پاسخ اجمالی:
عناصری که در مقابل صلاح و اصلاح و ترقى جامعه مى ايستند دو دسته اند: 1. مخالفانى كه فهميده با برنامه ريزى و تمام قدرت به مخالفت برمى خيزند. 2. نادانان و ناآگاهانى كه از روى جهالت به مقابله برمى خيزند.
در برابر دسته دوم بايد نرمش نشان داد؛ مقابله به مثل سبب نابودى برنامه هاى تعليم و تربيت است. امّا برخورد با دسته اول كه تعمّدا قصد ضربه زدن دارند و با برنامه ريزى پيش رفته، و جاى برگشتى براى خود باقى نگذارده اند، به گونه ديگر است. گاهى كار به جایى مى رسد كه بايد جواب مشت را با مشت داد. اين در موقعى است كه ديگر قابليّت اصلاح از بين رفته است.
پاسخ تفصیلی:
با وجود توصیه هايی که در آيات و روايات اسلامی بر حلم و بردباری شده، در اينجا این سؤال مطرح می شود که آیا مقابل بدگویی ها و رفتارهای خصمانه، همیشه بايد سكوت كرد، يا مشت را با مشت جواب داد؟ از طرفى در دستورات اسلام مى خوانيم: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ؛[1] هركس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد» و از طرفى هم حلم و بردبارى مورد ترغيب است؛ اين تضاد را چگونه برطرف كنيم؟!
در پاسخ می گوییم كه عناصری که در مقابل صلاح و اصلاح و ترقى جامعه مى ايستند دو دسته اند: 1. مخالفانى كه فهميده با برنامه ريزى و تمام قدرت به مخالفت برمى خيزند. 2. نادانان و ناآگاهانى كه از روى جهالت به مقابله برمى خيزند.
دسته دوم اگر عكس العمل منفى نشان مى دهند و اگر به روى طبيب تيغ مى كشند و در برابر هدايت كننده، چراغ هدايت مى شكنند، بايد در برابر آنها نرمش نشان داد؛ مقابله به مثل سبب نابودى برنامه هاى تعليم و تربيت است. مبلّغين بايد بدانند كه اين راه، حلم و علم مى طلبد. اگر براى خدا تبليغ مى كنيد در برابر نادانانى كه جلوی تبليغ شما را مى گيرند، حلم به خرج دهيد. مگر بزرگترين مبلّغ بشريت، پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله نبود كه انبوه دشمن در احُد دور او را گرفته، پيشانى و دندان او را شكسته، و خون صورت او را گرفته بود و باز هم با همه اینها مى فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ؛[2] خدايا قوم مرا هدایت کن، آنها نادان اند».
در اتفاقات مربوط به فتح مکه نیز نمونه هایی از این حلم والا را می بینیم. آن حضرت با صدور فرمان عفو عمومى قلبها را تسخير و به زير نفوذ الله كشيد. دشمنان توقع داشتند پيامبر صلّى الله عليه و آله حمّام خون راه اندازد و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوى ابوسفيان كرده و شعار انتقام جویی سردادند. ولى همه ديدند پيامبر صلّى الله عليه وآله در وقت انتقام فرمود: «أَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ؛[3] شما آزاديد». ایشان همه را مشمول عفو قرار داد و همين برخورد موجب شد كه دسته دسته و فوج فوج مشركين مكه اسلام آورند.[4]
به طور کلّی و آنچنان که حضرت علی علیه السّلام نیز در حکمت 206 نهج البلاغه تبیین فرموده اند: «أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ؛[5] نخستين نتيجه اى كه شخص بردبار از بردبارى خود مى برد اين است كه مردم در برابر جاهل و نادان از وى حمايت خواهند كرد». اگر شخص عالم و دانشمند و انسان با ايمان و متّقی در برابر اهانت ها و جسارت های افراد نادان و بى ادب، حلم به خرج دهد و عكس العملى از خود ظاهر نكند، مردم به مظلوم بودن او اعتراف مى كنند و به حكم غريزه حمايت از مظلوم كه در بسيارى از انسانها نهفته است، به حمايت از او بر مى خيزند و جاهلِ جسور و بى ادب را بر سر جايش مى نشانند.[6] در واقع این روشی مؤثر در مقابله با جاهلان است، که افراد حليم بواسطه آن دفاع از خود را بر عهده ديگران مى نهند.
برعکس افرادى را سراغ داريم كه با شنيدن يك جمله نامناسب از يك فرد نادان، ناگهان تبديل به كوره اى از آتش مى شوند و عكس العمل هاى تند و شديدى نشان مى دهند كه هم از مقام آنها كاسته مى شود و هم شخص نادان را جسورتر مى كند و هم كسى به يارى آنها برنمى خيزد. در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم: «الْحِلْمُ يُطْفِئُ نَارَ الْغَضَبِ، وَ الْحِدَّةُ تُؤَجِّجُ إِحْرَاقَهُ؛[7] حلم و بردبارى آتش غضب را خاموش مى كند، اما حدت و تندى بر آتش آن مى افزايد».
جالب اينكه افراد سفيه و نادان دوست دارند عكس العملى در برابر آنها نشان داده شود تا به كار خود ادامه دهند و عقده دل را بگشايند، اما هنگامى كه به آنها بى اعتنايى شود غمگين مى شوند. آيا بهتر نيست با بى اعتنايى آنها را غمگين و مأيوس سازيم؟ همان گونه كه اميرمؤمنان عليه السّلام مى فرمايد: «إِذَا حَلُمْتَ عَنِ السَّفِيهِ غَمَّمْتَهُ، فَزِدْهُ غَمّاً بِحِلْمِكَ عَنْهُ؛[8] هنگامى كه در برابر شخص سفيه و نادان بردبارى نشان دهى غمگين مى شود، حال كه چنين است، با حلم خود بر غم و اندوه او بيفزا».[9]
قرآن مجيد در آیه ۶۳ سوره فرقان درباره بندگان خاص خدا مى فرمايد: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ، قالُوا سَلاماً؛ هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گويند]، به آنها سلام مى گويند [و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند]». در جايى ديگر یعنی در آیه ۱۹۹ سوره اعراف، خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ؛ با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان [و با آنان ستيزه مكن]».[10]
به هر حال قرآن كريم راه مبارزه با دشمنان نادان را در آیات ۳۴ و ۳۵ سوره فصلت چنين بيان كرده است: «وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ * وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ؛ هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن، ناگاه [خواهى ديد] همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است * امّا جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى رسند، و جز كسانى كه بهره عظيمى [از ايمان و تقوا] دارند به آن نايل نمى گردند».
اين گونه برخورد از ظريف ترين و پربارترين روش هاى موفقيت آميز در تبليغ است و تحقيقات روان شناسان صحّت اين امر را تأئيد مى كند. زيرا هر كسى بدى كند، انتظار دارد طرف مقابل هم طبق قانون مقابله به مثل بدى كند. معمولا انسان هاى پليد كه خود جواب بد را با چند برابر بدى مى دهند، توقع دارند اگر به كسى بدى كردند همان گونه جواب دهد. ولى وقتى برخلاف توقع خود جواب خوب مى شنوند، دگرگونى روحى و طوفانى درونى به آنها دست داده و در اثر فشار وجدان شان بيدار مى شود و احساس حقارت كرده و تغيير رويه مى دهند. اين طوفان موجب راندن كينه ها و جايگزينى محبّت ها مى شود.
آنچه بیان شد درباره برخورد با قشر دوم يعنى «جاهلان و ناآگاهان» بود. امّا برخورد با دسته اول كه تعمّدا قصد ضربه زدن دارند و با برنامه ريزى پيش رفته، و جاى برگشتى براى خود باقى نگذارده اند، به گونه ديگر است. گاهى كار به جایى مى رسد كه بايد جواب مشت را با مشت داد. اين در موقعى است كه ديگر قابليّت اصلاح از بين رفته است. چنان كه در فتح مكّه با اينكه پيامبر صلّى الله عليه و آله عفو عمومى دادند، ولى چند نفرى را هم از عفو مستثنى كردند.[11]
منابع:
1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (شرح خطبه متقين)
2. پيام امام امير المومنين (ع)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.