اختلافات بنیادی و اشتراکات ظاهری «محمد بن عبدالوهاب» و «سید قطب» در مسئله «جاهلیت»
عطااله غفاری، محسن عبدالملکی
مقدمه
واژه «جاهلیت» مصدر صناعی و از ریشه «جهل»[1] که به معنای خلافعلم،[2] نقیضعلم میباشد، گرفته شده است.[3] راغب اصفهانی جهل را به سه صورت میداند که عبارت اند از:
الف: خالی بودنِ نفس از علم و آگاهی، که معنای اصلی اين واژه است.
ب: اعتقاد به چیزی برخلاف آنچه در واقع هست.
ج: انجام دادن کاری برخلاف آنچه باید انجام شود. حال فرقی ندارد که آن عمل دُرست یا نادرست قلمداد شود؛[4] در اصطلاح نیز، جاهلیت به اوصاف و احوال عرب پیش از اسلام اطلاق میشود.[5]
قرآنکریم جاهلیت را به عنوان وصفی برای فرهنگ رایج در میان مردمان پیش از بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) به کار برده، بر اساس آیات قرآن این وصف در حصار زمان و افراد خاصی نیست بلکه پس از بعثت رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) نیز قابلیت تجدید حیات و اطلاق بر جامعه یا افراد را دارد. واژه جاهلیت در چهار آیه از قرآنکریم به کار رفته است که در هر چهار آیه، مضافالیه واژههای دیگری مثل حمیة،[6] تبرج،[7] ظنّ[8] و حکم[9] قرار گرفته است. قرآنکریم از اطلاق این واژه به دنبال مرزبندی بین تفکرات خالص توحیدی و تفکرات مخلوط به جهل و نادانی قبل از نزول وحی میباشد. برای نتیجه بخش بودن این مرزبندی، اقدام به تبیین حالت و ویژگیهای انحرافی مردم قبل از ظهور اسلام و همچنین، نهی مسلمین از گرایش به این تصورات غلط کرده است. بسیاری از مسلمانان با اتکاء به این مفهوم به برخی از مسائل جاری در جامعه انتقاد کرده و سعی در ایجاد جنبش بیداری و حرکت اجتماعی اصلاحی داشته اند. محمد بن عبدالوهاب و سیدقطب از جمله چهره هایی هستند که بر پایه این مفهوم مدعی اصلاح شده اند. با توجه به اینکه ناظران و مخاطبان گفتمان محمد بن عبدالوهاب و سیدقطب تفسیرهای مختلفی نسبت به گفتههای آنان ارائه کرده اند گاه قرائت محمد بن عبدالوهاب از جاهلیت مبدأ افراطیگری خوانده شده و گاه خوانش سیدقطب از این مفهوم، بایسته است که این موضوع به صورت تطبیقی و ناظر به دیدگاه های دو چهره یاد شده درباره جاهلیت مورد بررسی قرار دهد. مقاله حاضر به همین منظور و برای دستیابی به این هدف در دو محور اشتراکات و اختلافات تهیه و تدوین شده است.
بخش اول: اشتراکات جاهلیت قطبی با جاهلیت وهابی
آنچه سید قطب و محمد بن عبدالوهاب درباره جاهلیت گفته اند شباهت هایی دارد. این شباهت ها عموما در دایره معنای واژگانی و کلیات مفهومی است. این شباهت ها در ادامه ذیل چند عنوان بیان خواهد شد.
اشتراک اول: تعریف لفظی و اصطلاحی جاهلیت
یکی از نقاط اشتراک جاهلیت قطبی با جاهلیت وهابی، به تبیین مفهوم لغوی و اصطلاحی آن برمیگردد؛ زیرا هر دو شخص بدون وضع مفهوم جدید لغوی و اصطلاحی برای واژه جاهلیت، آن را در لغت، به خالی بودن نفس از علم برگردانده و ریشه جاهلیت را همان رویگردانی از علم،[10] مخالفت با علم،[11] قول بدون علم،[12] جدال بدون علم،[13] دانسته اند. در اصطلاح نیز، سید قطب، جاهلیت را یک حالت اجتماعی معین با جهانبینیهای معینی[14] میداند که با ایجاد مقومات آن، یعنی انحراف جامعه از منهج اسلامی[15] در مسائلی مثل وضع قوانین و نظام حکومتیِ[16] مخالف شریعت اسلامی، پدید میآید؛ همینطور ابن عبدالوهاب نیز، تقلید کورکورانه از دیگران و محرومیت از رأی و نظر در مسائل دینی[17] و عدم تبعیت از اصولدینی و گرایش به بدعت را، به معنای جهالت در دین معرفی میکند.
این مسئله، نشان دهنده عدم وجود اختلاف جدی در مفهوم لغوی و اصطلاحی جاهلیت از نگاه این دو اندیشه میباشد. دلیل آن هم این است که آنها، اصلا در جایگاه وضع معنای نوپدید لغوی و اصطلاحی نبوده اند؛ لذا از معنای لغوی و اصطلاحی رایج پیروی کرده اند.
اشتراک دوم: عدم تساوی جاهلیت با کفر
جاهلیت واژهای است که به تنهایی در لغت و اصطلاح، هیچ دلالتی بر خصوص کفر نداشته و مفهومی اعم از کفر، فسق و گمراهی را در بردارد؛ لذا برداشت کفر از این واژه نیازمند قرائن خارجی میباشد؛ همانطور که در آیات و روایات، از برخی تصورات و رفتارهای موحدین، بدون اراده کفر، با عنوان جاهلیت یاد شده است؛ چنانچه، حضرت موسی(علیه السلام)[18] و پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم)[19] وقتی در مقابل درخواست شرک آلود اصحاب خویش مبنی بر قرار دادن آلههای برای آنها واقع شدند (بدون اراده تکفیر)، صرفاً آنها را رمی به تبعیت از جاهلیت کردند.
همین رویه در عبارات ابن عبدالوهاب و سید قطب نیز دیده میشود؛ زیرا آنها در مواردی جاهلیت را بر کفر و در مواری بر غیر کفر و فسق بار کرده اند؛ لذا اطلاق جاهلیت به اعمال مسلمین از ناحیه این دو شخص را نمیتوان بدون قرینه خارجی، حمل بر تکفیر مسلمین کرد؛ زیرا ابن عبدالوهاب، برخی از اعمال مسلمین مثل تکبّر به خاطر ریاست[20] و بزرگداشت دنیا[21] را، از خلقیات جاهلی حساب کرده و غالب مسلمین زمان خود را گرفتار در آنها مید اند؛[22] در حالیکه اصلاً، جاهلی خواندن اینها دال بر تکفیر مسلمین نیست. سید قطب نیز، با وجود اینکه به خاطر جاهلی خواندن جوامع اسلامیِ زمان خویش، متهم به تکفیر مسلمین میباشد، جامعه مکه را جامعه جاهلی معرفی کرده و مسلمین هجرت نکرده به مدینه را، افراد گرفتار در جامعه جاهلی میداند،[23] که به حکم قرآن[24] از اعضای جامعه اسلامی خارج شده و بین آنها و مسلمین مدینه، رابطه ولایی قطع شده و صرفا رابطه عقیدتی برقرار بوده است.[25] او حتی پا را فراتر از این نهاده و پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و مسلمین تازه مسلمان شده در مکه را، یک تجمع اسلامی کوچک میداند که در جامعه جاهلی زندگی میکردند؛[26] لذا نمیتوان بدون ارائه دلیل و قرینه خارجی، جامعه جاهلی ارائه شده از ناحیه سید قطب را، به معنای تکفیر مسلمین دانست.
حال کسانیکه سید قطب را به خاطر جاهلی خواندن جوامع اسلامی زمان خویش، متهم به تکفیر مسلمین میکنند، باید به این سؤال پاسخ بدهند که او وقتی از جامعه مکه، بعد ظهور و حضور پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) با نام جامعه جاهلی یاد میکند، آیا اراده تکفیر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و مسلمین حاضر در آنجا را دارد؟
اشتراک سوم: تجدیدپذیری جاهلیت مطلق در امت اسلامی
امروزه امکان تجدیدپذیری جاهلیت در میان امت اسلامی، یکی از مسائل اختلافی درباره جاهلیت میباشد؛ چه اینکه برخی از شارحان کتب ابن عبدالوهاب در راستای تبرئه او از تکفیر مسلمین، با برداشتی که از برخی عبارات ابن تیمیه[27] دارند، و با بدعتی که در تقسیم جاهلیت به مطلق و مقید ایجاد کردهاند، از قبول ظهور جاهلیت مطلق بعد از بعثت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در میان امتاسلامی امتناع کرده و صرفا، ظهور جاهلیت مقید را قبول دارند؛[28] در حالیکه این تقسیمبندی، نه مبنای قرآنی و روایی دارد و نه با مبنای ابن عبدالوهاب سازگاری دارد؛ زیرا ابن عبدالوهاب که بنیانگذار جریان تکفیری وهابیت میباشد، قائل به ظهور جاهلیتمطلق در میان مسلمین بوده و حتی مصادیقی را نیز برای آن ذکر کرده است. او حالات و تصوراتی مثل، مسجد قرار دادن قبور صالحین،[29] تبرک به قبور،[30] و ذبح برای آنها[31] و غیره را که به عنوان غلو درباره صالحین،[32] و مخالف توحید الوهی ارائه شده، از ناحیه خود میداند، به عنوان نشانههای ظهور جاهلیت و علل شرک مشرکین معرفی میکند که خداوند، انبیاء(علیهم السلام) را مبعوث کرد، تا توحید الوهی را به آنها القا کرده و مردم را از این منجلاب نجات دهند.[33] او با حفظ این دیدگاه درباره جاهلیت، سراغ مسلمین زمان خود رفته و آنها را به خاطر توسل و استغاثه به انبیاء و اولیاء، مردمی گرفتار در شرک و قبرپرستی معرفی میکند که به جای اینکه در شدائد خدا را بخوانند، رو به سوی صالحین آورده و در شرک، روی مشرکین زمان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را هم سفید کرده[34] و باعث غربت بیشازپیش اسلام شده اند؛[35] لذا مثل قرآن که جاهلیت قبل از اسلام را جاهلیت اولی میداند، خود را در قامت پیامبری میبیند که آمده است تا با از بین بردن دین انحرافی مردم، دین جدید و صحیح را به آنها ابلاغ کند.[36] او معتقد بود که جامعه پیرامونش، از نطاق توحید خارج شده است. وی چون بین جامعه اسلامی زمان خویش با جامعه مشرکین تفاوتی قائل نبود، به همین جهت، جوامع مسلمان را جامعه جاهلی میدانست.
از نگاه سید قطب نیز، تحقق جاهلیت وابسته به مفهوم زمان و مکان و محصور در یک زمان،[37] و یا مکان خاص مثل «جوامعلیبرال سرمایهداری» و «کمونیسم» نمیباشد؛ بلکه جاهلیت میتواند هم در جوامع منکر اصل وجود خداوند و هم در جوامعی که مٌقرّ به وجود خداوند هستند یافت شود؛[38] یعنی به اعتقاد او، مردم یک جامعه در عین اقرار به شئونات توحید، به خاطر سرسپردگی در برابر غیرخداوند، گرفتار جاهلیت میشوند؛ زیرا پدیده جاهلیت در گروِ ظهور تصوراتی است که با ظهور خودشان، باعث تولد جاهلیت میشوند،[39] و با در نظر گرفتن این مقدمات، جوامع اسلامی و غیراسلامی، خود را از نظر گرفتاری در جاهلیتی وحشتناکتر از جاهلیت عصر ظهور اسلام، معرفی میکنند.[40]
بخش دوم: تفاوتهای جاهلیت قطبی با جاهلیت وهابی
با وجود اشتراکات ظاهری که در جاهلیت قطبی و وهابی، مشاهده میشود، این دو تفاوت های بنیادینی درباره جاهلیت و ریشههای بروز و ظهور آن دارند. این تفاوتها ذیل چند عنوان بیان خواهد شد.
تفاوت اول: ریشه بروز و ظهور جاهلیت اولي
اولین و مهمترین اختلاف جاهلیت قطبی با جاهلیت وهابی، به تبیین و تصویر ذهنی آنان از وضعیت جاهلیت نخستین و ریشههای ظهور آن باز میگردد. محمد بن عبدالوهاب و سید قطب دو تصویر متفاوت از وضعیت جاهلیت عرب و عصر آغاز رسالت دارند که نقش تعیین کننده ای در خوانش آنان از جاهلیت دارد. گرچه هر دو معتقدند پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) مردم را به ایمان به توحید و قبول لااله الا الله دعوت کرد اما تفسیری که محمد بن عبدالوهاب از این شعار ارائه کرده با تفسیر سید قطب دراین باره در تباین و تضاد است. سيد قطب إله را به معنای حاکم و یکتایی در الوهیت را در نفی حاکمیت غیرالله میدانست.[41] سید قطب بر این باور بود که مشرکان به خالقیت خداوند اقرار میکردند اما حاکمیت خداوند را نقض کرده بودند و خود را مصدر حکم قرار داده بودند، از این رو به شرک در الوهیت و جاهلیت مبتلا بودند.[42] سید قطب این ایده را بارها تکرار کرده که امروز بشر همچون مردمان مشرک عصر بعثت، گرفتار جاهلیت است و این جاهلیت چیزی جز فاصله گرفتن از حکم و حاکمیت الله نیست،[43] بشر امروزین و مشرک عصر بعثت هر دو به جای آنکه حکم الله را محور اداره امور جامعه و افراد قرار بدهند خواست و أهواء اکثریت یا اقلیت را محوریت بخشیده اند. محمد بن عبدالوهاب اما إله را صرفا به معنای معبود دانسته و حاکمیت را از صفات و شئون ربوبی میداند که مشرکان عصر نخست بدان معترف بودند.
توضیح آنکه محمد بن عبدالوهاب و هوادارانش، در تحلیل وضعیت جامعه جاهلی نخستین، مشرکان عصر رسالت را از ابتلاء به هرگونه شرک ربوبی تبرئه و تطهیر میکنند، آنان بر این باورند که مشرکان به هیچ وجه خدایان من دون الله خویش را نافع و ضار و ربّ من دون الله نمی انگاشتند بلکه صرفا آنها را شفیع و واسطه خود برای تقرب به الله می دانستند. محمد بن عبدالوهاب شرک مشرکان عصر جاهلیت را منحصر در الوهیت و عبادت میداند، در نظر محمد بن عبدالوهاب مشرکان ضمن آنکه خداوند را در خالقیت، مالکیت، تدبیر و حاکمیت یگانه می دانستند به شرک در عبادت افتاده بودند. او بر اساس همین نگرش گفته است انبیاء برای دعوت به توحید ربوبی نیامده اند، چرا که در میان مشرکان توحید ربوبی امری مسلم و مفروغ عنه بود، آنچه موضوع دعوت انبیاء و محل نزاع انبیاء با مشرکان بوده، صرفا الوهیت و دعوت به یکتاپرستی بوده است.[44] ابن عبدالوهاب که در قرن یازدهم و دوازدهم میزیسته مردمان هم عصر خود را همچون مردمان زمانه جاهلیت نخستین، غوطه ور در شرک در عبادت انگاشته است. تذکر این نکته مهم است عبادت مشرکانه وجاهلانه ای که محمد بن عبدالوهاب از آن سخن میگوید چیزی جز استغاثه و استشفاع و تبرک نیست، محمد بن عبدالوهاب معتقد است برای زدودن جاهلیتِ شرک در عبادت از جامعه، باید مردم از رفتارهایی همچون مانند خواندن صالحین، استغاثه و استشفاع،[45] بنای بر قبور صالحین،[46] مسجد قرار دادن قبور آنها[47] و تبرک به آثار بزرگان،[48] دست بردارند.
سید قطب اما طور دیگری درباره جامعه جاهلی نخستین و ریشه آن سخن گفته است. او معتقد است مشرکان عرب، آلهه من دون الله خود را نه تنها شفیع، بلکه نافع و ضار، ربّ، حاکم و مُشرّع میدانستند از این رو به شرک در حاکمیت، ربوبیت و الوهیت دچار بودند[49] و ماموریت انبیاء شامل دعوت به یکتایی خداوند در ربوبیت، حاکمیت و الوهیت نیز بوده است.[50] در نظر او میان الوهیت و حاکمیت جدایی و انفکاکی نیست، چرا که حاکمیت اخص خصائص و مهمترین ویژگی الوهیت است. سيدقطب میگفت نه تنها جاهلیت زمانه بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) بلکه جاهلیت کنونی نیز با شرک در ربوبیت، تشریع، حاکمیت و الوهیت همراه است.[51] اساسا نزاع اصلی انبیاء با مشرکان بر سر ربوبیت و حق انحصاری خداوند بر حاکمیت و تشریع بوده است؛[52] در نظر او مشرکان عصر رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) و سایر ادوار همگی در حاکمیت به شرک افتاده بودند به عنوان مثال شرک یهود ناشی از جعل احبار و رهبان در جایگاه تشریع و حاکمیت بود، شرک مشركان عرب نیز ناشی از سپردن امر حاکمیت و تشریع به غیر الله بود.[53] او بر این نظر است که مشرکان، خداوند را به عنوان صانعی میپنداشتند که عمل خود را به صورت کامل انجام داده است؛ اما از جایگاه خود پایین آمده و خلعت ربوبیت، تشریع و تدبیر شئون زندگی مردم را به غیر خود واگذار کرده[54] و اینگونه جامعه آنان به جامعه جاهلی بدل شده بود اما جامعه اسلامی، حاکمیت مطلق را صرفاً برای خدا دانسته و حاکم اسلامی را تنها مجری شریعت به حساب میآورند.[55] سید قطب برپایه همین نگاه و با محوریت حاکمیت، تشریع و تطبیق احکام الهی، جوامع را به دو دسته اسلامی و جاهلی تقسیم کرده است.[56] در نظر سید قطب جامعه جاهلی بر پایه ربوبیت و حاکمیت مخلوق استوار است، اما جامعه اسلامی و الهی بر پایه حاکمیت و ربوبیت الله بر مخلوق بنیان شده است.[57]
تفاوت دوم: تطبیق مفهوم جاهلیت بر مصادیق
از مهمترین اختلافات جاهلیت قطبی با جاهلیت وهابی، در تطبیق مفهوم جاهلیت بر مصادیق آن میباشد؛ زیرا همانطور که پیشتر گفته شد، سید قطب ریشه بروز و ظهور جاهلیت در جوامع اسلامی را، انحراف در مفاهیمی چون حاکمیت و حق تشریع که از شئون ربوبیت الهی میباشند دیده و همسو با قرآن،[58] مفهوم جاهلیت را بر مسائلی مانند سپردن حاکمیت به غیر خدا و سرسپردگی در مقابل بندگان بار میکند. او بدون اینکه مسلمین را متهم به کفر و یا جاهلیت کند، معتقد است که مسلمین، در عین اقرار به توحید در انجام اعمال عبادی خویش، با سپردن حاکمیت به غیر خداوند، باعث ظهور جاهلیت در جامعه شده اند؛ حال اگر حاکمیت را به خداوند و یا کسی که در مسیر توحید است بسپارند، جامعه جاهلی خودبخود، به جامعه ای اسلامی تبدیل خواهد شد.
اما ابن عبدالوهاب بعد از انحرافی که در توحید ایجاد کرده و نگاه تطهیری که به مشرکین دارد، در تطبیق جاهلیت بر مصادیق در برابر کتاب و سنت قرار گرفته و اموری را ذیل شرک و جاهلیت قرار داده است که در منطق کتاب و سنت، عین توحید و ضد جاهلیت و از جمله اخلاق انبیاء و اولیاء میباشند، برای مثال، مسجد قرار دادن قبور اولیاء[59] که عمل موحدین بوده و قرآن[60] و روایات[61] آن را تأیید کرده اند. تبرک به قبور صالحین[62] که بزرگانی از صحابه مانند صدیقه طاهره(سلام الله علیها)[63] آن را انجام داده اند؛ یا جاهلی و شرکی خواندن استغاثة به اولیاء[64] که صحابه آن را انجام داده و از راه دور[65] و نزدیک بر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) استغاثه کرده اند؛ اما ابن عبدالوهاب و به تبع او وهابیون، این اعمال مشروع را جزو امور شرکی و جاهلی قلمداد کرده اند؛ در حالیکه جاهلی و شرکی قلمداد کردن این امور، انحراف از خط توحید تشریع من دونالله میباشد.
نتیجه
جاهلیت یک واژه قرآنی و روایی میباشد که درباره مفهوم و حدود و ثغور آن، در میان امت اسلامی دیدگاه های متفاوتی از سوی اندیشمندان مطرح شده است؛ از میان این نظریات متفاوت، دیدگاه ابن عبدالوهاب و سید قطب جالب توجه به نظر میرسد؛ زیرا با توجه به نظریه «جاهلیت نوظهور در امت اسلامی» که از طرف سید قطب مطرح شده، برخی از اندیشمندان با گرفتاری در جوّ سنگین تبلیغاتی که وهابیت در راستای تبرئه خویش از تکفیر مسلمین راه انداختهاند، ناخواسته و همسو با وهابیت، سید قطب را به خاطر مطرح کردن این نظریه، متهم به تکفیر مسلمین کرده اند؛ اما با بررسی دقیق دیدگاه های ابن عبدالوهاب و سید قطب درباره جاهلیت و مفاهیم پیرامون آن، روشن شد که با وجود اشتراکات ظاهری، جاهلیت معرفی شده در این دو دیدگاه در حوزههایی مانند مفهوم لفظی و اصطلاحی، عدم تساوی جاهلیت با کفر، و امکان تجدیدپذیری آن، که در میان امت اسلامی دارند، دارای تفاوت های بنیادی در دو موضوعِ ریشه بروز و ظهور جاهلیت و تطبیق مفهوم جاهلیت بر مصادیق خارجی میباشند؛ به طوری که، یک مدرسه به دنبال تهییج مسلمین برای مبارزه با حکّام و سلاطین جور بوده و دیگری، بعد از تکفیر مسلمین، حکم به شدتِ شرک آنها نسبت به شرک مشرکین داده است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.