون حيوان رها شده [در بيابان و مرتع] که کارش جستجو کردن علف و پر کردن شکم از آن است، و از سرنوشتى که در انتظار اوست بى خبر است، [من آفريده نشده ام] که بيهوده رها شوم...».
در روايتى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله آمده است: «الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا يُرِيحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ؛[79] زهد در دنيا روح و بدن را آسوده نگه مى دارد». بهره مندى كمتر از دنيا، به انسان آزادگى، قدرت اراده و توانمندى روحى مى دهد كه بر تعلّقات خود، حتى نسبت به حلال دنيا نيز چيره مى شود. چنين انسانى راحت تر زندگى مى كند و سخنان حقّش را نيز به آسانى بيان مى دارد و از محروميّت هايى كه گاه، پيامد حق گويى و آزادگى اوست، خوفى ندارد. از اين رو رهبران موفّق و مردمى دنيا، در زندگى خود به نوعى زهد پيشه اند.
روشن است كه مبارزه و حق گويى در هر شرايطى، با نازپروردگى سازگارى ندارد، از اين رو برخى از انسانها به زهد و بهره مندى اندك از دنيا روى مى آورند، تا راحت و آزاده زندگى كنند و محروميت هاى تحميلى، آنها را از رسيدن به مقاصد عالى باز ندارد. على عليه السّلام مى فرمايد: «لَا تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ؛[80] عزم و اراده در راه رسيدن به مقاصد عالى، با خوشگذرانى جمع نمى شود».
تعبير رسول خدا صلّى الله عليه و آله یعنی «الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا يُرِيحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ؛ زهد در دنيا سبب راحتى روح و بدن است»، گوياى حقيقت ارزشمند ديگری نيز هست. انسانى كه به كم عادت كرده و روح و جسمش با آن خو گرفته، از حرص و حسادت نسبت به اموال ديگران و تكاپو براى زندگى مرفّه، دور است؛ نه به مال كسى حسادت مى ورزد، نه براى به چنگ آوردن آن نقشه مى كشد و نه با نبودش بى خواب و بى قرار مى شود، بدنش نيز به غذاى ساده و كمى امكانات عادت كرده است. لذا در شرايط سخت زندگى كه گاه بر اثر حوادث طبيعى و گاه به صورت تحميلى اتفاق مى افتد - در حالى كه ديگران از نبود خوراك رنگين در آزارند و خواب راحتى ندارند و بدن هاى نازپرورده آنان در رنج و عذاب است - به سادگى زندگى مى كند و به راحتى روزگار مى گذراند، زيرا بدنش نيز از پيش به چنين شرايطى خو گرفته بود.[81]
2. حسابرسى آسان در قيامت
هرچند خداوند، عالم آفرينش و مواهب طبيعى را، همان گونه آیه ۳۲ سوره اعراف می گوید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ؛ بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده، و روزي هاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو اينها در زندگى دنيا، براى كسانى است كه ايمان آورده اند [اگرچه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند؛ ولى] در قيامت، خالص [براى مؤمنان] خواهد بود»، براى مؤمنان آفريده است و مؤمنان مى توانند به راحتى از آن استفاده كنند. ولى چون همه اين موارد در معرض حساب قرار مى گيرد، زاهد براى سهولت پاسخگويى، كمتر از دنيا بهره مى گيرد و داده هاى الهى را به مصرف ديگران مى رساند.
در روايت معروفى آمده است كه على عليه السّلام شبى از شب هاى ماه مبارك رمضان در خانه يكى از دخترانش مهمان بود، هنگامى كه دو سه نوع غذاى ساده در سفره گذاشته شد، حضرت از خوردن بيش از يك نوع خوددارى كرد و به دخترش فرمود: «أَ تُرِيدِينَ أَنْ يَطُولَ وُقُوفِي غَداً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ؟! ... يَا بُنَيَّةِ! إِنَّ الدُّنْيَا فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ؛[82] آيا مى خواهى فرداى قيامت توقّفم در برابر خداوند طولانى شود؟! ... دخترم! حلال خدا حساب دارد و حرامش عقاب».
شايد كوتاه ترين و زيباترين تعبير در اين مورد كلام ديگرى از اميرمؤمنان عليه السّلام باشد كه فرمود: «تَخَفَّفُوا، تَلْحَقُوا؛[83] سبكبار شويد تا به قافله سعادت برسيد». هرچند آنان كه از حلال دنيا بهره مى گيرند، در قيامت كيفر نمى بينند، ولى با توجّه به اينكه در برابر نعمت هايى كه از آنها بهره مند شده اند و استفاده اى كه از دنيا برده اند، مورد سؤال قرار مى گيرند، براى سهولت حسابرسى و سرعت گذشتن از مواقف قيامت، از داشته هاى دنيوى خود بيشتر به ديگران مى دهند، و كمتر از آن استفاده مى كنند.[84]
3. کاهش آلام نيازمندان و مستضعفان جامعه
برخى از مؤمنان كه ازتمكّن مالى خوبى برخوردارند، افزون بر آنكه از امكانات خود براى رسيدگى به امور مستمندان بهره مى گيرند، گاه چون توان رفع نياز همه آنان را ندارند، خودشان در زندگى زهد مى ورزند و از مواهب الهى كمتر بهره مى گيرند تا آلام نيازمندان كاهش بيابد.
نيازمندان جامعه، گرفتار دو مشكل مادّى و روانى هستند. از نظر مادّى محروميّت آنها معلوم است و از نظر روانى گرفتار نوعى حقارت و سرافكندگى و سرشكستگى مى شوند. مشكل نخست را بايد با برنامه ريزى و بسط عدالت اجتماعى برطرف ساخت و مشكل دوم از طريقى كه در بالا گفته شد كاهش مى يابد. همان گونه كه اميرمؤمنان على عليه السّلام در حديث معروف خود فرمود: «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ؛[85] به يقين خداوند بر پيشوايان عادل، واجب فرموده كه خود را با مردم تهى دست برابر قرار دهند، تا تهى دستى بر فقير سنگينى نكند و او را از پاى در نياورد».
همچنين آن حضرت در نامه اش به عثمان بن حنيف مى نويسد: «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ؛[86] آيا من به همين رضايت دهم كه به من اميرمؤمنان گفته شود، ولى با آنان (مستمندان) در سختى هاى روزگار شريك نباشم و يا الگوى آنان در دشوارى هاى زندگى نگردم؟».
در روايت ديگرى از مفضّل آمده است: هنگام طواف در محضر امام صادق عليه السّلام بودم. حضرت نظرى به من افكند و فرمود: اى مفضّل چرا تو را غمگين و رنگ پريده مى بينم؟! عرض كردم: فدايت شوم توجّهم به بنى العباس جلب شده و آنچه از پادشاهى و سلطنت و جبروت در اختيار دارند؛ كاش كه اين همه امكانات در اختيار شما بود و ما هم ملازم ركابتان بوديم. حضرت فرمود: «يَا مُفَضَّلُ! أَمَا لَوْ كَانَ ذَلِكَ، لَمْ يَكُنْ إِلَّا سِيَاسَةُ اللَّيْلِ وَ سَبَاحَةُ النَّهَارِ وَ أَكْلُ الْجَشِبِ وَ لُبْسُ الْخَشِنِ شِبْهَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع)، وَ إِلَّا فَالنَّارُ، فَزُوِيَ ذَلِكَ عَنَّا، فَصِرْنَا نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ، وَ هَلْ رَأَيْتَ ظُلَامَةً جَعَلَهَا اللَّهُ نِعْمَةً مِثْلَ هَذا؟!؛[87] اى مفضّل آگاه باش اگر چنان بود كه تو آرزويش مى كنى [و ما حكومت را در دست مى گرفتيم] در آن صورت چاره اى نداشتيم جز اينكه شب ها را براى تدبير امور بيدار بمانيم و روزها به تلاش و جهاد [براى اجراى طرح ها و برنامه ها و رفع حوائج] بپردازيم و از غذاى فقيرانه و ناگوار و لباس خشن بهره مند شويم، آن گونه كه اميرمؤمنان بود، در غير اين صورت مجازات ما آتش بود، اين همه از ما فاصله گرفت و نتيجه اين شد كه به خوبى و به راحتى بخوريم و بياشاميم، آيا تاكنون ستمى را ديده اى كه اين چنين خداوند آن را به نعمت تبديل كند؟!».
درباره حضرت يوسف عليه السّلام نقل شده است كه آن حضرت در سال هاى قحطى به خود گرسنگى مى داد. به او گفته شد: با آنكه بيت المال مصر در اختيار توست، به خودت گرسنگى مى دهى؟!». پاسخ داد: «أَخَافُ أَنْ أَشْبَعَ فَأَنْسَى اَلْجِيَاعَ؛[88] مى ترسم اگر سير باشم، گرسنگان را فراموش كنم».
بنابراين، رهبران جامعه هم براى همدردى با مستمندان و هم براى فراموش نكردن درد و رنج بيچارگان به حداقلّ از زندگى و تمتّعات دنيوى قناعت مى كنند تا هم از رنج مستضعفان جامعه بكاهند و هم براى رفع محروميت از آنان، تلاش مضاعفى نمايند.[89]
زهد اسلامى و كار و تلاش و شکوفایی اقتصادی
زهد اسلامى قناعت پيشگى معقول در برخوردار شدن از تمتعات زندگى است. اين نوع از زهد، نه تنها تضادى با شكوفايى زندگى مادى ندارد، بلكه شكوفايى اقتصادى در پرتو اين نوع از زهد، رونق نيز مى يابد. در واقع ميان زهد اسلامى با رشد و توسعه اقتصادى و کار ملازمه وجود دارد، زيرا:
اوّلا: زهد اسلامى جلوی بسيارى از فزون طلبى ها را در بهره بردارى هاى بى رويّه از مواهب زندگى و تحمّل مخارج بى حساب و غير ضرورى، مى گيرد. اسراف ها، تبذيرها، ريخت و پاش ها و اعمال نامعقول را از بين مى برد و قهراً به بقاى ثروت هاى جامعه كمك و از هدر رفتن آن جلوگيرى مى كند.
ثانياً: زهد اسلامى از تخريب هاى مالى پيشگيرى مى كند. جنگ ها غالبا ريشه در طمع و حرص و دنياطلبى دارد و ثروت هاى كلان جامعه را نابود مى كند. زاهد اسلامى از اين نوع جنگ و جدال هاى ظالمانه گريزان است. اين گريز سبب بقاى ثروت ها مى شود و با تزريق آن به جامعه، اقتصاد كشورها به رشد و شكوفايى مى رسد.
ثالثاً: زاهد اسلامى در پرتو تنزّه و زهد پيشگى الهى، به موجب دارا بودن صفاى باطن، همواره به انسان دوستى، سازندگى و دستگيرى از ديگران توجه دارد و اين مسئله وى را به كار و تلاش اقتصادى وا مى دارد، تا بتواند از اين راه، زمينه هاى خدمت بيشتر به جامعه و ديگران را به دست آورد. در پرتو اين روحيه، بازار كار و تلاش و آبادانى وانفاق و خدمت رسانى از رونق شايسته اى برخوردار مى گردد.[90]
زاهد اسلامى هرگز به تنبلى و تن پرورى روى نمى آورد و از كار و تلاش دست نمی كشد زيرا در اسلام، به مسئله كار و تلاش اهميت ويژه اى داده شده و از تنبلى و سربار جامعه بودن نهى شده است.
بنابراين زاهد اسلامى با انگيزه هاى ذيل به كار و تلاش روى مى آورد:
1. نفرت از بيكارى در اسلام
در فرهنگ اسلامى، كار و تلاش و فعاليت در زندگى، مورد توجه و تشويق فراوان قرار گرفته و از هرگونه تن آسايى و به كار نگرفتن نيروها و توانايى هاى طبيعى و علمى، نكوهش شده است. ابن عباس مى گويد: هرگاه پيامبر به كسى مى نگريست كه قواى بدنى او سالم بود، مى پرسيد: آيا او شغل و حرفه اى دارد؟ اگر جواب، منفى بود، مى فرمود: «سَقَطَ مِنْ عَيْنِي؛[91] از نظرم افتاد».
امام كاظم عليه السّلام نیز می فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغَ؛[92] خداوند بنده بيكار را دشمن مى دارد».
امام باقر عليه السّلام نیز صریحا به انکار انسان های تنبل مبادرت می ورزید و می گفت: «إِنِّي لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ أَوْ أُبْغِضُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَكُونَ كَسْلَاناً عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ، وَ مَنْ كَسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَكْسَلُ؛[93] من دشمن مى دارم آن كس را كه در ارتباط با امر دنيا [و تلاش براى سامان دهى امور زندگى] تنبل و وارفته باشد، هر كس كه درباره امور دنيايش تنبل و سست باشد، در ارتباط با امر آخرتش سست تر است».
اميرمؤمنان عليه السّلام نیز در اشاره به همین مضمون فرمود: «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً، ثُمَّ افْتَقَرَ، فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ؛[94] كسى كه آب و خاك در اختيار دارد و [بر اثر كوتاهى در بهره بردارى صحيح از آنها] در فقر و تنگدستى زندگى مى كند، از رحمت خدا دور باد».
نتيجه آنكه زاهد مسلمان با آگاهى از اين هشدارها و نفرت اسلام از بيكارى، نمى تواند به بهانه زهد در دنيا، دست به كار و تلاش نزند.[95]
2. اهميت كار و تلاش در اسلام
پيامبر اسلام صلّی الله علیه و آله كار و كوشش را براى به دست آوردن روزى حلال، فريضه مى شمرد: «طَلَبُ الْحَلَالِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ؛[96] تلاش برای کسب رزق حلال بر هر زن و مرد مسلمانی واجب است».
در حديث ديگرى قسمت عمده عبادت را تحصيل روزى حلال مى داند: «الْعِبَادَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ، تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِي طَلَبِ الْحَلَالِ؛[97] عبادت ده جزء دارد،که نُه جزء آن طلب روزی حلال است».
در حديث سومى از همان حضرت، تلاش براى تأمين زندگى هم رديف جهاد فى سبيل اللَّه شمرده شده است: «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ، كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؛[98] كسى كه براى [كسب روزىِ] خانواده اش زحمت بكشد، مانند مجاهدِ در راه خداست».
همچنين ايشان مى فرمايند: «مَنْ أَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ، كَانَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي عِدَادِ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَأْخُذُ ثَوَابَ الْأَنْبِيَاءِ؛[99] كسى كه از دسترنج مشروع خود بخورد، در قيامت با پيامبران محشور شده و مانند آنان مأجور خواهد بود».
در حديثى مى خوانيم: رسول خدا صلّى الله عليه و آله كارگر مسلمانى را ديد كه بر اثر كار و تلاش، كف دست هاى او خشن شده بود. از وى پرسيد: چرا دستت چنين است؟ پاسخ داد: بر اثر كار كردن براى تأمين زندگى خانواده ام. پيامبر صلّى الله عليه و آله بر دست او را بوسه زد و فرمود: «تِلْكَ يَدٌ لَا تَمَسُّهَا النّارُ؛[100] اين دستى است كه آتش جهنم به آن نمى رسد».
با توجه به این احاديث، روشن مى شود كه عبادت منحصر به اعمال معروف و معمول نيست كه فرد زاهد براى كسب پاداش الهى به آنها همّت گمارد و كار و تلاش را رها كند. كار كردن براى حفظ آبروى خويش و تأمين آسايش براى خانواده و سربلندى جامعه اسلامى نيز اجر عظيمى نزد خدا دارد. بلكه طبق روايات بالا پاداشش بيشتر از عبادات معمولى است. زيرا جامعه سربلند و عزّتمند و امّت پرتلاش، مايه مباهات پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله و سبب آبرومندى مكتب است. در سايه تلاش و رشد و پيشرفت است كه امّت اسلامى در برابر ديگر ملّت ها از هويّت و استقلال خود محافظت مى كند و بر اصول اساسى و هدف هاى مترقّى خود پاى مى فشارد و صحّت و اصالت مكتب را اثبات مى نمايد.[101]
علم، سرچشمه زهد
ممکن است انسانهای وارسته و قدم نهاده در مسیر رشد و بندگی الهی، با این سؤال مواجه باشند که چگونه می توانند در برابر امواج و بادهای پرقدرت دنیاطلبی، از گوهر زاهدانه وجودشان محافظت نمایند؟
قرآن مجید به این سؤال پاسخ می گوید. در آیه ۸۰ سوره قصص می خوانیم: «وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ؛ اما كسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند واى بر شما ثواب الهى براى كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دريافت نمى كنند».
آيه فوق كه در اواخر سوره قصص در داستان قارون آمده، و بيانگر نصيحت علماى بنى اسرائيل به توده مردمى است كه وقتى نمايش ثروت قارون - آن ثروتمند خودخواه - را ديدند، آرزو كردند اى كاش به جاى او بودند. آن عالمان وقتى دنياپرستى مردم را ديدند، فرياد زدند: واى بر شما دنياپرستانى كه زرق و برق دنيا شما را گرفته است! مبادا فريب دنيا خوريد. اگر ايمان و عمل صالح داشته باشيد، پاداش هاى الهى در دو جهان از همه اينها بهتر و برتر است و لازمه آن صبر و شكيبائى و عدم تسليم در برابر زر و زور است.
جمله «أُوتُوا الْعِلْمَ؛ علم به آنها داده شده بود»، نشان دهنده رابطه علم با زهد و وراستگى است. اگر آگاهى نسبت به ناپايدارى دنيا و جاودانگى آخرت و حقارت سرمايه هاى مادى در برابر عظمت پاداش الهى باشد، هرگز فريب زرق و برق جهان مادى، چشم انسان را خيره نكرده، و هرگز آرزوى ثروت قارونى نمى كند.
امام صادق عليه السّلام فرمود: از جمله سخنانى كه خداوند به موسى بن عمران عليه السّلام فرمود، اين بود که: «إِنَّ عِبَادِيَ الصَّالِحِينَ زَهِدُوا فِيهَا بِقَدْرِ عِلْمِهِمْ بِي؛[102] بندگان صالح من به اندازه علم شان به من، زهد در دنيا را پيشه كرده اند». يعنى مقدار علم رابطه مستقيم با مقدار زهد دارد.[103]
برترين زهد
امام علی عليه السّلام در گفتار حكيمانه ای مى فرمايد: «أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ؛[104] برترين نوع پارسايى، مخفى داشتن پارسايى است». اين سخن اشاره به برنامه اى است كه زاهدانِ اهل ریا براى جلب قلوب مردم انتخاب مى كردند. لباسهاى ساده و مندرس و گاه از كرباس و خانه اى محقر و طعامى بسيار ساده براى خود برمى گزيدند، تا مردم به آنها اقبال كنند و گاه آنها را مستجابُ الدّعوه پندارند و از اين طريق مقامى در اجتماع پيدا كنند و يا اموالى را پنهانى گرد مى آوردند. بسيار مى شد كه زندگانى درونى و بيرونى آنها با هم بسيار متفاوت بود و با توجه به اينكه رياكارى نوعى شرك و خودپرستى است، آنها گرچه ظاهرا زاهد ولى در باطن مشرك بودند و گاه سرچشمه خطراتى براى جامعه مى شدند.
زاهد واقعى آن كس نيست كه به سراغ دنيا رفته، ولى چون آن را به چنگ نياورده، ناچار لباس زهد به خود پوشيده است. زاهد واقعى كسى است كه دنيا به سراغش آمده و او آن را نپذيرفته و زندگى زاهدانه را بر نعيم دنيا ترجيح داده است. همان گونه كه امير مؤمنان على عليه السّلام در خطبه 32 نهج البلاغه مى فرمايد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى؛[105]بعضى از آنها كسانى هستند كه ناتوانى شان آنها را از رسيدن به جاه و مقام بازداشته و دست شان از همه جا كوتاه شده، آنگاه خود را به زيور قناعت آراسته و به لباس زاهدان زينت بخشيده اند، در حالى كه در هيچ زمان نه در شب و نه در روز در سلك زاهدان راستين نبوده اند».
اگر سؤال شود چگونه مى توان زاهد بود و زهد را پنهان كرد؟ در پاسخ مى گوييم: شخص زاهد بايد در مجامع مانند ديگران رفتار كند. مثلا اگر سر سفره اى است كه غذاهاى مختلف در آن است مقدارى از هر كدام تناول كند، نه اينكه همه غذاها را كنار بزند مثلا به نان و پنيرى قناعت نمايد و از نظر لباس، لباس ساده معمولى بپوشد، نه لباس غير متعارف زاهدانه و به اين ترتيب مى تواند در باطن زاهد باشد و در ظاهر فردى معمولى. نكته ديگر اينكه هر گاه زاهد به زهدش افتخار كند و آن را اظهار نمايد در واقع زاهد نيست، چراكه دلبستگى به زهد و افتخار به آن و جلب نظر مردم از اين طريق خود عين رغبت در دنيا و بر ضد زهد است.[106]
جمع بندی
با تأمل در آموزه های اسلامی درباره حرص و زهد، روشن می شود که این دو خصیصه اخلاقی، دو مسیر کاملاً متفاوت در حیات انسان می گشایند. حرص، ریشه بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی است. انسانی که گرفتار حرص می شود، نه تنها آرامش روحی خود را از دست می دهد، بلکه همواره در پی دست اندازی به حقوق دیگران، انباشت مال و قدرت، و ورود به عرصه های ستیزه جویانه است. چنین فردی به دلیل سیری ناپذیری در امیال دنیوی، همواره در احساس کمبود و اضطراب به سر می برد و نهایتاً سرمایه معنوی و اخروی خویش را نیز بر باد می دهد.
در نقطه مقابل، زهد به عنوان پادزهر حرص، انسان را به تعادل، آرامش و شکوفایی روحی می رساند. زاهد اسلامی، نه در دایره رهبانیت و کناره گیری مطلق از دنیا حرکت می کند و نه از تلاش برای آبادانی زندگی فردی و اجتماعی دست می کشد؛ بلکه با نگاه توحیدی، دنیا را وسیله ای برای رسیدن به قرب الهی می داند. چنین نگاهی، او را از وابستگی های نابجا رها ساخته و در برابر سختی ها مقاوم می کند.
آموزه های اهل بیت علیهم السّلام نشان می دهد که زهد حقیقی، در کوتاه کردن آرزوهای بی پایان، شکرگزاری از نعمت های الهی و خویشتن داری از محرمات خلاصه می شود.
آثار عملی زهد نیز چه در بُعد فردی، مانند تقویت اراده، آرامش درونی و سلامت روح و جسم، و چه در بُعد اجتماعی، مانند کاهش نزاع ها، گسترش قناعت و تقویت همبستگی انسانی، آشکار است. بنابراین، تربیت اخلاقی بر اساس تعالیم اسلامی، نیازمند شناخت عمیق حرص و زهد و تلاش برای جایگزینی روحیه زهد به جای حرص است.
جامعه ای که افراد آن به زهد متخلق باشند، از بسیاری از آسیب های اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی در امان مانده و به سوی تعالی و سعادت اخروی رهنمون خواهد شد. در یک جمع بندی کلان، می توان گفت که مبارزه با حرص و نهادینه سازی زهد، راهبردی بنیادین برای تحقق جامعه ای الهی و انسانی است.
منابع:
1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (شرح خطبه متقين)
2. اخلاق در قرآن
3. پيام امام امير المومنين (ع)
4. دائرة المعارف فقه مقارن
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.