نقد «ابن تیمیه» بر افکار افراطی سازمان تروریستی- تکفیری «داعش»(3)
سید مصطفی هاشمی نجف آبادی
مقدمه
چنانچه گذشت، داعش از جمله گروه هایی است که در مبانی فکری تحت تاثیر ابن تیمیه بوده اند، اما واقعیت این است که در پاره ای از امور حتی با استناد به آثار ابن تیمیه می توان گفت او نیز یکی از منتقدین داعش به شمار می آید که در این نوشتار به ادامه این مساله پرداخته می شود.
مساله دهم
داعش، شیوه حکمرانی خود را در جامعه، بر اساس نظام خلافت و جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در رهبری امت تعریف می کند و به غیر از نظام خلافت، شیوه دیگری را برای اداره جامعه نمی پذیرد.[1] بر این اساس بود که آنان با ابوبکر بغدادی به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت کردند و اطاعت از او را بر همه واجب دانستند و مخالفان خود را کافر خواندند.[2]
ترکی بن مبارک البنعلی که مدتی مسئول هیئت شرعی داعش بوده و یکی از صاحب نظران این گروه محسوب میشد، در کتاب «القیافه فی عدم اشتراط التمکین الکامل للخلاف» برخی از ویژگی های خلافت را بیان کرده است. او در مقدمه این کتاب، ضمن بیان روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)[3] چنین نتیجه می گیرد که حکومت داعش، همان خلافتی است که رسول الله(صلی الله علیه و آله) وعده آن را داده است و به همین دلیل مخالفت با خلافت داعش را مساوی با مخالفت با اسلام می داند.
این در حالی است که ابن تیمیه، ضمن بحث در بیان انواع حکومت هایی که در جامعه اسلامی می تواند برقرار باشد، به دو نظریه در باب حکمرانی اسلامی که از نظر وی باطل است، اشاره می کند. نظریه اول از طرف اهل بدعت همچون خوارج است که به غیر از نظام خلافت، نظامی دیگر برای جامعه نمی پذیرند و نظریه دوم، از طرف انسان های لاابالی و مرجئه و ظالمان است که به چیزی جز حکومت نمی اندیشند و اعتنایی به اجرای احکام اسلام در جامعه ندارند.[4]
بنابراین جزم اندیشی داعش نسبت به نظام خلافت و کافر دانستن هر کسی که با آنان بیعت نکند از نظر ابن تیمیه از علامات اهل بدعت به شمار می آید و به این ترتیب این دیدگاه داعش نیز از ابن تیمیه مورد نقد است.
مساله یازدهم
دین اسلام، دین رحم و مروت است و حتی در آیات و روایات، در مورد دشمنان نیز سفارشاتی بیان شده و خداوند مومنان را نسبت به رعایت عدالت در مورد مخالفان ترغیب کرده و آن را نزدیک به تقوا بر شمرده است. جهاد مسلمانان با دشمنان در صورتی که همراه با ظلم و تجاوز و فریب و مُثله کردن اعضای بدن دشمن باشد و حدود شرعی که اسلام بیان کرده است، در آن رعایت نشود، قطعا نزد همه انسان ها محکوم است و ضرر چنین جهادی از منفعت آن بیشتر است و خذلان الهی و تسلط دشمنان را به همراه دارد.
ابن تیمیه در این زمینه می نویسد:
«برخی از نااهلان که خودشان را منتسب به اسلام می دانند، شیوه جنگیدن آنان با دشمنان به گونه ای است که مشتمل بر معصیت الهی است یعنی قتال آنان همراه با فریب و مثله کردن اعضای بدن آنان و تجاوز است. آنان در قتال با دشمنان، حتی بر برادران مومن شان نیز تجاوز می کنند و بر اموال و نفوس و شهرهای آن استیلاء می یابند و با مومنان به گونه ای قتال می کنند که گویا با مشرکان به پیکار می پردازند. اصلا آنان قتال با مومنان را واجب تر می دانند. خوارج نمونه ای از این جاهلان هستند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایشان را این چنین توصیف کردند: آنان با اهل اسلام می جنگند و اهل شرک را رها می کنند».[5]
آنچه ابن تیمیه بیان کرده است، دقیقا بر عملکرد داعش نیز قابل انطباق است با این تفاوت که داعش اصلا جهاد با دشمنان را بر خودشان لازم نمی دانند. آنان تاکنون حتی هیچ اقدام جدی بر علیه اسرائیل یا آمریکا انجام نداده اند و در هیچ عملیات انتحاری یا غیره نسبت به آنان شرکت ننموده اند. داعشیان تنها مسلمانان را دشمن خودشان می دانند و از طرفی شیعیان را بدتر از کفار و مشرکان می دانند و هر گونه جنایتی را در حق آنان جایز می دانند. آنچه که آنان در عراق و سوریه نشان دادند، چیزی جز خشونت و ظلم و تجاوز نبود.
نکته دیگر این است که ابن تیمیه ظلم کردن و عدم ترحم نسبت به مخالفین را از جمله خصائص اهل بدعت دانسته و می نویسد: «اهل بدعت در بسیاری از مواقع در صورتی که به قدرت دست یابند، شبیه کفار عمل می کنند و مومنان را تکفیر می کنند و خون آنان را بر خویش حلال می دانند... اما اهل سنت با اهل بدعت چنین عملی ندارند. آنان زمانی که به قدرت دست یابند، با عدالت رفتار می کنند و آنان را تکفیر نمی کنند و خونشان را مباح نمی شمارند».[6]
بر این اساس سازمان تروریستی داعش نزد ابن تیمیه، گروهی است بدعت گذار که نه تنها تجاوزگر و ظالم است و شمشیر خود را تنها به سمت مسلمانان گرفته است، بلکه از اهل سنت و جماعت که ادعای برپایی خلافت بر اساس آن را دارد نیز به شمار نمی آید.
مساله دوازدهم
یکی از جهالت های داعش این بود که عقیده داشت هر کسی یا گروهی که با دولت داعش پیکار کند، کافر است. به عنوان مثال، سخنگوی این سازمان در بیانیه ای به مناسبت ماه مبارک رمضان تاکید کرد: «پس بر حذر باش! زیرا همانا تو به سبب قتال با دولت اسلامی، چه بخواهی و چه نخواهی در کفر واقع می شوی».[7]
با تامل در این سخن دانسته می شود که چگونه آنان مرتکب خود شیفتگی و غلو گردیده بودند! خلفای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از جمله امیر المومنین علی(علیه السلام) کسانی که با ایشان می جنگیدند را کافر نمی دانستند. شاید آنان دولت خودشان را به منزله نبوت می دانند که در مورد آن چنین جاهلانه سخن می گویند!
ابن تیمیه در مورد خوارج و نحوه تعامل حضرت علی (علیه السلام) با آنان می نویسد:
«وشر من قاتلهم علي هم الخوارج، ومع هذا فلم يحكم فيهم بحكم الكفار، بل حرم أموالهم وسبيهم»؛[8] (بدترین کسانی که علی (علیه السلام) با آنان قتال کرد، خوارج بود و با این وجود همانند کفار بر آنان حکم نکرد؛ بلکه اموال و نوامیس آنان را حرام اعلام کرد).
مساله سیزدهم
یکی دیگر از اشتباهات داعش، استناد به موادی از نواقض الاسلام در تفکیر مسلمانان و از جمله شیعیان، و عدم توجه به شرایط و ضوابط تکفیر می باشد. این در حالی که آنچه در نواقض الاسلام مطرح شده است، تنها حد و مرز تکفیر مطلق را مشخص می کند و معلوم است که بدون تحقق شرایط کفر و فقدان موانع، تکفیر مطلق به تکفیر معین ختم نمی شود و نمی توان بدون در نظر گرفتن شرایط، بر تکفیر معین اشخاص حکم نمود.
ابن تیمیه میان تکفیر مطلق و تکفیر معین تفاوت قایل است و در این باره می نویسد:
«فَإِن التَّكْفِير الْمُطلق مثل الْوَعيد الْمُطلق لَا يسْتَلْزم تَكْفِير الشَّخْص الْمعِين حَتَّى تقوم عَلَيْهِ الْحجَّة الَّتِي تكفر تاركها»؛[9] (پس همانا تکفیر مطلق همانند وعید مطلق است و مستلزم تکفیر شخص معین نیست تا اینکه حجت بر علیه او اقامه شود و تکفیر معین بر وی ثابت گردد).
وی در جایی دیگر مخالفت با فرقه ناجیه را سبب خروج از ایمان و در نتیجه موجب هلاکت نمی داند و در این زمینه می نویسد:
«رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرقه ناجیه را تنها یک گروه دانست و در تبیین آن فرمود: «تفترق أمتي على ثلاث وسبعين فرقة اثنتان وسبعون في النار وواحدة في الجنة وهي من كان على مثل ما أنا عليه اليوم وأصحابي»... این چنین نیست که هر کسی با این گروه ناجیه مخالفت کند، هلاک می شود. زیرا اولا ایمان درجات دارد و قابل کم یا زیادن شدن است. ثانیا کسی که جزء فرقه ناجیه نیست، یا مجتهد است و در اجتهاد خودش خطا کرده است و یا حجت بر او تمام نشده است و یا حسناتی دارد که سیئات او را می پوشاند».[10]
ابن تیمیه در جایی دیگر می نویسد: «برخی از اصحاب ائمه اربعه، اهل بدعت را به صورت مطلق تکفیر می کنند؛ در حالی که ائمه اربعه و غیر آنان ملتزم به این قول نیستند... گاهی از برخی از ائمه اربعه نقل شده است که وی، بعضی از اقوال را تکفیر کرده است، در حالی که مراد او، کفر بودن آن قول است. زیرا کفر بودن یک قول، با کافر بودن صاحب آن که از روی جهل و تاویل به آن ملتزم شده است، ملازمت ندارد».[11]
نتیجه
با این توضیحات تا حدودی تفاوت میان تفکر ابن تیمیه و داعش روشن شد. اگرچه این موضوع جای تحقیق و بررسی بیشتری دارد و همچنین باید این را نیز در نظر گرفت که اگر تفکرات افراطی یا همان تکفیرهاي مطلق ابن تیمیه نبود هیچ یک از گروه های تروریستی تکفیری معاصر شکل نمیگرفتند اما با این وجود به مقتضای تحقیق باید گفت بین ابن تیمیه و این جماعات تفاوتهایی نیز وجود دارد. اما ميان آنها و وهابیت تکفیری هیچ تفاوتی وجود ندارد. این موضوع در مقالات مستقلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.