پاسخ اجمالی:
خشم و غضب هميشه جنبه منفى ندارد؛ گاه جنبه مثبت دارد و براى زندگى مادى و معنوى انسان ضرورى و لازم است. اگر كسى گمان كند خداوند نيرويى را در انسان بى حكمت آفريده است، يا بعضى از نيروهاى خداداد صرفا جنبه ويرانگرى دارد، چنين كسى حكمت خدا را نشناخته و در واقع توحيد افعالى او ناقص است. محال است عضوى در پيكر و نيرویى در درون و جان آدمى باشد و اثر مثبتى نداشته باشد؛ از جمله نيروى غضب. هنگامى كه انسان خشمگين مى شود تمام توان او بسيج مى گردد و گاه قدرت او چندين برابر زمانِ عادى و معمولى مى شود. فلسفه وجودى اين حالت در واقع آن است كه اگر جان يا مال يا منافع ديگر انسان به خطر بيافتد، بتواند حداكثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد و اين نعمت بسيار بزرگى است. بنابراين نيروى غضب يك نيروى مفيد و مهم دفاعى است كه براى بقاى حيات انسان ضرورت دارد، مشروط بر اينكه در جاى خود به كار گرفته شود.
پاسخ تفصیلی:
خشم و غضب هميشه جنبه منفى ندارد؛ گاه جنبه مثبت دارد و براى زندگى مادى و معنوى انسان ضرورى و لازم است. اگر كسى گمان كند خداوند نيرويى را در انسان بى حكمت آفريده است، يا بعضى از نيروهاى خداداد صرفا جنبه ويرانگرى دارد، چنين كسى حكمت خدا را نشناخته و در واقع توحيد افعالى او ناقص است. محال است عضوى در پيكر و نيرویى در درون و جان آدمى باشد و اثر مثبتى نداشته باشد؛ از جمله نيروى غضب. هنگامى كه انسان خشمگين مى شود تمام توان او بسيج مى گردد و گاه قدرت او چندين برابر زمانِ عادى و معمولى مى شود. فلسفه وجودى اين حالت در واقع آن است كه اگر جان يا مال يا منافع ديگر انسان به خطر بيافتد، بتواند حداكثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد و اين نعمت بسيار بزرگى است. بنابراين نيروى غضب يك نيروى مفيد و مهم دفاعى است كه براى بقاى حيات انسان ضرورت دارد، مشروط بر اينكه در جاى خود به كار گرفته شود.
در آيات و روايات اسلامى سخن از خشم مقدس بسيار است از جمله:
۱. حضرت موسى عليه السّلام هنگامى كه براى گرفتن پيام الهى به كوه طور آمده بود، در غياب او سامرى گمراه از فرصت استفاده كرد و گوساله معروف خود را ساخت و بنى اسرائيل را به پرستش آن وادار نمود. خداوند اين خبر را در همان كوه طور به اطلاع موسى عليه السّلام رسانيد. ایشان خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خويش باز گشت و الواحى كه در آن احكام بنى اسرائيل بود، به كنارى افكند، و موهاى سر يا ريش برادر و جانشين خود را گرفت و كشيد و بر او فرياد زد که چرا در مقابل اين انحراف بزرگ خاموش نشستى و چرا از من پيروى نكردى و فرمان مرا به بوته فراموشى افكندى؟! در اينجا هارون به دفاع از خود پرداخت و ترس از تفرقه را به عنوان عذر خود ذكر نمود. اين خشم و عصبانيت شديد تكانى به بنى اسرائيل داد و بسيار زود متوجه اشتباه بزرگ خود يعنى انحراف از توحيد به شرك شدند. به يقين اين گونه عصبانيت ها و غضب ها كه در برابر انحراف و گمراهى مردم ظهور و بروز پيدا مى كند، مثبت و سازنده است و جنبه الهى دارد. همچنين تمام خشم و غضب هاى انبياى الهى در برابر اقوام گمراه.
2. در حالات پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مى خوانيم كه گاه در برابر بعضى از حوادث به گونه اى عصبانى مى شد كه آثار خشم و غضب در چهره مباركش نمايان مى گشت. مثلا در داستان حديبيّه مى خوانيم كه پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله در برابر پيشنهاد سهيل بن عمرو - نماينده قريش جهت عقد پيمان صلح - درباره بعضى از موارد نادرست صلحنامه سخت عصبانى شد، به گونه اى كه آثار خشم و غضب در چهره او نمايان گشت و همين امر سبب پس گرفتن آن پيشنهاد شد.[1]
3. در حالات اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم كه در برابر ظلم يكى از مسلمانان نسبت به همسرش و تهديدش به برافروختن آتش، سخت عصبانى شد و به روى او شمشير كشيد و فرمود: «من تو را امر به معروف و نهى از منكر مى كنم [و سفارش نيك رفتارى به همسرت را به تو مى نمايم] تو دارى اين چنين پرخاشگرانه به حق و عدالت پشت مى كنى، توبه كن وگرنه جانت در خطر است». جوان ظالم كه وضع را چنين ديد به سرعت عقب نشينى كرد و از در عذرخواهى درآمد و تقاضاى بخشش نمود.[2] به يقين اين خشم مقدس الهى بود كه در مقام دعوت افراد گنهكار به سوى حق و عدالت بسيار كارساز و مؤثر است.
4. هنگامى كه «عثمان» امر به معروف و نهى از منكر «ابوذر» را تحمل نكرد و دستور تبعيد او را به سرزمين بد آب و هواى «ربذه» صادر كرد، على عليه السّلام به بدرقه او آمد و هنگام وداع با او فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ! إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ، إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ؛[3] اى ابوذر! تو به خاطر خدا خشم گرفتى و غضب كردى، پس به همان كس كه برايش غضب نمودى اميدوار باش، اين مردم [عثمان و دار و دسته او] از تو بر دنيايشان ترسيدند و تو از آنها بر دينت، پس آنچه را كه آنها برايش در وحشت اند به خودشان واگذار و به خاطر آنچه بر آن مى ترسى از آنها فرار كن». بديهى است خشم ابوذر به كسانى كه اموال بيت المال را به ناحق در ميان خود تقسيم مى كردند و به مردم ظلم و ستم روا مى داشتند يك خشم مقدس الهى بود.
5. هنگامى كه «وليد بن عتبه» والى و فرماندار «مدينه» بود، مى خواست با استفاده از موقعيت خود اموالى از «امام حسين عليه السّلام» را غصب كند. امام عِمامِه او را از سرش برداشت و بر گردنش پيچيد و فشار داد. وليد هنگامى كه اين شجاعت و غضب را ملاحظه كرد، عقب نشينى کرد. «مروان» معاونِ وليد به او گفت: من تا امروز چنين جرأت و جسارت كسى را بر اميرش نديده بودم! وليد گفت: به خدا قسم تو به خاطر من عصبانى نشده اى، بلكه بر حلم و بردبارى من حسد بردى، اين مال تعلق به حسين داشت. ولى امام حسين فرمود: «اين مال را به تو واگذار كردم اى وليد!». اين سخن را فرمود و از جاى برخاست.[4] اشاره به اينكه خشم و غضب من به خاطر مال دنيا نبود. بلكه به خاطر اين بود كه به تو ثابت كنم با زورگويى در برابر من كارى پيش نمى رود.
6. امام على بن ابى طالب عليه السّلام هنگامى كه مى خواست مالك اشتر را به عنوان استاندار مصر به آن مکان مأمور کند، نامه اى براى مردم مصر فرستاد كه آغازش چنين بود: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ؛[5] اين نامه اى از بنده خدا على اميرمؤمنان به جمعيتى كه به خاطر خدا غضب كردند، در آن هنگام كه در زمين او عصيان شد و حق او را بردند». اشاره به قيام مردم در برابر غارت غارتگرى اطرافيان عثمان نسبت به بيت المال.
7. در بعضى از احاديث آمده است که خداوند متعال به «شَعْيَاء» عليه السّلام _ از انبيای بنی اسرائيل _ وحى فرستاد كه من صد هزار نفر از قوم تو را هلاك خواهم كرد؛ چهل هزار نفر از بدان و شصت هزار نفر از خوبان. شعياء عرض كرد: گنهكاران و بَدان مستحق عذابند؛ نيكان چرا؟! خطاب آمد: «دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي، فَلَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي؛[6] آنها با معصيت كاران تساهل و تسامح كردند، و به خاطر غضب من خشم نگرفتند».
اينها و مانند اينها كه در روايات اسلامى كم نيست، همگى اشاره به خشم هاى مقدسى دارد كه براى خدا و دفاع از حق در برابر ظالمان و گنهكاران انجام مى گيرد.
تفاوت خشم هاى مقدس و مذموم در اين است كه اولا: خشم مقدس تحت كنترل عقل و شرع قرار دارد و به منظور بسيج تمام نيروها در برابر كار خلافى است كه در حال انجام است تا جلوی آن گرفته شود. ولى خشم هاى شيطانى نه تنها تحت كنترل عقل نيست، بلكه هوا و هوس هاى لجام گسيخته بر آن حاكم است. ثانيا: خشم مقدس هدف مقدسى را دنبال مى كند و همواره توأم با برنامه ريزى است، در حالى كه خشم هاى شيطانى نه هدف مقدسى دارد و نه برنامه اى. ثالثا: خشم هاى مقدس هميشه حدود معينى دارد و از حد تجاوز نمى كند، در حالى كه خشم شيطانى هيچ حد و مرزى را به رسميت نمى شناسد.
اين سخن را با حديثى از امام صادق عليه السّلام پايان مى دهيم: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي إِذَا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقّ،ٍ وَ إِذَا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِي بَاطِلٍ؛[7] مؤمن كسى است كه هرگاه خشمگين شود، خشم او را از دائره حق خارج نمى كند، و هرگاه [از كسى] خشنود گردد، خشنودي اش او را در باطل وارد نمى سازد».[8]
منابع:
اخلاق در قرآن
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.