فضائل و رذائل اخلاقی؛ حسد و خیرخواهی
آیت الله العظمی ناصر مکارم شيرازی
تحقيق: علی غبیشاوی / حجّت الاسلام احمد حیدری
مقدمه:
در فرهنگ اسلامی، اخلاق جایگاه بنیادین دارد و بسیاری از آموزه های پیامبران برای پاکی درون انسان و سامان دادن به روابط او با دیگران بیان شده اند. در میان صفات ناپسند، «حسد» جایگاهی ویژه دارد؛ زیرا در ظاهر، احساسی درونی است، اما در باطن، ریشه بسیاری از دشمنی ها، کینه ها و ظلم هاست. قرآن کریم از آغاز آفرینش انسان، داستان حسد ابلیس به آدم را نمونه نخستین این صفت دانسته و هشدار داده است که حسد می تواند انسان را از رحمت خدا دور کند. در سخنان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و امامان شیعه نیز حسد به عنوان «سرِّ همه گناهان» معرفی شده است.
حسد نه تنها آرامش انسان را می گیرد، بلکه نوعی اعتراض پنهان به حکمت و عدالت خداوند است. در مقابل، ایمان و رضا به تقدیر الهی، داروی اصلّی این بیماری روحی به شمار می رود. در این نوشتار، با استناد به مجموعه ای از آیات و احادیث، آثار گوناگون حسد بر روح، جسم، روابط انسانی و ایمان بررسی می شود، تا نشان داده شود که چگونه این صفت، ریشه بسیاری از نابسامانی های فردی و اجتماعی است.
حسد و خیرخواهی؛ مروری کوتاه بر معنا و ماهیّت
يكى از رذايل اخلاقى كه در طول تاريخ بشر آثار بسيار منفى فردى و اجتماعى داشته است، مسئله حسد است.
حسد به معناى ناراحت شدن از نعمت هايى است كه خداوند نصيب ديگران كرده. شخص حسود آرزوى زوال آن نعمت ها را دارد و حتّى در این راه ممکن است تلاش و كوشش کند.
حسد فضاى روح آدمى را تيره و تار و فضاى زندگى او را ظلمانى و محيط جامعه را مملوّ از ناامنى مى كند. حسودان نه آرامشى در دنيا دارند، نه آسايشى در آخرت. و چون تمام تلاش شان اين است كه نعمت را از مَحسُود بگيرند، آلوده به انواع جنايت ها مى شوند: دروغ مى گويند، غيبت مى كنند، دست به انواع ظلم و ستم مى زنند و حتّى در حالات شديد و بحرانى از قتل و خونريزى نيز ابایی ندارند.
در واقع مى توان گفت حسد يكى از ريشه هاى اصلّى تمام بدى هاست و از دام هاى بسيار خطرناك شيطان است. همان دامى كه در نخستين روزهاى آفرينش بشر كار خود را كرد و فرزند آدم عليه السّلام «قابيل» را به كام خود فروكشيد و دستش را به خون برادرش «هابيل» آلوده كرد. به همين دليل در روايات اسلامى، حسد در کنار حرص و تکبّر يكى از اصول سه گانه كفر شمرده شده است.
شخص «حسود» در واقع معترض به حكمت الهى است و به همين دليل، حسد نوعى كفر و شرك خفى محسوب مى شود.
نقطه مقابل حسد، «خيرخواهى» است و آن اين است كه انسان از نعمت هايى كه نصيب ديگرى مى شود، لذّت ببرد و در راه حفظ آن بكوشد و سعادت خود را در سعادت ديگران بداند و منافع ديگران را با منافع خود به يك چشم بنگرد.[1]
مثال ها و آثار مخرّب حسد در آیات قرآن
درباره حسد و مثال های تاریخی و آثار مخرّب آن، در قرآن مجید، درس های فراوانی ارائه شده است:
آیات ۲۷ و ۲۸ و ۳۰ سوره مائده: در این آیات سخن از داستان فرزندان آدم است كه يكى بر ديگرى حسد برد و سرانجام دستش به خون برادر آغشته شد و نخستين قتل و جنايت در روى زمين صورت گرفت و سرآغازى براى جنايت هاى ديگر شد: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحقّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ * لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ * ... فَطَوَعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ؛ و داستان دو فرزند آدم را به حقّ بر آنها بخوان: هنگامى كه هر كدام، كارى براى تقرّب [به پروردگار] انجام دادند، امّا از يكى پذيرفته شد، و از ديگرى پذيرفته نشد، [برادرى كه عملش مردود شده بود، به برادر ديگر] گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت! [برادر ديگر] گفت: [من چه گناهى دارم؟ زيرا] خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد * اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى، من هرگز به قتل تو دست نمى گشايم، چون از پروردگار جهانيان مى ترسم! * ... نفس سركش، كم كم او را به كشتن برادرش ترغيب كرد [سرانجام] او را كشت و از زيانكاران شد».
وقتی تقدیمی هابیل نزد خدا پذیرفته و تقدیمی قابیل رد شد، قابيل براى برطرف كردن وضع ناهنجار خود دو راه در پيش داشت. او می توانست توبه به درگاه خدا آورد و سعى كند با عمل هاى خالص تر و پاك تر عقب ماندگى معنوى خويش را در پيشگاه خدا جبران نمايد. ولى قابيل راه ديگرى را برگزيد يعنى تلاش كرد نعمت را از برادر خود بگيرد و براى اين كار نيز بدترين راه را انتخاب كرد. دست خود را به خون او آغشته كرد تا سوز دل خود را كه از آتش حسد به وجود آمده بود فرونشاند!
قابیل گرفتار زيان و خسران شد. هم برادرِ خود را از دست داد هم آرامشِ دنيا را. چراكه قاتل اگر ذرّه اى وجدان داشته باشد، پيوسته در عذاب وجدان است و آرامشى در دنيا نخواهد داشت و آخرت خود را نيز به تباهى مى كشاند.
در بعضى از روايات آمده است: او برادرش را در حال خواب كشت[2] و اين جنايتى است مضاعف و نشان مى دهد كه وقتى آتش حسد در درون انسان زبانه بكشد همه چيز را خاكستر مى كند!
ولى قابیل زود از كار خود پشيمان شد، اندوه عميقى بر سراسر وجود او حاكم گشت، هر زمان چشمش به بدن خونين و بى جان برادر مى افتاد، وحشت و اضطراب تمام وجودش را فرامى گرفت. به هر حال او پشيمان شد امّا نه آن پشيمانى پايدار كه مقدّمه توبه و انابه به درگاه پروردگار باشد و زنگ اين گناه بر او ماند!
حسد قابيل سبب شد كه با ريختن خون برادر، براى هميشه ملعون و مطرود درگاه خدا شود و هر قتلى در دنيا واقع مى شود او به عنوان بنيانگذار اصلّى در آن سهيم باشد.[3]
آیات ۴ و ۵ سوره یوسف: در این آیات به چهره ديگرى از صفت زشت حسد و آثار مرگبار آن در زندگى حضرت یوسف علیه السّلام برخورد مى كنيم: «إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي ساجِدينَ * قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَ تِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبينٌ؛ [به خاطر بياور] هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب ديدم كه يازده ستاره، و خورشيد و ماه در برابرم سجده مى كنند! * گفت: فرزندم! خواب خود را براى برادرانت بازگو مكن، كه براى تو نقشه [خطرناكى] مى كشند، چراكه شيطان، دشمن آشكار انسان است».
يوسف عليه السّلام نه تنها چهره بسيار زيبايى داشت، بلكه خلق و خوى او نيز در نهايت زيبايى بود و همين امر كه از آينده درخشانى خبر مى داد، نظر تيزبين پدرش يعقوب علیه السّلام پيامبر را به خود جلب كرد، و نخستين بذر حسد در دل برادرانش كه از او بزرگتر بودند، پاشيده شد.
امواج خروشان و خطرناك حسد آن قدر قوى و هولناك است كه برادران را دعوت به كشتن برادر مى كند و سبب گناهان زياد ديگرى می شود؛ از جمله گفتن دروغ هاى مختلف براى كتمان جنايت خود و نسبت دادن پدر به ضلالت و گمراهى و اهانت آشكار به مقام والاى اين پيامبر بزرگ.[4]
آیه ۵۴ سوره نساء: در این آیه درباره گروهی از یهودیان گفته می شود: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا؛ يا اينكه نسبت به مردم [پيامبر (ص) و خاندانش (ع)] و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده، حسد مى ورزند؟ ما به آل ابراهيم [كه يهود از خاندان او هستند نيز] كتاب و حكمت داديم، و حكومت عظيمى در اختيار آنها [پيامبران بنى اسرائيل] قرار داديم».
گروه عظيمى از یهودیان كه نشانه هاى پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله را در كتاب هاى خود خوانده بودند، از «شامات» به سرزمين «مدينه» كوچ كردند، تا به افتخار ديدار آن حضرت برسند و پيوسته ظهورش را انتظار مى كشيدند و به خود نويد مى دادند. امّا پس از ظهور آن حضرت، بسيارى از آنان نه تنها بر تعهّدات باطنى خود نسبت به حمايت از آن حضرت باقى نماندند، بلكه در صف مخالفين سرسخت در آمدند و دليل عمده آن يكى «حسد» بود و ديگرى به خطر افتادن منافع مادّى شان.[5]
آیه ۱۰۹ سوره بقره: این آیه اشاره به گروهى از اهل كتاب دارد و ظاهراً بيشتر ناظر به يهود است: «وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحقّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ؛ بسيارى از اهل كتاب، از روى حسد آرزو مى كردند شما را بعد از اسلام و ايمان، به حال كفر باز گردانند، با اينكه حقّ براى آنها كاملا روشن شده است، شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد، تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد، خداوند بر هر چيزى تواناست».
كار حسد در وجود انسان به جايى مى رسد كه نه تنها در امور مادّى كه مورد تزاحم و كشمكش بين انسانهاست اثر مى گذارد، بلكه در امور معنوى كه هيچ مزاحمتى در آن نيست و هر كس مى تواند به آن دست يابد، نيز اثر مى گذارد. گاه مى شود كه انسان به خاطر لجاجت آگاهانه پا بر سر حقّ می گذارد و راه سعادت را به روى خود مى بندد و در همين حال حسد سبب مى شود كه ديگران را نيز از راه سعادت باز دارد و اين راستى عجيب است.[6]
آیه ۵ سوره فلق: این آیه درباره شرّ حسدِ حاسدان است: «وَ مِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ؛ و از شرّ هر حسودى هنگامى كه حسد مى ورزد». این آیه به پيامبر اكرم دستور مى دهد كه از شرّ حاسدان به خدا پناه برد.
در آغازِ اين سوره به پيامبر گفته می شود که از شرّ تمامی مخلوقات شرور به خداوند پناه ببرد. سپس به سه گروه از مخلوقات شرور اشاره مى شود كه اساس شرّ و عامل اصلّى شرارت در جهان اند: اول مهاجمان شرورى كه از تاريكى شب - تاريكى و ظلمتی که مى تواند معناى گسترده ترى داشته باشد و شامل هرگونه ناآگاهى و جهل و پنهان كارى شود - استفاده مى كنند و به انسان ها در حال خواب و بيدارى حمله ور مى شوند. دوم، شرورانى كه در گره ها مى دمند و اين تعبير اشاره به وسوسه گرانی دارد كه همچون ساحران به هنگام سحر «اورادى» را مى خوانند و در گره ها مى دمند و پى در پى مطالب بى اساس خود را در گوش مردم مى خوانند، تا با اين وسوسه ها اراده آنان را سست كنند، تا راه براى حمله لشگر شيطان هموار شود. نهایتا سوم شرورانی که حسد می ورزند. از اينجا روشن مى شود كه يكى از عمده ترين عوامل تخريب و فساد در جهان، تخريب و فسادى است كه از حسودان سرچشمه مى گيرد.[7]
آیه ۱۰ سوره حشر: در این آیه در بیان ویژگی هایی جماعتی از مؤمنین که در تاریخ اسلام به نام «تابعین» معروف اند، گفته می شود: «وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ، يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ، وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا، رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ؛ [همچنين] كسانى كه بعد از آنها (مهاجران و انصار) آمدند و مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحيمى».
واژه «غِلّ» در لغت و به گفته راغب در كتاب «مفردات»، در اصل به معناى چيزى است كه مخفيانه و تدريجاً نفوذ مى كند. از این رو به «كينه» و «حسد» كه نفوذ تدريجىِ مخفيانه در دل دارد، «غِلّ» گفته مى شود.[8] در کتاب «لسان العرب» نیز حسد نوعى «غِلّ» شمرده شده است.[9]
تابعین بعد از طلب آمرزش براى خود و پيشگامان در اسلام و ايمان (مهاجران و انصار) تنها چيزى كه از خدا مى طلبند، از بين رفتن هرگونه «غلّ و كينه و حسد» نسبت به مؤمنان است؛ چراكه مى دانند تا اين امور از دل ريشه كن نشود، رشته هاى محبّت و برادرى و اتّحاد هرگز محكم نخواهد شد و بدون آن به هيچ موفقيّتى نايل نمى شوند.[10]
آیه ۴۷ سوره حجر: در این آیه در وصف بهشتیان گفته می شود: «وَ نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ؛ هر گونه غلِّ [یعنی حسد و كينه و دشمنى] را از سينه آنها برمى كنيم [و روح شان را پاك مى سازيم]، در حالى كه همه برادرند، و بر تخت ها رو به روى يكديگر قرار دارند».
بهشتيان از هرگونه حسد و كينه و عداوت كه از صفات دوزخيان است، پاكند و اگر اُخوّت و برادرى در ميان آنهاست و در سلامت و امنيّت به سر مى برند، به خاطر ريشه كن شدن همين امور از وجود آنها است. بى شك در دنيا نيز اگر خوهاى زشت، كينه و عداوت و حسد از ميان انسان ها برچيده شود، زندگى مردم همچون زندگى بهشتيان خواهد شد و در امن و امان و اخوّت و برادرى خواهند زيست.[11]
از مجموع آنچه در آيات بالا آمد، آثار فوق العاده زيانبار حسد در زندگى فردى و اجتماعى و نكوهش شديد قرآن از آن روشن مى شود. حسد دست برادر را به خون برادر آغشته مى كند؛ انسان را از مشاهده حقّ باز مى دارد؛ فضاى جامعه را تيره و تار مى كند؛ رشته هاى محبّت را پاره مى نمايد؛ جهنّم سوزانى در دنيا براى كسانى كه به آن آلوده هستند، به وجود مى آورد.[12]
حسد در روایات اسلامی
حسد آثار بسيار زيان بارى از نظر فردى و اجتماعى و مادّى و معنوى و حتی جسمی و بدنی به بار مى آورد و كمتر صفتى از صفات رذيله است كه اين همه پيامدهاى سوء داشته باشد. در روايات اسلامى نكوهش شديدى از حسد شده به گونه اى كه درباره كمتر صفتى از صفات رذيله چنين نكوهشی ديده مى شود.[13]
این احادیث را می توان ذیل چند عنوان اصلّی که اغلب به آثار و پیامدهای گوناگون جسمی و روحی و فردی و اجتماعی حسد می پردازند، صورت بندی کرد.
آثار سوء حسد برای ایمان و سرنوشت اخروی انسان
ایمان آدمی و سعادت یا شقاوت اخروی، از جمله امور مهمّی است که بسیار می تواند از حسد تأثیر بپذیرد. حسد ريشه هاى ايمان را مى خورد و نابود مى كند و انسان را به عدل و حكمت الهى بدبين مى سازد؛ چراكه حسود در اعماق قلبش به بخشنده نعمت ها يعنى خداوند بزرگ معترض است.[14]
- در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: «الْحَسَدُ أَصْلُهُ مِنْ عَمَى الْقَلْبِ وَ الْجُحُودِ بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَى، وَ هُمَا جَنَاحَانِ لِلْكُفْرِ، وَ بِالْحَسَدِ وَقَعَ ابْنُ آدَمَ فِي حَسْرَةِ الْأَبَدِ وَ هَلَكَ مَهْلَكاً لَا يَنْجُو مِنْهُ أَبَداً؛[15] حسد و بدخواهى از تاريكى قلب و كوردلى است و از انكار نعمت هاى خدا به افراد سرچشمه مى گيرد، و اين [كوردلى و ايراد بر بخشش خدا] دو بال كفرند، به سبب حسد بود كه فرزند آدم در حسرتى جاودانى فرو رفت و به هلاكتى افتاد كه هرگز از آن رهايى نمى يابد».[16]
- پیامبر اسلام نیز در حدیثی، در اشاره به تأثیرات سوء اخروی برخی گناهان از جمله حسد این گونه می فرمایند: «سِتَّةٌ يَدْخُلُونَ النَّارَ قَبْلَ الْحِسَابِ بِسِتَّةٍ، قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (ص)! مَنْ هُمْ؟ قَالَ: الْأُمَرَاءُ بِالْجَوْرِ وَ الْعَرَبُ بِالْعَصَبِيَّةِ وَ الدَّهَاقِينُ بِالْكِبْرِ وَ التُّجَّارُ بِالْخِيَانَةِ وَ أَهْلُ الرُّسْتَاقِ بِالْجَهَالَةِ وَ الْعُلَمَاءُ بِالْحَسَدِ؛[17] شش گروهند كه قبل از حساب الهى به خاطر شش چيز وارد آتش دوزخ مى شوند، عرض كردند اى رسول خدا (ص)! آنها کیستند؟ فرمود: زمامداران به خاطر ظلم و بيدادگرى، عرب به خاطر تعصّب، كدخدايان و خان ها به خاطر تكبّر، تجّار به خاطر خيانت به مردم، روستاييان به خاطر جهل و دانشمندان به خاطر حسد». می بینیم که حسد در درجه اول بلاى بزرگ براى دانشمندان است!
- از امام علی علیه السّلام نیز روایت شده است که فرمود: «ثَمَرَةُ الْحَسَدِ شَقَاءُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؛[18] ميوه درخت حسد شقاوت دنيا و آخرت است».[19]
- همچنین در حديث دیگری از آن حضرت مى خوانيم: «الْحَسَدُ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ، كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ؛[20] حسد حسنات را مى خورد، همان گونه كه آتش هيزم را مى خورد». این تعبير به خوبى نشان مى دهد كه آتش حسد مى تواند تمام خرمن سعادت انسان و حسنات او را بسوزاند، و زحمات يك عمر او را بر باد دهد، به گونه اى كه دست خالى از دنيا برود.
- معنای بیان شده در حدیث علوی پیش گفته، به صورت شديدترى از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام نقل شده است: «إِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ، كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ؛[21] حسد ايمان را مى خورد همان گونه كه آتش هيزم را مى خورد».[22]
- صفت رذيله حسد نه تنها خرمن حسنات را مى سوزاند، كه خرمن ايمان را نيز خاكستر مى كند.[23] چنانکه امام صادق علیه السّلام در بیان صریحی حسد را در کنار رذائل اخلاقی دیگری، آفت دین می دانند: «آفَةُ الدِّينِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ؛[24] آفت دين و ايمان [سه چيز است:] حسد و خود بزرگ بينى و فخرفروشى».
- همچنین آن حضرت در تبیین روایتی تاریخی مربوط به حضرت موسی علیه السّلام می فرماید که آن پیامبر عظیم الشأن الهی با خدا مناجات مى كرد. چشمش به مردى افتاد كه در سايه عرش الهى قرار داشت. عرض كرد: «يَا رَبِّ! مَنْ هَذَا الَّذِي قَدْ أَظَلَّهُ عَرْشُكَ؟؛ خداوندا! اين كيست كه عرش تو بر سر او سايه افكنده است؟». ندا آمد: «يَا مُوسَى هَذَا مِمَّنْ لَمْ يَحْسُدِ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛[25] اى موسى! اين از كسانى است كه نسبت به مردم، در برابر آنچه خداوند از فضلش به آنها ارزانى داشته، حسد نورزيده».[26]
پیامدهای بیمارگونه حسد بر اخلاق، روح، روان و سلامت آدمی
1. شخص حسود براى رسيدن به مقصد خود، يعنى زايل كردن نعمت از ديگران، به انواع گناهان، مانند ظلم و غيبت و تهمت و دروغ و سَعايت و غير آن، متوسّل مى شود و تمام نيروى خود را به كار مى گيرد، تا مَحسُود را به زمين زند. لذا از هر وسيله نامشروعى براى وصول به اين مقصد نامشروع كمك مى گيرد.[27]
- شاهد اين سخن، كلام نورانى از اميرمؤمنان على عليه السّلام است؛ كه فرمود: «الْحَسُودُ ... مُتَضَاعِفُ السَّيِّئَاتِ؛[28] حسود ... گناهانش پيوسته افزوده مى شود».[29]
- همچنین از آن امام همام نقل شده است که فرمود: «رَأْسُ الرَّذَائِلِ الْحَسَدُ؛[30] سرچشمه صفات رذيله حسد است».[31]
2. حسد، حجاب ضخيمى در برابر معرفت و شناخت حقايق مى افكند. چراكه حسود نمى تواند نقطه هاى قوّت مَحسُود را ببيند؛ هرچند استاد و مربّى و بزرگ او باشد. بلكه دائماً چشم او در پى جستجو براى نقاط ضعف است. اى بسا به خاطر حسد، خوبى را بدى و نقاط قوّت را ضعف بپندارد و از آنها دورى كند.
- به همين دليل از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم: «الْحَسَدُ حَبْسُ الرُّوحِ؛[32] حسد روح انسان را زندانى مى كند و از درك حقايق باز مى دارد».[33]
3. شخص حسود دائما ناراحت است و همين امر سبب بيمارى روانى او مى شود. هر اندازه ديگران صاحب موفّقيّت بيشتر و نعمت هاى فزون تر گردند، او به همان اندازه ناراحت مى شود. تا آنجا كه گاه خواب و آرامش و استراحت را به كلّى از دست مى دهد؛ در حالى كه امكانات خوبى دارد، و اگر اين رذيله را از خود دور مى ساخت، براى خودش زندگى آبرومند و مرفّهى داشت.
در احاديث فراوانى به اين نكته اشاره شده و معصومين عليهم السّلام نسبت به آن هشدار داده اند.
- حضرت علی علیه السّلام کیفیت زندگی آدمی را که به رذیله حسد آلوده است این گونه تصویر می کنند که: «أَسْوَءُ النَّاسِ عَيْشاً الْحَسُودُ؛[34] بدترين مردم از نظر [آرامش در] زندگى حسود است».
- همچنين می فرمايد: «لَا رَاحَةَ لِحَسُودٍ؛[35] حسود راحتى ندارد»!
- و در حديث ديگر می فرمايد: «الْحَسَدُ لَا يَجْلِبُ إِلَّا مَضَرَّةً وَ غَيْظاً، يُوهِنُ قَلْبَكَ وَ يُمْرِضُ جِسْمَكَ؛[36] حسد جز زيان و خشم چيزى در وجود انسان ايجاد نمى كند، حسد سبب مى شود كه قلب انسان ناتوان و جسم او بيمار گردد».[37]
- امام علی علیه السّلام در بیان تأثیر نابود کننده ای که حسد برای حسود دارد در تعبيری كنايى می فرماید: «لِلَّهِ دَرُّ الْحَسَدِ مَا أَعْدَلَهُ بَدَأَ بِصَاحِبِهِ فَقَتَلَهُ؛[38] آفرين بر حسد! چقدر عدالت پيشه است، نخست به سراغ صاحبش مى رود و او را مى كشد».[39]
- شبیه تعبیر فوق در بیانی نورانی از امام صادق نیز وارد شده است که: «الْحَاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ يُضِرَّ بِالْمَحسُود كَإِبْلِيسَ أَوْرَثَ بِحَسَدِهِ لِنَفْسِهِ اللَّعْنَةَ وَ لِآدَمَ (ع) الِاجْتِبَاءَ وَ الْهُدَى ...؛[40] حسود پيش از آنچه مى تواند به مَحسُود ضرر برساند به خويشتن زيان مى رساند، مانند ابليس كه با حسدش لعنت براى خود آفريد و براى آدم برگزيدگى و هدايت ...».
- خلاصه اينکه اميرمؤمنان عليه السّلام فرموده است: «الْحَسُودُ كَثِيرُ الْحَسَرَاتِ ...؛[41] حسود بسيار حسرت و اندوه دارد».[42]
4. رابطه روح و جسم به قدرى زياد است كه هرگونه ناراحتى كه در روح ايجاد شود، آثارى در «جسم» به جاى مى گذارد. به گونه اى كه بسيارى از بيمارى هاى جسمانى هيچ عاملى جز ناراحتى روح ندارند. زخم معده به گفته پزشكان در بسيارى از موارد، ناشى از استرس ها و نگرانى هاست. بيمارى هاى مغز و اعصاب، سكته هاى قلبى و مغزى و دردهاى عضلانى در بسيارى از موارد از ناراحتى هاى روحى سرچشمه مى گيرند.
حسد در ميان بيمارى هاى روحى يكى از بدترين آنهاست. حسد گاه چنان شخص حاسد را ناراحت مى كند كه نه روز استراحت دارد و نه شب و در آتشى كه خود در درون خود برافروخته مى سوزد و آثارش در «بدن» او روز به روز نمايان مى شود.
- امیرالمؤمنین عليه السّلام، رهایی از حسد را این گونه مایه سلامتی ارزیابی کرده اند که: «صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ؛[43] سلامتى بدن بر اثر كم بودن حسد است».[44]
- امام علی علیه السّلام در حدیثی راجع به تأثیر سوء حسد بر سلامتی شخص حسود می فرماید: «الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْأَجْسَادِ؛[45] در شگفتم كه چگونه حسودان از سلامتى خويش غافل اند».[46]
آثار سوء اجتماعی حسد
1. حسود تمام يا بيشتر نيروهاى بدنى و فكرى خود را كه بايد در راه پيشبرد اهداف اجتماعى به كار ببَرد، در مسير نابودى و ويرانى صرف مى كند. از اين رو هم سرمايه هاى وجودى خود را از بين برده و هم سرمايه هاى اجتماعى را. كمتر صفتى مانند حسد، در طول تاريخ سبب حوادث دردناك و مشكلات عظيم در جوامع بشرى شده است. بسيارى از مردم به خاطر كمبود ظرفيّت و پايين بودن سطح فرهنگ و ضعف ايمان و عدم اعتماد به نفس، همين كه مى بينند موفقيّت چشمگيرى نصيب يكى از دوستان شان شده، آتش حسد درون شان شعله ور مى شود و به جاى اينكه از موفقيّت او خوشحال شوند و آن را وسيله اى براى پيروزى خود و ديگران قرار دهند و از استعدادهاى خلّاق او، به نفع همگان كمك بگيرند، براى در هم شكستن او قيام مى كنند؛ گاه از طريق تهمت هاى ناروا، گاه تحقير و مذمّت و گاه براى ايجاد مانع بر سر راه او، تا آنجا كه مى توانند تلاش مى كنند. در مواردى كه اين مسأله حاد مى شود خون مَحسُود به وسيله حاسد ريخته مى شود. مسأله ای که بارها و بارها در طول تاريخ تكرار شده است و برادر به دست برادر يا فرزند به دست پدر و يا به عكس كشته شده اند. روايات شیعه مملو از بيان آثار سوء اين رذيله اخلاقى است.
در روايات، حسد منشأ فساد جامعه شمرده شده است؛ چنان كه در حديثى از حضرت على عليه السّلام مى خوانيم: «اِذَا أَمْطَرَ اَلتَّحَاسُدُ نَبْتَ اَلتَّفَاسُدُ؛[47] هنگامى كه باران حسد [بر سرزمين دل ها] ببارد، فساد و تباهى [در آن] مى رويد [و جوامع انسانى را به بدبختى و ويرانى مى كشاند]».[48]
2. شخص حسود، دوستان خود را از دست مى دهد؛ زيرا هر كس داراى نعمتى است كه احياناً ديگرى ندارد و اگر انسان داراى صفت رذيله حسد باشد، طبعاً نسبت به همه مردم حسد مى ورزد و همين امر سبب مى شود كه افراد از او دورى كنند و پيوندهاى محبّت ميان او و ديگران گسسته شود. شاهد اين سخن كلام پر بارى است كه از اميرمؤمنان على عليه السّلام نقل شده كه فرمود: «الْحَسُودُ لَا خُلَّةَ لَهُ؛[49] حسود، دوستى ندارد».
3. پیامد گسست در پیوندهای اجتماعی آن است که شخص حسود هرگز نمى تواند به مديريّت و مقام بالايى در جامعه نايل شود؛ چراكه حسد، ديگران را از گرد او پراكنده مى كند و كسى كه داراى قوّه دافعه است، هرگز به بزرگى نمى رسد. امام على عليه السّلام فرمود: «الْحَسُودُ لَا يَسُودُ؛[50] حسود هرگز به سيادت و بزرگى نمی رسد».[51]
تفاوت «حسد» با «غبطه»
هنگامى كه نعمتى به ديگرى مى رسد، ممكن است يكى از چهار حالت در انسان پديد آيد:
1. آرزو مى كند همانگونه كه ديگران دارند او هم داشته باشد. اين حالت را «غِبطه» مى گويند و حالتى است پسنديده. زيرا انسان را به كوشش سازنده وا مى دارد و هيچ اثر مخرّبى در اجتماع ندارد.
2. دوست دارد آن نعمت از ديگران سلب شود و براى اين كار به تلاش برمى خيزد. اين همان حالت بسيار ناپسند «حَسَد» است كه انسان را وا مى دارد بى آنكه تلاش سازنده اى در مورد خودش انجام دهد، به تخريب ديگران بپردازد.
3. آرزو مى كند خودش داراى آن نعمت شود و ديگران از آن محروم بمانند. اين را «بُخل» و انحصارطلبى مى نامند كه انسان همه چيز را براى خود بخواهد و از محروميّت ديگران لذّت ببَرد.
4. دوست دارد ديگران در نعمت باشند، هرچند خودش در محروميّت به سر بِبَرد و حتّى حاضر است آنچه را دارد، در اختيار ديگران بگذارد و از منافع خود چشم بپوشد؛ اين حالت والا را «ايثار» مى گويند كه يكى از مهم ترين صفات برجسته انسانى است.[52]
از این توضیحات مشخص می شود که «غِبطه» تفاوتی اساسی با حسد دارد. غبطه نه تنها مذموم نيست بلكه پسنديده و مايه ترقّى و پيشرفت است.[53]
در حديثى از امام صادق علیه السّلام مى خوانيم: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَغْبِطُ وَ لَا يَحْسُدُ وَ الْمُنَافِقُ يَحْسُدُ وَ لَا يَغْبِطُ؛[54] مؤمن غبطه مى خورد، ولى حسد نمى ورزد، امّا منافق حسد مى ورزد و غبطه نمى خورد».[55]
انگيزه هاى حسد
مى دانيم بسيارى از صفات رذيله از يكديگر سرچشمه مى گيرند، يا به تعبير ديگر، بر هم ديگر تأثير متقابل دارند. حسد نيز از صفاتى است كه از صفات زشت ديگرى ناشى مى شود و خود نيز سرچشمه رذايل فراوانى است!
علماى اخلاق براى حسد سرچشمه هاى زيادى ذكر كرده اند: از جمله «عداوت و كينه» است كه موجب مى شود انسان آرزوى زوال نعمت از كسى كه مورد عداوت اوست كند.
ديگر صفت ناشایستی که باعث حسد می شود، «كبر و خودبرتربينى» است. به همين جهت اگر ببيند ديگران مشمول نعمت هاى بيشترى شده اند، آرزو دارد و تلاش مى كند كه نعمت آنان زايل گردد، تا برترى او را نسبت به ديگران به خطر نيافكند!
سوّم ویژگی غیراخلاقیِ مُسَبِّب حسد، «حبّ رياست» است كه سبب مى شود آدمی آرزوى زوال نعمت ديگران كند، تا بتواند بر آنها حكومت نمايد. زيرا اگر امكانات او از نظر مال و ثروت و قدرت، بيش از ديگران نباشد پايه هاى رياست او سست مى شود.
چهارم از اسباب حسد، «ترس از نرسيدن به مقاصد مورد نظر» است. گاه انسان تصوّر مى كند نعمت هاى الهى محدود است. یعنی اگر ديگران به آن دست يابند امكان رسيدن او را به آن نعمت ها كم مى كنند.
پنجمين سبب، «احساس حقارت و خود كم بينى» است. افرادى كه در خود لياقت رسيدن به مقامات والا را نمى بينند و از اين نظر گرفتار عقده حقارت اند، آرزو مى كنند ديگران هم به جايى نرسند، تا همانند يكديگر شوند!
ششمين سبب حسد، «بخل و خباثت نفس» است. زيرا بخيل نه تنها حاضر نيست از نعمت هاى خود در اختيار ديگران بگذارد، بلكه از رسيدن ديگران به نعمت هاى الهى نيز بخل مى ورزد و ناراحت مى شود. آرى «تنگ نظرى»، كوته بينى و رذالت، طبع آدمى را به حسد مى كشاند و گاه مى شود كه همه اين امور ششگانه، دست به دست هم مى دهند و گاه دو يا سه منشأ به هم ضميمه مى شوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مى يابد.
ولى فراتر از اينها حسد، ريشه هايى در «عقايد» انسان نيز دارد. كسى كه ايمان به قدرت خدا و لطف و عنايت او و حكمت و تدبير و عدالتش دارد چگونه مى تواند حسد بورزد؟! شخص حسود با زبان حال دارد به «حکمت و عدالت» خداوند اعتراض مى كند، كه چرا فلان نعمت به او داده نشده است! او به زبان حال مى گويد: هرگاه خدا به ديگرى نعمتى دهد، ممكن است از دادن مثل آن به من - العیاذ بالله - عاجز باشد! پس چه بهتر كه نعمت از او سلب گردد تا به من برسد!
بنابراين حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پايه هاى ايمان به «توحيد افعالى» پروردگار و حكمت و قدرت او هستند. چه اينكه انسانى كه به اين اصول مؤمن باشد، مى داند تقسيم نعمت ها از سوى خداوند حساب و کتابی دارد و مطابق با حكمتى است و نيز مى داند خداوند توانايى دارد كه بيشتر و بهتر به او ببخشد. البته هرگاه آنها را شايسته نعمت بداند. پس این خود آدم است که بايد كسب شايستگى كند.
در حديثى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله نقل شده است كه مى فرمايد: خداوند به موسى بن عمران فرمود: «لَا تَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلَى مَا آتَيْتُهُمْ مِنْ فَضْلِي وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى ذَلِكَ وَ لَا تُتْبِعْهُ نَفْسَكَ فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِي صَادٌّ لِقَسْمِيَ الَّذِي قَسَمْتُ بَيْنَ عِبَادِي وَ مَنْ يَكُ كَذَلِكَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَيْسَ مِنِّي؛[56] اى موسى! هرگز در مورد آنچه به مردم از فضلم عطا كرده ام حسد مورز و چشم به آنها ندوز و آنها را در دل پيگيرى نكن [و بر اين امور خرده مگير]، زيرا حسود نسبت به نعمت هاى من خشمگين و مخالف تقسيمى است كه در ميان بندگانم كرده ام، هر كس چنين باشد نه من از اويم و نه او از من است».
كوتاه سخن اينكه حسود در واقع پايه هاى اعتقادى محكمى ندارد، وگرنه مى دانست حسدورزى نوعى «انحراف از توحيد» است.[57]
نشانه هاى حسد
اين صفت رذيله مانند بسيارى از صفات ديگر گاه آشكار و صريح است و گاه مخفى. به همين دليل بايد از آثارى كه بزرگان علم اخلاق و روانكاوان براى آن ذكر كرده اند، يا به تجربه آنها را دريافته ايم، آن را در مراحل اوليه شناخت و پيش از آنكه در وجود انسان ريشه بدواند و مستحكم گردد، به درمان آن پرداخت. از جمله نشانه هايى كه براى آن ذكر شده امور زير است:
1. حسود هنگامى كه مى شنود نعمتى به ديگرى رسيده است، غمگين و ناراحت مى شود، هرچند آثارى از خود بروز ندهد.
2. گاه از اين مرحله فراتر مى رود و زبان به غيبت و عيب جويى مى گشايد.
3. گاه از اين هم فراتر مى رود و به دشمنى و عداوت و كارشكنى برمى خيزد!
4. گاه تنها به بى اعتنايى و بى مهرى و يا قطع رابطه از شخصى كه مورد حسد او قرار گرفته قناعت مى كند. سعى دارد او را نبيند و سخنى از او نشنود و اگر سخنى درباره او بگويند، سعى مى كند با ورود در مطالب ديگر گوينده را از ادامه سخن بازدارد. اگر مجبور به بيان مطلبى درباره او شود، سعى مى كند صفات برجسته او را پنهان سازد و يا نسبت به آن سكوت كند.
هر يك از اين امور مى تواند نشانه اى از بروز رذيله حسد باشد. در احاديثى كه در منابع اهل عصمت عليهم السّلام براى ما نقل شده است، اشارات روشنى به اين معنا ديده مى شود؛ در كلامى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم: «يَكْفِيكَ مِنَ الْحَاسِدِ أَنَّهُ يَغْتَمُّ فِي وَ قْتِ سُرُورِكَ؛[58] براى شناخت حسود همين بس كه او غمگين شود در حالى كه تو شادمان هستى».
به عكس هنگامى كه زيانى به انسان برسد، شخص حسود خوشحال مى شود، همان گونه كه در آيه 50 سوره توبه مى خوانيم: «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَ لَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ؛ هر گاه نيكى به تو رسد آنها را ناراحت مى كند، و اگر مصيبتى به تو رسد مى گويند: ما تصميم خود را از پيش گرفته ايم، و بازمى گردند در حالى كه خوشحالند».
در روايات اسلامى نيز اشارات مكرّرى به همين مسئله ديده مى شود كه حسودان هميشه از زوال نعمت مَحسُود خوشحال مى شوند و از موفّقيّت او ناراحت؛ از جمله در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم: «الْحَاسِدُ يَفْرَحُ بِالشُّرُورِ وَ يَغْتَمُّ بِالسُّرُورِ؛[59] حسود از شرور و بدى ها خوشحال مى شود و از سرور و خوشحالى ديگران غمگين مى گردد».[60]
مراتب حسد
بزرگان علم اخلاق براى حسد مراحل مختلفى ذكر كرده اند؛ از جمله دو مرحله كاملا متمايزی که ذیلا بیان می شود:
1. وجود حسد در درون دل و در اعماق روح، به گونه اى كه انسان آن را كنترل كند و اثرش در گفتار و رفتار او ظاهر نگردد.
2. وجود حسد در درون به گونه اى كه از كنترل فرد حسود خارج شود و با سخنان و اعمال شيطانى بروز كند و براى انتقام گيرى از مَحسُود و زوال نعمت او تلاش شود.
از بعضى روايات استفاده مى شود كه همه - يا غالب – مردم، رگه هاى حسد در درون جانشان وجود دارد؛ ولى تا آن را در گفتار و رفتار خود ظاهر نكنند، گناهى بر آنان نوشته نمى شود.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: «ثَلَاثٌ لَا يَنْجُو مِنْهُنَّ أَحَدٌ الظَّنُّ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْحَسَدُ وَ سَأُحَدِّثُكُمْ بِالْمَخْرَجِ مِنْ ذَلِكَ إِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تُحقّقْ وَ إِذَا تَطَيَّرْتَ فَامْضِ وَ إِذَا حَسَدْتَ فَلَا تَبْغِ؛[61] سه چيز است كه هيچ كس از آن رهايى نمى يابد: گمان بد، فال بد و حسد و من راه نجات از آنها را براى شما بازگو مى كنم. هنگامى كه گمان بد درباره كسى بردى، ترتيب اثر به آن نده و هنگامى كه فال بد زدى اعتنا مكن و به كار خود ادامه بده و هنگامى كه به كسى حسد پيدا كردى ستم مكن [و در گفتار و اعمال با حسد هماهنگ مشو]».
در حديث ديگرى درباره این رذائل سه گانه و سخت بودن نجات یافتن از آنها آمده است: «قَلَّ مَنْ يَنْجُو مِنْهُنَّ؛[62] كمتر كسى از اين سه صفت نجات مى يابد». از اين تعبير استفاده مى شود كه اين حكم عمومى نيست و انبيا و اوليا را شامل نمى شود چراكه اگر آنها در ظاهر و باطن از حسد پاك نشوند هرگز به آن مقامات والاى روحانى و معنوى نمى رسند.
به هر حال، در اينكه صفت حسد از رذايل اخلاقى است، خواه به مرحله ظهور و بروز برسد يا نه، شكّى نيست. سخن در اين است كه آيا اگر به مرحله ظهور و بروز نرسد، گناه و عقوبتى بر آن نوشته مى شود يا نه؟ ظاهرا دليلى بر گناه بودن آن در مرحله عدم ظهور و بروز نداريم؛ هرچند صفت نكوهيده اى است.[63]
درمان حسد
حسد از بيمارى هاى خطرناك اخلاقى است، كه اگر انسان به درمان آن نپردازد، دين و دنياى او را تباه مى كند. درمان اين بيمارى اخلاقى مانند درمان صفات رذيله ديگر است كه بر دو اساس استوار مى باشد: 1. راه های علمى 2. راه های عملى.
در بخش «درمان های علمى»، شخص حسود بايد روى دو چيز مطالعه و دقّت كند. يكى پيامدها و آثار ويرانگر حسد از نظر روح و جسم و ديگر ريشه ها و انگيزه هاى پيدايش حسد. همان گونه كه شخص معتاد بايد سرانجام كارِ معتادان را بررسى كند و ببيند آنها چگونه سلامت و تندرستى خود را از دست داده و زن و فرزند و حيثيّت اجتماعى آنها بر باد مى رود و با دردناك ترين وضعى در جوانى جان مى سپارند و نه تنها كسى از مرگ آنها ناراحت نمى شود، بلكه مرگ او را سعادتى براى خانواده و فاميل و دوستانش مى شمرند. همين طور «حسود» بايد بيانديشد كه اين بيمارى اخلاقى به زودى جسم او را بيمار مى كند و مانند خوره روح او را مى پوساند و مى خورد و از بين مى برد. همچنين خواب و آرامش را از او سلب مى كند و هاله اى از غم و اندوه هميشه اطراف قلب او را گرفته است و از آن بدتر اينكه مطرود درگاه خدا مى شود و نهایتا نمى تواند به مقصود خود يعنى زوال نعمت مَحسُود برسد. بى شك مرور بر اين آثار و پيامدها، تأثير بسيار مثبتى در درمان اين بيمارى اخلاقى دارد.
از سوى ديگر، شخص حسود باید در باره انگيزه هاى حسد بيانديشد و ريشه هاى آن را يكى پس از ديگرى قطع نمايد. اگر دوستان ناباب و وسوسه هاى آنها، او را به اين وادى كشانده است، با آنها قطع رابطه كند. هرگاه تنگ نظرى و بُخل، سرچشمه اين رذيله اخلاقى شده، به مداواى آنها برخيزد. اگر ضعف ايمان، او را در اين گرداب پرتاب كرده است، به تقويت مبانى ايمان و توحيد بپردازد. هرگاه ناآگاهى از استعدادهاى خويش و ظرفيّت هايى كه براى ترقّى و پيشرفت در وجود اوست، او را گرفتار عقده حقارت و به دنبال آن حسد نموده است، به درمان آن روی آورد و در سايه توكّل به خدا و اعتماد به نفس، عقده حقارت را بگشايد و رذيله حسد را از خود دور سازد.
چه بهتر اينكه «حسود» عصاره و خلاصه اى از اين امور را در صفحه يا صفحاتى بنويسد و هرچند روز يك بار بر آن مرور كند و حتّى با صداى بلند آن را براى خودش در تنهايى جمله جمله بخواند و پيرامون آن بيانديشد. بى شك هر حسودى اين برنامه را به طور جدّى دنبال كند، در مدّت كوتاهى نتيجه خواهد گرفت و روح و جسم خود را تدريجاً از شرّ حسد رهايى مى بخشد و افق هاى روشنى از سلامت و سعادت در برابر او نمايان مى گردد. مخصوصاً «حسود» بايد روى اين نكته كاملًا فكر كند كه اگر وقت و نيرويى را كه او براى زوال نعمت از مَحسُود به كار مى برد صرف پيشرفت خودش كند، چه بسا از او جلو بيافتد. به تعبير ديگر بايد انگيزه هاى حسد را به انگيزه هاى غِبطه تبديل كند و نيروهاى ويرانگر را به نيروهاى سازنده مبدّل سازد.
امّا از نظر «عملى» مى دانيم که تكرار يك عمل تدريجا تبديل به يك عادت مى شود و ادامه عادت تبديل به ملكه و صفت درونى مى گردد. اگر حسود به جاى اينكه براى در هم شكستن اعتبار و شخصيّت فردى كه مورد حسدش قرار گرفته، به تقويت موقعيّت خود بپردازد، به جاى غيبت و مذمّتش او را به خاطر صفات خويش مدح و ستايش كند و به جاى تلاش در تخريب زندگى مادّى او، خود را آماده اعانت و همكارى با او نمايد. تا مى تواند از او سخن بگويد. تا ممكن است نسبت به او محبّت كند. تا آنجا كه در اختيار اوست خير و سعادت او را بطلبد و به ديگران نيز همين امور را توصيه كند. به يقين تكرار اين كارها تدريجاً آثار رذيله حسد را از روح او می شويد و نقطه مقابل آن كه «نصح» و «خيرخواهى» است با يك دنيا نور و صفا و روحانيت، جانشين آن مى گردد.
علماى اخلاق به افراد ترسو براى از ميان بردن اين رذيله اخلاقى توصيه مى كنند كه در ميدان هايى كه ورود در آن شجاعت فراوان مى خواهد، گام بگذارند و اين كار را بر خود تحميل كنند، تا تدريجاً ترس آنها بريزد و شجاعت به صورت عادت و حالت در آيد و سپس ملكه گردد. همين گونه حسود بايد با استفاده از ضدّ آن به درمان پردازد كه درمان هر بيمارى دارويى است كه از ضدّ آن تشكيل يافته است. در حديثی از امام صادق علیه السّلام آمده است كه: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يَسْتَعْمِلُ حَسَدَهُ؛[64] مؤمن حسد خود را به كار نمى گيرد».
از جمله امورى كه در درمان حسد بسيار مؤثّر است راضى به رضاى حقّ بودن و تسليم در برابر اراده او شدن و قانع به زندگى خويش گشتن است. در حديثى از اميرمؤمنان علیه السّلام مى خوانيم: «مَنْ رَضِيَ بِحَالِه،ِ لَمْ يَعْتَوِرْهُ الْحَسَدُ؛[65] كسى كه به آنچه دارد راضى باشد، حسد دامان او را نمى گيرد».[66]
نُصح و خيرخواهى
نقطه مقابل حسد، «نصح» و خيرخواهى است. به اين معنا كه نه تنها انسان خواهان زوال نعمت از ديگران نباشد، بلكه طالب بقاى نعمت و افزون شدن آن براى همه نيكان و پاكان گردد. به تعبيرى ديگر آنچه از خير و خوبى و سعادت معنوى و مادّى براى خويش مى خواهد، براى ديگران نيز بطلبد. اين يكى از فضايل معروف است كه در آيات قرآن و روايات اسلامى به آن اشاره شده است.
پيامبران الهى خيرخواهان امّت ها بودند و يكى از صفات بارز آنها همين موضوع بود. قرآن مجيد در آیه ۶۲ سوره اعراف، از زبان حضرت نوح علیه السّلام چنين نقل می كند كه به قوم خود فرمود: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ، وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لاتَعْلَمُونَ؛ رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم و خيرخواه شما هستم، و از خداوند چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد». در اينجا بعد از مسأله ابلاغ رسالت، سخن از نُصح و خيرخواهى امّت به ميان آمده كه نقطه مقابل حسد و بخل و خيانت است.
همين معنا با تفاوت مختصرى در مورد پيامبر بزرگ خدا حضرت هود عليه السّلام آمده است آنجا كه در آیه ۶۸ همین سوره اعراف می خوانیم: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ؛ رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم و من خيرخواه امينى براى شما هستم». همچنين اين معنا درباره حضرت صالح[67] و حضرت شعيب[68] علیهما السّلام نیز وارد شده است.
بديهى است خيرخواهى منحصر به اين چهار بزرگوار نبوده، بلكه همه انبياى الهى و اوليا معصومين اين ويژگى را داشتند و پيروان راستين آنان نيز بايد خيرخواه ديگران باشند، نه حسود باشند و نه بخيل.
در حديث پر معنايى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است كه درباره مردى از طايفه انصار شهادت داد كه او از اهل بهشت است. هنگامى كه درباره زندگى اين مرد بهشتى تحقيق كردند عبادت زيادى در او مشاهده نكردند، بلكه ديدند شب هنگام كه به بستر استراحت مى رود، ياد خدا مى كند و سپس به خواب مى رود تا موقع نماز صبح. مشاهده اين وضع موجب سؤال از خودش شد؛ او در جواب گفت: «مَا هُوَ إِلَّا مَا رَأَيْتَ غَيْرَ أَنِّي لَاأَجِدُ عَلَى أَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي نَفْسِي غِشّاً وَ لَا حَسَداً عَلَى خَيْرٍ أَعْطَاهُ اللَّهُ إِيَّاهُ؛[69] وضع من همان است كه ديديد، ولى من نسبت به هيچ كس از مسلمانان كه خدا نعمتى به او بخشيده، در دل خود نه خيانتى مى بينم و نه حسدى [بلكه من خيرخواه همه هستم و از نعمت هاى آنها خوشحالم]».
در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر اكرم فرمود: «إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَمْشَاهُمْ فِي أَرْضِهِ بِالنَّصِيحَةِ لِخَلْقِهِ؛[70] بلند مقام ترين مردم در پيشگاه خداوند در قيامت كسى است كه از همه بيشتر تلاش در خيرخواهى مردم كرده است».
در روايت ديگرى از همان حضرت صلّى الله عليه و آله ميزان و معيارى براى خيرخواهى بيان شده و آن اين است كه شخص از منافع ديگران به اندازه منافع خويش دفاع كند: «لَيَنْصَحُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ اخَاهُ كَنَصِيحَتِهِ لِنَفْسِهِ؛[71] بايد هر كدام از شما نسبت به برادر مؤمن خود خيرخواه باشد، به همان اندازه كه نسبت به خويش خيرخواه است».
واژه «نُصح» و «نَصيحت» گرچه در زبان روزمرّه فارسى ما معمولًا به معنى اندرز به كار مى رود، ولى در لغت عرب چنين نيست؛ بلكه مفهوم وسيع و گستردهاى دارد. در كتاب «مفردات الفاظ قرآن» درباره معنای این واژه می خوانیم: «نصح و نصيحت هر كار و هر سخنى است كه در آن مصلحت ديگرى باشد».[72]
اين واژه در اصل به معناى «خلوص و اخلاص» است. به همين دليل عسل خالص را «ناصح» مى گويند. كار خيّاط را هم «نُصح» مى نامند؛ به خاطر اصلاح كردن پارچه اى كه به او داده شده است. از آنجا كه شخص خيرخواه، از روى خلوص و اخلاص در «اصلاح» كار ديگران مى كوشد، واژه نُصح و نصيحت درباره او به كار مى رود. اصولًا هر چيزى كه خالص و صاف باشد، خواه در سخن يا عمل و در امور مادّى يا معنوى واژه «نُصح» بر آن اطلاق مى شود.
بنابراين هنگامى كه در بحث هاى اخلاقى سخن از «نصيحت» به ميان مى آيد، مقصود ترك هر گونه حسد، كينه، بخل و خيانت است.[73]
جمع بندی
از مجموعه آنچه گفته آمد، روشن می شود که حسد، تنها یک احساس درونی نیست؛ بلکه بیماری ای است که همه ابعاد زندگی انسان را دربرمیگیرد. حسود، همیشه در اندوه و اضطراب است؛ زیرا نمی تواند نعمت دیگری را ببیند و آرامش یابد. او در حقیقت با تقدیر الهی در ستیز است و همین نارضایتی ریشه بسیاری از گناهان و دشمنی ها در جامعه می شود.
در نگاه دین، حسد ایمان را می سوزاند و اعمال نیک را از بین می برد. امامان ما بارها هشدار داده اند که حسود حتی اگر عبادت بسیار کند، از ثواب آن بی نصیب می ماند؛ زیرا نیّت و دل او بیمار است.
از سوی دیگر، حسد تنها به خود فرد آسیب نمی زند؛ بلکه اعتماد و محبت را در جامعه از میان می برد. کسی که نتواند خیر دیگری را ببیند، نمی تواند دوست، همکار یا عضوی سالم در اجتماع باشد. از این رو، ترک حسد نه فقط یک وظیفه اخلاقی، بلکه شرط سلامت جامعه و همبستگی انسانی است.
درمان حسد با تغییر نگاه به جهان آغاز می شود: انسان باید باور کند که روزی و نعمت هر کس به دست خداست و هیچ کس با نفرت یا آرزوی زوال نعمت دیگری، به چیزی نمی رسد. تمرین قناعت، شکر نعمت ها و یادآوری عدالت و حکمت خداوند، دل را از این آتش پاک می کند.
در نهایت، حسود با توبه و مجاهدت نفس می تواند به جایی برسد که نه تنها از نعمت دیگران نمی رنجد، بلکه از دل برای آنان خیر بخواهد و این، نشانه ایمان کامل و آرامش حقیقی است.
منابع:
۱. اخلاق در قرآن
۲. انوار هدايت (مجموعه مباحث اخلاقى)
۳. پيام امام امير المومنين (ع)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.