بررسی دیدگاه وهابیان در باب فطری بودن «توحید ربوبی» و تلازم آن با ایمان مشرکان به یکتایی خداوند در ربوبیت
حسن حسینعلی
مقدمه
وهابیان از توحید و شرک و تاریخ آنها، تفسیر و خوانشی متفاوت از سایر مسلمانان دارند. مسلمانان شیعه و اهل سنت، همواره از ابتلاء مشرکان اعصار مختلف، به ویژه مشرکان عصر رسالت پیامبر خاتم(صلی الله علیه واله وسلم)، به شرک در ذات، صفات، افعال، ربوبیت، الوهیت و عبادت گفتهاند؛ با این وجود، وهابیان میگویند: مشرکان زمانِ انبیاء گذشته، تنها در عبادت برای خداوند شریک قائل بودند؛ اما به یکتایی خداوند در ربوبیت، ایمان داشتند.
این سخن که از زمان محمد بن عبدالوهاب تاکنون، مدام در نوشته ها و سخنان وهابیان، در حال تکرار و تبادل بوده، از باورهای اساسی و مسلّم در میان پیروان آیین وهابیت است و در نظر وهابیان، هرگونه مناقشه و تردید در این باره، نه تنها به منزله انحراف و تزلزل در اصول فکری آیین وهابیت است، بلکه به مثابه خروج از آیین وهابیت قلمداد میشود.
اهمیت فوقالعاده "اصل ایمان مشرکان به یکتایی خداوند در ربوبیت" برای وهابیان، آنان را به دست وپا کردن دلایل و استنادات متنوع، وادار کرده است که فطری بودن توحید ربوبی، یکی از آنها است. وهابیان به روشهای مختلفی از فطرت، برای اعتباربخشی به "اصل ایمان مشرکان به یکتایی خداوند در ربوبیت" استفاده کرده اند. آنان گاهی این سخن را بی پرده و آشکار بیان کردهاند و گاهی تلویحا و سربسته، این موضوع را پیش بردهاند؛ از اینرو، لازم است به تفاوت لحن و میزان صراحت سخن وهابیان در این باره توجه شود. آنچه مسلم است، وهابیان با استناد به برخی از آیات، توحید ربوبی را امری فطری خوانده اند؛ پس از آن، فطری بودن توحید ربوبی را در تلازم با ایمان به آن پنداشتهاند.
در این مقاله، ادعای وهابیان طی چند مرحله مورد بررسی قرار خواهد گرفت: نخست، ادعای وهابیان با استفاده از متون و اقوال چهره های شاخص وهابیت تقریر خواهد شد؛ سپس، مفهوم فطرت و احکام آن از منظر عالمان شیعه و اهل سنت تبیین خواهد شد؛ در نهایت، ادعای دلایل وهابیان مبنی بر رابطه فطرت با ایمان مشرکان به یکتایی خداوند، بررسی خواهد شد.
ادعای وهابیان درباره تلازم فطری بودن توحید ربوبی با ایمان مشرکان به آن
در این بخش از نوشتار، برخی از سخنان چهره های شاخص وهابیان، درباره تلازم فطری بودن توحید ربوبی با ایمان به آن، ذکر خواهد شد.
محمد بن عبدالوهاب و پیروانش معتقدند: توحید دارای سه مرتبه است که عبارت اند از: توحید ربوبی، توحید اسماء و صفات، توحید الوهی (یکتایی خداوند در عبادت). مشرکان قریش و سایر اعصار، به یکتایی خداوند در ربوبیت و همچنین یکتایی خداوند در اسماء و صفات ایمان داشتند؛[1] لکن در باب یکتایی خداوند در الوهیت و عبادت، مشرک بودند.
در نظر وهابیان، یکی از مهمترین دلایلِ علم، اقرار و ایمان مشرکان به یکتایی خداوند در ربوبیت و اسماء و صفات الهی، فطری بودن این موضوع است؛[2] به عبارت دیگر، چون فطرت انسان بر علم، به یکتایی خداوند در ربوبیت و همچنین یکتایی در اسماء و صفات الهی سِرِشته شده، پس مشرکان به آن اقرار و ایمان داشتند؛ از اینرو، در دستور کار انبیاء، چیزی با عنوان "دعوت به یکتایی خداوند در ربوبیت" قرار نداشت؛[3] در واقع، تنها محور و موضوع دعوت انبیاء در باب توحید، یکتایی خداوند در عبادت و الوهیت بود؛ چراکه مشرکان تنها به شرک در عبادت مبتلا بودند.[4]
به این عبارت که از نوشته های عبدالعزیز بن باز، مفتی مشهور وهابیان است توجه کنید؛ بن باز نوشته است: «الفطرة والعقل يشهدان بوجود ربّ متصرف في الكون، مدبر للعباد، لا شبيه له، ولا شريك له، ولا ندّ له، سبحانه وتعالى عما يقول الظالمون علوا كبيرا»؛ (فطرت و عقل هر دو به وجود ربِّ دارای قدرت تصرف و تدبیرکننده بندگان که شبیه، شریک و مانندی ندارد، گواهی میدهند).[5]
بن باز که ایمان مشرکان به یکتایی خداوند را امری مسلم انگاشته، بر این نظر است که این ایمان، معلول همان فطرت است. وی در ادامه درباره اثر و پیامد عقلی[6] و فطری بودن یکتایی خداوند در ربوبیت گفته است: «ولهذا قلنا إن المشركين قد أقروا بتوحيد الربوبية، والأسماء والصفات ولم ينكروا ذلك...»؛ (به خاطر همین، شهادت عقل و فطرت بر یکتایی خداوند در ربوبیت بود که گفتیم مشرکان به یکتایی خداوند در ربوبیت و همچنین یکتایی در اسماء و صفات، اقرار و ایمان داشتند و این دو مرتبه از توحید را انکار نمیکردند).[7]
عبدالرحمن بن حسن آل شیخ در این باره گفته است: «فالخصومة بين الرسل وأممهم ليست في وجود الرب، وقدرته على الاختراع؛ فإن الفِطَر والعقول دلتهم على وجود الرب، وأنه رب كل شيء ومليكه، وخالق كل شيء، والمتصرف في كل شيء»؛[8] بر اساس این عبارت از عبدالرحمن آل شیخ، وجود ربّ و یکتایی خداوند در ربوبیت، هیچگاه موضوع نزاع انبیاء با امتها نبوده است؛ تنها به این دلیل که فطرت و عقل بر یکتایی خداوند دلالت داشته و مشرکان، شهادت فطرت و عقل را پذیرفته بودند. این سخن عبدالرحمن به روشنی از اعتقاد وی، مبنی بر تلازم و تساوی فطری بودن یکتایی خداوند در ربوبیت، با ایمان فعلی مشرکان به یکتایی خداوند در ربوبیت دلالت دارد.
صالح آل الشيخ، از دیگر مفتیان وهابی همین مطلب را صریحا نوشته است: «فالناس مفطورون على الإقرار بالرب؛ ولهذا لم يكن المشركون ينكرون توحيد الربوبية»؛ (انسان بر سرشت و فطرتِ اقرار به یکتایی خداوند آفریده شده است؛ به خاطر همین، فطری بودن اقرار به یکتایی خداوند در ربوبیت بود که مشرکان، توحید ربوبی را نفی و انکار نمیکردند؛ بلکه به آن ایمان داشتند).[9]
عبدالله بن جبرین[10] نیز، با تایید همین نگرشِ تلازم بین فطری بودن توحید و ایمان به توحید ربوبی مشرکین، مینویسد:
مراد از توحیدی که انبیاء عظام برای دعوت به آن فرستاده شدهاند، توحید ربوبی نیست؛ زیرا سرشت و نهاد مخلوقات، بر اقرار به خالقیت و رازقیت خدای سبحان آمیخته است؛ پس این کفار قریش که از ورود به دین خداوند متعال منع شدند و با اینکه تمام اموال و دارایی و فرزندان و جانِشان را در مسدود کردن راه هدایت انسانها و گرویدن به دین اسلام خرج کردند، اما بر اساس آیات قرآن، اقرار به توحید ربوبی داشتند.[11]
محمد بن صالح العثیمین نیز، مسئله فطری و عقلی بودن ایمان مشرکان به ربوبیت خداوند را مطرح کرده[12] و در اثبات توحید ربوبی مشرکان از طریق فطری بودن توحید، مینویسد: بر اساس همین فطری بودنِ یکتایی خداوند در ربوبیت بود که مشرکان، اقرار و ایمان به ربوبیت خداوند متعال داشتند.[13]
صالح بنفوزان نیز بر تلازم بین ایمان ربوبی مشرکان و فطری بودن توحید، تأکید کرده و مینویسد:
اقرار به یگانگی خداوند در ربوبیت، امری است که در فطرت و نهاد بشر قرار داده شده است؛ از اینرو، احدی از امم درباره آن نزاع و اختلاف نکرده و منکرش نشدند؛ مگر افراد شاذ و بسیار کم تعداد.[14]
بنابراین، در نگرش وهابیان، ارتباط بین فطری بودن توحید ربوبی با ایمان به ربوبیت خدای متعال، از نوع ارتباط عِلّی و معلولی است؛ بر اساس این تصور، فطری بودن یکتایی خداوند در ربوبیت، به مثابه علت است و اقرار و ایمان مشرکان به آن، به مثابه معلول است.
نقد و بررسی دیدگاه وهابیان در تلازم فطری بودن توحید ربوبی با ایمان مشرکان به آن
این تصور وهابیان، نتیجه برداشت باطل آنان از مفهوم فطرت است؛ برای روشن شدن بطلان دیدگاه وهابیان لازم است، در سه محور، مسئله فطرت تبیین شود که عبارت اند از:
محور اول: تبیین مفهوم فطری بودن توحید و شمول آن در همه مراتب توحید؛
محور دوم: تبیین تضادهای وهابیان از ادعای تلازم بین فطری بودن توحید و ایمان به توحید ربوبی؛
محور سوم: تحلیل جایگاه فطرت در پذیرش عقیدهی توحیدی؛
محور اول: تبیین مفهوم فطری بودن توحید و شمول آن در تمام مراتب توحید
اولین گام در نقد استدلال وهابیت، فهم و درک صحیح از حقیقت فطرت است؛ فطرت واژهاى عربى از ماده (ف ط ر) است. «فطر» در عربى به معنى شکافتن و آفریدن ابتدایى و بدون سابقه، آمده است.[15] در قرآن نیز، به هر دو معنى به کار رفته است.[16] فطرت نیز مانند واژه «جبلۀ» بر وزن "فِعلة" براى بیان حالت فعل و به معنى سرشت، طبیعت و خلقت خاص است.[17] شهید مطهری در تبیین فطرت، به معنای آفرینش ابتدایی انسان میگوید:
انسان مانند لوح سفید یا خمیر شکل نیافتهاى به دنیا نمىآید؛ بلکه از آغاز، بینشها و گرایشهاى خدادادى خاصى را به همراه دارد که انتخابها و افعال او را در طول زندگى جهت مىدهد. منظور از «فطرى بودن توحید» این است که انسان نسبت به تعالیم انبیا، لااقتضا و خنثى نیست. در سرشت انسان، فطرت و تقاضایى است که بعثت انبیا پاسخگوى آن است. پیامبران الهى چیزى را عرضه داشته اند که بشر، طبق سرشت خود در جستجوى آن است.[18]
طبق روایات موجود در منابع فریقین، مراد از فطرت در این آیه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَيْها»[19] دین اسلام و مطلق توحید است. شیخ کلینی از محدثین بزرگ شیعه در روایتی نقل میکند که عبدالله بن سنان از امام صادق(علیه السلام) پرسید: مراد فطرت در آیه شریفه «فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَيْها» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمودند:
«هِيَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حِينَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ»؛ (مراد از فطرت، اسلام است که خدای متعال در زمانیکه از انسان عهد و میثاقشان بر توحید را میگرفت، در ضمیرش نهادینه کرد).[20]
همچنین در روایتی دیگری آمده است که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «مراد از این فطرت، توحیدی بودن سرشت انسان است».[21]
بر اساس روایات مذکور، فطرت به معنای اسلام[22] و مطلق توحید اعم از توحید ربوبی است؛ چنین نگاهی به فطرت در منابع اهل سنت نیز وجود دارد؛ ابنابی شبیه، استاد محمد بن اسماعیل بخاری، در روایتی نقل میکند که رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم)، هر صبح این دعا را قرائت میکردند که:
«أصبحنا على فطرة الإسلام، وكلمة الإخلاص و دين نبينا محمد(صلی الله علیه واله وسلم)، وملة أبينا إبراهيم، حنيفا مسلما وما كان من المشركين»؛ (بر فطرت اسلام و کلمه اخلاص و دین پیامبرمان(صلی الله علیه واله وسلم)، و ملت پدرمان ابراهیم و حنیف و مسلم صبح کردیم؛ در حالیکه مشرک نیستیم).[23]
این روایت نیز، فطرت را به معنای اسلام و مطلق توحید معنا کرده است که مراد از آن، گرایش و تمایل به مطلق توحید است؛ لذا رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم)، امت خویش را چنین تعلیم میدهد که فطرت الهی یعنی نهادینه شدن اسلام در سرشت انسانها که از منتهای الهی بر سر ما انسانها است؛ ما باید هر روز این منّت و نعمت الهی را یادآوری کرده و شکرگزار آن باشیم؛ در واقع، آمیخته شدن فطرت اسلامی و توحیدی در سرشت انسانها، عنایت ویژه خداوند بر انسانها است که هر روز ممکن است خدشه دار شود و ما باید بر باقی ماندن به آن سپاسگزار باشیم.
ابن حجر عسقلانی شارح صحیح بخاری نیز، اقوال مختلفی درباره مراد از فطرت در آیه 30 سوره روم را آورده است و نهایتا، نظریه مشهور درباره فطرت را، اسلام معرفی کرده است؛ او مینویسد:
مشهورترین دیدگاه درباره مراد از فطرت، اسلام است، ابنعبدالبر میگوید: این دیدگاه، دیدگاه معروف بین عموم سلف بوده است و اهل علم نیز بر آن اجماع کرده و با تاویل، مراد از کلام الهی از آیه «فطرۀ الله» را، فطرت مردم بر اسلام دانستهاند.[24]
قسطلانی نیز این واقعیت را بیان کرده است.[25] قسطلانی در شرح عبارت باب «لا تبديل لخلق الله»«لدين الله خلق الأولين، دين الأولين، والفطرة الإسلام»،[26] از صحیح بخاری مینویسد:
مراد از خلق اولین، یعنی دین اولین را آفرید و مراد از فطرت در آیه «فطرة الله التي فطر الناس عليها» همان اسلام است؛ این مطلب را عکرمه طبق سند متصلی که طبری آورده، گفته است.[27]
طبری مراد از فطرت را دین اسلام دانسته و آن را مستند به قول ابن زید و مجاهد و عکرمه کرده است.[28] مفهوم اسلام نیز همان مطلق توحید است؛ همانطور که طبرانی ذیل آیه 30 سوره روم، فطرت را همان اسلام و توحید معنا کرده است؛[29] یا فخر رازی، ظهور وحدانیت و مسئله توحید را مطرح کرده است؛[30] بیضاوی[31] و ابوسعود[32] ذیل آیه «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإسلام»[33] مفهوم دین اسلام را به توحید و انقیاد در برابر اوامر خدای متعال تفسیر کردهاند.
بنابراین مراد از فطرتی که خدای متعال در سرشت انسانها به ودیعت قرار داده است، تمایل و گرایش به دین اسلام و توحید است؛ یعنی انسان به صورت فطری، گرایش و میل به اسلام و توحید دارد که از آن به «خداجویی» یاد میشود؛ لذا فطری بودن توحید، برابر با موحد بودن و مومن بودن به آن نیست؛ وهابیان با انحراف در مفهوم فطرت، چنین ادعایی کردهاند.
با روشن شدن مفهوم فطرت به معنای مطلق گرایش به اسلام و توحید، بدیهی است که این گرایش مخصوص توحید ربوبی نیست؛ بلکه شامل همه مراتب توحید میشود؛ همانطور که خداوند در آیه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَيْها»[34] به فطری بودن اصل توحید، تصریح کرده است؛ همچنین بر اساس آیه «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[35] در سرشت انسان، ویژگیهایی نهفته است که انسانیت او وامدار آنها است و این ویژگیها، انسان را به اصل توحید رهنمون میسازد؛ بنابراین فطرت، راهنمای انسان به سوی خدا است.
بنابراین بر اساس اطلاق فطرت خداشناسی، تفکیکی بین مراتب توحید (بالخصوص توحید ربوبی و توحید الوهی)، وجود ندارد؛ بنابراین انسانها بر اساس این فطرت خداشناسی، استعداد و اقتضای قبول تمام مراتب توحید را دارند و انبیاء نیز، برای توجه دادن انسانها به این فطرت آمدهاند؛ چنین مفهومی از فطرت که برآمده از متن دین است، به معنای ایمان و پذیرش قلبی، به تمام مراتب توحید نیست؛ زیرا اگر چنین گرایشی در انسان مساوی با ایمان به تمام مراتب توحید باشد، تناقضات دینی را به دنبال دارد که قابل پذیرش برای هیچ مسلمانی (حتی وهابی)، نیست.
محور دوم: تناقضات وهابیت در تلازم فطری بودن توحید ربوبی، با ایمان مشرکان به آن
بر اساس برداشت وهابیت از مفهوم فطرت که فطری بودن توحید ربوبی را برابر با ایمان به توحید میداند، تضادهایی پیش خواهد آمد. این تضادها که پاسخ نقضی به ادعای وهابیان است، در سه حیطه «اختیار انسان»، «وجود مشرکان» و «فرستادن انبیاء الهی» خواهد بود که به طور اختصار، هر یک از این موارد توضیح داده میشود.
1. تضاد این ادعا با اصل اختیار
اصل اختیاری بودن انسان، مستند به مبانی عقلی و نقلی است؛ اگر وجود فطرت و گرایش به توحید، مساوی با ایمان به تمام مراتب توحید باشد، اصل اختیار در وجود انسان زیر سوال میرود؛ لذا مبنای وهابیت با این اصل دینی در تناقض است.
به عبارت دیگر، وهابیان از طرفی ادعای وجود اختیار در انسان را دارند و از طرفی دیگر نیز، ایمان ربوبی در عموم مشرکان به یگانگی خداوند را با فطری بودن توحید، امری ضروری و غیرقابل انکار میدانند. کنار هم قرار گرفتن این دو مدعا، وجه تناقض بودن آن را آشکار میسازد.
2. تضاد این ادعا با وجود مشرکین
وجود مشرکان در تمام اعصار و زمانها، از مسائل قطعی است که بخشی از آیات قرآن به باورها و اعمال مشرکان اختصاص داده شده است؛ اگر فطرت به معنای اجبار انسان به ایمان و مطلق توحید باشد، وجود مشرک روی کره خاکی انکار میشود؛ زیرا با تصور وهابیت از فطرت، تمام انسانها موحد خواهند بود؛ لذا مبنای وهابیت در مفهوم فطرت، با این امر بدیهی که آیات زیادی از قرآن بر آن دلالت دارد، در تناقض است.
3. تضاد این ادعا با بعثت انبیاء(علیهم السلام)
وجود انبیاء و کتابهای آسمانی برای هدایت انسانها، امری مسلم است که مستند به ادله عقلی و نقلی است؛ اگر تمام انسانها به دلیل فطری بودن توحید، ایمان کامل به همه مراتب توحید داشته باشند، وجود انبیاء و کتابهای الهی برای هدایت انسان زیر سؤال میرود و نیازی به آمدن پیامبران و فرستادن کُتُب آسمانی نیست؛ زیرا فردی که نیاز به هدایت داشته باشد وجود ندارد؛ لذا ادعای وهابیت در ارتباط علّی و معلولی بین فطری بودن توحید با ایمان به توحید، با ارسال رُسُل و انزال کُتُب در تناقض است.
بنابراین هرچند مفهوم فطرت شامل تمام مراتب توحید است، اما به معنای وجود ایمان و پذیرش توحید در انسان نیست. اگر چنین ادعایی شود که بین فطری بودن توحید و ایمان به آن، رابطه تساوی و یا ارتباط علّی و معلومی برقرار باشد، نتیجه آن تناقضاتی است که نه تنها قابل حل نیست، بلکه هیچ مسلمانی حتی وهابیان تکفیری نیز آن را قبول ندارند.
محور سوم: تحلیل جایگاه فطرت در پذیرش عقیدهی توحیدی
از آنجا که وهابیان، بر این باورند که فطری بودن توحید، مساوی با ایمان به توحید است، بدیهی است که علاوه بر ارائه تناقضات و تضادهای این ادعا، اکنون نوبت پاسخ حلی است. در این مرحله از پاسخ، جایگاه اصلی فطرت در ایمان به توحید روشن میگردد. نکته قابل توجه در پاسخ حلی این است که بدانیم، آیا ادعای ایمان ربوبی مشرکین، رابطه تساوی و یا علّی و معلولی با فطری بودن توحید دارد یا فطری بودن توحید، تنها بستری برای هدایت و ایمان انسان است و فرستادن پیامبران و کتب آسمانی نیز، عنایت خدای متعال برای تقویت آن بستر است.
در روایت مشهوری که هم مضمون با آیه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَيْها»[36] است و در منابع روایی فریقین نقل شده، جایگاه فطرت بیان شده است؛ در این روایت تصریح شده است که فطرت و سرشت انسان، با باور توحیدی بودن همراه است و به معنای ایمان کامل به توحید نیست. طبق نقل علمای شیعه و سنی، رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند:
هر نوزادی بر فطرت اسلام و دینِ خالی از شرک متولد میشود و معتقد است، یهودیت و نصرانیتِ انحرافی، از طریق پدر و مادر به آنها القاء میشود.[37]
در این روایت شریف، علاوه بر قطعیت در فطری بودن سرشت انسان به اسلام و توحید، انحراف از اسلام و گرایش به باطل، توسط انسان نیز امری قطعی است؛ یعنی انسان با اختیاری که دارد، هم میتواند مسیر فطری موجود در نهاد خود را تداوم ببخشد و خود را در مسیر توحید، به کمال برساند، و هم میتواند به ندای فطرت خود توجه نکرده و ندای شیطان را لبیک گوید و مسیر انحراف و شرک و کفر را طی کند و خود را به حضیض ذلت برساند؛ بنابراین فطری بودن، لطف الهی در هدایت انسانها است که آسانتر و بهتر در مسیر توحیدی قدم زده و این مسیر را به نهایتش بپیمایند.
نووی شافعی در شرح روایت «کل مولود یولد علی الفطرة» مینویسد:
اصل در معنای روایت مذکور، آماده بودن انسان برای پذیرش اسلام است؛ پس کسی که والدینش یا یکی از آنان مسلمان باشد، مسلمان بودنش در احکام دنیا و آخرت ادامه مییابد و اگر هر دو والدینش کافر باشند، حکم کافر در دنیا برای او بار میشود و این همان معنای این عبارت «یهودانه وبنصرانه ویمجسانه» است؛ یعنی بر آن فرزندی که والدنیش کافر هستند، در دنیا احکام یهودیت و نصرانیت بار میشود که اگر آن فرزند، بر همان انحراف دینی ادامه داد، حکمش نیز ادامه پیدا میکند؛ اما اگر سعادت یار او شد، مسلمان خواهد شد؛ وگرنه بر کفرش خواهد مرد.[38]
ابن حجر عسقلانی نیز، با عبارتی دیگر، مضمون کلام نووی را بیان کرده است؛[39] بنابراین، فطری بودن انسان به معنای گرایش به اسلام و توحید است؛ به عبارت دیگر، خدای متعال سرشت انسانها را طوری قرار داده است که نیاز به دین و اعتقاد به مبدأ و معاد و یگانگی خداوند در همه شؤون داشته باشد که راه را برای هدایت و سعادت او هموار کند؛ اما با توجه به اصل اختیار داشتن انسان، چنین سرشت و گرایشی به اسلام و توحید، با انتخاب مسیر انحراف و شرک و کفر، قابل جمع است.
نتیجه
بر اساس آنچه از مفهوم فطرت تبیین شد، ادعای وهابیت مبنی بر توحید ربوبی مشرکین باطل است و ادعای هماهنگی فطری بودن توحید ربوبی با توحید ربوبی مشرکین، توانایی اثبات توحید ربوبی مشرکان را ندارد؛ زیرا اولا، فطری بودن توحید ربوبی به معنای گرایش انسان به توحید ربوبی است و تنها زمینه و بستر را برای ایمان توحید ربوبی، فراهم میکند؛ نه اینکه ایمان ربوبی را نتیجه بدهد؛ ثانیا این گرایش مخصوص توحید ربوبی نیست؛ لذا اگر ادعای وهابیت در هماهنگی فطری بودن توحید با ایمان به توحید، صادق باشد، شامل تمام شؤون الهی حتی الوهیت نیز میشود؛ در این صورت، وهابیت باید پذیرد مشرکان در الوهیت نیز موحد هستند؛ ثالثا، تصور این باور که چون توحید امری فطری است، انسانها ناگریز هستند که موحد باشند، دچار تعارضاتی است که قابلپذیرش برای احدی از مسلمانان حتی وهابیان نیست؛ زیرا این باور، با مختار بودن انسان همخوانی ندارد و همچنین با وجود مشرکان در طول تاریخ نیز، قابل جمع نیست و اساسا با اصل ارسال رُسُل و انزال کُتُب در تعارض است.
بنابراین ادعای وهابیت در ایجاد رابطه علِّی و معلومی، بین فطری بودن توحید با توحید ربوبی مشرکان، ادعای باطل و ضد قرآن است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.