نقدی بر دیدگاه «رشید رضا» در «توسل به صالحان»
محمد فرقان
مقدمه
«رشید رضا» یکی از شخصیتهای مؤثر در مصر یا حتی در جهان اسلام است. وی فعالیتهای ترویجی و تبلیغی زیادی انجام داده است؛ بهویژه از طریق مجلۀ المنار که از سال 1898م به مدت 37 سال منتشر میشده است، او از حرکت وهابیان تأثیر فراوانی پذیرفته که بیشتر دلایل سیاسی داشته است و در کتابهای متعدد خود آن را نشان داده است. وی در مسئلۀ «توسل» نیز اغلب با دید منفی وارد قضیه شده است و نگاه حداقلی را نسبت به توسل ترویج کرده است. مسایل و مبانی متعددی به توسل گره خورده است، از تعریف عبادت، مفهوم توحید و شرک و وسیله گرفته است تا مقامهای انبیا، اولیاء و صالحان و کارهای خارقالعادهای که از آنها صادر میشده است. گویا توسل به صالحان لایۀ ظاهری قضیه است و مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی بسیاری دارد که اختلاف بر سر آنها، به اختلاف در مسئلۀ توسل انجامیده است.
ضرورت این بحث از آن جهت است که نقد اندیشههای رشید رضا، بهویژه در مسئلۀ توسل، کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. این درحالی است که رشید رضا با کوچکترین بهانه به این مسئله ورود کرده است و از آن انتقاد کرده است. ازجمله پژوهشهایی که به اندیشههای رشید رضا پرداخته است مقالهای با عنوان «توسل و توحید در مقارنه دیدگاه علامه طباطبایی و رشید رضا» است که حسنعلی نوروزی و سیدحسن نوراللهی نگاشتهاند و با مقایسۀ دو دیدگاه به این نتیجه دست یافتهاند که رشید رضا بهمراتب بیشتر از علامه طباطبایی به مسئلۀ توسل پرداخته است. این نوشته فقط در حدّ مقایسه بوده است و از نقد دیدگاه طرفین ابا داشته است. همچنین پایاننامۀ «توحید و شرک از دیدگاه محمد رشید رضا؛ بازخوانی و نقد»، توسط خانم بتول فیاض به نگارش در آمده است. اما ثقل اصلی این نوشته مباحث نظری توحید و شرک است و به فروع آن، ازجمله توسل به صالحان، کمتر پرداخته شده است. پایاننامهای دیگر با عنوان «توسل از دیدگاه سلفیه»، که در جامعةالمصطفی شعبۀ مشهد دفاع شده است، دیدگاه رشید رضا را بهطور ضمنی مطرح و نقد کرده است. باتوجه به پیشینۀ یادشده میتوان نتیجه گرفت که نقد دلایل رشید رضا درخصوص واسطهگری صالحان بهطور مستقل ضرورت دارد.
نوشتۀ حاضر دیدگاه رشید رضا دربارۀ توسل به صالحان را بررسی و تحلیل میکند و صحت و سقم آن را با عرضۀ آن بر کتاب، سنت و عقل تبیین میکند. البته بهجای نقد روشی، جنبۀ محتوایی استدلالها را مدّنظر قرار میدهد. برای این منظور دیدگاه وی همراه با ادله، مطرح و سپس نقد میشود. اما قبل از آن لازم است دیدگاه او راجع به برخی مفاهیم تبیین شود.
مفهوم توسل و وسیله از نظر رشید رضا
توسل، استغاثه و طلب شفاعت سه مفهوم جداگانه به حساب می آیند،[1] اما رشید رضا توسل را بهمعنای وسیعتری به کار برده است؛ به این معنی که قایل شدن هر نوع واسطه میان انسان و خدا را توسل نامیده است. چنانکه میگوید: «در قرون وسطی توسل به صالحان پدید آمد؛ به این معنی که آنها را «وسائل الی الله» نامگذاری میکنند و از طریق آنان به خداوند قسم میدهند، نیز حوایج خود را از آنان مسئلت مینمایند و برای دفع مضرات و جلب منافع نزد قبور آنان میروند یا از راه دور سؤال میکنند».[2]
در المنار در ذیل عنوان «توسل به انبیا و صالحان» او این واژه را چنین توضیح می دهد: «آنچه امروز بهعنوان توسل معروف شده است این است که انسان برای برآورده شدن حاجت خود، اعم از جلب نفع، رفع مصیبت، نجات از عذاب خداوند در آخرت یا رسیدن به بهشت به اشخاص تمسک بجوید و از آنان این چیزها را تقاضا کند یا از خداوند بهوسیلۀ آنها سؤال کند که او را عطا کند، بدون اینکه به آنچه انبیا از طرف خداوند آوردند، عمل کرده باشد».[3]
رشید رضا دعا لغیرالله را بهعنوان آیین بتپرستی میشمارد و واژۀ توسل را برای آن به کار میبرد: «...القاعدة الوثنیة في الْتِمَاسِ النَّفْعِ وَدَفْعِ الضَّرَرِ وَدَرَجَاتِ الآخِرَةِ بِالتَّوَسُّلِ بِأَشْخَاصِ الصَّالِحِینَ»؛[4] (این آیین بتپرستی است که برای منفعتجویی و دفع مصیبتها و رسیدن به درجات اخروی به صالحان و پاکان متوسل شویم).
بهنظر میرسد رشید رضا برای تعمیم مفهوم توسل دو دلیل مهم داشته است: یکی اینکه عموم مردم میان این مفاهیم فرقی نمیگذارند و از آنجاییکه مخاطب اصلی او عموم مردماند، لزومی برای تفکیک میان توسل، استغاثه و طلب شفاعت ندیده است، بلکه با توجه به عملکرد مردم به نقد آن پرداخته است. دوم آنکه، از نظر وی طلب حاجت و طلب شفاعت نیز برآمده از پندار واسطهگری است، چنانکه او کلمه «وسطاء» را در خیلی از عبارتها به کار برده است که نشان می دهد، واسطهگری را بالعموم سرزنش میکند. او توسل بهمعنای قسم دادن پیامبر اسلام در خواستههایی که انسان از خداوند دارد، را در مواردی مطرح میکند و این اصطلاح را به متأخران نسبت میدهد. چنانکه بیان میکند: «توسل نزد بسیاری از متأخران بهمعنای قسم دادن خداوند و خواستن از خداوند به وسیلۀ پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) است»[5] رشید رضا این نوع توسل را نیز غیرمشروع دانسته است، اما برای اثبات دیدگاه خود به قابل اثبات نبودن مشروعیت اینگونه نوع توسل و ردّ دلایل قایلان به اینگونه توسل بسنده کرده است.[6] درمجموع میتوان نتیجه گرفت که رشید رضا از توسل، واسطهگری صالحان را بهطور عام مدّنظر داشته است.
در رابطه با وسیله در قرآن کریم بهطور مطلق دستور وسیلهجویی برای رسیدن به خداوند آمده است.[7] رشید رضا، همانطور که در ذیل آمده است، معتقد است که وسیله امری توقیفی است؛ یعنی بیان آن موکول به امر شرعی است و شارع نیز وسیله را در دو چیز خلاصه کرده است؛ یکی ایمان و دوم، عمل صالح.
سخن نهایی آن است که هر چیزی که به خداوند نزدیک کند و امید به رسیدن به رضای او از طریق آن باشد، وسیله است. البته این همان چیزی است که خود خداوند برای انسان جعل کرده است تا به تزکیۀ نفس برسد؛ چون مدار و محور فلاح بر تزکیه نفس است.[8]
او در مقام دیگر، به بیانی صریحتر، توقیفی بودن وسیله را اینگونه بیان میکند: «وسیله به هرآنچه اطلاق میشود که بتوان از طریق آن به خداوند رسید؛ یعنی هرآنچه که انسان را به رضای خدا و تقرب به او برساند و روز قیامت مستحق پاداش کند، وسیله است و شناخت صحیح آن بدون بیان حق تعالی امکان ندارد. چنانکه خداوند از طریق وحی رسالی آن را بیان کرده است».[9]
به اعتقاد وی امکان ندارد کسی بهوسیلۀ شخص رسول به خداوند تقرب بجوید، بلکه به پیام او بایستی تمسک کرد.[10] نتیجه آنکه وسیله از نظر رشید رضا باید بهطور صریح در بیان شرعی آمده باشد و آنچه که بیان شده این است که ایمان و عمل صالح تنها وسیله برای رسیدن به خداوند هستند و هرگونه وسیلۀ دیگری مشروع نیست.
حکم توسل از نظر رشید رضا
توسل از نظر رشید رضا سه گونه است؛ یکی توسل صحیح، دیگری توسلی که موجب شرک است و سوم، توسلی که نامشروع است، اما به حدّ شرک نمیرسد. رشید رضا با الهام و تبعیت از رسال ابنتیمیه با عنوان «قاعدة جلیلة في التوسل و الوسیلة» که آن را دو بار به چاپ رسانده است و چندین بار به آن استناد کرده است،[11] توسل صحیح را منحصر در دو چیز میداند:
اول) توسل به طاعت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، که رشید رضا آن را اساس دین میداند؛
دوم) توسل به دعای رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم)، در زمان حیات ایشان و به شفاعت ایشان در روز قیامت.[12]
به نظر میرسد تنها فرقی که میان ابنتیمیه و رشید رضا میتوان دریافت این است که رشید رضا نوع اخیر توسل را در درجۀ دوم اهمیت قرار داده است، لذا در جمعبندی خود نهتنها طلب دعا و شفاعت را بهعنوان وسیله مطرح نکرده است، بلکه سخنانی ذکر کرده است که بیتأثیر یا لااقل کمتأثیر بودن دعای پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را نشان می دهد. چنانکه میآورد: «نعم، دلت السنة على أن دعاء المؤمن لغیره قد ینفعه، لكن ثبت في الصحیح أن النبي صلى الله علیه وسلم دعا الله وسأله ألا یجعل بأس أمته بینها فلم یعطه ذلك، وثبت أیضا أنه صلى الله علیه وسلم كان حریصا على إیمان عمه أبی طالب وأن الله أنزل علیه في ذلك )إنك لا تهدی من أحببت ولكن الله یهدی من یشاء»؛ (یعنی هرچند دعای مؤمن نیز طبق برخی روایات نافع است، اما دعای رسول خدا دربارۀ برخی، ازجمله دربارۀ ابوطالب، نتیجهبخش نبوده است)؛[13] یعنی بهجای بحث در تأثیر دعای پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) آن را به دعای مؤمن عادی کاهش رتبه میدهد، آنگاه برای همان نیز در مورد پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) موارد نقض برمیشمارد. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که رشید رضا در نفی توسل گامی فراتر از ابنتیمیه برداشته است.
اما توسلی که از نظر رشید رضا با وجود نامشروع بودن آن به حدّ شرک نمیرسد، قسم دادن خداوند به ذوات صالحان و درخواست از خداوند به جاه و مرتبه آنان است.[14]
گونۀ سوم توسل که به شرک میرسد، هرگونه حاجتخواهی مستقیم از غیرخداوند است؛ چه دنیوی باشد و چه اخروی. (مقصود وی استغاثه و طلب شفاعت از صالحان همراه اعتقاد به سلطۀ غیبی آنهاست).[15] ازآنجاییکه رشید رضا روی این قسم توجه بیشتری نشان داده است، نوشته حاضر نیز روی آن متمرکز شده است.
نقد دلایل رشید رضا در مسئلۀ توسل
رشید رضا مبارزه با آنچه که او بدعت و شرک میپنداشته است را در دستور کار خود داشت، لذا با کوچکترین بهانهای مباحثی، مانند واسطهگری مشرکان، را مطرح و کارهای مسلمانان را با آن مقایسه میکرده است. ازاینرو دلایلی که او مطرح کرده است گاه ارتباط بسیار اندکی با بحث دارد. منافات داشتن با خلوص در عبادت، شرک عبادی بودن توسل، عدم صلاحیت وسیله بودن در انبیا، عدم وجود این تفکر در سلف و در نهایت منافات داشتن آن با روح اسلام ازجمله دلایلی است که او برای نقد توسل ارائه کرده است که در ادامه مطرح و نقد می گردد.
1. منافات داشتن توسل با خلوص در عبادت
رشید رضا توسل به صالحان را منافی با اخلاص در عبادت میداند. شکی نیست که خلوص در عبادت امری مطلوب و پسندیده نزد خداوند است، اما اختلاف در تطبیق آن است. به گفتۀ او هر کس، غیرخدا را بخواند او در واقع همان واسطه را عبادت کرده است: «وَمَنْ جَعَلَ بَینَهُ وَبَینَ اللهِ وَاسِطَةً فِي الْعِبَادَةِ كَالدُّعَاءِ فَقَدْ عَبَدَ هَذِهِ الْوَاسِطَةَ مِنْ دُونِ اللهِ؛ لِأَنَّ هَذِهِ الْوَسَاطَةَ تُنَافِی الْإِخْلَاصَ لَهُ وَحْدَهُ، وَمَتَى انْتَفَى الْإِخْلَاصُ انْتَفَتِ الْعِبَادَةُ»؛ (هر کسی میان خود و خداوند واسطه در عبادتی مانند دعا قرار دهد، درواقع آن واسطه را عبادت کرده است، پس چون اخلاص منتفی شد، عبادت هم منتفی است).[16] وی برای تقریب ذهن به این آیۀ کریمه استدلال میکند: «أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ زُلْفَى»؛[17] (آگاه باشید كه دین خالص از آن خداست و آنهاكه غیرخدا را اولیاى خود قرار دادند (دلیلشان این بود كه) اینها را نمىپرستیم، مگر بخاطر اینكه ما را به خداوند نزدیک كنند). نحوۀ استدلال بهاینصورت است که طرز فکر آنها واسطهخواهی بوده است؛ اما خداوند فرمود که آنها به غیرخداوند رو آوردند و آنها را اولیا قرار دادند. او نتیجه میگیرد که طلب حاجت از غیرخداوند عبادت او به حساب میآید است، چنانکه آورده است: «وَقَدْ غَفَلَ عَنْهُ مَنْ أَجَازُوا لِلْعَامَّةِ اتِّخَاذَ أَوْلِیاءَ یتَوَجَّهُونَ إِلَیهِمْ بِالدُّعَاءِ وَطَلَبِ الْحَاجَاتِ وَیسَمُّونَ ذَلِكَ تَوَسُّلًا بِهِمْ إِلَى اللهِ إِنَّمَا هُوَ عِبَادَةٌ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ»؛[18] (از این مسئله غفلت ورزیدند کسانیکه به مردم اجازۀ اتخاذ اولیایی دادند که از طریق دعا و طلب حوایج به آنها توجه میکنند و نام توسل الی الله را روی آن میگذارند، درحالیکه آنها جز عبادت آن اولیا کار دیگری انجام نمیدهند).
در بیان دیگری او صِرف تقرب جستن به غیرخداوند بهقصد برآورده شدن حوایج را عبادت او به حساب میآورد: «هر کسی از طریق عبادت به غیرخداوند تقرب بجوید تا وسیلۀ او به خداوند باشد، او را به خداوند نزدیک کرده است و شفیع او پیش خداوند باشد یا تصرفی در حق او انجام دهد، این توجه و تقرب در همین حد عبادت او است».[19]
چنانکه ذکر شد پیشفرض رشید رضا این است که صِرف خواندن دیگران برای حوایجِ خود، عبادت است، پس تقرب جستن از طریق همان خواندن (استغاثه و طلب شفاعت) نیز عبادت خواهد بود.
بررسی و نقد
اولاً: استغاثه و طلب شفاعت از انبیا و اولیا عبادت نیست؛ چون عبادت آن عملی است که انسان با اعتقاد به الوهیت معبود انجام دهد.[20] ازاینرو خواندن کسی تا زمانی که بدون اعتقاد به الوهیت باشد، عبادت نیست. رشید رضا این شرط را نمیپذیرد و بهجای آن اعتقاد به سلطۀ غیبی را در مفهوم عبادت دخیل میداند،[21] لذا طبیعی است که او واسطهگری را عبادت قلمداد کند. اما این معیار درستی نیست؛ چون نمونههای متعددی در قرآن وجود دارد که سلطۀ غیبیِ (محدودِ) غیرخداوند را مطرح میکند و طبیعتاً این آیات به اعتقاد به سلطۀ یادشده رهنمون میشود، چنانکه به تصریح قرآن حضرت عیسی(علیه السلام) قادر بود از طریق غیب به ذخیرههای خانگی مردم خبر دهد، مردهها را زنده کند و بیماریهای پیچیده را درمان کند.[22] همچنین یوسف پیامبر(علیه السلام) فرمود: «پیراهن مرا بر چشمان پدر بگذارید تا بینا شود».[23] این کار حضرت یوسف تصرف در هستی با اذن خداوند بوده است. همچنین حضرت موسی(علیه السلام) با زدن عصا دوازده چشمه جاری کرد،[24] درحالیکه جاری کردن چشمهها کار خداوند است. بهعلاوه در احضار تخت ملکۀ سبأ نیز قدرت غیرعادی به کار گرفته شد و قوانین عرفی هستی زیر پا گذاشته شد.[25] خود حضرت سلیمان(علیه السلام) بر جن و پرندگان سلطه داشته است، لذا هدهد در اختیار او بود و جنّیان هم برای او کار میکردند[26] و هوا نیز در اختیار او بود.[27]
پس معیار اعتقاد به الوهیت، اعتقاد به سلطۀ غیبی غیرخدا نیست، بلکه اعتقاد به استقلال یا عدم استقلال آن ذات است؛ یعنی تصرفات در هستی بهطور مستقل تنها از جانب خداوند است، اما با اذن خداوند امکان دارد به دیگران انتقال داده شود و تصرفات مذکور چنین خاصیتی دارند. حتی درخواستهای انسانها از انبیا(علیهم السلام) براساس اعتقاد به چنین سلطه (غیرمستقل) نیز در قرآن مطرح شده است، چنانکه استسقای قوم موسی(علیه السلام) از آنحضرت براساس همین اعتقاد بوده است.[28] برخی صاحبنظران بهدرستی این نکته را متذکر شدهاند که واژۀ «سلطۀ غیبی» غلطانداز و موهمِ سلطۀ مطلقه است، درحالیکه ما آن را استعداد روحانی مینامیم که خداوند به برخی بندگان خاص خود بخشیده است و میتوانند به کارهای غیرعادی بپردازند.[29]
ثانیاً: اگر طلب حاجت از دیگران با اخلاص منافات داشته باشد، نباید فرقی میان حیات و ممات باشد، چون موت یا زندگانیِ آن واسطه ربطی به خلوص کسی که طلب دعا میکند، ندارد، درحالیکه رشید رضا طلب، بهتبع ابنتیمیه، دعا در دوران حیات پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را جایز دانسته است.[30] ممکن است گفته شود که درخواست در حیات اساساً ربطی به سلطۀ غیبی ندارد، بلکه یک درخواست عادی، مانند آب خواستن از دیگری، است، برخلاف درخواست از مردگان که بهمعنای پذیرش سلطۀ غیبی و تسلط آنان بر عالم هستی است. این تفاوت در صورتی درست است که ما درخواست همراه با پذیرش سلطۀ غیبی را بهمعنای عبادت بدانیم، اما چنانکه گذشت برای صدق مفهوم عبادت این اعتقاد کفایت نمیکند، بلکه اعتقاد به مستقل بودن آن ذات نیز شرط است. واقعیت این است که حاجتخواهی از دیگران اصلاً در زمرۀ عبادت قرار نمیگیرد، چون تنها خضوع دربرابر سلطۀ غیبی عبادت نیست، بلکه عبادت، خضوع خاصی است دربرابر کسی که اله، یعنی مالک مدبر، پنداشته شود.
2. عنصر شرک در واسطهگری
رشید رضا گامی فراتر از خلوص در عبادت نهاده است و واسطهگری را امری مشرکانه قلمداد کرده است. او معتقد است:
«شرک یعنی خاضع و تسلیم شدن در برابر سلطهای غیبی که فراتر از اسباب و سنتهای معروف هستی باشد، بدینصورت که به صاحب آن سلطه امید ببندیم و از او هراس داشته باشیم که مخلوقات از مثل او عاجز باشند. اگر کسی معتقد باشد که کسی دیگر در این سلطه شریک اوست، این هم مؤمن و هم مشرک است».[31]
سپس خواندن آنها و واسطه قرار دادن آنان را شرک میپندارد و میگوید: «وَهُوَ التَّوَسُّلُ بِهِمْ إِلَى اللهِ وَتَوْسِیطُهُمْ بَینَهُمْ وَبَینَهُ تَعَالَى..»؛[32] (این همان وسیله قرار دادن این ذوات نزد خداوند و واسطه قرار دادن میان آنها و خداوند است که قویترین نوع شرک از نظر خداوند است که در قرآن مطرح شده است). وی در جای دیگر این مسئله را در کنار ذبح لغیرالله و دعا لغیرالله اینگونه مطرح کرده است: «تعبد در ذبح به غیرخداوند نیز مانند دعای غیرالله شرک است و همچنین است بقیه چیزهایی که عبادت «غیرالله» بهحساب میآیند، هرچند آن غیر را به عنوان واسطه بهسوی خداوند قرار دهد، تا از طریق او به خداوند تقرب بجوید».[33]
بررسی و نقد
مرکز ثقل استدلال، آیۀ «ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی»[34] است که از آن بهعنوان دستاویزی برای شرک دانستن واسطهگری استفاده شده است. درحالیکه اگر در مضمون آیه دقت شود، خود توسل را بهعنوان عمل شرکآمیز نمیخواند، بلکه عبادت را عمل مشرکانه دانسته است؛ یعنی درواقع میفرماید کسانی که غیرخداوند را بهعنوان ولی و سرپرست خود میدانند، عبادت خود را اینگونه توجیه میکنند که اینها فقط واسطهاند و ما را به خداوند نزدیک میکنند، اما خداوند میفرماید که این سخن نادرستی است؛ چون اگر اینگونه بود، آنها خداوند را عبادت میکردند و به قیامت معتقد بودند، اما اینطور نیست. لذا در ذیل همان آیه، به «کاذب کفار»؛ (دروغگوی ناسپاس) بودن آنان اشاره کرده است[35] و قضاوت درباره این گفته را به قیامت موکول کرده است.[36] این نشان میدهد که آنها فقط بهدنبال توجیه سخنان خود بودهاند نه اینکه به وجود خداوندی که خالق، مالک، رازق و مدبر باشد، باورمند باشند. چنانکه اگر چنین ذاتی را می پذیرفتند، هیچگاه جلوی کسی دیگر سجده نمیکردند یا دستکم قسمت عمدۀ عبادات خود را به خداوند اختصاص میدادند. اما بتپرستان این کار را نمیکردند، همانطورکه واژۀ «من دون الله» در صدر آیه این را نشان میدهد و پژوهشگران اشاره کردهاند که این واژه علاوه بر «غیریت»، انفصال کامل از خداوند را نیز میرساند.[37] با این بیان، سخن رشید رضا نقد میشود که میگوید: «فَلَمْ یمْنَعْ تَوَسُّلُهُمْ بِالْأَوْلِیاءِ إِلَیهِ تَعَالَى أَنْ یقُولَ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوهُمْ مِنْ دُونِهِ»؛[38] (توسل جستن آنان از طریق اولیا به خداوند مانع از آن نشد که خداوند بگوید آنها بتان را "من دون الله" اولیا قرار دادند). خلاصه نقد به این صورت است که ادعای آنان با عمل مشرکانهشان در تضاد قرار داشته و آنان واقعاً به خداوند مالک و مدبر باور نداشتهاند، نه اینکه صرفاً وسیله قرار دادن علت مشرک بودن آنان باشد.
به بیان دیگر، توسل و واسطهگری علت شرک مشرکان نبوده است، بلکه خود عبادت بتها علت شرک بوده است، لذا در این آیه نیز خداوند بحث عبادت را از واسطهگری جدا کرده است و فرموده است: «ما نعبدهم الا لیقربونا»؛ یعنی عبادت وسیلۀ تقرب است، پس آنچه موجب شرک است، عبادت است، نه وسیله قرار دادن. همچنانکه در آیۀ دیگر فرمود: «وَ یعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یضُرُّهُمْ وَلَا ینفَعُهُمْ وَیقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَؤُنَا عِندَ اللَّهِ»؛ (آنها چیزهایی را عبادت میکنند که سود و زیان به آنها نمیرسانند و میگویند: "اینها شفیعان ما هستند").[39] اینجا عطف عبادت بر شفاعت، نشاندهندۀ جدایی این دو مفهوم از همدیگر است. بلکه برخی محققان معتقدند که این آیه در تعددّ مفهوم عبادت و طلب شفاعت صراحت دارد.[40] عبادت خضوع تام دربرابر «اله» (مالک مدبر) است، درحالیکه طلب شفاعت درخواست از اولیا جهت وسیله شدن برای جبران کاستیها نزد خداوند است.[41]
ثانیاً: برفرض تسلیم در برابر اینکه واسطهگری، امری مشرکانه باشد، این آیه از نظر سیاق، همانطورکه برخی پژوهشگران نیز اشاره کردند،[42] در نفی واسطهگری بتها آمده است و این دلیل نمیشود که هرگونه واسطهگری شرک باشد، چون نفی خاص، مستلزم نفی عام نیست.
3. نفی استعداد وسیله بودن در انبیا و اولیا(علیهم السلام)
رشید رضا معتقد است که پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) بهطور مستقیم وسیلهای برای رسیدن به خداوند نیست، بلکه از طریق او بایستی به کتاب خداوند و پیام وحی رسید و با عمل به پیام او میتوان به خداوند تقرب جست. پس وسیلۀ اصلی همان ایمان و عمل است. چنانکه می گوید:
«پیامبر اسلام به ما دستور داده است که ربانی باشید؛ یعنی مستقیماً با خداوند در ارتباط باشید و پیامبر اسلام را واسطه قرار ندهید و به شخص او توسل نجویید، بلکه وظیفۀ پیامبر، هدایت بهسوی وسیلۀ حقیقی، برای رسیدن به خداوند از طریق تعلیم کتاب و عمل به آن است که باعث میشود انسان نزد خداوند مقام کسب میکند. پس کتاب واسطۀ تقرب به خداوند است و رسول واسطهای است که ما را به کتاب میرساند، چنانکه فرمود: «ان علیك الا البلاغ»،[43] پس امکان ندارد کسی بهوسیلۀ شخص رسول به خداوند تقرب بجوید، بلکه بایستی به پیام او تمسک کرد.[44]
این استدلال شامل توسل خاص نیز میشود، چون هرگونه واسطهگری را در تنافی با ربانی بودن دانسته است. گاه او توسل به ذوات انبیا را در تنافی با پیروی از دستورات آنها مطرح کرده است و میگوید: «کسانی برای برآورده شدن حوایج خود برخی از صالحان را میخوانند، بهگمان اینکه توسل به ذوات آنان، بهجای اتباع از پیام آنان که خداوند دستور داده است، مایۀ سعادت دنیا و آخرت است»[45]
بررسی و نقد
در پاسخ آن می توان گفت:
اولاً: ربانی بودن منافاتی با وسیله قرار دادن پیامبر اسلام ندارد، وگرنه لازم میآید کسانی از صحابه و تابعان که توسل به صالحان از آنها نقل شده است، ربانی نباشند. چنانکه توسل عمر به دعای جناب عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، به خاطر قرابت خانوادگی وی با رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) صورت گرفته است.[46] همچنین توسل مردم به قبر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) با سفارش عایشه انجام شده است.[47] حال پرسش این است که چرا اینها مستقیماً خواستۀ خود را از خداوند مسئلت نکردند؟ تنها پاسخی که وجود دارد این است که رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را وسیلۀ الهی میدانستند و در راستای تقرب به خداوند آن را به کار میگرفتند. بهعلاوه از اطلاق آیۀ وسیله نیز با کمک برخی از روایاتی که در رابطه با وسیله بودن پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) وجود دارد، میتوان استشهاد کرد،[48] به ویژه آن که ابنتیمیه آنها را بهعنوان مفسر روایات صحیحه تأیید کرده است.[49] همچنین از وسیلهجویی صحابه و تابعان که اشاره شد، دستکم میتوان اطمینان کرد که آن حضرت از دایرۀ این اطلاق بیرون نیست، پس تقیید این اطلاق بدون دلیل پذیرفته نیست.
ثانیا: طبق آیۀ قرآن پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) بهعنوان تطهیرکنندۀ نفوس آنها معرفی شده است: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم بها وتزکیهم»؛[50] (از مال آنها صدقه بگیرید و از طریق این صدقه آنها را پاک کنید) مرجع کلمۀ «تطهر و تزکی»، ضمیر مخاطب است که به خود پیامبر اسلام برمیگردد. این نشان میدهد چنانکه رشید رضا پنداشته است، تنها عمل زکات وسیله نیست، بلکه همراه عمل، خود پیامبر اسلام نیز وسیلۀ تطهیر و تزکیه است. لذا سید محسن امین میگوید که خود پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) یکی از وسایل جلب رحمت خداوند است.[51] آیۀ قرآنی مؤید آن است که وجود فیزیکی رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را بهعنوان وسیله برای دفع عذاب از این امت قلمداد کرده است، چنانکه آمده است: «وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ»؛[52] (تا آنگاه كه تو در میانشان هستى، خدا عذابشان نكند).
سوم اینکه، از نظر عقلی هیچ تنافیای میان توسل به ذات و پیروی از پیام آنان وجود ندارد، بلکه میتواند هر دو مکمل و متمم همدیگر باشند. وی شاید در طرح این تنافی، تحت تأثیر برخی واقعیتهای بیرونی قرار گرفته است و عادات انسانی را که تحت تأثیر فرهنگ است، جزء لوازم اعتقاد به توسل پنداشته است.
4. بیبهره بودن از هدایت اجتماعی توحید
رشید رضا معتقد است توسل به صالحان امری است که ناشی از عدم فهم سنتهای هستی و بیبهره بودن مردم از هدایت اجتماعی توحید است و این باعث عقبماندگی مسلمانان شده است. منظور وی از هدایت اجتماعی توحید، شناخت سنتهای الهی در هستی است که متشکل از نظام علی و معلولی است. این سنتها تکوینی بوده است و ربطی به تشریع ندارد و لذا هر جامعهای که آنها را بشناسد در عرصۀ اجتماعی موفقتر عمل میکند. خلاصۀ بیان او اینگونه است:
«سعادت انسان در دنیا و آخرت مبتنی بر توحید خالص است که توسط دین بیان شده است و انسانها به اندازۀ آگاهیشان از شریعت و سنتهای هستی که هدایت اجتماعی عقیدۀ توحید را بنیان مینهد، سعادتمند میشوند. پس هر اندازه که انسانها به شرع و سنتهای موجود در هستی و جوامع بشری آگاه باشند، حظی از سعادت نصیبشان میشود. این امر هدایت اجتماعیِ عقیدۀ توحید را بنیان مینهد و ستونهای شرک را از بین میبرد که این شرک عبارت است از اعتماد مردم بر آنچه که آنها میان خود و پروردگار خود واسطهها قرار میدهند تا از طریق او به خداوند برسند. لذا میبینی که این مشرکان (واسطهگرایان) هر چند ادعای ایمان دارند، اما از رسیدن به اهدافشان عاجز ماندند. آنها در برآورده شدن خواستههایی مانند وسعت رزق و پیروزی بر دشمن و مسائلی از این قبیل بر توسل به انبیا و صالحان اعتماد میکنند، اما دیگرانی که چنین اعتقادی ندارند از نظر سلامت جسمانی سالمتر و از نظر رزق مرفهتر و از نظر سیاسی عزیزتراند».[53]
بررسی و نقد
رشید رضا اینجا دو مسئله را با هم خلط کرده است. شناختن یا نشناختن سنتهای الهی ریشه در جهل انسان دارد. جهل مسئلهای است و شرک مسئلهای دیگر. عقبماندگی مسلمانان در عصر مدرن دلایل متعددی دارد، ارتباط دادن همۀ آنها به شرک، نشانۀ سطحینگری است. اگر لازمۀ هدایت اجتماعی توحید این باشد که تمامی علل فوقمادّی نفی شود، این با نفی تأثیر دعا نیز همخوانی دارد؛ چون حتی تضرّع خالصانه در کعبه، در بارگاه خداوند و بدون هیچ واسطهگری نیز اگر بدون در نظر گرفتن سنتهای هستی باشد، عقبماندگی را به دنبال خواهد آورد. بهتعبیری دیگر، دعا چه با واسطهگری و چه بدون واسطهگری اگر بهمعنای نادیده گرفتن سنتهای خداوند در هستی و غفلت از علل و اسباب مادی باشد، عقبماندگی را به دنبال خواهد داشت و این مسئله به جای شرک، ریشه در جهل انسان دارد، پس ارتباط دادن این بحث با توسل به صالحان بسیار نامعقول است.
5. نبود توسل نزد سلف صالح
رشید رضا هرچند بر این اصل تکیۀ زیادی نداشته است، اما گاه بهعنوان ردّیۀ جانبی اینگونه استدلال کرده است که توسل نزد سلف صالح رایج نبوده است. چنانکه بیان کرده است:
«از هیچ یک از صحابه، تابعان، علمای سلف صالح و عوام آن دوران به دست ما نرسیده است که «وسیله» در غیرآنچه که خداوند تشریع کرده است، یعنی ایمان و عمل صالح که دعا نیز جزء آن است، به کار رفته باشد. سپس در قرون وسطی توسل به اشخاص انبیا و صالحان پدید آمد؛ یعنی آنها بهعنوان وسایل الیالله نامگذاری شدند».[54]
بررسی و نقد
شواهد نشان میدهد که توسل و استغاثه درمیان سلف صالح وجود داشته است، چنانکه سقّاف روایات متعددی در کتاب خود آورده است، ازجملۀ آنها روایت ابنعباس است که در آن توصیه به طلب یاری از بندگان نامرئی خداوند در حین پیش آمدن مشکلی بزرگ که راهحل نداشته باشد با این عبارت مطرح شده است: «یا عباد الله اعینونی». البانی این روایت را موقوفۀ حسنه دانسته است[55] و هیثمی راویان آن را ثقه میداند.[56] این میرساند که دستکم ابنعباس، بهعنوان یک صحابی، استغاثه را که بالاترین مرتبۀ توسل است، قبول داشته است. همچنین استغاثه به قبر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) برای طلب باران، که عایشه، همسر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، پیشنهاد داد، نیز نشان میدهد که او با این قضیه موافق بوده است.[57] همچنین مالک بن انس، بهعنوان تابع تابعان، منصور را به توسل سفارش کرده است و رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را بهعنوان وسیلۀ خود مطرح کرده است.[58]
6. ناسازگار بودن توسل با روح اسلام
رشید رضا با اینکه تحت تأثیر وهابیت، در مسئلۀ صفات خبری، مانند آنان به ظاهر واژهها پابند بوده است،[59] در عین حال در بسیاری از مسائل روحگرا و مقصدگراست و این شاید بهدلیل تأثیرپذیری وی از استاد خود محمد عبده، باشد. لذا در ردّ توسل نیز به این استدلال متمسک شده است که واسطهگری میان انسان و خداوند با روح اسلام منافات دارد. بهعنوان نمونه در ذیل آیۀ شریفۀ «ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه»[60] میگوید: «توحید خالص آن است که شائبۀ توسل به شُفَعا و وُسَطا (واسطهگران) در آن نباشد و روح اسلام و مقصود ایمان همین است».[61] همچنین او می پندارد که دعوت دین برای نفی سلطههای غیبی از دیگران به حساب میآید.[62]
بررسی و نقد
برای ارزیابی این سخن، بایستی بهجای تمسک به ظواهر آیات، از فضای مجموع دین فهمید که آیا روح اسلام با واسطهگری، سلطههای غیبی و تصرفات غیبی مطلقاً در تضاد است یا خیر. مهمترین تبیینکنندۀ روح اسلام قرآن است. در نقدِ سخن نخست رشید رضا مبنی بر اینکه توحید خالص با نفی واسطهگری همراه است، باید گفت که در قرآن موارد زیادی وجود دارد که واسطهگری انبیا را مطرح کرده است، همان خدایی که میگوید: «من نزدیک هستم» و با کمال صراحت خواستۀ قوم موسی را اینگونه مطرح می کند: «فادع لنا ربك»[63] و آن را در تنافی با روح اسلام قرار نمیدهد. همچنین واسطهگری رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را مطرح میکند، یعنی «اگر این مؤمنان نزد تو آمدند و استغفار کردند و شما نیز برایشان استغفار کردید، آنها خداوند را غفور و رحیم خواهند یافت».[64] پس نتیجه میگیریم که مطلق واسطهگری را نفی نکرده است، بلکه واسطهگری بتها را نفی کرده است و رشید رضا بدون توجه به این نکته و بهگونهای از طریق قیاس معالفارق سعی در نشان دادن نکتۀ اشتراک میکند.
همچنین در قرآن کریم سلطههای غیبی بهصورت محدود و معین به غیرخداوند نسبت داده شده است. چنانکه ازجملۀ این سلطههای غیرعادّی که در قرآن مطرح شده است میتوان به این موارد اشاره کرد: سلطۀ غیبی حضرت عیسی(علیه السلام) نسبت به مرگ و زندگانی و نیز بر ذخیرههای خانگی و آنچه که آنها می خوردند،[65] سلطۀ آصف بن برخیا نسبت به تخت بلقیس،[66] سلطۀ حضرت داود(علیه السلام) نسبت به آهن که در دست او نرم میشد.[67] جالب است رشید رضا در یکی از شمارههای مجلۀ المنار نوشتهای از ابنقیم منتشر کرده است که آنجا در دعایی که بهعنوان حدیث قدسی مطرح شده است، اینچنین تصرف غیرعادّی بهطور گسترده به مخلوقات نسبت داده شده است: «من تصرّف بحولی وقوتی ألنت له الحدید»؛[68] (هر کس به حول و قوۀ من تصرفاتی در عالم انجام دهد، آهن را برای وی نرم میکنم) این رویکرد، کاملاً تصوفمآبانه است و تصرفات در عالم را بدون اختصاص به فردِ خاص پذیرفته است. حال باید دید که چگونه رشید رضا میتواند میان این دو نگاه، یعنی نگاه وهابیتگرایانه، مبنی بر نفی سلطۀ غیبی از انبیا و نگاه صوفی، مبنی بر تصرفات فوقِبشری برای عموم، جمع کند.
نتیجهگیری
استدلالهای رشید رضا در ردّ توسل به صالحان، با نقدهای جدی مواجه است. این نقدها بهصورت نکات ذیل بیان میگردد: 1. برخلاف پندار وی، واسطهگری با خلوص در عبادت منافاتی ندارد؛ چون واسطه قرار دادن صالحان اصلاً عبادت آنان نیست، چون حیث استقلالی و الوهی مدنظر واسطهخواهان نیست، لذا منافاتی با خلوص در عبادت ندارد؛ 2. شرک بودن واسطهگری از آیات به دست نمیآید؛ چون در آیات قرآنی صِرف واسطهگری مشرکان به بتها عبادت آنان قلمداد نشده است، بلکه عبادت و واسطهگری دو موضوع مستقل در قرآن ذکر شده است، ازاینرو عبادت بودن دعا تا وقتی که با اعتقاد به الوهیت همراه نباشد، قابل اثبات نیست؛ 3. با توجه به شواهد قرآنی و روایی، وسیله بودن انبیا بهدلیل جایگاهی که آنان نزد خداوند دارند، قابل خدشه نیست و بدینترتیب ادعای عدم صلاحیت آنان برای وسیله شدن نیز مردود است؛ 4. سنتهای خداوند در هستی، اقتضایی از جهت نفی واسطهگری ندارد، لذا میتوان با شناخت سنتهای هستی نیز به واسطهگری پرداخت؛ 5. قرآن کریم موارد زیادی را ذکر کرده است که سلطۀ غیبی انسانها را فیالجمله ثابت میکند، و اگر مقتضای روح ایمان نفی مطلق سلطههای غیبی غیرخداوند باشد، بایستی وجود چنین آیاتی را مخالف با روح ایمان قلمداد کرد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.