پاسخ اجمالی:
[گرچه حکمت موجود در سير داستان حضرت يوسف عليه السّلام اقتضاء آن را داشت که او همه آن مشکلات را از سر بگذارند، تا به جايگاهی برسد که رسالت الهی را محقّق کند؛ امّا] درسى كه اين آيات به ما مى دهد، درس «حفظ اسرار» است، كه گاهى حتى در مقابل برادران نيز بايد عملى شود. هميشه در زندگى انسان اسرارى وجود دارد كه اگر فاش شود، ممكن است آينده او يا جامعه اش را به خطر اندازد. خويشتن دارى در حفظ اين اسرار يكى از نشانه هاى وسعت روح و قدرت اراده است. چه بسيارند افرادى كه به خاطر ضعف در اين قسمت سرنوشت خويش و يا جامعه اى را به خطر افكنده اند!
پاسخ تفصیلی:
در سوره يوسف، آيات 4 و 5 می خوانيم: «إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ * قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ؛ [بخاطر آر] هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مى كنند! * [پدر] گفت: فرزندم! خواب خود را براى برادرانت بازگو مكن،كه براى تو نقشه خطرناك مى كشند، چراكه شيطان دشمن آشكار انسان است!».
قرآن داستان يوسف عليه السّلام را از خواب عجيب و پر معنى او آغاز مى كند، زيرا اين خواب در واقع نخستين فراز زندگى پر تلاطم يوسف محسوب مى شود. يوسف (ع) يك روز صبح با هيجان و شوق به سراغ پدر (حضرت يعقوب عليه السّلام) آمد و پرده از روى حادثه تازه اى برداشت كه فصل جديدى را در زندگانى او اعلام مى كرد: «يوسف گفت پدرم! من ديشب در خواب يازده ستاره را ديدم كه از آسمان فرود آمدند، و خورشيد و ماه نيز آنها را همراهى مى كردند، همگى نزد من آمدند و در برابر من سجده كردند».
اين خواب هيجان انگيز و معنى دار يعقوب پيامبر عليه السّلام را در فكر فرو برد؛ لذا با لحن آميخته با نگرانى و اضطراب، اما توام با خوشحالى به فرزندش چنين گفت: «فرزندم اين خوابت را براى برادران بازگو مكن، چراكه آنها براى تو نقشه هاى خطرناك خواهند كشيد، [من مى دانم] شيطان براى انسان دشمن آشكارى است». او منتظر بهانه اى است كه وسوسه هاى خود را آغاز كند، به آتش كينه و حسد دامن زند، و حتى برادران را به جان هم اندازد.
جالب اينكه يعقوب نگفت: «مى ترسم برادران قصد سويى درباره تو كنند»، بلكه آن را به صورت يك امر قطعى و مخصوصا با تكرار «كيد» كه دليل بر تاكيد است، بيان كرد. چراكه از روحيات ساير فرزندانش با خبر بود و حساسيت آنها را نسبت به «يوسف» مى دانست.[1]
[گرچه حکمت موجود در سير داستان حضرت يوسف عليه السّلام اقتضاء آن را داشت که او همه آن مشکلات را از سر بگذارند، تا به جايگاهی برسد که رسالت الهی را محقّق کند؛ امّا] درسى كه اين آيات به ما مى دهد، درس «حفظ اسرار» است، كه گاهى حتى در مقابل برادران نيز بايد عملى شود. هميشه در زندگى انسان اسرارى وجود دارد كه اگر فاش شود، ممكن است آينده او يا جامعه اش را به خطر اندازد. خويشتن دارى در حفظ اين اسرار يكى از نشانه هاى وسعت روح و قدرت اراده است. چه بسيارند افرادى كه به خاطر ضعف در اين قسمت سرنوشت خويش و يا جامعه اى را به خطر افكنده اند!
در حديثى از امام على بن موسى الرّضا عليه السّلام مى خوانيم: «لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى تَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ: سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ، فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمَانُ السِّرِّ، وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ، وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ؛[2] مؤمن، مؤمن نخواهد بود، مگر اينكه سه خصلت داشته باشد: سنّتى از پروردگار و سنّتى از پيامبر و سنّتى از امام و پيشوا، امّا سنّت پروردگار كتمان اسرار است، امّا سنّت پيامبر مدارا با مردم است، و امّا سنّت امام شكيبايى در برابر ناراحتی ها و مشكلات مى باشد». البته كتمان سرّ در اينجا بيشتر ناظر به كتمان اسرار ديگران است.
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم: «سِرُّكَ مِنْ دَمِكَ، فَلَا يَجْرِيَنَّ مِنْ غَيْرِ أَوْدَاجِكَ؛[3] اسرار تو همچون خون تو است، كه بايد تنها در عروق خودت جريان يابد».[4]
منبع: تفسير نمونه
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.