پاسخ اجمالی:
اين مسأله در روايات اسلامى و تواريخ بازتاب بسيار گسترده اى دارد و از مطالعه آنها به خوبى مى توان به اين حقيقت پى برد كه حكومت اسلامى نبايد از اين مسأله مهم غافل بماند و بايد در دو بخش، فعاليت وسيع و حساب شده اى داشته باشد: 1. از تحرّكات نظامى و سياسى و اقتصادى دشمن كه به نحوى با سرنوشت مسلمانان ارتباط دارد، آگاه باشد. 2. با فعاليت هاى جاسوسى دشمنان كه مى خواهند با عُمّال نفوذى خود، اسرار محرمانه را بربايند، به مقابله برخيزد.
پاسخ تفصیلی:
اين مسأله در روايات اسلامى و تواريخ بازتاب بسيار گسترده اى دارد و از مطالعه آنها به خوبى مى توان به اين حقيقت پى برد كه حكومت اسلامى نبايد از اين مسأله مهم غافل بماند و بايد در دو بخش، فعاليت وسيع و حساب شده اى داشته باشد: 1. از تحرّكات نظامى و سياسى و اقتصادى دشمن كه به نحوى با سرنوشت مسلمانان ارتباط دارد، آگاه باشد. 2. با فعاليت هاى جاسوسى دشمنان كه مى خواهند با عُمّال نفوذى خود، اسرار محرمانه را بربايند، به مقابله برخيزد.
نمونه اى از اين روايات و نقل هاى تاريخى را ذيلًا از نظر مى گذارنيم:
1. در حديثى از امام على بن موسى الرّضا عليه السّلام مى خوانيم: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِذَا بَعَثَ جَيْشاً فَاتَّهَمَ أَمِيراً بَعَثَ مَعَهُ مِنْ ثِقَاتِهِ مَنْ يَتَجَسَّسُ لَهُ خَبَرَهُ؛[1] رسول خدا (ص) هنگامى كه لشكرى را مى فرستاد و اميرى بر آنها مى گمشات كه از جهتى ممكن بود مورد اتهام واقع شود، همراه او يكى از افراد مورد اعتماد را مى فرستاد تا اخبار و احوال او را به وى گزارش دهد». ممكن است آن امير از بعضى از جهات مورد اعتماد بوده، ولى حساسيّت موقعيّت او ايجاب مى كرده است كه ناظر و بازرسى براى امور او وجود داشته باشد، مبادا خداى ناكرده انحرافى پيدا كند كه جبران آن مسلمين غير ممكن باشد.
2. در حديث ديگرى درباره سَريِّه[2] عبداللَّه بن جحش مى خوانيم كه پيامبر صلّى الله عليه و آله عبداللَّه را با گروهى از مهاجران اعزام فرمود، و نامه اى نوشت و به دست او داد و فرمود: «نامه را نگاه نكن تا دو روز راه طى كنيد، سپس نامه را بگشاييد و آنچه در آن است عمل نماييد». عبداللَّه چنين كرد و بعد از دو روز كه نامه را گشود، ديد در آن دستور داده شده است، هنگامى كه نامه مرا ديدى به راه خود ادامه ده تا به نخلى كه در ميان مكّه و طائف است برسى، در آنجا در كمين قريش باش و اخبارشان را جمع آورى كن و براى من بياور. اين داستان مفصّل است و در ذيل آن آمده كه عبداللَّه در آنجا با جمعى از قريش درگير شد و آنها را در هم شكست و با غنائم قابل ملاحظه و دو اسير خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله بازگشت.[3]
منظور در اينجا آن بخش از ماجرا است كه اشاره به كار اطلاعاتى ياران پيامبر صلّى الله عليه و آله دارد.
3. بعد از داستان «جنگ اُحد»، هنگامى كه ابوسفيان و همراهانش مى خواستند به مكّه بازگردند، فرياد زد و گفت: «وعده گاه ما و شما همين سرزمين بدر در سال آينده است». پيامبر صلّى الله عليه و آله به يكى از يارانش فرمود: «بگو: "آرى اين وعدگاه ما و شما است"». سپس پيامبر صلّى الله عليه و آله به على عليه السّلام فرمود: «به دنبال آنها حركت كن و ببين چه مى كنند و كجا مى خواهند بروند؟ اگر اسب ها را رها كرده و سوار بر شتر شده اند، عازم مكّه اند، و اگر سوار بر اسب شده اند و شترها را همراه مى برند، قصد مدينه دارند. قسم به خدايى كه جان من به دست اواست اگر قصد حمله به مدينه را داشته باشند، به سوى آنها مى روم و با آنها پيكار مى كنم». على عليه السّلام مخفيانه به دنبال آنها رفت و ديد اسب ها را رها كرده و سوار بر شتر شده و به سوى مكّه مى روند.[4]
اين كار اطلاعاتى پيامبر صلّى الله عليه و آله كه توسط على عليه السّلام انجام شد، كارى بود بسيار حساس كه در سرنوشت مسلمانان بسيار مؤثّر بود و از اينكه غافلگير شوند، آنها را رهايى مى بخشيد.
4. بار ديگر در داستان «جنگ احد» مى خوانيم كه پيامبر صلّى الله عليه و آله پيش از آنكه لشكر قريش وارد احد شوند، دو مأمور اطلاعاتى فرستاد كه كم و كيف لشكر قريش را از وسط راه براى او خبر بياورند. نيز هنگامى كه وارد احد شدند و منزل گرفتند «حباب بن منذر» را مخفيانه به سراغ آنها فرستاد كه وارد لشكرگاه آنها شود و نگاه كند و جمعيّت آنها را تخمين بزند و از كم و كيف آنها خبر بياورد، و فرمود: «هنگامى كه براى من خبرى مى آورى آشكار در ميان مسلمانان بازگو مكن! مگر آنكه تعداد آنها را كم بينى» - ولى چون جمعيت دشمن زياد بود - او مخفيانه خبر را خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله عرض كرد.[5]
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه مأموران اطلاعاتى پيامبر صلّى الله عليه و آله از زمانى كه دشمن حركت مى كرد تا به ميدان نبرد وارد مى شد، لشكر آنها را تحت نظر داشتند.
5. نامه هاى نهج البلاغه به خوبى نشان مى دهد كه دستگاه اطلاعاتى على عليه السّلام مسائل را در سراسر كشور اسلامى تحت نظر داشتند. از جمله در فرمان معروف مالك اشتر در مورد نظارت بازرسان مخفى بر چگونگى كار عمّال و كارگزاران دولت مى خوانيم: «وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ؛[6] مأموران مخفى را از ميان افراد راستگو و باوفا براى بررسى وضع كارگزاران حكومت مبعوث كن، و اعمال آنان را زير نظر بگير، زيرا بازرسى مداوم و پنهانى سبب مى شود كه آنها به امانت دارى و مدارا كردن به زير دستان ترغيب شوند».
البته اين يكى از بخش هاى كار مأموران اطلاعاتى است كه نسبت به داخل حكومت و كارگزاران دولت، كار اطلاعاتى انجام مى دهند.
6. آن حضرت در نامه ديگرى كه فرماندار مكّه «قُثم بن عباس» برادر عبداللَّه بن عباس مى نويسد: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ[7]كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ الْعُمْيِ الْقُلُوبِ الصُّمِّ الْأَسْمَاعِ الْكُمْهِ الْأَبْصَارِ الَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ يُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ ... فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ؛[8] مأمور مخفى اطلاعاتى من در مغرب (شام) برايم نوشته است كه گروهى از مردم - از سوى معاويه به سوى حج گسيل شده اند، گروهى كوردل و ناشنوا و كور ديده كه حق را با باطل مشوب مى سازند، و در طريق نافرمانى خالق، اطاعت مخلوق مى كنند ... با توجّه به اين معنى مراقب مسئوليّت خويش باش و به وظايف خود قيام كن، قيام انسان دورانديش و نيرومند»!
به نظر مى رسد كه توطئه اى از سوى معاويه براى فريفتن قثم بن عباس و دعوت او به خيانت نسبت به امام عليه السّلام و ايجاد نابسامانى در امور حجّاج در كار بود، كه مأموران اطلاعاتى على عليه السّلام در دستگاه معاويه اين خبر را به سرعت به آن حضرت رساندند و حضرت نيز براى خنثى كردن اين توطئه به سرعت دست به كار شد.
در اينجا سخن از مأموران مخفى به ميان آمده كه در قلب تشكيلات دشمن نفوذ كرده اند و خبرهاى كاملًا مخفيانه آنها را گزارش مى داده اند!
7. در نامه معروف عثمان بن حنيف مى خوانيم: «أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ ...؛ [9] امّا بعد، اى پسر حنيف! به من گزارش داده شده كه مردى از متمكّنان اهل بصره تو را به خوان ميهمانيش دعوت كرده، و تو به سرعت به سوى آن شتافته اى، در حالى كه طعام هاى رنگارنگ و ظرف هاى بزرگ غذا يكى بعد از ديگرى پيش تو قرار داده مى شد ...».
از اين نامه به خوبى استفاده مى شود كه نه تنها مسائل سياسى و نظامى از طريق عُيُون مخفى به امام عليه السّلام گزارش مى شده، مسائل اخلاقى كه در شأن كارگزاران حكومت نبود و با اصول تعليمات اسلام مخصوصاً در ارتباط با زهدگرايى هماهنگ نبوده است، نيز گزارش مى شده، و جزئيات حركات كارگزاران از ديده تيزبين مأموران اطلاعاتى امام عليه السّلام پنهان نمى مانده است.
شبيه همين معنى در نامه ديگرى از امام عليه السّلام درباره «منذر بن جارود» والى اِستخر ديده مى شود. در اين نامه چنين مى فرمايد: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً وَ لَا تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ ... ؛[10] شايستگى پدرت مرا نسبت به تو گرفتار خوشبينى ساخت، و گمان كردم تو هم در طريق هدايت پدر، گام بر مى دارى و همان راه او را مى پيمايى! ناگهان به من خبر دادند كه تو در پيروى از هوا و هوس فرو گذار نمى كنى و براى آخرت چيزى باقى نمى گذارى! دنياى خود را با ويرانى آخرتت آباد مى سازى، و پيوند خود را با خويشاوندانت به قيمت قطع دين خود برقرار مى كنى!».
از روايات استفاده مى شود كه او خيانت در بيت المال كرده و چهار صد هزار درهم را به نفع خود و بستگانش اختلاس نمود! امام عليه السّلام او را از آنجا عزل كرد و مدّتى در زندان انداخت.[11] در اينجا نيز مى بينيم مأموران خبر رسانى، خيانت پنهانى يك فرماندار را كشف كرده و به امام عليه السّلام گزارش مى دهند و امام عليه السّلام در برابر آن عكس العمل شديد نشان مى دهد.
8. در تاريخ زندگى امام حسن مجتبى عليه السّلام آمده است كه بعد از شهادت پدرش على عليه السّلام و بيعت كردن مردم با آن حضرت، معاويه دو جاسوس فرستاد: يكى به سوى بصره، و ديگرى به سوى كوفه كه اخبار اين دو شهر را دقيقاً براى او بنويسند و براى بر هم زدن امر خلافت امام حسن مجتبى عليه السّلام با استفاده از منافقان آنچه در تلاش دارند مضايقه نكنند. ولى دستگاه ضدّ جاسوسى امام حسن عليه السّلام اين موضوع را كشف كردند، جاسوسى كه به كوفه رفته بود دستگير و اعدام شد، و نامه اى با ذكر مشخصات به بصره فرستاده و نفر دوّم را نيز دستگير كردند و به مجازات رساندند. سپس نامه اى به معاويه مرقوم فرمود كه تو جاسوس ها مى فرستى و فتنه ها بر مى انگيزى! گويا اراده جنگ دارى! اگر چنين است من نيز مهيّا هستم.[12]
9. بعد از جنگ صفين گروهى از قبيله «بنى ناجيه» به سركردگى «خِرّيت بن راشد» اعلام مخالفت با امام عليه السّلام كردند. امام عليه السّلام فرمود: «نزد من بيا تا تو را نسبت به مسائل توجيه كنم». اوخدمت امام نيامد و به اتّفاق گروهى از يارانش فرار كرد. وسط راه به يكى از ياران وفادار امام عليه السّلام برخورد كردند و او را كشتند، در صورتى كه يك نفر يهودى را به عنوان ذمّى بودن آزاد كردند. امام عليه السّلام نامه اى به تمام فرماندارن و كارگزاران خود در آن منطقه نوشت كه مضمونش اين بود: «گروهى از مردان اينجا كه گناهى به گردن داشتند گريخته اند و گمان مى كنم به سوى بصره رفته اند، شما در جستجوى آنها باشيد و جاسوس هايى در هر ناحيه در سرزمين خوددتان بگماريد و هر خبرى از آنها دريافت داشتيد براى من بفرستيد؛ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ رِجَالًا لَنَا عِنْدَهُمْ تَبِعَةٌ خَرَجُوا هُرَّاباً، نَظُنُّهُمْ خَرَجُوا نَحْوَ بِلَادِ الْبَصْرَةِ، فَاسْأَلْ عَنْهُمْ أَهْلَ بِلَادِك وَ اجْعَلْ عَلَيْهِمُ الْعُيُونَ فِي كُلِّ نَاحِيَةٍ مِنْ أَرْضِكَ، ثُمَّ اكْتُبْ إِلَيَّ بِمَا يَنْتَهِي إِلَيْكَ عَنْهُمْ».[13]
از مجموع روايات بالا و روايات و تواريخ ديگرى كه ذكر همه آنها به طول مى انجامد، به روشنى استفاده مى شود كه در عصر پيامبراكرم صلّى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السّلام، دستگاه هاى اطلاعاتى به طور فعّال كار مى كردند؛ هم در جهت كشف توطئه هاى دشمنان، و هم خنثى كردن دستگاه هاى جاسوسى مخالفان، و هم بررسى دقيق اعمال كارگزاران دولت، و نيز براى كشف توطئه هاى منافقان در داخل كشور اسلامى، تلاش و كوشش گسترده اى داشتند.
البته در عصر و زمان ما مسائل «اطلاعاتى» و «جاسوسى» و «ضدّ جاسوسى» تغيير و دگرگونى فاحشى پيدا كرده و بسيار گسترده و پيچيده تر شده و از تكنولوژى پيشرفته زمان نيز براى اين كار بهرهگيرى وسيعى مى شود.
بى شك حكومت اسلامى نمى تواند به طرق ساده قديمى براى رسيدن به مقاصد اطلاعاتى و ضدّ جاسوسى قناعت كند؛ بلكه بايد مجّهز به تمام وسايل پيشرفته شود، تا هيچ توطئه اى از توطئه هاى دشمنان مخفى نماند و نظارت دقيق و كامل نيز بر وضع كارگزاران حكومت و فعاليّت احزاب و گروه ها براى برقرارى نظم و امنيّت و جلوگيرى از مفاسد صورت گيرد.
حكومت اسلامى بايد از تكنولوژى هاى پيشرفته و تمام وسايل اطلاعاتى در اين زمينه كمك بگيرد و تنها به وسايل قديمى گذشته بسنده ننمايد.
درست است كه اين كار سرمايه گذارى وسيعى را مى طلبد، ولى با توجّه به اينكه گاه سرمايه هاى كمى در اين راه سبب پيشگيرى از سرمايه گذارى هاى كلان در زمينه هاى نظامى و سياسى و اقتصادى يا سبب پيشگيرى از ضايعات وسيع مى شود، هرگونه سرمايه گذارى در اين راه مقرون به صرفه است.
مثلًا اگر دستگاه هاى اطلاعاتى يك بمب گذارى شمن را به موقع كشف و خنثى كنند، چه بسا جلو تلفات انسانى و اقتصادى زيادى را مى گيرد. از آن مهم تر آنكه توطئه هاى خطرناك نظامى دشمن را كشف و خنثى مى نمايد، كه جلو ضايعات بيشتر و گسترده تر و وسيع ترى را مى گيرد.[14]
منبع: پيام قرآن
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.