گزارش کتاب «شواهد الحق فی الاستغاثة بسید الخلق(صلی الله علیه وآله وسلم)»
سید مصطفی هاشمی نجف آبادی
معرفی مؤلف کتاب
شیخ یوسف النبهانی الشافعی قاضی، شاعر، ادیب، فانی در محبت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و صاحب آثار فراوان در مدح آن حضرت است. کتاب شواهد الحق في الاستغاثه بسید الخلق، مهمترین کتابی است که از شیخ یوسف نبهانی بهجای مانده است و در نقد افکار ابنعبدالوهاب نوشته شده است. این کتاب پس از نگارش، با استقبال بسیاری روبهرو شد و جمعی از علمای مذاهب بر آن تقریظ زدند و کتاب و مؤلف آن را ستودند.[1]
این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و هشت باب است. مقدمۀ کتاب شامل دو قسم است؛ قسم اول از مقدمه، در ردّ وهابیت است که ادعای اجتهاد مطلق دارند. مؤلف در قسم دوم نکاتی را قبل از ورود در اصل بحث بیان میکند و دانستن این نکات را برای کسی که میخواهد این کتاب را بخواند، لازم میداند.
آنگاه مصنف در باب اول کتاب بحثی در مشروعیت سفر برای زیارت حضرت رسول و سایر انبیا دارد و سفر زیارتی را از اعظم استغاثات برای برآورده شدن حاجات میداند.
باب دوم در مشروعیت استغاثه به حضرت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) و سایر انبیا(علیهم السلام) است.
باب سوم در نقل کلام سید احمد دحلان، مفتی شافعیمذهب در مکه، است که رسالهای مستقل در ردّ وهابیت نوشته است و مصنف در این باب از کلام وی استفاده میکند.
باب چهارم در نقل عبارات بزرگان علمای مذاهب اربعه، در مذمت ابنتیمیه دربارۀ منع استغاثه و سفر برای زیارت رسول خداست و همچنین در این باب دیدگاه ابنتیمیه دررابطۀ جهت داشتن خداوند نقد میشود.
باب پنجم دربارۀ سه کتابی است که ابنقیم و ابنعبدالهادی و نعمان آلوسی، برای نصرت ابنتیمیه نگاشتهاند.
باب ششم در نقل حکایاتی از علما و صالحین است که به سیدالمرسلین استغاثه کردند.
باب هفتم در نقل دعاهایی است که اکابرِ اولیا هنگام استغاثه به پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) داشتهاند.
باب هشتم در نقل اشعار علما و فضلایی است که به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) استغاثه کردند.
در ادامه مشروحی از آنچه بیان شد، خواهد آمد.
مقدمۀ اول: وهابیت و ادعای انفتاح باب اجتهاد
مؤلف در صفحۀ 23، وهابیت را گروهی ناقصالعقل، گمراه و اهل بدعت میداند که در بلاد نجد ظهور یافتند و با انتشار افکار فاسدشان سعی در گمراهی دیگران دارند. ازجمله افکار فاسد آنان، منع از تقلید و مراجعۀ مستقیم به کتاب و سنت است.
وی با نقل اقوال کسانی، چون غزالی، فخر رازی، رافعی، نووی و ابنحجر هیتمی بیان میکند که باب اجتهاد مطلق بهاتفاق بزرگان علمای مذاهب، صدها سال است که بسته شده است و بعد از ائمۀ مذاهب، دیگر کسی در حد و اندازۀ آنان نیامده است.
مقدمۀ دوم: تنبیهات
نویسندۀ کتاب در صفحۀ 38 و قبل از ورود به محتوای اصلی کتاب، تنبیهاتی را بیان میکند که برخی از آنها به این شرح است:
1. هرکدام از ابواب کتاب، پاسخ به بدعتی است که ابنعبدالوهاب در منع زیارت و استغاثه به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) گذاشته است. در این کتاب علاوهبر بیان دلایل عقلی و نقلی بر مشروعیت زیارت و استغاثه، اقوالی از ائمۀ مذاهب اربعه، دعاهایی از بزرگان اولیای الهی و حکایات و اشعاری از صالحین، مؤمنین و علما، در مشروعیت زیارت و استغاثه نقل شده است.
2. فتوای ابنتیمیه دربارۀ تحریم زیارت قبر حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم)، موجب میشود دیگر کسی به آنجا مسافرت نکند و این امر سبب متروکه شدن شهر مدینه میشود و این چیزی نیست که خدا و رسول به آن راضی باشند. همانطور که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) زیارت مسجدالاقصی را سفارش کرده است، ولی مشاهده میکنیم که مسلمانان برای زیارت بیتالمقدس به قدس سفر نمیکنند و حتی مردم مجاور مسجدالاقصی هم حاضر نیستند نمازشان را در آنجا بخوانند.
3. ابنتیمیه همۀ اشاعره و ماتریدیه را گمراه و جاهل میداند و در مذمت بزرگان مذاهب فروگذاری نکرده است. او ابوالحسن اشعری، غزالی، فخر رازی و امامالحرمین را گمراه میداند. ازطرفی بزرگان صوفیه را نیز تکفیر کرده است.
پس از آنکه مقدمۀ اول و تنبیهات بیان شد، به شرح ابواب هشتگانهای که در این کتاب آمده است پرداخته میشود.
باب اول: مشروعیت سفر برای زیارت
مؤلف محترم در صفحۀ 56 وارد باب اول میشود و در آن، دلایل مشروعیت زیارت حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) و سایر انبیا(علیهم السلام) را از کتاب، سنت، اجماع و عقل بیان میکند و علاوهبر اثبات مشروعیت زیارت، بحثی را تحت عنوان «آداب زیارت نبیّ مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم)» مطرح می کند.
وی در بیان دلیل قرآنی مشروعیت توسل به این آیه از قرآن تمسک می کند: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما».[2]
و اما دلیل مشروعیت توسل در روایات، روایتی است که حضرت رسول میفرماید: «مَنْ زَارَ قَبْرِي بَعْدَ مَوْتِي كَانَ كَمَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي»؛[3] (کسی که مرا بعد از مرگم زیارت کند، مثل کسی است که مرا در حال حیات زیارت کرده باشد).
و اما دلیل قیاس، سفارش پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به زیارت قبور است. با این استدلال که وقتی زیارت قبور مؤمنین و شهدا جایز باشد، بهطریقاولی زیارت قبر آن حضرت و آمدن بهسوی او مشروع است.
ازطرفی بر وجوب یا استحباب زیارت قبر آن حضرت اجماع وجود دارد. وقتی زیارت آن حضرت واجب یا مستحب باشد، قطعاً سفر برای زیارت نیز جایز خواهد بود و ممکن نیست در شریعت عملی مستحب باشد، اما مقدمۀ آن حرام باشد.
سپس مؤلفِ کتاب، به دلایل ابنتیمیه بر منع زیارت و سفر برای آن، میپردازد و به آنان جواب میدهد.
دلیل اول
یکی از ادلهای که ابنتیمیه به آن استناد میکند، این حدیث است: «لا تشدّ الرحال إلا إلى ثلاثة مساجد: مسجدي هذا، ومسجد الحرام، ومسجد الأقصى»؛ (بار سفر بسته نمیشود مگر بهسوی سه مسجد:مسجد من و مسجد الحرام و مسجد الاقصی).[4]
نقد
در پاسخ به او گفته میشود: اولاً، روایت تقدیر دارد و آن این است: «لا تشدّ الرحال الی مسجد لاجل تعظیمه وقصد التقرب بالصلاة فیه الا الی ثلاثة مساجد»، ثانیاً، وقتی بر جواز سفر برای تجارت اجماع وجود دارد، بهطریقاولی سفر برای حوایج آخرتی جایز است.
دلیل دوم
یکی دیگر از ادلۀ ابنتیمیه این روایت است: «لا تجعلوا قبري عیداً»؛ (قبر مرا عید قرار ندهید).[5]
نقد
در پاسخ گفته میشود: اولاً، اگر مراد منع از زیارت باشد، باید پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) صریحاً میفرمود که قبر مرا زیارت نکنید. ثانیاً، اجماع بر مشروعیت زیارت وجود دارد و اجماع از ادلۀ قطعی است. لذا ظاهر روایت باید تأویل شود. پس مراد حضرت یا این است که زیارت قبر مرا در همۀ اوقات انجام دهید و مثل عید نباشد که وقت خاصی را برای زیارت قرار دهید و یا مراد ایشان این است که هنگام زیارت، مثل ایام عید بر قبرم اعتکاف نکنید و به مثل اهل کتاب به شادی و لهو و لعب نپردازید و زینتهایتان را نزد قبر من اظهار نکنید، بلکه صرفاً برای زیارت من بیایید.
باب دوم: مشروعیت استغاثه به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) و سایر انبیا(علیهم السلام)
فصل اول: در ذکر احادیث
این فصل از صفحۀ 91 شروع میشود. نویسنده چندین روایت را در باب استغاثۀ مسلمانان به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برای نزول باران ذکر کرده است که از باب نمونه به یکی از آنها اشاره می شود:
شرحبیل بن سمط به کعب بن مره گفت: «حدیثی از رسول خدا برایمان نقل کن». گفت: «نزد ایشان بودیم پس مردی آمد و گفت: "ای رسول خدا برای قبیله مضر از خداوند طلب باران کن." آن حضرت دست به دعا بلند کرد و عرض کرد: "اللهم اسقنا غيثا مريعا مريئا عاجلا غير رائث نافعا غير ضار"(خدایا باران پربرکت و سودمند و فوری و نافع به ما عنایت کن) آن مرد دوباره آمد و عرض کرد: "آنقدر باران آمد که خانههایمان خراب شد." آن حضرت دعا کرد و گفت: "اللهم حوالينا ولا علينا" (خدایا باران را بر خارج از دیار ما بباران نه بر ما) راوی گوید: "پس ابرها به راست و چپ حرکت کردند."»[6]
فصل دوم: در ذکر چهل حدیث دربارۀ شفاعت
استغاثۀ مردم در روز قیامت به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، از اعظم استغاثات به آن جناب است؛ چراکه آنان در آن روز در شدت گرفتاری به سر میبرند و در آن روز است که عظمت و جایگاه آن حضرت بر همگان روشن میشود. از اینجا میفهمیم که استغاثه به ایشان بعد از رحلتشان نیز جایز است؛ چراکه معنا ندارد استغاثه به ایشان در دنیا و آخرت جایز، ولی در برزخ ممنوع باشد.
مؤلف در این باب چهل حدیث از احادیث شفاعت در قیامت را ذکر میکند که بهعنوان نمونه یکی از آنها در اینجا بیان میشود:
پیامبر اکرم در حدیثی طولانی از احوال روز قیامت و رنجی که در آن روز به مردم میرسد و از استغاثۀ مردم به انبیای الهی، یعنی حضرت آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام) میگوید و بیان میفرماید که انبیای الهی در آن روز قدرت بر فریادرسی ندارند و هرکدام مردم را به دیگری ارجاع میدهند، تا اینکه درنهایت همه نزد من میآیند و من از آنان نزد خداوند شفاعت میکنم.[7]
فصل سوم: در بعض کلمات ائمۀ مذاهب در مشروعیت استغاثه
این فصل به ذکر کلمات ائمۀ مذاهب در مشروعیت استغاثه اختصاص دارد و مطالبی از آنان بیان میشود که بهعنوان نمونه به کلام ابنحجر هیتمی اشاره میشود.
ابنحجر مکی گوید:
منع توسل و استغاثه به پیامبر از خرافات ابنتیمیه است و احدی قبل از او چنین حرفی را نزده ست و توسل به آن حضرت، چه قبل از خلقت ایشان و چه بعد از آن، و چه در دنیا و چه در آخرت، نیکو است و سیرۀ انبیا و اولیا، توسل به حضرت رسول، قبل از خلقت ایشان بوده است.
سپس ابنحجر به روایتِ توسل حضرت آدم(علیه السلام) به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) اشاره میکند که به خداوند عرضه داشت: «يا رب أسألك بحق محمد لما غفرت لي»[8] و همچنین روایتِ توسل نابینا به آن حضرت، در زمان حیات ایشان را بیان میکند[9] و در آخر توسلِ شخص مُضطَر به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، بعد از زمان حیات آن حضرت را نقل میکند.[10]
فصل چهارم: توضیحی نسبت به این مسئله
مصنف تحلیلی از خودش دربارۀ توسل ارائه میدهد و درصدد این است که نسبت مشرک بودن را از کسی که به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) توسل میکند، نفی کند. وی مینویسد:
هرکسی به انبیا و اولیا متوسل میشود، میداند که آنان بندۀ خدا هستند و آنان برای خودشان و دیگران مالک نفع و ضرر نیستند و خداوند آنان را واسطۀ بین خود و خلقش، در تبلیغ دینش، قرار داده است و بندگانش میدانند که آنان نزد خداوند قرب دارند. لذا به آنان متوسل میشوند و در عین حال میدانند که توسل به آنان، نهتنها با توحید منافات دارد، بلکه توسل، اولاً توحید خالص است و ثانیاً، هم مشروعیت سفر برای زیارت و هم استغاثه به آن حضرت، نزد علما و عوامِ مردم از امور ضروری دین است؛ لذا برخی از علمای مالکیه، قائل به کفر مانعین از زیارت و توسل شدهاند.
باب سوم: کلام احمد دحلان در رد وهابیت
مؤلف در این باب که از صفحه 113 شروع میشود، از کلام احمد دحلان در نقد افکار وهابیت استفاده میکند. یکی از عباراتی که از وی نقل می کند این است:
وهابیها توسل و زیارت و صدا زدن را شرک میدانند. آنان مسلمانان را به مشرکان صدر اسلام تشبیه میکنند و توسل و زیارت را منافی با توحید میدانند. درحالیکه مسلمانان، اولیای الهی را بندۀ خدا میدانند و نهتنها آنان را عبادت نمیکنند؛ بلکه آنان را مستحق عبادت هم نمیدانند و هرگونه مالکیت نفع و ضرر را از آنان نفی میکنند. اگر به آنان متوسل میشوند به این دلیل است که قصد تبرک به آنان دارند. اما مشرکان معبودانشان را عبادت میکردند و آنان را مالک نفع و ضرر میدانستند. ازجمله دلایل جواز توسل، روایتی است که از عایشه نقل شده است که گفته است: «زمانی قطحی شدیدی مردم مدینه را فرا گرفت. آنان بهعنوان شکایت نزد عایشه آمدند. عایشه به مردم گفت: "نزد قبر پیامبر بروید و سقف را سوراخ کنید و آنجا دعا کنید."»[11]
باب چهارم: نقل عبارات بزرگان علمای مذاهب اربعه
مؤلف در صفحۀ 132 بعد از آنکه ابنتیمیه مخالفت خودش را با زیارت حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) اعلام نمود که بسیاری از علمای عصر او، با وی مخالفت کردند. مصنف در این باب از علمایی نام میبرد که در مذمت ابنتیمیه سخن گفتهاند که ازآنجمله این اشخاصاند: ابنمرحل شافعی، ابوحیان، ابنجماعه، زملکانی شافعی و تقیالدین سبکی. سپس مؤلف در ادامه، سخنان و عبارات بزرگان مذاهب در مذمت ابنتیمیه را نقل میکند که به برخی از آنان اشاره میشود:
ملّا علی قاری مینویسد: «ابنتیمیه بهدلیل منع از سفر زیارتی، افراط کرد درحالیکه زیارت از امور قربی و ضروری دین است و کسی که آن را انکار کند، کافر است». خلیل بن اسحاق مالکی میگوید: «امام زرقانی گفته است که کسی که معتقد به توسل نباشد، خداوند بصیرت را از او گرفته و باطنش را گمراه کرده است، شاید مرادش ابنتیمیه باشد». صفدی شافعی دربارۀ ابنتیمیه آورده است: «علم او جداً زیاد، ولی عقلش ناقص است و او را در مهالک انداخته است».
در ادامه، مصنف بحثی را دربارۀ نفی جهت داشتن خداوند میآورد. وی در این رابطه رسالهای باعنوان «رفع الاشتباه في استحالة جهة علی الله» دارد که در ردّ ادعای ابنتیمیه، مبنی بر جهت داشتن خداوند تدوین کرده است. او در این رساله اقوال علمای مذاهب اسلامی را در این باب بیان میکند و توضیح میدهد که هیچکدام از مذاهب اسلامی چنین اعتقادی در رابطه با خداوند که ملازم با اثبات جسمانیت برای خداوند باشد، ندارند. مثلاً از تفتازانی اینگونه نقل میکند: «کسانی که قائل به جسمانیت و جهت برای خداوند هستند، مذهب خودشان را بر قضایای وهمیه و کاذب و ظاهر بعضی از آیات و روایات بنا کردهاند و با قطعیات عقلی مخالفت کردند».
باب پنجم: نقد دیدگاه ابنقیم، ابنعبدالهادی و نعمان آلوسی در باب توسل
نویسنده در این باب از کتاب که از صفحه 194 شروع میشود، به نقد دیدگاه سه نفر از شاگردان مکتب فکری ابنتیمیه میپردازد و بیان میکند که آنان ادامهدهندۀ راه وی بودهاند. ابنقیم در کتابِ اغاثة اللهفان في مصاید الشیطان، ابنعبدالهادی در کتابِ الصارم المبکي في الرد علی السبکي و آلوسی در کتابِ جلاء العینین في محاکمة الاحمدین، همان حرفها و اشتباهات ابنتیمیه را راجع به زیارت و شرک و... تکرار میکنند. مصنف بهطور مشروح سخنان و شبهات آنان را در این باب نقل میکند و به آنان پاسخ میدهد.
باب ششم: نقل حکایات از علما و صالحین در باب توسل
فصل اول:
این فصل از صفحه 223 شروع میشود و در آن چندین داستان از کسانی که برای طلب آمرزش به قبر پیامبر خدا پناه بردند و از ایشان طلب مغفرت کردند، ذکر میشود. در یک داستان چنین آمده است که شخص اعرابی بعد از سه روز از دفن رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) خودش را بر روی قبر انداخت و بعد از آنکه مقداری با حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) سخن گفت، چنین عرضه داشت: «و جئتك تستغفر لي»؛ «آنگاه از سوی قبر صدا آمد که آمرزیده شدی».
فصل دوم و سوم:
مؤلف کتاب در اینجا داستانهای بسیاری از کسانی که در گرفتاریها به حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) متوسل شدند و به ایشان استغاثه کردند و به حاجاتشان رسیدند، را ذکر میکند که ازجمله میتوان به داستان مرد گرفتاری اشاره کرد که در زمان عثمان برای حاجتی نزد عثمان میرفت، ولی او حاجتش را نمیداد. آنگاه که آن مرد از همهجا ناامید بود، عثمان بن حنیف به او نحوۀ توسل به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را آموخت و وی پس از توسل به آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) به حاجتش رسید.[12]
فصل چهارم:
یکی از مسائلی که در باب استغاثه به حضرت رسول مطرح است، استغاثه اصحاب، تابعین و مسلمانان، در طول تاریخ به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم)، برای نجات از خشکسالی است. مواقع بسیاری بوده است که مسلمانان دچار بیآبی و عدم بارش باران شدند و به حضرت متوسل شدند و استغاثه کردند و به دعای آن حضرت، باران فراوان برای آنان بارید. در این فصل چندین داستان دراینباره آمده است.
باب هفتم: نقل دعاهایی از اکابرِ اولیا
در این باب آغاز آن از صفحۀ 248 است، مؤلف چهل دعا از دعاهای اولیای الهی را، با نام صاحبان دعاها، ذکر میکند که هنگام نیایش به درگاه الهی، به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) متوسل شدند و استغاثه کردند؛ مثلاً در دعایی از امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل میکند که ایشان فرمود: «هنگامی که از چیزی ترسیدی بگو: "اللهم صل علی محمد و علی آل محمد اللهم اني اسئلك بحق محمد و آل محمد ان تکفیني شر ما اخاف و احذر"»
باب هشتم: نقل اشعار علما و فضلا
مصنف در صفحه 260، اشعاری را از علما و فضلایی که به حضرت رسول متوسل شدند و به ایشان استغاثه نمودند، ذکر میکند. بهعنوان نمونه اشعاری که ابنحجر عسقلانی سروده است، بیان میشود:
نبي الله یا خیر الرایا
بجاهك اتقی فصل القضاء
وارجو یا کریم العفو عما
جنته یدای یا رب الحباء
فقل یا احمد بن علی اذهب
الی دار النعیم بلا شقاء
علیك سلام رب الناس یتلو
صلاة في الصباح وفي المساء
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.