بررسی نسبت دیدگاههای قرطبی با وهابیت، در توحید ربوبی و الوهی
سیدابوالفضل حسینیپور
مقدمه
وهابیت (به خصوص در سالهای اخیر)، سعی کرده با راهبردهای خاصی، به تبلیغ و نشر تفکرات خود بپردازد. یکی از این راهبردها این است که سعی دارد برای خود، عقبۀ فکری تولید کند و ادعاهای خود را، تفکر اصیل اهل سنت معرفی کند. اگر در مقابل این راهبرد، مقابله علمی و عملیاتی نشود، با وجود خلأهای علمی موجود و همچنین حجمۀ رسانه ای آنها، این بعید نخواهد بود؛ بر این اساس، لازم است که تضاد و تباین دیدگاه های علمای بزرگ اهل سنت با وهابیت، تبیین شود.
بی شک قرطبی، یکی از علمای شاخص و برجستۀ اهل سنت است. اهمیت قرطبی نزد وهابیت دو چندان است؛ زیرا یکی از ویژگیهای مهم وی، استناد فراوان به اقوال سلف است و همین، جذابیت ویژه ای برای وهابیت ایجاد کرده است.
هرچند تاکنون، درباره روش شناسی تفسیری و دیگر آراء قرطبی، مقالات خوبی نوشته شده، اما تاکنون، به بررسی نسبت فکری قرطبی و وهابیت در بنیادی ترین ادعای وهابیت (یعنی توحید ربوبی و الوهی)، پرداخته نشده است؛ از اینرو، این نوشتار سعی دارد، نسبت تفکرات قرطبی با ادعاهای وهابیت در توحید ربوبی و الوهی را نشان دهد.
قرطبی و اهمیت تفسیر او نزد وهابیت
«ابوعبدالله محمد بن احمد بن ابیبکر قرطبی آندلسی» از علمای قرن هفتم اهل سنت است؛ هرچند تاریخ تولد او ذکر نشده، اما وفات او را در سال ۶۷۱ هجری قمری آورده اند.[1] قرطبی فقیهی مالکی و دارای گرایش اشعری بوده است.[2] وی دارای آثار مهمی است که بی شک، مهمترین آنها، تفسیر «الجامع لأحكام القرآن» است. ذهبی در تمجید وی، او را امام و متبحر در علم و صاحب کتابهایی دانسته که نشان از اطلاعات زیاد او دارد[3] و کتاب تفسیر او را، تفسیری بزرگ توصیف کرده که در معنا کامل است.[4]
تفسیر قرطبی همواره مورد توجه مسلمانان بوده است و به اعتقاد محققین، تأثیرات عمیقی بر روی مفسرین پس از خود، مانند ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم، شوکانی در دو کتاب فتح القدیر و الدرایه من علم التفسیر، شنقیطی در أضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن و جمال الدین قاسمی در محاسن التأویل گذاشته است.[5] ابن تیمیه نیز در مقام مقایسه این تفسیر با تفسیر زمخشری، الجامع را ترجیح داده و این تفسیر را بهتر و نزدیکتر به اهل سنت و دورتر از بدعتها دانسته است.[6]
این تفسیر، مورد توجه وهابیها نیز بوده که به نظر، از اصلیترین دلایل آن، به نقل زیاد آراء سلف[7] توسط قرطبی برمیگردد؛ لذا وهابیها، ناگزیر به رجوع به تفسیر وی هستند. جدای از این ویژگی، عدم تعصب به مذهب فقهی مالکی و همچنین، ردیه هایی که علیه دیگر مذاهب مانند شیعه داشته[8] را نیز، نمیتوان بی تأثیر در رجوع وهابیها به این تفسیر دانست؛ از طرفی وهابیها اینگونه وانمود میکنند که تنها اختلاف آنها با قرطبی، در بحث اسماء و صفات است؛ مانند صالح بن فوزان که در تعلیقه خود بر تفسیر قرطبی در بحث اسماء و صفات، اختلاف خود با قرطبی را در این بحث دانسته است؛[9] یا چند تن از وهابیها با تعلیقه بر کتاب شرح اسما و صفات قرطبی به نام «االأسنى في شرح أسماء الله الحسنى»، اختلاف اصلی خود با قرطبی را در مباحث اسماء و صفات دانسته اند؛ البته در این تعلیقه نیز، به گونه ای کتاب را تحریف معنوی کرده اندکه به گفته برخی از محققین، هر کس این کتاب را با تعلیقه وهابیها ببیند، گمان میکند که برای یکی از وهابیها است.[10]
بر این اساس، وهابیها نخواسته اند که شاخصۀ اصلی ادعاهای خود در توحید الوهی و ربوبی را، با قرطبی مقایسه کنند و این نوشتار، سعی دارد به این مهم بپردازد.
الف: توحید ربوبیت
ربوبیت از واژه «رب» اتخاذ شده است. واژه «رب» به معنی صاحب، آقا، مدبر و مربی، سرپرست و منعم است.[11] جوهری در صحاح مینویسد: ربِّ هر چیزی یعنی مالک آن و واژه ربّ، از اسماء خداوند است و عبارت «ربّ الضیعه» یعنی زمین را اصلاح کرد و به اتمام رساند.[12] ربوبیت یکی از مفاهیم اساسی توحید است که وهابیها آن را یکی از اقسام توحید ذکر کرده اند؛ البته ادعاها و تفسیرهای خاصی از این مفهوم ارائه کرده اند.
1. شرک ربوبی مشرکین
وهابیها مدعی هستند که مشرکین در ربوبیت موحد بوده و تمام شرک آنها، به شرک در الوهیت برمیگردد.[13] به اعتقاد آنها، این اصل که خداوند، ربّ مطلق و آفریننده مخلوقات و رازق آنهاست و در ذات و اسماء و صفات و افعالش، کمال مطلق است و هیچ شبیه و همتا و مانندی برای او وجود ندارد، مسئله ای است که در آن، هیچ اختلافی میان رسولان و امتها نبوده است؛ بلکه تمامی مشرکین، اعم از قریش و غیر آن، به این مسئله اقرار داشته اند.[14] اهمیت این ادعا از این جهت است که مقدمه ای برای بسیاری از ادعاهای اساسی وهابیها شده است.
اما قرطبی برخلاف ادعای وهابیها، مشرکین را در ربوبیت نیز مشرک میداند و معتقد است که طبق آیات قرآن، آنها دچار شرک ربوبی بوده که برخی موارد آن عبارت اند از:
1. قرطبی در تفسیر آیه «وَأَنَّهُۥ هُوَ رَبُّ الشعرى»؛[15] و اوست رب ستاره «الشِعرى»؛ آورده: مشرکین ستارهای به نام «الشعری» را «رب» خود میدانستند و به همین دلیل، آن ستاره را عبادت میکردند. خداوند در این آیه، ربوبیت ستاره «الشعری» را نفی کرد و آن را مربوب معرفی نمود، نه رب.[16]
2. قدرت بر دفع ضرر و نفع رساندن، یکی از مهمترین شئون ربوبیت است. طبق بیان قرآن، مشرکین برای بتهای خودشان، این شأن از ربوبیت را قائل بودند و معتقد بودند که بتها، توانایی نفع و ضرر رساندن را دارند. مانند این آیه که میفرماید: «قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛[17] (بگو: كسانى را كه جز خدا معبود خود پنداشتهايد، بخوانيد). قرطبی ذیل این آیه به صراحت از اعتقاد مشرکین به قدرت در نفع و ضرر رساندن سخن گفته و معتقد است، این آیه، مشرکین را به خاطر اعتقاد به نفع رساندن بتها و دفع ضرر از آنها، مورد توبیخ قرار داده است.[18]
همچنین قرطبی در ذیل آیه «وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ»؛[19] (و كافران تو را از آنها كه غير اويند مىترسانند) نیز، به اعتقاد مشرکین به ضرر رساندن بتها اشاره میکند که آنها پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را میترساندند که اگر از بدگویی آنها دست برنداری، حتما یا تو را به مرض و جنونی گرفتار میکنند، یا بلایی سرت میآورند.[20]
همین نوع تفسیر را قرطبی در دیگر آیات قرآن نیز آورده است:
«إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا»؛[21] (شما، سواى خداى يكتا، بتهایی را مىپرستيد و به دروغهاى بزرگ مىپردازيد. آنهايى كه غیر از خداى يكتا مىپرستيد، نمىتوانند شما را روزى دهند).
منظور آیه این است که بتها، به شما ضرر و نفعی نمیرسانند و آنها نیز، مانند شما مخلوق هستند.[22]
این نوع تفسیر قرطبی از آیات که همسو با ظاهر آیات است، نشان از این دارد که قرطبی برخلاف ادعای وهابیها معتقد به شرک ربوبی مشرکین هستند و برای بتهای خود، نافع و ضار میدانند.
3. در چندین آیه قرآن، تصریح شده که مشرکین هنگام غرق شدن در دریا، خداوند را خالصانه میخوانند. مانند آیه 65 سوره عنکبوت که میفرماید:
«فَإِذا رَكِبوا فِي الفُلكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجّاهُم إِلَى البَرِّ إِذا هُم يُشرِكونَ»؛[23] (هنگامی که سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص میخوانند و غیر او را فراموش میکنند؛ امّا هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک میشوند).
وهابیها طبق این آیات، ادعا کرده اند، اینکه مشرکین هنگام غرق شدن «الله» را میخواندند، نشان از این دارد که شرک آنها تنها در خواندن و عبادت کردن بوده است و در ربوبیت، شرک نداشته اند؛[24] اما قرطبی برخلاف این دیدگاه نوشته است، هنگامی که مشرکین به فطرت خود رجوع میکردند، متوجه میشدند که بتها نمیتوانند آنها را از سختیها نجات دهند؛[25] یعنی در حالت عادی، اعتقاد داشتند که بتها میتوانند آنها را نجات دهند و این یعنی، شرک ربوبی داشتند؛ در حقیقت قرطبی معتقد است، این آیات نه تنها دلیل بر موحد بودن مشرکین در شرک ربوبی نیست، بلکه دلیلی بر شرک ربوبی آنها است؛ زیرا هر انسانی هنگام غرق شدن دنبال ناجی است. مشرکین، طبق اعتقادشان، ناجی خود را بتها میدانستند و آنها را صدا میزدند؛ اما هنگامی که مضطر میشدند، به ندای فطرت خود گوش میدادند و الله را ناجی میدانستند؛ پس او را صدا میزدند.
بنابراین دیدگاه وهابیها و قرطبی در تفسیر شرک ربوبی مشرکین، کاملا متباین است؛ زیرا قرطبی معتقد است، مشرکین دچار شرک ربوبی بوده اند؛ اما وهابیها معتقدند که مشرکین در ربوبیت موحد بوده اند؛ البته از نگاه قرطبی، نه تنها مشرکین در ربوبیت موحد نبودند، که حتی در شناخت ذات خداوند نیز، دچار اشکالات اساسی بودند؛ برای مثال، این روایت را نقل کرده است که: مشرکین به پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) گفتند: ای محمد(صلی الله علیه واله وسلم)، نسبِ «رب» خودت را برای ما بگو. خداوند در پاسخ آنها سوره توحید را نازل کرد؛[26] یا اینکه قرطبی در ذیل آیه: «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِم»؛[27] (يا براى خدا شريكانى پنداشتهاند كه مانند آفرينش او آفريدهاند و در نتيجه، اين دو آفرينش بر آنان مشتبه شده است)، مینویسد: و کسی که جایز بداند که ملائکه دختران خداوند باشند، ملائکه را شبیه خداوند دانسته است؛ برای اینکه فرزند از جنس پدر و شبیه آن است.[28]
این دسته روایاتی که قرطبی در ذیل این آیات آورده، نشان از این دارد که به اعتقاد وی، مشرکین نسبت به «الله» بیگانه بودند و آنچه در تصور خود به «الله» قبول داشتند، با خدایی که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) معرفی میکرد، تفاوت اساسی و ماهوی داشت؛ در حقیقت «الله» که آنها قبول داشتند، با «الله» اسلام تنها اشتراک لفظی داشت و در حدود و تعریفات، کاملا متضاد بود؛ از اینرو، از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) خواستند که خداوند را به آنها معرفی کند. اگر طبق ادعای وهابیها، آنها دارای توحید ذاتی بودند و در اینباره انحرافی نداشتند، نیازی نبود که در مورد اوصاف و ماهیت و نسب خداوند سؤال کنند؛ بلکه با پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تنها بر سر عبادت بحث میکردند؛ در حالیکه طبق دیدگاه سلف، مشرکین معتقد به خداوندی بودند که دارای شریکان و فرزندان متعدد بود و هیچ سنخیتی با خداوند توصیف شده توسط پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نداشت؛ از اینرو، آنها با حیرت از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) میخواستند که ابتدا، خداوندی که مدعی موحد بودن او است را برایشان معرفی کند؛ بنابراین، مشرکین هنوز شناختی از «الله» نداشتند.
بنابراین دیدگاه قرطبی در توحید ربوبی با ادعاهای وهابیت، هیچ اشتراکی ندارد و بلکه متباین است.
بر همين اساس، بين قرطبی و وهابی ها در تفسیر آیات اقرار مشرکین به الله نیز، اختلاف است. آیاتی که میفرماید: اگر از مشرکین در مورد خالق آسمان و زمین و رازق و حیات بخش و میراننده و مدبر امور، سؤال شود، پاسخ خواهند داد، الله.
«قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ»؛[29] (بگو: كيست كه از آسمان و زمين به شما روزى مىبخشد؟ يا كيست كه حاكم بر گوشها و ديدگان است؟ و كيست كه زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده خارج مىسازد؟ و كيست كه كارها را تدبير مىكند؟ خواهند گفت: خدا؛ پس بگو: آيا پروا نمىكنيد؟).وهابیها این آیات را مهمترین شاهد خود در ادعای موحد بودن مشرکین در توحید ربوبیت مشرکین آورده اند. به اعتقاد آنها، مشركين، آلهه خود را در خالقيت و رازقيت، شريک با خدا نمیدانستند؛ بلكه اقرار میكردند كه خدای متعال، در این امور، (خالقیت و ربوبیت) يگانه است.[30]
اما قرطبی برخلاف وهابیها، این اقرار مشرکین را بر توحید ربوبیت نپذیرفته و معتقد است که مشرکین در این اقرارشان، یقین نداشتند و تنها از روی تقلید جاهلانه از نیاکانشان، آن را بیان میکردند كه با شک نيز، همراه بود.[31]
بنابراین به اعتقاد قرطبی، اقرارهای مشرکین، دلالت بر داشتن ایمان به ربوبیت آنها نیست؛ بلکه تنها همین اقرارِ بدون پشتوانۀ ایمان و یقین قلبی بوده که از شرک ربوبی، به شرک الوهی کشیده میشدند.
2. تقسیم امور از دیدگاه قرطبی
وهابیها امور را به «ما یقدر علیه غیر الله» و «ما لا یقدر علیه الا الله» تقسیم کرده اند؛ یعنی اموری عادی که غیر خداوند، توانایی انجام آن را دارد و امور غیرعادی که تنها خداوند توانایی انجام آن را دارد؛ [32] سپس ادعا کرده اند که تنها درخواست نوع اول، یعنی انجام امور عادی از غیر خداوند به شرطی که آن غیر، زنده و حاضر باشد، جایز است. محمد بن عبدالوهاب درباره درخواستهایی که از اولیاءالله میشود، این قید را می آورد:
«ولا يُطلب منهم ما لا يقدر عليه إلا الله»؛[33] (و از اولیا که از دنیا رفته اند، چیزهایی که قادر بر انجام آن نیستند، درخواست نمیشود).
بر این اساس، دوگونه درخواست را شرک میدانند که عبارت اند از:
1. هرگونه درخواست از مرده و غایب؛ زیرا اموات و غایبین، قادر بر انجام هیچ کاری نیستند؛
2. درخواست امور غیرعادی برای انسانها از زنده؛
بن باز در این باره مینویسد:
«إذا اعتمد على المخلوق فيما لا يقدر عليه إلا الله حاضراً أو غائباً أو ميتا واعتقد أنه ينفع من دعاه أو يضر لا بالأسباب الحسية من الشرك بالله»؛[34] (هرگاه برای انجام اموری که تنها خداوند انجام میدهد، به مخلوقی اعتماد شود، خواه آن مخلوق حاضر یا غایب یا میت باشد، و همچنین، اعتقاد داشته باشد که از دعای آن مخلوق، با اسباب غیر حسی نفع یا ضرر میرساند، به خداوند شرک ورزیده است).
اشکال اصلی این تقسیم در این است که وهابیها، اموری مانند زنده کردن و میراندن و شفا دادن را از امور مخصوص خداوند قلمداد کرده اندکه غیر خداوند توانایی انجام آن ندارد و درخواست آنها از مخلوقین، موجب شرک خواهد شد؛ در حالیکه اینگونه امور را خداوند به صورت مستقیم به مخلوقین نسبت داده است:
«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ»؛[35] (من از گِل براى شما چيزى به شكل پرنده مىسازم، آنگاه در آن مىدمم؛ پس به اذن خدا پرندهاى مىشود؛ به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مىبخشم و مردگان را زنده مىگردانم و شما را از آنچه مىخوريد و در خانه هايتان ذخيره مىكنيد، خبر مىدهم).
طبق این آیه، حضرت عیسی(علیه السلام)، این امور را که در دایره امور عادی بشر نیست، انجام داده و تنها به اذن خداوند دانسته است؛ بنابراین، اموری که وهابیها مخصوص خداوند دانسته اند را بشر میتواند به اذن خداوند انجام دهد. طبق دیدگاه وهابی ها، حضرت عیسی(علیه السلام)، شریک خداوند خواهد بود؛ زیرا امور مخصوص خداوند را انجام داده است. باید توجه داشت که معجزه نیز، ماهیت اینگونه اعمال را عوض نمیکند و نمیتوان گفت که معجزه، از شرک بودن استثنا شده است.
به هر حال، اینگونه تبیین و تفسیر از تقسیم امور، هیچگاه در کلمات قرطبی نیامده است. قرطبی هرچند در توضیح معجزه اینگونه نوشته است که:
«فالشرط الأول من شروطها أن تكون مما لا يقدر عليها إلا الله سبحانه»؛[36] (شرط اول از شروط معجزه، این است که از اموری باشد که تنها خداوند بر آن قادر است).
اما این عبارت هرچند در لفظ، شبیه عبارت محمد بن عبدالوهاب است؛ اما دقت در عبارت قرطبی نشان میدهد که وی، هیچگاه مقصود وهابیها را مورد نظر نداشته است؛ بلکه وی، درصدد بیان شرط معجزه است که معجزه مانند شعبده بازی، قابل تعلیم نیز نیست؛ بلکه تنها خداوند، برخی از انسانهای برگزیده را بر آن قادر میسازد؛ در حقیقت، دقت در این عبارت قرطبی، تضاد او با محمد بن عبدالوهاب را نشان میدهد؛ زیرا قرطبی میگوید که معجزه، از اموری است که تنها خداوند بر آن قادر است و این یعنی، معجزه با اذن خاص به افراد برگزیده انجام میشود؛ در حالیکه به اعتقاد محمد بن عبدالوهاب، امور لا یقدر علیه الا الله، واقع نمیشود؛ پس نباید از اولیاء الهی طلب کرد؛[37] البته خطای این سخن محمد بن عبدالوهاب به قدری آشکار است که طرفداران وی در این زمان، سعی کرده اندبه نوعی این سخن وی را توجیه کنند.[38]
بالاترین شاهد بر اختلاف دیدگاه وهابیها با قرطبی در تقسیم امور، این است که قرطبی نه تنها هیچگاه مانند وهابیها طلب اموری مانند تبرک و شفاعت به اولیاء الهی در حال ممات را، از امور «ما لا یقدر علیه الا الله» ندانسته و شرکی تلقی نکرده است؛ بلکه همانگونه که در بخش بعدی به تفصیل خواهد آمد، این امور را جایز دانسته است.
ب: الوهیت
قسم دیگر توحید از دیدگاه وهابیها، توحید الوهیت است. آنها تفسیر متفاوتی از توحید الوهیت ارائه کرده اندکه زمنیه چالشهای زیادی با علمای اسلامی شده است.
1. تعریف عبادت
مهمترین بحث اين قسم از توحید، به تعریف عبادت برمیگردد؛ از اینرو لازم است که تعریف قرطبی و وهابیت از تعریف عبادت، بررسی شود. محمد بن عبدالوهاب عبادت را اینگونه تعریف کرده است:
«العبادة هي غاية الخضوع والتذلل، وغاية الحب والتعلق لمن فعل له ذلك»؛[39] (عبادت، نهایت خضوع و فروتنی و دوست داشتن و تعلق به کسی است که برای او، اعمال خاضعانه انجام میشود).
همانگونه که از این تعریف عبادت مشخص است، اعتقاد به ربوبیت، نقشی در تحقق آن ندارد؛ بلکه به صرف عمل و بدون در نظر گرفتن اعتقاد عبادت کننده، عبادت محقق خواهد شد؛ همین تعریف باعث شده که بسیاری از امور را عبادت غیر الله تلقی کرده و حکم به شرک آنها کنند؛ از اینرو، آنها استغاثه، طلب شفاعت و تبرک به اموات را عبادت غیر الله میدانند؛[40] بنابراین، حاصل و خروجی دیدگاه وهابیها در تعریف عبادت، شرک انگاری اعمالی مانند تبرک و طلب شفاعت است.
قرطبی برخلاف وهابیها، تبرک و طلب شفاعت از اموات را، نه تنها شرک ندانسته؛ بلکه بارها به جواز آن تصریح کرده است. یکی از مستندات قرطبی در جواز تبرک این روایت است که:
رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) و اصحابشان به سرزمین ثمود رسیدند. اصحاب از چاههای آنجا آب بیرون کشیدند و با آن، خمیر درست کردند. رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) به آنها دستور داد، آبی که از آن چاهها بیرون کشیدهاند را بر زمین بریزند و خمیرها را به شترها بدهند و تنها از چاهی که ناقه صالح(علیه السلام) از آن آب نوشیده، آب بکشند.[41]
قرطبی درباره این روایت نوشته است:
امر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به نوشیدن از چاه، دلیل بر تبرک به آثار انبیا و صالحین است؛ هرچند زمان آنها گذشته باشد و آثار آنها از بین رفته باشد.[42]
همچنین قرطبی در کتاب «التذکره» که در مورد احوال اموات نوشته است، یکی از مستحبات خاکسپاری را نزدیکی به قبور صالحین دانسته، تا به قبر آن صالح، تبرک جسته شود.[43]
اگر قرطبی مانند وهابیها، اعتقاد را در عبادت، شرط نمیدانست، نبايد تبرک به اموات را جایز میدانست؛
همچنین وهابیها، طلب شفاعت از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و صالحین بعد از حیاتشان را شرک میدانند؛[44] اما قرطبی نه تنها این عمل را شرک ندانسته، بلکه روایت جواز آن را نیز نقل کرده است؛ از جمله این روایت که میگوید:
«ابوصادق از حضرت علی(علیه السلام) روایت کرده که فرمودند: سه روز بعد از آنکه رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را دفن کردیم، یک اعرابی (بادیه نشین)، خودش را بر روی قبر رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) انداخت و خاک آن را بر روی سرش ریخت و گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) ، تو سخن گفتی و ما آن را شنیدیم و از طرف خداوند به ما خبر دادی و ما آگاه شدیم. از آن چیزهایی که بر تو نازل شد این بود: اگر آنها هنگامی که بر خویشتن ستم میکردند... و به راستی که من، به خودم ستم کردهام و نزد تو آمدهام تا برایم استغفار کنی؛ پس ندایی از قبر آمد و گفت: تو بخشیده شدی».[45]
طبق این روایت که قرطبی نقل کرده، آن مرد اعرابی در جلوی چشمان صحابه، از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) که از دنیا رفته بودند، طلب شفاعت و درخواست طلب مغفرت کرده است؛ ولی صحابه هیچگاه او را متهم به شرک نکرده اند؛ زیرا طلب شفاعت و درخواست از ایشان، درخواست از غیر الله نبوده؛ بلکه به همراه اعتقاد به این بوده که رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) به اذن الله میتواند شفاعت کند. اگر قرطبی مانند وهابیها، طلب شفاعت و درخواست از غایب و اموات را مصداق عبادت میدانست، باید این عمل را شرک قلمداد میکرد و چنین روایتی را در تفسیر خود یا نقل نمیکرد، و یا بعد از نقل، آن را نقد میکرد. از اینجا معلوم میشود، وی نیز همانند عموم علمای اهل سنت، اعتقاد به ربوبیت را در تعریف عبادت در نظر داشته و تحقق عبادت را مشروط به اعتقاد به ربوبیت مخضوعله میداند؛ وگرنه مانند وهابیها، باید این دسته اعمال را شرک آلود میدانست؛ زیرا خضوع و خشوع در برابر غیر خداوند است.
در حقیقت، قوام تعریف وهابیت از عبادت، عدم دخالت اعتقاد به ربوبیت در تحقق آن بود و بر این اساس، اعمالی مانند تبرک و طلب شفاعت از اموات توسط مسلمانان را شرک دانسته اند؛ در حالیکه قرطبی، برخلاف وهابیها، این اعمال را جایز دانسته و این نشان میدهد که تعریف وی با وهابیها متفاوت است و وی نیز همانند عموم علمای اسلامی، اعتقاد به ربوبیت مخضوع له را در تحقق عبادت شرط میداند؛ وگرنه باید این اعمال را شرک میدانست.
البته جدای از سیره علمی و صریح قرطبی که از آن تعریف عبادت آشکار میشود، وی در تعریف لفظی عبادت نیز اعتقاد را لحاظ کرده است؛ مثلا در جایی اینگونه نوشته است:
«والعبادة هنا عبارة عن توحيده والتزام شرائع دينه»؛[46] (عبادت، توحید خداوند و التزام به شریعت دینی است). در این تعریف، قرطبی عبادت را متشکل از دو قسم توحید خداوند و التزام به شریعت دانسته است؛ در حقیقت بخش دوم، مربوط به انجام افعال است و بخش اول یعنی توحید، مربوط به اعتقاد در عبادت است. اعتقاد در عبادت یعنی اینکه خدا، نافع و ضار در امور دانسته شود که همان اعتقاد به ربوبیت در عبادت است. بنابراین منظور قرطبی از داشتن توحید در تعریف عبادت، قصد ربوبیت معبود است؛ از اینرو، طبق این تعریف، قصد ربوبیت در عبادت، شرط شده است.
با این توضیحات آشکار میشود، اینکه گاهی قرطبی عبادت را تنها خضوع و تذلل معنی کرده است،[47] تنها تعریف لغوی آن مورد نظرش بوده و از آنجا که اعتقاد به ربوبیت معبود، بدیهی بوده، گاهی آن را در تعریف نیاورده است؛ دلیل بر اینکه این تعریف عبادت، لغوی است، عدم شرک دانستن مصادیقی مانند تبرک و طلب شفاعت و همچنین تعریف دیگر عبادت است.
2. سماع موتی
یکی از مهمترین دلایل وهابیها بر نفی جواز طلب شفاعت، عدم سماع موتی است. از نگاه وهابیها، با مرگ انسانها، ارتباط آنها با این جهان قطع میگردد؛ بنابراین آنها نمیتوانند درخواستهایی مانند طلب شفاعت را بشنوند؛ چه رسد که اجابت کنند. البانی به صراحت مینویسد:
«أن الاعتقاد بأن الموتى يسمعون هو السبب الأقوى لوقوع كثير من المسلمين اليوم في الشرك الأكبر»؛[48] (باور به اینکه مردگان میشنوند، قویترین دلیلی است که امروزه بسیاری از مسلمانان، در شرک اکبر افتاده اند).
وی سپس توضیح میدهد که دلیل شرک بودنِ خواندن اولیاء و صالحان این است که عبادت آنها، محسوب میگردد.[49]
بنابراین عدم شنیدن مردگان یکی از مباحث اساسی در بحث توحید الوهیت از دیدگاه وهابیت است. اکنون باید دید که آیا قرطبی در این مسئله، با وهابیها همراه است یا دیدگاهی متفاوت با آنها دارد.
یکی از دلایلی که وهابیها بر عدم سماع موتی استدلال کرده اند، این آیه است که:
«إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ»؛[50] (البته تو مردگان را شنوا نمىگردانى و اين ندا را به كران (چون پشت بگردانند)، نمىتوانى بشنوانى).
از نگاه وهابیها در این آیه، کفار به اموات تشبیه شدهاند و از آنجا که وجهشبه در این استعاره، «عدم سماع» است و وجهشبه در مشبّهبه نیز، همواره اقوای از مشبّه خواهد بود، این نتیجه به دست می آید که ناشنوا بودن اموات، به مراتب، بیش از ناشنوایی کفار است؛ بنابراین طبق آیه مذکور، مردگان نمیشنوند.[51]
اما قرطبی برخلاف وهابیها معتقد است، به سبب قرائن موجود در این آیه و دیگر آیات، مراد از «موتی» و «من فی القبور»، کفار هستند.
«إنك لا تسمع الموتى يعني الكفار لتركهم التدبر فهم كالموتى لا حس لهم ولا عقل»؛[52] (مقصود از عبارت «تو نمیتوانی مردگان را بشنوانی»، کفار هستند؛ زیرا آنها تدبر را ترک کرده اندو مانند مردگان حس و عقل ندارند).
زیرا در اینجا، بحث بر سر کفار است و در منطق قرآن، به کسانیکه سخن حق را میشنوند و ایمان نمی آورند، «میت» میگویند؛ مانند این آیه که فرد کافر، میت خطاب شده است:
«أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا»؛[53] (آيا كسى كه دلش مرده بود و زنده اش گردانديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن، در ميان مردم راه برود، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكیهاست و از آن بيرون آمدنى نيست؟!).
در حقیقت قرآن برای فهم بیشتر مخاطبین، از روش تشبیه معقول به محسوس استفاده کرده و کافران را در نپذیرفتن حق، به مردگان و ناشنوایان تشبیه نموده، تا حقیقت حال آنان بیشتر روشن گردد؛ بر این اساس، قرآن قدرت شنیدن سخنان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را مخصوص مؤمنان دانسته و میفرماید:
«إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ»؛[54] (تو جز كسانى را كه به نشانه هاى ما ايمان آورده اند، نمىتوانى بشنوانى).
با این نوع تفسیر، مشخص میشود که قرطبی، دلیل وهابیها را در عدم سماع، قبول ندارد؛ بلکه وی بارها تصریح به شنیدن مردگان کرده و نوشته است: «اگر مرده نمیشنید، به او سلام داده نمیشد؛ پس مرده میشنود و این مطلب واضح است و ما آن را در کتاب تذکره بیان کرده ایم».[55]
بنابراین قرطبی برخلاف وهابیها، سماع موتی را قبول دارد و بر این اساس، یکی از ارکان اصلی عبادت و شرک انگاری اعمالی مانند طلب شفاعت و استغاثه به اولیاءالله را قبول ندارد.
نتیجه
وهابیها در شاخصۀ ادعایی خود در توحید ربوبی و الوهی، با قرطبی تضاد دارند؛ وهابیها مشرکین را در ربوبیت موحد میدانند؛ اما قرطبی هماهنگ با قرآن، مشرکین را دارای شرک ربوبی دانسته و روایات سلف را نیز در این باره نقل کرده است؛ همچنین، تفسیر خاص وهابیها از تقسیم امور به «ما یقدر علیه غیر الله» و «ما لا یقدر علیه الا الله» در کلمات قرطبی نیست؛ بلکه از آنجا که وی، طلب شفاعت و تبرک را جایز دانسته است، معلوم میشود که دیدگاه وی متفاوت از وهابیت است.
در توحید الوهی نیز، دیدگاه قرطبی و وهابیت یکسان نیست؛ زیرا قرطبی برخلاف وهابیها، اعمالی مانند تبرک و طلب شفاعت از اموات را جایز دانسته و این امر ناشی از این است که وی، تحقق عبادت را مانند وهابیها نمیداند. وهابیها عبادت را نهایت خضوع و خشوع دانسته اند و اعتقاد به ربوبیت را در تحقق عبادت شرط ندانسته اند؛ نتیجۀ این رویکرد، عبادت دانستن افعالی مانند تبرک و طلب شفاعت از اموات و مشرک شدن مسلمانان شده است؛ در حالیکه قرطبی این امور را جایز دانسته و این یعنی که او تحقق عبادت را مشروط به اعتقاد به ربوبیت دانسته است؛ همچنین قرطبی برخلاف وهابیها، شنیدن و شنواندن اموات را جایز دانسته و بر اساس آن، طلب شفاعت را جایز میداند.
بنابراین دیدگاه قرطبی در بنیادیترین ادعای وهابیت، یعنی توحید ربوبی و الوهی، متباین است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.