نقد دیدگاه وهابیان در تقسیمبندی «استغاثه» و شرک انگاری برخی از مصادیق آن
سعید غلامزاده، حمیدرضا غلامینژاد
مقدمه
قدرت محدود انسان از یکسو و تنوع و پیچیدگی نیازهایش از سوی دیگر، او را به درک این مهم نائل میکند که ادامه زندگی بدون کمکگرفتن از دیگران، اگر غیر ممکن نباشد، بسیار سخت و رو به افول خواهد بود.
وهابیان، حاجتخواهی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم)، ائمه(علیهم السلام) و صالحان را عملی مشرکانه خوانده و آن را بدترین و بزرگترین نوع شرک ، خط مقدم جنگ با توحید و بزرگترین مخالفت صورتگرفته با آن توصیف کردند.[1] این در حالی است که نصوص مختلفی در قرآن کریم و سیره نبوی وجود دارد که مشروعیت درخواست از غیر خداوند، در آنها دیده میشود؛ اما کج اندیشانی مانند وهابیان، پا را از حریم شریعت فراتر نهاده و مسلمانان را به شرک متهم میکنند؛ از آن جهت که استغاثه به غیر خدا از سوی وهابیان، بهعنوان ناقض اسلام معرفی شده، بر هر مسلمان لازم و ضروری است، حکم این مسئله را بداند.
نوشته پیشرو سعی دارد، تا با روشی توصیفی – تحلیلی و نگاهی محققانه، آراء و افکار وهابیان را مورد واکاوی قرار داده و نظریه صحیح در این مورد را، پیشروی مخاطب قرار دهد.
از جمله کتابهایی که از گذشته تاکنون، با محوریت مسئله استغاثه، توسط مخالفین و موافقین آن نگاشته شده است، موارد زیر هستند که عبارت اند از:
1. الإغاثة بأدلة الاستغاثة: حسن علی السقاف؛
2. رسالة فی جواز الاستغاثة والتوسل: سیدیوسف البطاح الاهدل الزبیدی؛
3. شواهد الحق في الإستغاثة بسید الخلق: یوسف اسماعیل النبهانی؛
معناشناسی واژگان
توحید و شرک
واژۀ توحید، مصدر باب تفعیل از ریشۀ وحد بهمعنای انفراد و تنهایی است.[2] ابنمنظور در تعریف این واژه میگوید: «الشِّرکة و الشُرکة»؛ بهمعنی مشارکت و شریکشدن دو یا چند نفر با یکدیگر.[3]
معنای اصطلاحی توحید که مورد قبول عموم مسلمین است، عبارت است از یگانه دانستن خدا. ابنعثیمین در تفسیر مراتب مختلف توحید، همین معنا را اراده کرده است؛[4] چنانکه علامه طباطبایی نیز، جوهرۀ اصلی معنای توحید را، اعتقاد به بیهمتا و یگانهبودن خدا میداند.[5]
پس از شناخت معنای واژههای توحید و شرک ، نخستین سؤالی که به ذهن میآید، آن است که با توجه به مشترک بودن بسیاری از صفات میان خالق و مخلوق، مانند علم و قدرت و حیات، محدودۀ توحید و شرک تا کجاست؟ پاسخ به این پرسش سبب طرح مبحثی بهنام مراتب و اقسام توحید شده است.
مراتب توحید و شرک
وهابیان، تقسیمی متفاوت از دیگر مسلمان[6] برای توحید ارائه داده و توحید را سه قسم میدانند که عبارت اند از:
1. توحید اسماء و صفات؛
2. توحید ربوبی؛
3. توحید الوهی؛
ابنعثیمین اقسام سهگانۀ توحید را اینگونه شرح میدهد:[7]
1. توحید الوهیه این است که فقط خدا پرستیده شود.
2. توحید ربوبیه این است که خلق، ملک و تدبیر فقط به خدا نسبت داده شود.
3. توحید اسماء و صفات عبارت است از، یگانهدانستن خدا در اسماء و صفاتش.[8]
البته ناگفته نماند که این تقسیم بندی وهابیان در نگاه برخی عالمان اهل سنت، به هدف تشبیه مسلمانان به کفار و تکفیر آنها صورت گرفته است.[9]
استغاثه و دعا
مفهومشناسی استغاثه
زبیدی در تعریف معنای استغاثه چنین مینویسد:[10] استغاثه بهمعنای طلب غوث است که عبارت است از رهایی از سختی و مصیبت و نیز، کمک برای نجات از سختیها.[11] معنای اصطلاحی استغاثه نیز تفاوتی با معنای لغوی آن ندارد.[12]
دعا
معانی مختلفی برای این ماده گفته شده است. ابن فارس مینویسد: معنای دعا از ریشه (د، ع، و) این است که چیزی با صوت و کلام تو، به سوی تو میل کند.[13]
الف: طلب و سؤال
به گفتۀ العروسی، در قرآن و روایات، بیشترین موارد کاربرد واژۀ دعا و مشتقات آن، در معنای طلب و سؤالکردن است.[14]
«هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ»؛ (آنجا و در آن وقت بود که زکریا پروردگار خود را خواند. گفت: پروردگارا از جانب خود به من فرزندی پاکیزه عطا کن که تو شنوای دعایی).[15]
ب: ندا
راغب، دعا را بهمعنی ندا میداند و در توضیح این ریشه میگوید: «الدُّعَاء كالنّداء»؛ (دعا همانند ندا است).[16]
ج: نامگذاری
بعضی از ارباب لغت، دعا را بهمعنی نامگذاری گرفته و چنین تعریف کردهاند: «دعوت الولد زيدا وبزيد إذا سميته بهذا الاسم»؛ (و فرزند را زید خواندم؛ یعنی او را زید نامیدم).[17]
د: تشویق و ترغیب
مانند کاربرد یکی از مشتقات مادۀ دعا در آیۀ «وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى دَارِ السَّلامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ»؛ (و خدا به دارالسلام دعوت میکند و هر کس را بخواهد هدایت میکند).[18]
هـ: استغاثه (دعای عبادی)
فراء در توضیح معنای آیۀ «وادعوا شهداءكم من دون الله»[19] میگوید: ادعو بهمعنای استغیثوا است.[20]
از میان آنچه در توضیح دعا گفته شد، واژه دعا در لغت به معنای عبادت و مترادف عبادت نیست؛ بلکه دعا بهمعنی جلب نظر دیگری است که به اهداف مختلف صورت میپذیرد؛ گاه برای برآوردن حاجتی از داعی است و گاه برای آگاهکردن مخاطب نسبت به امر ثالث، یا به قصد دیگر.
وهابیان و شرک انگاری استغاثه
اقسام استغاثه از نظر وهابیان
وهابیان استغاثه را بر اساس حاجتی که داعی (استغاثهکننده) میطلبد، و مخاطبی که برای اجابت خواستهاش برگزیده (مدعو)، به چهار قسم تقسیم میکنند.
1. طلب حاجتی عادی از زندۀ حاضر
وهابیت با استدلال به آیۀ 15 سورۀ قصص[21] که دربارۀ حضرت موسی(علیه السلام) است، این نوع از طلب، از غیر خدا را جایز میدانند.[22]
2. طلب حاجتی مافوق بشری از زندۀ حاضر
در این نوع از استغاثه که در زمان ما کمتر مصداق پیدا میکند، داعی از یک فرد زنده که نزد او حاضر است میخواهد که مثلاً بیماری لاعلاجش را شفا دهد. وهابیت این نوع کمکخواهی از غیر خدا را، از مصادیق شرک میدانند.[23]
3. طلب از زندۀ غایب (خواه حاجت عادی باشد، یا مافوق بشری)
یعنی درخواست کمک از فرد زندهای که حاضر نیست؛ مثل اینکه از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) که شیعیان به زندهبودن او اعتقاد دارند استمداد شود. وهابیان این مورد را نیز، شرک و خروج از دین میدانند. [24]
4. طلب از اموات (خواه حاجت عادی باشد یا مافوق بشری)[25]
استغاثههایی که مسلمانان انجام میدهند، غالباً از همین قسم هستند و به همین دلیل، مخالفت وهابیت با مسلمانان نیز بیشتر به این نوع استغاثه برمیگردد. از نظر وهابیان، چنین استمدادی بارزترین مصداق شرک و نامشروعترین نوع طلب از غیر خدا است.[26]
بنابر آنچه بیان شد، وجه مشترک سه قسم استغاثۀ مشرکانه وهابیان آن است که در هر یک از آنها، توانایی یا تواناییهای فوق بشری برای مدعو در نظر گرفته شده است.
تبارشناسی شرک استغاثه
با توجه به انواع سهگانۀ توحید و شرک از منظر وهابیان، باید دید در اعتقاد آنها، استغاثه مبتلا به کدام یک از انواع شرک است.
1. درخواست حاجت مافوق بشری از مدعو زندۀ حاضر
وهابیان معتقدند، «دعا» و طلب حاجت یک نوع عبادت، بلکه برترین و افضل عبادات است. معنی این سخن آن است که تمام انواع استغاثه، از جمله درخواست حاجتهای فوق بشری از مدعو زندۀ حاضر، پرستش غیر خدا و شرک در عبادت است؛ همچنین معتقدند، اجابت درخواستهای خارقالعاده از شئون ربوبیت است و درخواست آنها از غیر خدا بهمعنی اعتقاد به ربوبیت برای مخلوقات است؛ بنابراین این قسم از استغاثه، ناقض توحید الوهی و ربوبی است.
2. درخواست از غایب
بر اساس توضیحی که در قسم قبلی گذشت، این قسم از استغاثه نیز، از سوی وهابیان، عبادت غیرالله شمرده شده و شرک الوهی قلمداد میگردد؛ به علاوه اینکه، چنین استغاثهای مستلزم انتساب یکی از صفات الهی (علم غیب) به مخلوقات است؛ از این جهت که مدعو صدای داعی را میشنود و به او علم دارد، نوعی ربوبیت برای مدعو در نظر گرفته شده؛ لذا مبتلا به شرک در ربوبیت هم خواهد بود.
3. درخواست از میت
این قسم نیز، از نظر مراتب شرک ، همانند استغاثه به غایب است؛ یعنی همواره مبتلا به شرک در عبادت و شرک در ربوبیت خواهد بود.
نقد اصل دیدگاه
نظریۀ وهابیت در باب استغاثه به غیر خدا، دارای اشکالات درونی و ساختاری اساسی است؛ درحقیقت نظریۀ وهابیت، ناقص، مبهم و غیر منسجم است.
1. بیتوجهی به شرط اصلی
وهابیان برای تعیین حکم استغاثه، حالات مختلف «مدعو» و صورتهای مختلف «حاجت» را در نظر گرفتهاند؛ لکن از توجه به خود داعی و نیتها و عقاید او که انجامدهندۀ فعل است غفلت ورزیدهاند؛ درحالیکه بر اساس آیات قرآن و روایات، از جمله روایت معروف «إنّما الأعمالُ بالنِیّات»، ارزش یک عمل بیش از آنکه به خود عمل بستگی داشته باشد، به فاعل آن بستگی دارد. نیتها و عقاید فاعل در یک عمل تا آن اندازه تأثیر گذارند که میتوانند سجده و نماز را بهدلیل آلوده بودن به ریا، از برترین مصداق عبادت به یکی از مصادیق شرک و نفرینی بر فاعل[27] تبدیل کنند؛ چنانکه میتوانند، سجده بر غیر خدا را به عملی پسندیده و مورد رضای خدا مبدل گردانند که پرهیز از آن، استحقاق عذاب و لعنت ابدی را دربردارد؛ همانگونه که در داستان سجدۀ ملائکه بر حضرت آدم(علیه السلام) اتفاق افتاد.[28]
2. بدعتگذاری در شروط ارائهشده
باید از وهابیان پرسید که مرجع ملاکها و شروطی که برای استغاثۀ مشرکانه ذکر کردهاند چیست؟ آیا در آیات قرآن گفته شده که «درخواست حاجت از میت و غایب و نیز درخواست حاجت خارق العاده از غیر خدا، شرک است؟» یا پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) چنین شروطی را برشمردهاند؟ یا چنین چیزی از سلف نقل شده است؟
در حقیقت، وهابیان با کنار هم گذاشتن برخی قرائن و شواهد، شروط و ملاکهای مذکور را ابداع کردهاند. آنها خود را با دو دسته آیات مواجه میدیدند؛ از یکسو، به برخی آیات برخورد میکردند که لااقل به گمان ایشان، استغاثه از غیر خدا را عملی مشرکانه میخواندند؛ از سوی دیگر، در قرآن و روایات، مواردی از استمداد از غیر خدا را مشاهده میکردند که مورد تأیید شریعت قرار گرفته بود؛ همانند کمکخواهی یک اسرائیلی از حضرت موسی(علیه السلام) در جریان نزاع با یکی از قبطیان که در آیۀ 15 سورۀ قصص نقل شده است.[29]
وهابیان در جمع میان این دو دسته از آیات چنین نتیجه گرفتهاند که چون در این موارد، مدعو زنده و حاضر بوده و حاجت نیز عملی عادی و مقدور اوست، بنابراین استغاثه فقط در این صورت جایز است و در غیر این صورت، حرام و مشرکانه است.
در نقد استنباط وهابیان از این نمونهها باید گفت که اولاً، با توجه به اینکه وهابیان، استغاثه را بزرگترین مانع بر سر اقامۀ توحید میدانند، چگونه ممکن است حدود و شرایط مهمترین هدف انبیا(علیهم السلام)، حتی در یک آیه یا یک روایت بهروشنی و صراحت ذکر نشده باشد؛ در حالیکه احکامِ تخلی و قضای حاجت با جزئیات و بهتصریح، در منابع دینی تبیین شدهاند.
ثانیاً، در آیات و روایات مورد استناد وهابیان، همانند آیۀ 15 سورۀ قصص که بدان اشاره شد، هیچ صراحتی بر شروط مورد نظر وهابیان ندارد؛ بلکه این جماعت با توجه به برخی از جزئیات و غفلت از برخی دیگر از جزئیات، شروط مورد نظر خود را برداشت کردهاند؛ مثلاً در داستان استغاثه به حضرت موسی(علیه السلام) علاوه بر زنده و حاضر بودن مدعو و مقدور بودن حاجت، خصوصیات و جزئیات دیگری نیز وجود دارند که باید آنها نیز جزء شروط شمرده شوند؛ زیرا مدعو در آن واقعه، مَرد و مُوَحِّد است و با داعی نسبت خانوادگی دارد. داعی نیز مرد و موحد است و بدون اینکه برای مدعو اعتقاد به خالقیت و ربوبیت داشته باشد، رفع ظلم کافری را از او خواسته است؛ بر اساس این آیه، فقط میتوان کمک از مرد موحدی که از بستگان داعی باشد را برای رفع ظلم کافر مجاز دانست. وهابیان بر اساس کدام مبنا و منطق، برخی ویژگیهای موجود در این واقعه را گزینش کرده و بهعنوان شروط جواز استغاثه ذکر کردهاند؟
در متون دینی، مواردی از استغاثۀ مشروع را میتوان یافت که در آن، حاجتی از نوع آنچه وهابیان «درخواست امور خارق العاده» میدانند، از غیر خدا خواسته شده، یا از میت و غایب استمداد شده است که در قسمت ادله جواز استغاثه، خواهد آمد.
3. ناکارآمدی شروط خودساختۀ وهابیان
بر اساس این ملاکهایی که وهابیان ارائه میکنند، نمیتوان تبیینی از مشرکانهبودن استغاثه به غیر خدا ارائه داد؛ بهمنظور روشنساختن این موضوع در دو مبحث جدا، میزان کارآیی ملاکهای استغاثۀ مشرکانه از منظر وهابیان، بررسی و ارزیابی میشود.
الف: بررسی نقش حاجت در شرک آمیز دانستن استغاثه
وهابیان بر این باورند که برخی از حاجتها، آنقدر بزرگ و عظیم هستند که اجابت آنها فقط در حیطۀ قدرت خداست؛ به همین دلیل معتقدند، اگر درخواست اینگونه حاجتها از غیر خدا خواسته شود، حتماً به این معناست که داعی، قدرتی در حد و اندازۀ قدرت خدا برای مدعو در نظر گرفته و او را به خدا تشبیه کرده است؛ لذا برای مشخصکردن این نوع حاجات، از تعبیر «ما لا یقدر علیه الا الله»، آنچه جز خدا کسی توان انجام آن را ندارد استفاده میکنند.[30]
باید گفت که، مافوق بشری بودن یک حاجت، مشرکانه بودن درخواست آن از غیر خدا را تبیین نمیکند؛ از آن جهت که، انجام یک عمل مافوق بشری، صرفاً مخصوص خدا نیست؛ بلکه ممکن است، مقدور ملائکه و اجنه هم باشد؛ به بیان دیگر، درخواست عملی مافوق بشری از یک انسان، در بدترین حالت، مستلزم اعتقاد به قدرتی در حد اجنه و ملائکه برای مدعو است؛ نه اعتقاد به قدرت خدایی برای او.
غیر قابل تشخیص بودن مصادیق «ما لا یقدر علیه الا الله»
تشخیص اینکه چه کارهایی «ما لا یقدر علیه الا الله» هستند (یعنی فقط خدا از عهدۀ انجام آن برمیآید)، از چند طریق ممکن است:
1. مراجعه به آیات و روایات
در هیچ آیه یا روایتی از اهل سنت نیامده است که فلان کار مخصوص خداست و هیچکس از عهدۀ آن برنمیآید.
2. شناخت محدودۀ قدرت مخلوقات
نه در ادلۀ نقلی و نه در ادلۀ عقلی، بیانی که محدودۀ قدرت مخلوقات را تبیین کند وجود ندارد. حقیقت آن است که ما از محدودۀ قدرت بشر هم اطلاع دقیقی نداریم؛ چه رسد به محدودۀ قدرت تمام مخلوقات، اعم از اجنه و ملائکه. این بدان معناست که از این طریق نیز نمیتوان، مصادیق «ما لا یقدر علیه الا الله» را دریافت.
بنابراین، نهتنها راهی برای تشخیص حاجتهای «ما لا یقدر علیه الا الله» وجود ندارد؛ بلکه در واقع، این مفهوم مصداقی ندارد و هیچ حاجتی «ما لا یقدر علیه الا الله» نیست.
آنگاه که صحبت دربارۀ قدرت مخلوقات است، اگر به ذات آنها توجه کنیم، باید گفت مخلوقات قدرتی از خود ندارند و بدون اذن و ارادۀ الهی بر هیچ فعلی قادر نیستند؛ لکن با اذن و ارادۀ الهی، هر مخلوقی از جمله انسان میتواند بر بزرگترین و عظیمترین کارها قادر شود؛ همانگونه که حضرت عیسی(علیه السلام)، به اذن الهی قدرت بر خلق و آفرینش یافت.[31]
ب: بررسی نقش مدعو در شرک آمیز دانستن استغاثه
پایۀ دیگر دیدگاه شرک انگارانه وهابیت درباره استغاثه، به مدعو و نسبت میان او و داعی بازمیگردد؛ در واقع وهابیان، شرک آمیز دانستن استغاثه از رهگذر مدعو را، بر این دو مقدمه مبتنی کردهاند:
1. درخواست از غایب و میت، مستلزم اعتقاد علم غیب برای مدعو است؛
2. علم غیب مخصوص خداست؛
اولاً: درخواست حاجت از غایب و میت، حتماً بهدلیل و معنای اعتقاد به علم غیب برای مدعو نیست؛ بلکه احتمال دیگری نیز وجود دارد که از کلام وهابیان بهدست میآید. توضیح اینکه در برخی روایات آمده است، سلام و صلواتی که مسلمانان به روح پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) میفرستند، بر ایشان عرضه شده و ایشان آنها را جواب میدهند: «إنَّ من أفضل أیامکم الیوم الجمعه فأکثروا علی من الصلاه فیه فإنَّ صلاتکم معروضهٌ علیَّ. قالوا: یا رسول الله کیف تعرض صلاتنا علیک و قد ارمت؟ قال إنّ الله حرم علی الارض ان تأکل اجساد الانبیاء ما من أحد یسلم علی الا رد الله علی روحی حتی ارد علیه السلام».
این روایات با صراحت بیان میکند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم)، سلام مسلمانان را میشنود.
ثانیاً: اختصاص علم غیب به خدا نیز، بر پایۀ منابع دینی، ادعای باطلی است که نقد کامل آن در این مجال نمیگنجد؛ لکن بهاختصار باید گفت که هیچکس مستقلاً نه عالم «غیب» است و نه عالم به «شهادت»؛ لکن هر انسانی به اذن و ارادۀ الهی میتواند به امور غیبی آگاه شود. همانطور که حضرت عیسی(علیه السلام) بر آنچه در اندرون خانه بنی اسرائیل میگذشت آگاه بود[32] و همچنانکه حضرت یعقوب(علیه السلام)، از فاصلۀ بسیار دوری، بوی یوسف(علیه السلام) را استشمام کرد: «انی لاجد ریح یوسف لولا أن تُفنِّدون».[33]
غایب و میتبودن مدعو، تأثیری در مشرکانهبودن استغاثه به غیر خدا ندارد؛ زیرا نه مستلزم علم غیب برای غیر خداست و نه علم غیب مخصوص خداست، تا اعتقاد به علم غیب برای غیر خدا بهمعنی شریک قائل شدن برای خدا قلمداد شود. مراد آیاتی که علم غیب را مخصوص خدا میدانند، بر اساس آیات دیگر، علم غیب استقلالی است.
ادله جواز استغاثه به غیر خدا
پس از آنکه مشخص شد، هیچ دلیلی بر مشرکانه، حرام یا لغو بودن استغاثه وجود ندارد، جای این سؤال است که در منابع معتبر دینی، دلیلی بر جواز این عمل وجود دارد؟ در ادامه بهصورت مختصر، برخی از ادلهای که برای اثبات جواز و مشروعیت استغاثه بدانها استناد شده است، معرفی میشود.
1. استغاثۀ بنیاسرائیل به حضرت موسی(علیه السلام)
آیۀ 160 سورۀ اعراف بهصراحت بیان میکند که بنیاسرائیل، آنگاه که از عطش در تنگنا قرار گرفته بودند، از موسی(علیه السلام) طلب آب کردند؛ در حالیکه هیچ راه عادی و طبیعی برای یافتن آب وجود نداشت:
«وَ أَوْحَيْنا إِلي مُوسي إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً»؛ (و بر موسی(علیه السلام) هنگامی که قومش از وی آب طلب کردند، وحی کردیم که عصای خود را بزند؛ پس از آن دوازده چشمه جوشید).
آنچه قوم حضرت موسی(علیه السلام) از وی طلب کردند، کاملاً مصداق استغاثهای است که وهابیان اعتقاد به مشرکانه بودن آن دارند؛ حال آنکه نهتنها خدا یا موسی(علیه السلام)، آنها را برای این درخواست که به گمان وهابیان شرک است، مذمت یا ارشاد نکردند، بلکه برای اجابت این استغاثه، خدا به موسی(علیه السلام) امر میکند که عصایش را بر سنگ بزند، تا دوازده چشمه برای دوازده قبیلۀ بنیاسرائیل بجوشد و این بهوضوح، دلیل جایز بودن استغاثه به غیر خداست.
2. استغاثۀ صحابه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم)
در روایتی که بخاری و ابن سنی و دیگران، از عبدالله بن عمر نقل کرده اند، عبدالله بن عمر وقتی پایش بی حس شده بود (خواب رفته بود)، مردی به او گفت: محبوبترين فرد را در نزد خود یاد کن (بخوان)؛ سپس ابن عمر گفت: یا محمد(صلی الله علیه واله وسلم)؛ مثل اینکه از بند آزاد شده باشد.[34]
علمایی مانند بخاری،[35] ابن تیمیه،[36] ابن قیم،[37] سخاوی،[38] مزی،[39] شوکانی،[40] صدیق حسنخان،[41] نووی،[42] صالحی شامی،[43] قاضی عیاض[44] و دیگران، این روایت را رد نکردند و این نشان از این است که این روایت، نزد آنها صحیح است.
این استغاثه که بر اساس تقسیمبندی وهابیان در قسم سوم «درخواست حاجت از میت» قرار میگیرد، و از منظر آنها حرام و مشرکانه است، از نگاه صحابه، عملی جایز بوده است. وهابیت معاصر (مخصوصا البانی)، باید پاسخ بدهند كه گفتن «يا محمد» اگر شرک باشد، آيا امكان داشت ابن عمر اين عمل شركی را انجام دهد؟ آیا بخاری که بعد از وفات رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم)، با دستهای خود آن را نوشته، عمل شركی انجام داده است؟
3. صحابه و تعلیم استغاثه
جمع کثیری از علمای اهل سنت از جمله طبرانی،[45] حاکم نیشابوری[46] و ذهبی،[47] روایتی را نقل کردهاند که نشان میدهد، نهتنها صحابه، استغاثه به غیر خدا و از آن جمله استغاثه به پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را مشروع میدانستند، بلکه این عمل را به دیگران نیز تعلیم میدادند.
در این روایت آمده است که عثمان بن حنیف، به کسی که حاجتی داشت تعلیم داد که وضو بگیرد و دو رکعت نماز بگذارد و بعد از نماز، پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را برای قضای حاجتش اینگونه به کمک بخواند: «اللّهم إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّد صلّی الله علیه وسلّم نبی الرحمۀ، یا محمّد إنّی أتوجّه بک إلی ربّی فتقضی لی حاجتی».
فراز پایانی این عبارت، صریح در استغاثه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) است. جالب این است که عثمان بن حنیف بعد از تعلیم این دعا میافزاید: این استغاثه را پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) هنگامی که نابینایی برای شفا نزد ایشان آمده بود، به او تعلیم داده است.
4. استغاثه تابعین به قبر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)
ابن ابی خیثمه درباره محمد بن منکدر از ائمه(علیهم السلام) حدیث و بزرگان تابعین نقل میکند:
«كان مُحَمَّد بن الْمُنْكَدِر يجلس مع أصحابه فكان يصيبه الصمات فكان يقوم كما هو يضع خده على قبر النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثم يرجع فعوتب في ذلك فقال: إنه تصيبني خطره فإذ وجدتُ ذلك استغثت بقبر النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ».[48] (محمد بن منکدر با اصحاب خود مینشست. بیماری او به گونه ای بود که باعث میشد، زبانش بند بیاید؛ به همین علت، او برمیخواست و با همان حال مریضی، گونه اش را بر قبر مبارک رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) میکشید و سپس برمیگشت. اطرافیانش او را به خاطر این کار سرزنش میکردند؛ او به آنها گفت: همانا مرا تکانه ای شدید (بیماری شبیه صرع و یا تشنج شدید) فرا میگیرد؛ وقتی که این حالت را در خودم احساس میکنم، به قبر رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) استغاثه میکنم و پناه میبرم!).
نتیجه
اختلاف وهابیان و دیگر مسلمانان دربارۀ استغاثه به غیر خدا، بر سر این نیست که وهابیان این عمل را در تمام فروض و صورتهایش حرام و مشرکانه میدانند و دیگر مسلمانان آن را همواره جایز و بلااشکال. هر دو طرف، بر سر این نکته اتفاق نظر دارند که کمکخواهی از غیر خدا نیز، همانند بسیاری از اعمال دیگر، در بعضی فرضها جایز و در برخی فرضها ممنوع، حرام و حتی مشرکانه است. شروطی که وهابیان برای استغاثۀ مشرکانه معرفی میکنند، یعنی «ما لا یقدر علیه الا الله» بودن حاجت و غایب یا میتبودن مدعو، در هیچ آیه و روایتی مورد تصریح یا حتی تلویح قرار نگرفته است.
عموم مسلمانان، نیتها و عقاید داعی را ملاک جایز بودن یا حرام و مشرکانه بودن درخواست از غیر خدا میدانند؛ از نظر آنها، مهم نیست داعی از چه کسی طلب میکند؛ همانطور که مهم نیست، چه حاجتی را طلب مینماید، آنچه مهم است، اعتقاد او نسبت به مدعو است؛ اگر او مدعو را رَبّ و صاحباختیار خود و فاعل مستقل بداند و از سر عبودیت از او طلب حاجت کند، مشرک خواهد بود؛ هرچند مدعو زنده و حاضر باشد و داعی از او حاجت بسیار ناچیزی را طلب کند؛ لکن اگر داعی، مدعو را بندهای از بندگان خدا بداند که مورد لطف الهی قرار گرفته و تواناییهایی از سوی خدا به او عطا شده است و با این اعتقاد از او طلب حاجت کند، درخواست او هرچند زندهکردن مردگان باشد، شرک نیست.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.