ويژگيهاى قوانين قرآن
آيت الله العظمی ناصر مکارم شيرازی مُدّظلّه العالی
مقدمه؛ اعجاز قرآن از نظر وضع قوانين
مى دانيم در قرآن مجيد علاوه بر معارف و تعليمات مربوط به مبدء و معاد و مسائل اخلاقى و تاريخى، و دستورات مربوط به عبادات، يك رشته قوانين اجتماعى نيز آمده است، كه در واقع ترسيمى از قانون اساسى اسلام و بخشى از قوانين مدنى، حقوقى، جزايى و سياسى است.
دقت در اين بخش از قرآن به تنهايى مى تواند معجزه بودن آن را ظاهر سازد؛ چراكه ظهور و بروز اين قوانين بسيار حكيمانه - كه نمونه هاى آن خواهد آمد - آن هم در محيطى كه قانون جنگل بر آن حكم فرما بود، يا به تعبير ديگر بى قانونى در آن بيداد مى كرد، مى تواند هر فرد منصفى را به تسليم وا دارد.
در اينجا لازم است مقدمه كوتاهى پيرامون اين معنا كه يك قانون خوب چه خصوصياتى را بايد دارا باشد، داشته باشيم، تا پايه اى براى اين بحث گردد.
بهترين قانونها كدام قانون است؟
پاسخ گفتن به اين سؤال كار آسانى نيست؛ ولى اگر به فلسفه اصلّى وضع قوانين در جوامع انسانى توجه كنيم راه روشن مى شود.
مسأله اين است كه انسان يك زندگى گروهى و دسته جمعى دارد، و تمام پيشرفت ها و ترقى هايش مديون همين زندگى اجتماعى است؛ همين زندگى دسته جمعى سبب مى شود كه افكار متفكّران و علوم دانشمندان و ابتكارها و خلاقيت ها در سراسر جامعه بشرى دست به دست هم دهند و از نسلى به نسل ديگر منتقل شوند و هر روز شاهد و ناظر پيشرفت ها و ترقيات مهمى در علوم و دانشهاى انسانى و در زمينه تمدن بشرى باشيم.
انگيزه استقبال از اين زندگى دسته جمعى هرچه باشد، موضع بحث جداگانه اى است؛ ولى به يقين اگر زندگى انسان ها مانند بسيارى از جانداران ديگر بطور پراكنده بود، انسانِ امروز با انسانهاى قبل از تاريخ، فرقى نداشت. نه علم و تمدن و اختراع و اكتشافى وجود داشت و نه صنايع، نه هنرها و ادبيات و نه هيچ پيشرفت ديگرى پديد نمى آمد.
ولى اين زندگى اجتماعى، مشكلات و عوارضى هم دارد كه اگر بطور صحيحى از آن پيشگيرى نشود، نه تنها چرخ هاى تكامل و ترقى از كار باز مى ايستد؛ بلكه ممكن است فجايعى به بار آورد كه نسل انسان را به نابودى بكشاند.
اين ضايعات عمدتاً عبارت است از: درگيرى هايى كه از اصطكاك منافع و تزاحم حقوق و برترى جويى ها، انحصارطلبى ها، خودكامگى و خود خواهى ها به وجود مى آيد و عامل درگيرى و نزاع ها و كشمكش هاى دو يا چند نفرى، و گاه سرچشمه جنگ هاى منطقه اى و جهانى گردد.
به همين دليل جوامع انسانى از همان آغاز كار، متوجه شدند كه اگر مقرراتى براى تعيين حدود اختيارات و حقوق افراد و راه حل مناقشات ومشاجرات و درگيرى ها نباشد، زندگى اجتماعى بشر نتيجه معكوس خواهد داشت و فاجعه آفرين مى شود.
اصولًا اجتماع به معناى واقعى زمانى شكل مى گيرد كه همكارى و همگامى و همفكرى در ميان افراد جامعه وجود داشته باشد، و چنين چيزى جز در پرتو وضع قوانين و مقررات، امكان پذير نيست.
اصولًا همكارى بدون تعهد مفهومى ندارد، و تعهد خود سرچمشه پيدايش قانون است.
علاوه بر اينها اشتباه است اگر ما وظيفه قانون را منحصر به جلوگيرى از تجاوزها و پايان دادن به كشمكش ها بدانيم؛ هرچند وضع بسيارى از قوانين به همين منظور بوده است.
بلكه قانون قبل از اين كار وظيفه استحكام روابط اجتماعى و ايجاد اعتماد متقابل در برابر تعهدات و تأمين آزادى لازم براى پرورش استعدادها، و متمركز ساختن نيروها و بسيج امكانات در يك سوى معين به منظور تكامل هرچه بيشتر را دارد.
در واقع قانون مانند خون در عروق جامعه بشريت است، و لذا با صراحت بايد گفت: اگر قانونى وجود نداشت، اجتماعى هم نبود، پيشرفتى هم حاصل نمى شد.
اكنون جواب دادن به سؤال فوق چندان مشكل نيست، بهترين قانون آن است كه توانايى بيشترى براى تأمين امور زير داشته باشد:
1. تمام نيروهاى پراكنده جامعه انسانى را در سايه يك عامل وحدت نيرومند جمع آورى كند، و موانعى مانند اختلاف رنگها و نژادها و زبانها را در خود حل نمايد.
2. وسيله پرورش استعدادهاى نهفته و خلاقيت ها را فراهم سازد.
3. آزادى به معناى واقعى را تأمين نمايد، تا همه افراد در سايه آن بتوانند استعدادهاى خود را شكوفا سازند.
4. حق عادلانه هر كس و هر قشر را روشن كند، تا از تصادم ها و تجاوزها جلوگيرى نمايد.
5. روح اعتماد و اطمينان را از طريق انتخاب يك سيستم ضمانت اجرايى صحيح، گسترش دهد.
6. به عكس آنچه بعضى تصور مى كنند، يك قانون خوب آن نيست كه قوانين وسيع و گسترده اى، با يك دستگاه وسيع قضايى و مأموران و زندان هاى زياد با خود يدك بكشد، و البتّه اين نشانه ضعف و درماندگى و عجز آن قانون و آن جامعه است؛ بلكه يك قانون خوب آن است كه از طريق آموزش هاى فرهنگى و مقررات صحيح به پيشگيرى از نابسامانى ها بپردازد، تا نيازى به چنان مسائلى نباشد.
دستگاهاى قضايى و مجازات ها و زندانها، به منزله طب درمانى و يا به عبارت صحيح تر، به منزله جراحى كردن يك بيمار است؛ ولى قوانين صحيح و مقررات حساب شده، به منزله طب بهداشتى است كه هم مطبوع تر و هم كم هزينه تر، و هم خالى از عوارض و ضايعات است.
با اين مقدمه به سوى قرآن باز مى گرديم، و قوانين آن را مورد بررسى قرار مى دهيم.
ويژگيهاى قوانين قرآن
قبلًا ذكر اين نكته را لازم مى دانيم كه تمام اين قوانين در محيط حجاز به ظهور پيوست؛ محيطى كه قانون تقريباً در آن مفهومى نداشت، و تنها آداب و رسوم محدود و آميخته به خرافات در ميان قبائل آن در لباس قانون حكومت مى كرد. ظهور قوانين اسلامى در چنان محيطى، راستى عجيب است و هيچ گونه توجيه طبيعى و عادى براى آن متصوّر نيست؛ جز آنكه قبول كنيم همه از سوى خدا است.
اول: جامعيت و گستردگى
با اينكه قرآن مجيد در محيطى نازل شد كه از جهات مختلف بسته بود و ارتباط محدودى با جهان خارج از جزيره داشت و مسأله قوميت و نژاد و زندگى قبيلگى بر همه شئون آن حاكم بود، محصول چنين محيطى طبعاً بايد رنگ قوميت عربى، بلكه رنگ قبيلگى داشته باشد، ولى جالب اينكه قوانين قرآن به هيچ وجه چنين رنگى را ندارد و حتى يك بار خطاب يا «ايُّهَا الْعَرَبُ» در قرآن ديده نمى شود.
همه سخن در قرآن از عموم انسانها است و خطاب ها به شكل «يا بَنِي آدَمَ؛[1] اى فرزندان آدم» و «يا أَيُّهَا النَّاسُ؛[2] اى مردم» و «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا؛[3] اى كسانى كه ايمان آورده ايد» و «يا عِبادِيَ؛[4] اى بندگان من» و «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ؛[5] اى انسان» است.
به اين ترتيب مخاطبين قرآن همه جهانيان؛ و قوانين آن ناظر به همه انسانها است.
آيه «وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ؛[6] تو را جز رحمت براى جهانيان نفرستاديم» و آيه «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً؛[7] زوال ناپذير و پربركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد» و آيه «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ؛[8] آن نيست مگر تذكّرى براى جهانيان» و مانند آن، گواه ديگرى بر اين مدّعا است.
قرآن امتيازات نژادى را در آن محيط نژاد پرست به كلى حذف كرده است و با منطق زيباى «شما همه فرزندان آدميد و از يك پدر و مادر آفريده شده ايد»، عموم مردم را مخاطب قرار مى دهد و همه را برادر و متعلّق به يك خانواده اعلام مى كند؛ پيوند همه انسان ها را در سرحد اخوت تحكيم مى كند و مى گويد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِّنْ ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛[9] اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، [اينها ملاك برترى نيست،] گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شما است، به يقين خداوند دانا و آگاه است».
و در جاى ديگر، تمام پيوندهاى محدود را نفى كرده و پيوند افراد با ايمان را از هر نژاد و هر زبان و هر زمان و هر مكان، منحصر به پيوند اخوت و برادرى مى داند كه نزديكترين پيوندها بر اساس مساوات و برابرى است و بر اين اساس مى فرمايد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛[10] مؤمنان فقط برادر يكديگرند». به مفهوم «انَّما» كه براى حصر است توجه كنيد.
اينها همه از يك سو، و از سوى ديگر جامعيت قوانين قرآن به گونه اى است كه سراسر زندگى انسانها را در بر مى گيرد؛ از مهمترين مسائل اعتقادى گرفته (توحيد) تا ساده ترين مسائل اخلاقى و اجتماعى، مانند پاسخ دادن به سلام و هرگونه تحيت و خوش آمدگويى. مثلًا در يك جا مى فرمايد: «و َإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً؛ هنگامى كه كسى به شما تحيت و خوش آمد مى گويد، پاسخ او را به گونه اى بهتر بدهيد، يا لااقل به همان گونه پاسخ گويند، خداوند حساب همه چيز را دارد».[11]
در قرآن مجيد، آيه اى درباره نوشتن ديون و بدهى ها داريم كه طولانى ترين آيه قرآن است و در آن حدود بيست حكم الهى، پيرامون همين مسأله بيان شده است.[12] اين نشان مى دهد كه پرداختن قرآن به مسائل مربوط به عقايد و معارف اسلام، در مورد مبدء و معاد و مانند آن، هرگز مانع از اين نبوده كه ساير احكام مورد نياز را نيز بيان كند.
نمى گوييم تمام جزئيات احكام و قوانين، در ظواهر آيات قرآن بيان شده، زيرا حجم آنها مسلّماً چندين برابر قرآن است؛ بلكه منظور اين است كه در هر قسمت، اصول لازم را بيان فرموده است.
بد نيست در اينجا اشارات كوتاهى به بخش هايى از اين اصول داشته باشيم:
1. توحيد زير بناى همه چيز در مسائل اعتقادى قرآن بيش از همه چيز روى اصل توحيد تكيه كرده و صدها بار در آيات قرآن، به اينمسأله اشاره شده، و دقيق ترين مفاهيم توحيد را ترسيم نموده، تا آنجا كه درباره خداوند مى فرمايد: «لَيْس كَمِثْلِهِ شَىْءٌ؛[13] هيچ چيز همانند خداوند نيست» و اوصاف جلال و جمال او را در صدها آيه شرح داده كه در اين زمينه مى توانيد به جلد سوم كتاب «پيام قرآن» مراجعه كنيد.
نه تنها خدا را از هر نظر يگانه مى شمرد؛ بلكه نبوّت انبياء را نيز دعوت واحدى مى داند و جدايى افكندن ميان آنها را نادرست مى شمرد: «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ؛[14] مؤمنان مى گويند ما ميان پيامبران جدايى نمى افكنيم». هرچند هر كدام از آنها مأموريت هاى ويژه اى، طبق نياز زمانى خود داشتند، ولى اصول دعوت آنها همه جا يكى بوده است.
مسأله توحيد در جامعه انسانى نيز حاكم است و چنانكه گفتيم تمام افراد اجتماع را عضو يك خانواده و از آنها تعبير به برادرانى مى كند كه از يك پدر و مادر به وجود آمده اند.
2. عدالت اجتماعى يكى از مهم ترين تعليمات انبياء است، قرآن در اين زمينه مى فرمايد: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛[15] ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب آسمانى و ميزان [شناسايىِ حق از باطل و قوانين عادلانه] نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند».
و در تعقيب اين هدف، همه افراد با ايمان اعم از بزرگ و كوچك، پير و جوان، از هر نژاد و زبانى را، دعوت به اين امر كرده و مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ؛[16] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همواره و هميشه قيام به عدالت كنيد، براى خدا گواهى دهيد، اگرچه به زيان شما يا پدر و مادر و نزديكانتان بوده باشد!».
3. در زمينه روابط اجتماعى و قراردادها و هرگونه عهد و پيمان، همه را به پايبندى به اين اصل دعوت كرده و مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛[17] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به پيمانها [و قراردادها] وفا كنيد!». نيز مى فرمايد: «أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا؛[18] و به عهد [خود] وفا كنيد، كه از عهد سؤال مى شود».
گسترش و شمول اين است كه حتى عهد و پيمان با غير مسلمين را شامل مى شود و بر روابط عمومى و خصوصى، و قراردادهاى بين المللى نيز حاكم است.
4. در زمينه دفع هرگونه تجاوز و جبران هرگونه خسارت ناشى از تجاوز ديگران، در يك عبارت كوتاه و كاملًا حساب شده مى فرمايد: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ؛[19] هركس به شما حمله كرد، همانند حمله وى بر او حمله كنيد و از [مخالفت فرمان] خدا بپرهيزيد [و زياده روى ننماييد]، و بدانيد خدا با پرهيزگاران است».
5. و در زمينه مسائل دفاعى نيز يك اصل كلى متين را پيشنهاد مى كنند: «و َأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ؛ براى مقابله با آنها (دشمنان)، هرچه در توان داريد، از نيرو و از اسب هاى ورزيده آماده سازيد، تا به وسيله آن، دشمن خدا و دشمن [شناخته شده] خويش را بترسانيد!»، تا تجاوز و جنگى صورت نگيرد.[20]
در اينجا تدارك قوا و تقويت نيروها را بطور عام، و آماده ساختن مركب جنگى آن عصر را بطور خاص - به عنوان يك مصداق - به منظور پيشگيرى از وقوع جنگ و ترساندن دشمنان توصيه مى كند و اين منطقى ترين هدف براى تقويت بنيه نظامى است.
6. اما در مناقشه ها و نزاع هايى كه بين هم مسلكان و رقباى اجتماعى واقع مى شود توصيه ديگرى دارد و مى گويد: به جاى مقابله به مثل، يا اعداد قوا از مقابله به ضد استفاده كنيد و بدى را به نيكى پاسخ دهيد تا نفاق و عداوت برچيده شود؛ بنابراين مى فرمايد: «اِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ و َبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ * و َمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ؛[21] هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن، ناگاه [خواهى ديد] همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است * امّا جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى رسند، و جز كسانى كه بهره عظيمى [از ايمان و تقوا] دارند به آن نايل نمى گردند».
7. درباره سر نوشت انسان با صراحت مى گويد: سرنوشت هركس به دست او است و در گرو تلاش و كوشش او مى باشد: «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ؛[22] هركس در گرو كارى است كه انجام مى دهد» و «و َأَنْ لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى؛[23] و اينكه براى انسان چيزى جز [حاصل] سعى و كوشش او نيست * و اينكه تلاش او بزودى ديده مى شود».
8. در مورد آزادى عقيده و اينكه جز از طريق استدلال و تبيين دين نمى توان در محيط فكرى كسى نفوذ كرد، مى فرمايد: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنْ الغَىِ؛[24] در [قبول] دين هيچ اكراهى نيست، راه درست از راه منحرف، آشكار و تببين شده».
و در مورد آزادى انسانها مى گويد: يكى از اهداف مهم بعثت پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله، همان آزاد كردن انسانها از قيد و بندهاى اسارت بوده است: «و َيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ و َالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ؛[25] پيامبرى كه زنجيرهايى را كه بر آنها بود [از دست و پا و گردنشان] فرو مى نهد».
اين زنجيرهاى اسارت، مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه سلب آزادى انسانها را شامل مى شود.
9. در مورد عدم دخالت در زندگى خصوصى ديگران و احترام به شخصيت افراد و ترك هتك آنان مى فرمايد: يَا «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ و َلَاتَجَسَّسُوا وَ لَايَغْتَبْ بَّعْضُكُمْ بَعْضاً؛[26] اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چراكه بعضى از گمانها گناه است، هرگز [در كار ديگران] تجسس نكيند و هيچ يك از شما از ديگرى را غيبت نكند».
10. همزيستى مسالمت آميز با تمام كسانى كه سر جنگ ندارند، و به دليل وجود اهداف مشترك قابل تفاهم هستند، يا لااقل راه بىطرفى را مى پيمايند، از اصولى است كه قرآن مجيد بر آن تأكيد نموده و مى فرمايد: «لايَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِّنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛[27] خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهى نمى كند، چراكه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد».
سسپس مى افزايد: «إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِى الدِّينِ و َأَخْرَجُوكُمْ مِّنْ دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛[28] خداوند شما را تنها از دوستى و رابطه با كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند و [كسانى كه] به بيرون راندن شما كمك كردند، و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ستمكار است».
دوم: تقويت پيوندهاى اجتماعى
اجتماع بشرى كه منشأ همه پيشرفت ها و موفقيت هاى علمى و اجتماعى است، در صورتى مى تواند به هدف مطلوب خود برسد، كه محكم ترين پيوند را داشته باشد، وگرنه تبديل به جهنّم سوزانى مى شود كه زحمات و مشكلات اجتماع را دارد، بى آنكه از بركات آن بهره مند گردد.
كتاب خدا از يك سو و بر وحدت عمومى جهان بشريت به عنوان اعضاى يك خانواده و برادرانى كه از يك پدر و مادر متولد شده اند، تأكيد مى كند - چنانكه در آيه 13 سوره حجرات آمده و قبلًا به آن اشاره كرديم - و از سوى ديگر مؤمنان را عضو يك پيكر، صرف نظر از اختلاف زبان و نژاد بر مى شمرد و مى گويد: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ؛[29] شما همگى هم نوعيد و همجنس يكديگر و عضو يك پيكريد». در جاى ديگر مى فرمايد: «و َالْمُؤْمِنُونَ و َالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ؛[30] مردان و زنان با ايمان ولى [و يار و ياور] يكديگرند».
علاوه بر پيوند بشريت و پيوند ايمان، نسبت به پيوندهاى خويشاوندی، كه در دايره فشرده تر و نزديك ترى است، نيز توصيه و تأكيد مى كند و شكستن اين پيمان را گناهى بزرگ توصيف مى نمايد و مى فرمايد: «الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُوْلئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛[31] فاسقان آنها هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم ساختند مى شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور داده بر قرار سازند قطع مى نمايند، و در جهان فساد مى كنند، اينها زيانكارانند».
و در سوره محمد صلّى الله عليه و آله آيات 22 و 23 مى خوانيم: «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ؛ اگر حكومت را بدست گيريد، آيا جز اين انتظار مى رود كه در زمين فساد نماييد و پيوند خويشاوندى را قطع كنيد؟! * آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته، گوش هايشان را كر و چشم هايشان را كور كرده است». به اين ترتيب قطع اين پيوندها را هم رديف فساد در زمين و مايه كورى و كرى چشم و گوش باطن مى داند.
اهميت اين پيوندها در اسلام تا جايى است كه هر چيزى كه كمك به تحكيم پيوندهاى اجتماعى كند، مطلوب شمرده شده، حتى دروغى كه بدترين گناه است براى اصلاح ذات البين مجاز مى باشد. به عكس، هر چيزى كه مايه از هم گسستگى پيوندها گردد منفور و مردود شمرده شده، تحت هر عنوان و هر نامى كه باشد.
سوم: احترام به حقوق بشر
يك قانون عالى و ارزنده، قانونى است كه علاوه بر امتيازات ديگر، در مسأله حقوق بشر طرح جامع تر و دقيق ترى ارائه كند. با توجه به اين حقيقت هرگاه به آيات قرآن در اين زمينه مى نگريم، عظمت قوانينش آشكارتر مى گردد.
قرآن در مسأله حفظ جان و مال و آبروى انسانها تا آنجا پيشرفته كه جان يك انسان را همچون جان تمامى افراد بشر ارج مى نهد و در اين زمينه مى گويد: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً؛[32] هركس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته و هركس انسانى را رهايى بخشد چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است».
شبيه اين تعبير را در هيچ قانون ديگرى نخواهيد يافت.
قرآن در مسأله حقوق انسانها، تا آنجا پيش مى رود كه اجراى اصل عدالت را در حقوق افراد يك جامعه بر همه چيز مقدم مى دارد و هشدار مى دهد كه نكند خصومت هاى شخصى يا روابط دوستانه مانع اجراى عدالت گردد؛ در يك جا مى گويد: «و َلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنئَانُ قَوْمٍ عَلَى ألَّا تَعْدِلُوا اءِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛[33] مبادا دشمنى با جمعيتى، شما را به گناه ترك عدالت بكشاند، عدالت پيشه كنيد كه به پرهيزگارى نزديكتر است».
در نقطه مقابل آن، نسبت به تأثير بر اجراى عدالت چنين هشدار مى دهد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا؛[34] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همواره و هميشه قيام به عدالت كنيد، براى خدا گواهى دهيد، اگرچه به زيان شما، يا پدر و مادر و نزديكانتان بوده باشد! [چرا كه] اگر او [كسى كه گواهى شما به زيان او است] غنى يا فقير باشد، خداوند سزاوارتر است كه از آنان حمايت كند».
از تأكيدهاى فراوانى كه قرآن درباره حمايت از ايتام و نظارت دقيق بر وضع آنها و سرپرستى از آنها و اموالشان تا زمانى كه بزرگ شوند، نيز اين مسأله روشن تر مى شود، در يك جا مى فرمايد: «أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ؛[35] درباره يتيمان قيام به عدالت كنيد».
جالب اينكه در جاى ديگر، حفظ و حمايت از يتيمان را هم رديف توحيد و مسائل ديگر انسانى قرار مى دهد و مى فرمايد: «لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ و َبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً و َذِي الْقُرْبَى و َالْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ؛[36] به خاطر بياوريد هنگامى كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم [پيمانى كه سر مشق امت هاى ديگر نيز هست] جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و نسبت به پدر و مادر و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد، نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد».
گفتنى است كه پنج دستور انسانى مربوط به حقوق بشر را در كنار دو برنامه كه از مهم ترين برنامه هاى اسلام در زمينه اعتقاد و عمل است (توحيد و نماز) قرار داده است.
چهارم: اهتمام به تأمين آزادى و امنيت
آزادى عقيده، آزادى انسان و امنيت در تمام ابعاد، از مهم ترين امورى است كه در قوانين قرآن پيش بينى شده و آيه معروف: «لَا إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنْ الغَىِ؛[37] اكراهى در قبول دين نيست، [زيرا] راه درست از راه انحرافى، روشن شده است»، اشاره به همين امر دارد.
در يك آيه يكى از اهداف مهم بعثت رسول الله صلّى الله عليه و آله را شكستن زنجيرهاى اسارت مى شمرد و مى فرمايد: «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ؛[38] پيامبر بارهاى سنگين را از دوش آنها بر مى دارد، و زنجيرهايى را كه در دست و پاى آنها بود فرو مى نهد».
و در جاى ديگر افراد با ايمان را مخاطب قرار مى دهد و مى گويد: «يَا عِبَادِىَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِى وَاسِعَةٌ فَإِيَّاىَ فَاعْبُدُونِ؛ اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! زمين من گسترده است [آزاد هستيد و هر جا مى خواهيد برويد] تنها مرا بپرستيد».[39]
در قرآن مجيد ماجراى عجيبى درباره اصحاب اخدود - همان شكنجه گرانى كه افراد صالح و با ايمان را به خاطر اعتقاداتشان در گودال هاى آتش مى افكندند - نقل مى كند و مى گويد اين شكنجه گران تنها براى سلب آزادى عقيده و ايمان دست به اين كار زده بودند؛ سپس شديدترين عذاب هاى الهى را براى آنها بيان مى كند: «إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ؛[40] كسانى كه مردان و زنان با ايمان را [به منظور سلب آزادى عقيده] مورد آزار و شكنجه قرار دادند سپس توبه نكردند، عذاب دوزخ، عذاب آتش سوزان، ويژه آنها است».
قرآن مجيد نعمت امنيت را آن چنان بزرگ مى شمرد كه بر هر چيز ديگر مقدم مى دارد. به همين دليل هنگامى كه ابراهيم خليل عليه السلام وارد سرزمين خشك و سوزان و بى آب و علف مكّه شد و خانه كعبه را بنا كرد، قرآن مى گويد اولين چيزى كه از خداوند براى ساكنان آينده آن سرزمين تقاضا كرد نعمت امنيت بود: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ؛[41] پروردگارا! اين سرزمين را شهر امنى قرار بده و اهل آن را از ثمرات گوناگون روزى ده».
و در جاى ديگر همين معنا را با تعبير ديگرى از او نقل مى كند: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ؛[42] پروردگارا اين شهر (مكه) را شهر امنى قرار ده، و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار».
در آيه قبل، نعمت امنيت بر مسائل اقتصادى مقدم ذكر شده و در آيه دوم بر توحيد، گويى اشاره به اين دارد كه نه دين و نه دنيا بدون امنيت در محيط، تأمين نمى شود.
قرآن حتى ناامنى را از كُشت و كشتار بدتر مى شمرد، و مى گويد: «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ؛[43] فتنه از كشتار هم بدتر است».
اگرچه فتنه معانى زيادى دارد - مانند شرك، شكنجه و آزار و فساد - ولى هيچ بعيد نيست كه مفهوم آيه فوق آن چنان گسترده باشد كه همه اين معانى را شامل شود. بنابراين ايجاد ناامنى و فساد در سطح جامعه چيزى بالاتر از خونريزى است؛ چراكه هم سرچشمه خون ريزى مى شود و هم مفاسد ديگر.
اين نكته نيز گفتنى است كه در اسلام نوعى امنيت پيش بينى شده كه در هيچ قانونى از قوانين دنيا وجود ندارد و آن امنيت حيثيت و آبروى افراد، حتى در محيط افكار ديگران است.
به تعبير گوياتر، اسلام اجازه نمى دهد كه هيچ مسلمانى نسبت به ديگران سوء ظنّ و بدگمانى داشته باشد و در محيط فكر خود حيثيت و آبروى ديگران را مخدوش سازد. در همين زمينه در آيه 12 سوره حجرات مى خوانيم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چراكه بعضى از گمانها گناه است، و [هرگز در كار ديگران] تجسّس نكنيد».
اسلام مى خواهد در جامعه اسلامى امنيت كامل حكم فرما باشد؛ نه تنها مردم نسبت به يكديگر تهاجم نكنند، بلكه از نظر زبان و از آن بالاتر از نظر انديشه و فكر يكديگر نيز در امان باشند و هركسى احساس كند ديگرى در منطقه افكار خود، تيرهاى تهمت را به سوى او نشانه گيرى نمى كند و اين امنيتى است در بالاترين سطح، كه جز در يك جامعه مؤمن و داراى قوانين اسلامى امكان پذير نيست.
قابل توجه اينكه نهى از كثيرى از گمان ها شده، ولى به هنگام بيان علت مى گويد بعضى از گمانها گناه است. اين تفاوت تعبير ممكن است از اين جهت باشد كه گمانه اى بد در حق ديگران گاه مطابق واقع و گاه بر خلاف واقع است و از آنجا كه نوع دوم گناه است، بنابراين بايد از همه گمان هاى بد كه تحت عنوان «كثيراً مِنَ الظَّنِ» واقع شده، دورى كند.
آخرين نكته در اين بحث اينكه: اسلام تا آن حد به امنيت داخلى جوامع اسلامى اهميت داده است كه توسل به زور و نيروى نظامى را در اختلاف و كشمكش هاى داخلى، در صورتى كه شيوههاى مسالمت آميز اثر بخش واقع نشود تجويز كرده است. در آيه 9 سوره حجرات، كه به يك معنا سوره امنيت است، در مى خوانيم: «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِىءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛ مؤمنان برادر يكديگرند، پس بين دو برادر خود صلح و آشتى برقرار سازيد و تقواى الهى پيشه كنيد، تا مشمول رحمت او شويد».
در تعبيرات اين آيه درست دقّت كنيد؛ بند بند آن از برنامه ريزى دقيق براى پايان دادن به هرگونه ناامنى اجتماعى، با استفاده از بهترين روش هاى مسالمت آميز و سرانجام توسّل به زور - اگر روش هاى ديگر مفيد واقع نشود - حكايت دارد.
بديهى است مخاطب در اين آيه، مجموعه جامعه اسلامى و يا به تعبير ديگر حكومت اسلامى است.
پنجم: ضمانت هاى اجرايى قوى
قوانين جهان به تنهايى خطوط سياهى روى صفحات كاغذ است. نهايت تأثيرى كه ذاتاً دارد، يك نصيحت و اندرز بدون ذكر دليل است. به تعبير ديگر قوانين تنها جنبه ذهنى و فكرى دارند و براى اينكه ارزش اجتماعى پيدا كنند، نيازمند به پشتوانه اى است كه افراد جامعه را ملزم به تبعيت از آن كند. اين پشتوانه همان چيزى است كه آن را «ضمانت اجرايى» مى گويند.
از اين مقدمه به خوبى روشن مى شود كه ارزش يك قانون، به قوّت و قدرت ضمانت اجرائى آن بستگى دارد. هر قدر ضمانت اجرايى يك قانون قويتر و عادلانه تر باشد، ارزش اجتماعى آن قانون بيشتر است.
بسيارى از ضمانت هاى اجرايى قوانين ضايعاتى دارد و مشكلاتى در سطح جامعه ايجاد مى كند، و گاه سبب درگيرى و بدبينى و بى اعتمادى مى گردد، و يا قانون را به صورت خشن جلوه مى دهد كه اين مسئله خود ضايعه بزرگى است.
اگر ضمانت اجرائى، بر مبانى فرهنگى و اخلاقى و عاطفى جامعه تكيه داشته باشد، هيچ يك از اين عيوب حادث نمى شود.
دنياى امروز براى اجراى قوانين خود در بن بست سختى گرفتار است.
اين بن بست از اينجا ناشى مى شود كه از يك سو عملًا چيزى جز مجازات هاى مادى اعم از جسمى و نقدى، براى ضمانت اجرا پيدا نمى شود، و از سوى ديگر مجازات هاى خشن مانند مجازات اعدام را حتى در برابر فجيع ترين قتل ها و جنايت ها توصيه نمى كنند.
محروم بودن از ضمانت اجرايى درونى و عاطفى، و ضعف و ناتوانى ضمانت هاى اجرايى خارجى، سبب شده كه روز به روز قانون شكنى و تخلف و بى اعتنايى به مقررات، در سطح جهانى گسترش پيدا كند و نشانه آن توسعه روز افزون تشكيلات قضايى، و همچنين زندان ها در كشورهاى مختلف است. اين وضع را كه مى توان از آن به عنوان «بحران ضمانت اجرايى» نام برد، پيامدهاى نامطلوبى دارد و جوامع انسانى بهاى سنگينى براى آن مى پردازد، كه شواهد آن را در پيشرفته ترين كشورهاى صنعتى جهان مى توان يافت. عيب ديگر ضمانت هاى اجرايى در قوانين جهان امروز تكيه انحصارى بر كيفرها و محروم بودن از ضمانت اجرايى مثبت، يعنى تكيه بر پاداش ها است.
انسان معجونى از جاذبه و دافعه يا ميل به جلب منافع و دفع زيان ها است، و براى اجراى قوانين بايد از هر دو جنبه كمك گرفت. در حالى كه در دنياى امروز تنها روى دفع ضررها، آن هم در بخش محدودى تكيه مى شود. دليل آن هم روشن است؛ چون دنياى مادى چيزى ندارد كه به عنوان پاداش در برابر هركس كه عمل به قانون كند، بپردازد.
***
با توجه به اين مقدمات بر مى گرديم به مسأله ضمانت اجرايى در قوانين قرآن و مى بينيم كه قرآن داراى قوى ترين و جامع ترين ضمانت اجرايى است، و اين امتيازى منحصر به فرد محسوب مى شود.
در قرآن سه نوع ضمانت اجرائى در نظر گرفته شده است:
1. ضمانت اجرايى به وسيله حكومت اسلامى.
2. ضمانت اجرايى به وسيله نظارت عمومى.
3. ضمانت درون ذاتى يا به تعبير ديگر، ايمان و اعتقاد به مبانى اسلام و مسائل اخلاقى و عاطفى.
در مورد اوّل، حكومت اسلامى موظف است، با هرگونه تخلّف از قانون قاطعانه برخورد كند. نخستين كارى كه پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله بعد از هجرت به مدينه و بر طرف شدن موانع به آن مبادرت ورزيد، تشكيل حكومت اسلامى و تبيين قوانين اسلام بود و هرگونه تخلف از آن را گناه و قابل تعقيب شمرد.
قوانين قرآن را مرزهاى الهى شمرد، و براى هركس كه از اين مرزها بگذرد مجازاتى تعيين كرد.
از يك طرف، متخلّفين را ظالم شمرد، و فرمود: «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُوْلئِكَ هُمْ الظَّالِمُونَ؛[44] هر كس از حدود الهى تجاوز كند، ستمكار است».
و از سوى ديگر بر مبارزه با ظالمان تأكيد كرد.
هنگامى كه قرآن مى گويد: «ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب آسمانى و ميزان [شناسايىِ حق از باطل و قوانين عادلانه] نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند»،[45] مفهومش اين است كه شخص رسول اللّه صلّى الله عليه و آله كه خاتم و بزرگ انبياء است، بيش از همه كس اين مسؤوليت را بر عهده دارد.
اينها همه از يك سو، از سوى ديگر فرد فرد امت اسلامى را موظف به نظارت بر اجراى قوانين الهى كرده، و طبق برنامه امر به معروف و نهى از منكر همه را مكلّف ساخته كه در برابر تخلّف از قوانين الهى بى تفاوت نمانند.
در يك جا مى فرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؛[46] مردان و زنان باايمان، ولىّ [و يار و ياور] يكديگرند، امر به معروف، و نهى از منكر مى كنند، نماز را برپا مى دارند، و زكات را مى پردازند، و خدا و پيامبرش را اطاعت مى كنند».
اهمّيت اين دو وظيفه به قدرى است كه در آيه فوق، حتى بر نماز و زكات و اطاعت از خدا و رسول مقدّم داشته شده، و اين تقديم به خاطر آن است كه تا نظارت عمومى بر اجراى قوانين و حدود الهى نباشد، پايه هاى نماز و زكات و اطاعت از خدا لرزان خواهد بود.
و در جاى ديگر، هنگامى كه صفات ويژه مجاهدان راه خدا را، همان ها كه جان و مال خويش را به خدا مى فروشند و بهشت از او مى خرند را مطرح مى كند، بعد از بيان شش صفت از اوصاف ويژه آنها، مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنْ الْمُنكَرِ وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ؛[47] امركنندگان به معروف و نهى كنندگان از منكر، و حافظان حدود [و مرزهاى] الهى، [مؤمنان حقيقى اند]».
جالب توجه اينكه: چون امر به معروف و نهى از منكر، مراحل مختلفى دارد - از نصيحت و ارشاد و اندرزهاى دوستانه شروع مى شود و تا مرحله شدت عمل پيش مى رود - آن را به دو بخش تقسيم مى كند و بخش اوّل را در اختيار همگان گذارده، و بخش دوم را در اختيار يك گروه ويژه كه زير نظر حكومت الهى اقدام مى كند قرار مى دهد، و در اشاره به اين تقسيم مى فرمايد: «وَ لْتَكُنْ مِّنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛[48] و [براى رسيدن به وحدت] بايد از ميان شما، جمعى دعوت به نيكى، و امر به معروف و نهى از منكر كنند و رستگاران آنها هستند».
بديهى است امتى كه نظارت بر اجراى قوانين را يك وظيفه عمومى مى شمارد و همه افراد جامعه، در اين احساس مسؤوليت شريك اند، قانون در ميان آنها احترام خاصى خواهد داشت، و به موقع اجرا مى شود.
از مرحله نظارت عمومى كه بگذريم سخن از نظارت درونى، روحى، اعتقادى و وجدانى افراد بر حسن اجراى قوانين به ميان مى آيد كه از يك نظر، قدرت و قوتش از همه بيشتر است.
ايمان به مبدء، يعنی خداوندى كه در همه حال نزد همه ناظر و حاضر است و از آنها به خود آنها نزديك تر است: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ؛[49] و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!»؛ خدائى كه «گردش چشم خيانتكار را مى بيند و از اسرار درونى سينه ها آگاه است؛ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ».[50]
خدائى كه زمين و زمان و حتى اعضاى تن انسان را مراقب او ساخته و شاهد و گواه او بوده است.[51]
و ايمان به دادگاه بزرگ قيامت كه اگر به اندازه سنگينى ذره اى كار نيك يا بد در پرونده انسان باشد در برابرش حاضر مى كنند و پاداش و كيفر آن را مى بيند: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَه».[52]
تنها نمونه هاى بالا نيست كه آثار ايمان به مبدء و معاد را منعكس مى كند؛ صدها نمونه از اين آيات درقرآن مجيد داريم كه اعتقاد به آنها بهترين ضامن اجراى قوانين الهى است.
چقدر تفاوت است بين كسى كه ناظر او تنها نيروى نظامى و انتظامى و قانون است كه عدد آنها از يك در هزار كمتر و با محدوديت هاى فراوانى كه براى نظارت در اعمال ديگران دارند، و تشريفات مخصوصى كه براى ورود به حريم خصوصى و منازل از نظر آنها لازم است، و بين كسى كه در همه جا و در همه حال، بدون استثناء خود را تحت مراقبت دائمى علم خداوند و فرشتگان مى بيند و معتقد است كه تمام موجودات اطراف او و حتى پوست هاى تنش، اعمال او را در خود حفظ مى كنند و به موقع بازگو مى كنند.
اين ضمانت اجرا، چيزى است كه در دنياى مادى ابداً وجود ندارد و به همين دليل ضمانت هاى اجرايى ديگر هرگز نتوانسته است جلو تخلفات ديگر را بگيرد. در حالى كه در يك محيط مذهبى واقعى مانند عصر حيات پيامبر صلّى الله عليه و آله كه اين ضمانت اجرا فعّال بود، تخلفات قانونى بسيار ناچيز بود. در آن زمان زندانى مطلقاً وجود نداشت و دادگاه كمتر تشكيل مى شد. فقط گهگاه افرادى در مسجد خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله مى آمدند و دعاوى خود را مطرح مى كردند و در همان جا پاسخ مى شنيدند.
هم اكنون نيز در جوامع مذهبى، مخصوصاً در ايام مذهبى - از جمله در ماه مبارك رمضان در محيط ما - حجم جنايات و تخلفات به حداقل مى رسد.
ششم: احياى ارزش هاى معنوى
با اينكه وجود انسان تركيبى است از ماده و معنى، جسم و روح، و زندگى او نيز از دو بخش تشكيل شده، زندگى مادى و معنوى، ولى در دنياى مادى، تمام قوانين ناظر به ارزش هاى مادى است. هر كار و عملى كه به مسائل مادى جامعه لطمه اى نزند، از نظر آنها مجاز است. تصويب بسيارى از قوانين شرم آور كه ذكر آن مشمئز كننده است، از سوى آنان در همين راستا است. در حالى كه اين جداسازى ارزش های معنوی و مادّی، نه تنها ضربه به شخصيت والاى انسان مى زند و او را تا سر حد يك حيوان تنزل مى دهد، بلكه همان ارزش هاى مادى نيز به خطر مى افتد. چراكه جداسازى اين دو از يكديگر عملًا ممكن نيست.
ولى قرآن از آنجايى كه هماهنگ با خلقت و فطرت انسان است، هم ارزش هاى مادى، و هم ارزش هاى معنوى را در نظر مى گيرد.
به هنگامى كه سخن از انتخاب همسر به ميان مى آورد، مى گويد: «الزَّانِى لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لَايَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ؛[53] مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند، و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى آورد، و اين كار بر مؤمنان حرام شده است».
و نيز مى فرمايد: «قُلْ لَّايَسْتَوِى الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛[54] بگو: [هيچ گاه] ناپاك و پاك مساوى نيستند، هرچند فزونى ناپاكها، تو را به شگفتى اندازد، از [مخالفت] خدا بپرهيزيد اى صاحبان خرد، تا رستگار شويد».
روشن است كه خبيث و طيّب در اين آيه، يا ناظر به پاكى و ناپاكى معنوى است و يا حداقل عام است، و مادى و معنوى را شامل مى شود. بنابراين هرگز فزونى آلودگى ها و شيوع ناپاكى ها ، نمى تواند دليل بر مشروعيت و حقانيت آنها باشد.
اين مسأله مخصوصاً در قوانين و دستورات مربوط به ازدواج با زنان، بهتر مشخص مى شود. زيرا بسيار مى شود كه زيبايى ها ى ظاهرى و معنوى در دو جهت متضاد قرار مى گيرند؛ جمال ظاهر با آلودگى باطن، و حسن باطن با عدم جمال ظاهر، همراه مى شود. قرآن در اينجا كفّه سنگين را از آن جمال باطن و زيبايى روح و جان و اخلاق و ايمان مى داند، مى فرمايد: «وَ لَاتَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّنْ مُّشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لَاتُنكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُّشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ؛[55] و با زنان مشرك و بت پرست، تا ايمان نياورده اند، ازدواج نكنيد، [اگرچه مجبور شويد با كنيزان ازدواج كنيد، زيرا] كنيز با ايمان، از زن [آزاد] بت پرست، بهتر است، هرچند [زيبايى يا ثروت او] توجه شما را به خود جلب كند، و زنان [قوم] خود را به ازدواج مردان بت پرست، تا ايمان نياورده اند، در نياوريد، ([زيرا] غلام باايمان، از مرد [آزاد] بت پرست، بهتر است، هرچند [ثروت يا موقعيّت او،] توجه شما با به خود جلب كند، آنها دعوت به سوى آتش مى كنند، و خدا به فرمان خود، دعوت به بهشت و آمرزش مى نمايد».
متأسفانه ناديده گرفتن ارزش هاى معنوى در وضع قوانين و مقررات اجتماع در دنياى امروز، عامل مهم بسيارى از نابسامانى ها است، ولى آنها در واقع راهى به سوى اين ارزش ها ندارند. چراكه پذيرش اين ارزش ها بدون قبول يك جهان بينى معنوى كه آنها را محترم مى شمرد، امكان پذير نيست و دنياى مادى از وصول به آنها محروم است.
هفتم: اصول ثابت و متغير
مى دانيم مسلمين جهان با الهام از قرآن و احاديث مسلّم اسلامى، پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله را «خاتم انبياء»، و آيين اسلام را يك «آيين ابدی» مى دانند. با قبول اين عقيده، مسأله مهمى پيش مى آيد و آن اينكه: با توجه به دگرگونى دائمى زندگى اجتماعى انسانها، چگونه ممكن است احكام و مقرراتى ثابت و جاويدان بماند، و نيازهاى متغير با قوانين ثابت چگونه قابل توجيه است؟!
قوانين قرآن اين مشكل بزرگ را حل كرده به اين طريق كه ما دو بخش ممتاز در اين قوانين مى بينيم قوانين كلى كه اصل آنها ثابت است، امّا مصداق آنها با گذشت زمان تحوّل مى يابد و قوانين خاص و به اصطلاح جزئى كه تغييرى در آن نيست.
توضيح اينكه: آيه اى در قرآن مجيد در آغاز سوره مائده، مؤمنان را مخاطب مى كند و مى گويد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛[56] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به پيمانها [و قراردادها)]وفا كنيد!». اين آيه يك اصل كلى است كه در تمام اعصار و قرون حاكميت دارد، هرچند موضوع و مصداق آن در تغيير است. مثلًا با گذشت زمان يك سلسله روابط حقوقى جديد و قراردادهاى تازه در ميان انسانها پيدا مى شود كه در زمان نزول قرآن وجود نداشت؛ مثلًا در آن زمان چيزى به نام بيمه يا انواع مختلف شركت ها كه در اين عصر و زمان بر حسب احتياجات روز به وجود آمده، ديده نمى شود. ولى قانون كلى بالا تمام اينها را شامل مى شود و هر نوع قرارداد تازه و معامله جديد و عقود و پيمان هاى بين المللى كه تا پايان جهان بر حسب نيازها به وجود آيد و با اصول كلى قراردادهاى اسلامى سازگار باشد، مشمول آن خواهد بود.
در اسلام بطور كلى و در قرآن بخصوص از اين گونه قوانين فراوان است مثلًا: در آيه 78 سوره حج مى خوانيم: «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ؛ در دين [اسلام] كارِ سنگين و سختى بر شما قرار نداد».
بنابراين اگر يكى از تكاليف اسلامى در شرايط خاصى، فوق العاده شاقّ و سنگين گردد، خود به خود از وجوب و الزام خارج مى شود. به عنوان مثال وضو گرفتن در شرايط سخت مبدّل به تيمم مى شود، نماز ايستاده به نشسته، و نماز نشسته مبدل به خوابيده، و روزه مبدل به قضا مى گردد و حج در چنين شرايطى برداشته مى شود و ... .
در آيات متعدّدى از قرآن، اشاراتى به قاعده «لا ضرر» در موارد خاصى شده كه نشان مى دهد امورى كه به هر حال، موجب ضرر و زيان است، ممنوع شمرده شده است. به اين ترتيب، كليه احكام و مقررات اسلامى كه به صورت حكم عام بيان شده، به موارد ضرر و زيان كه مى رسد، محدود مى شود.
قرآن در مورد زنان مطلّقه مى گويد: «به آنها زيان نرسانيد؛ وَ لاتُضآرُّوهُنَّ».[57]
در جاى ديگر مى گويد: رجوع در عدّه، نبايد به قصد ضرر و زيان باشد: «وَ لاتُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً؛[58] و آنها را به خاطر زيان رساندن نگاه نداريد».
و در مورد وصيت مى گويد: نبايد هدف، زيان رساندن به ورثه باشد: «مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ؛[59] پس از انجام وصيّتى كه به آن سفارش شده، و اداى دين، به شرط آنكه [از طريق وصيّت و اقرار به دين،] به ورثه ضرر نزند».
و در مورد گواهان يا نويسندگان اسناد مى فرمايد: «و نبايد به نويسنده و شاهد، [به خاطر حق گويى،] زيانى برسد؛[60]وَ لايُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ».[61]
اين قاعده كه به صورت گسترده تر در روايات اسلامى مطرح شده، از قواعد مهمى است كه احكام اسلام را - از طريق دگرگون شدن موضوعات - بر نيازها و ضرورت هاى واقعى هر زمان تطبيق مى دهد كه شرح آن در كتب قواعد الفقهيه داده شده است.
همچنين قاعده عدل و انصاف و عدم تكليف به ما لايطاق و مقابله به مثل در مسائل مربوط به جنايات و قصاص و ضرر و زيان هاى مالى كه همه ريشه هاى قرآنى دارد، شواهد ديگرى بر اين مدّعا است.
كوتاه سخن اينكه: با توجه به خاتميّت پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله - طبق آيه 40 سوره احزاب - و ابدى بودن قرآن مجيد، قوانينى كه در قرآن آمده، آنچنان دقيق طراحى شده، كه گذشت زمان و دگرگونى نيازهاى بشرى، گرد و غبار كهنگى بر آن نمى پاشد و در عين برطرف ساختن نيازهاى اساسى عصر پيامبر صلّى الله عليه و آله كه عصر نزول قرآن است، به اعصار و قرون بعد نيز ناظر است. يك نمونه جالب آن آيه «اِعدادِ قُوا» و تهيه نيرو براى حفظ اسلام و مسلمين به چشم مى خورد: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ؛[62] براى مقابله با آنها (دشمنان)، هرچه در توان داريد از نيرو و از اسب هاى ورزيده آماده سازيد، تا به وسيله آن، دشمن خدا و دشمن [شناخته شده] خويش را بترسانيد!».
از يك سو انگشت روى مركب هاى مورد نياز آن زمان مى گذارد و سخن از اسب هاى ورزيده به ميان مى آورد و از سوى ديگر، يك اصل كلى كه براى آن زمان و هر زمان ديگر تا دامنه قيامت مقبول است را يادآور مى شود و آن «فراهم ساختن انواع نيروها» است، كه شامل تمام وسائل ديروز و امروز و فردا مى شود.
و جالب تر اينكه مى گويد: همه اينها براى آن است كه دشمن را بترسانيد و مانع تجاوز و جنگ شويد، نه براى اينكه خونريزى بيشترى صورت گيرد.[63]
منبع: پيام قرآن
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.