نقد دیدگاه وهابیت در شرکانگاری اعتقاد به توانایی اولیای الهی بر تصرف در تکوین
وحید خورشید
مقدمه
تصرفات اولیا و صالحان در تکوین مانند تصرفات انبیا، ازجمله مسائلی است که آیات قرآن، روایات فراوان و معتبر و گزارشهای تاریخی آن را اثبات میکند. جمهور مسلمانان نیز بر این امر اتفاق دارند که اولیای الهی میتوانند به مقامی برسند که صاحب کرامات شده و در نتیجه، به اذن الهی در تکوین تصرف کنند. اما وهابیان هرچند مدعیاند که به کرامات اولیای الهی اعتقاد دارند، اما با محدود کردن تصرفات اولیا، قدرت آنها را تا حد یک انسان معمولی فروکاسته و بر این نکته پافشاری میکنند که تصرفات اولیا در تکوین، محال میباشد و اگر گاهی نیز تصرفاتی از آنها رخ میدهد، ربطی به خود اولیا ندارد و او در این امر اختیاری ندارد؛ بلکه خداوند، خود این تصرفات را انجام میدهد؛ زیرا ولیّ خدا یا فرد صالح، قدرت چنین کارهایی که «ما لا یقدر الا اللّه» میباشد، ندارد. در نتیجه، معتقدان به تصرفات اولیا را به شرک متهم میکنند.
در این نوشتار، بعد از اشاره به دیدگاه وهابیان درباره تصرفات اولیا در تکوین، به بررسی و نقد دیدگاه آنها دربارۀ محدودۀ تصرفات اولیای الهی خواهیم پرداخت تا مشخص شود که دیدگاه آنها برخلاف آیات، روایات، متون تاریخی و اقوال بزرگان اهل سنت میباشد. لذا ضروری است این مسئله به صورت جداگانه بررسی شود.
بررسی مفاهیم «اولیا، تکوین و تصرف»
«ولیّ» در لغت بهمعنای نزدیک بودن و ضد عداوت و دشمنی است.[1] معانی دیگری نیز برای آن گفتهاند، مانند: ناصر، متولّی امور عالم و مخلوقات، مالک،[2] محبت و سلطان، که هرکدام در جایی که بهکار میروند، به اقتضای آن چیز، معنای آن نیز متفاوت میشود؛ مثلاً در مسائل فقهی، وقتی «ولیّ» بهکار میرود، بهمعنای ولایتداشتن است. بهعنوان نمونه: به کسی که متولّی امور مالی صغیر، یتیم یا مجنون میشود، «ولیِّ اموال» گفته میشود؛ زیرا ولایت دارد تا از اموال آنها محافظت کند. یا «ولیّ» در نکاح، کسی است که ولایت در ازدواج دختر دارد. اما مراد از «ولیّ» در مسائل مربوط به کرامات اولیا، عارف باللّه میباشد که با اطاعت از خداوند و دوری از معاصی، به مقام قرب الهی رسیده و دارای کراماتی است.[3] با این توضیح مشخص میشود «ولیّ» که در این نوشتار اقتضاء دارد به آن پرداخته شود، معنای قرب میباشد.
بزرگان اهل سنت «ولیّ» را در اصطلاح چنین تعریف کردهاند: ولیّ، عارف به خدا و صفات اوست که دارای این ویژگیهاست: بر انجام طاعات مواظب بوده و از معاصی اجتناب میورزد و از فرو رفتن و مشغول شدن به لذات و شهوات دوری میکند.[4] با اطاعت به خداوند نزدیک میشود و خدا نیز آنها را مورد کرامت قرار میدهد.[5]
بنباز نیز به معنای اولیا چنین اشاره کرده است: اولیا کسانی هستند که مطیع خدا و رسول(صلی الله علیه واله وسلم) بوده و از غضب خداوند دوری کرده و حقش را ادا کرده، از آنچه نهی کرده، دوری میکنند. آنها اولیا و مسلمانان صالح و هدایتشده میباشند و اهل ایمان و تقوا هستند.[6]
بنابر تعاریفی که برای اولیای الهی بیان شد، مهمترین نشانۀ اولیای حقیقی، علم، ایمان، تقوا، تابع کتاب و سنت، مقید به انجام حلال و ترک محرمات شرع میباشد. اگر کسی این صفات را داشته باشد، «ولیّ» و مقرب درگاه الهی شده و خداوند نیز با لطف و رحمت خود به او کراماتی را عنایت میفرماید.
«تکوین» در لغت به معنای احداث و ایجاد[7] و «تصرف» به معنای برگرداندن و تبدیل چیزی به چیز دیگر میباشد.[8] مطابق این معنا مراد از «تصرف در تکوین»، قدرت و سلطنت بر ایجاد و تدبیر آن است. به عبارت دیگر: تصرف موجودی در موجود دیگر به سبب قدرت و تسلطی میباشد که دارد. با این وجود، اولیا به سبب قدرتی که دارند، میتوانند در چیزی تصرف کرده و آن را تغییر بدهند.
دیدگاه وهابیت درباره تصرفات اولیا در تکوین
وهابیت برای تصرفات اولیا در تکوین، حدودی را تعیین کردهاند که ولیّ خدا بیش از آن نمیتواند کاری انجام بدهد. آنها معتقدند: اولا، اولیا قدرت تصرف در امور تکوینی و ملکوت را ندارند و در عالم برزخ، قدرت شفاعت برای فرد زنده را نیز ندارند و اگر تصرف یا کرامتی از اولیا سر بزند، توسط خود او نیست؛ بلکه همه آنها به دست خداوند میباشد. ثانیا، کسی که معتقد به تصرف اولیا در تکوین باشد، مشرک است. ثالثا، اگر کسی معتقد به علم غیب (علم به دنیا) برای اولیا باشد،کافر و از اسلام خارج شده است.
در فتاوى اللجنة الدائمة در پاسخ به پرسشی در اینباره چنین آمده است:
کرامت، امری خارقالعاده است که خداوند به دست بندۀ زندهای از بندگان صالح ظاهر میکند. این نیز به سبب اکرام او میباشد تا ضرری را از او دفع یا منفعتی را جلب کند یا حقی را یاری کند و این نیز به دست ارادۀ خداوند میباشد و عبد صالح در اینباره کارهای نیست؛ مانندِ پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) که معجزۀ او نیز تنها به دست خداوند است و این «ولیّ صالح» قدرت تصرف در ملکوت آسمان و زمین را ندارد؛ مگر بهاندازه و حدی که خداوند به او قدرت بدهد؛ مانندِ قدرت زارع برای زراعت. در برزخ نیز آنها قدرت شفاعت برای زنده و مرده ندارند و کسی که معتقد به تصرف آنها در کُون باشد یا معتقد به علم غیب برای آنها گردد، کافر است.[9]
بنباز نیز اذعان میکند که اعتقاد به تصرف اولیا در تکوین، شرک اکبر میباشد.[10] در فتاوای لجنه نیز اشاره شده است که تصرفات و کارهای خارق عادت اگر توسط اولیا باشد، مانند معجزات پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به اراده خود او نیست؛ بلکه همۀ اینها به اراده خداوند بازمیگردد و خداست که اینها را انجام داده است.[11] وهابیان همچنین علم اولیا به این دنیا را نیز نهتنها قبول ندارند،[12] بلکه معتقدان به این علم داشتن اولیا را نیز خارج از اسلام میدانند.[13]
بنابراین از نگاه وهابیان، اولیا توانایی تصرف در تکوین را ندارند؛ زیرا آنها در اینباره قدرت ندارند. با این وجود، درخواست از اولیا نیز باید دربارۀ چیزی باشد که آنها بر آن قدرت داشته باشند و «ما یقدر الا اللّه» نباشد[14] و اگر کسی اعتقاد به تصرف آنها در تکوین داشته باشد، دچار شرک اکبر شده است. همچنین اگر کسی اعتقاد به علم داشتن آنها در برزخ از این دنیا باشد نیز از اسلام خارج شده است.
نقد دیدگاه وهابیت در شرکانگاری اعتقاد به توانایی اولیا و صالحان بر تصرف در تکوین
در این قسمت به نقد دیدگاه وهابیان در چهار محور میپردازیم:
الف) بررسی امکان تصرفات اولیا در تکوین در دنیا و آخرت؛
ب) تصرف با اختیار و اراده اولیا و با اذن الهی.
ج) امکان علم اولیا در برزخ به دنیا؛
د) عدم شرکی بودن اعتقاد به تصرفات اولیا در تکوین.
نقد اول: امکان قدرت تصرف اولیا در تکوین در دنیا و برزخ
الف) توانایی و تصرفات تکوینی اولیا در این دنیا
چنانکه اشاره شد، بزرگان وهابیت تصرفات تکوینی در این دنیا را برای اولیای الهی انکار کرده و گفتهاند: ولیّ صالح، قدرت تصرف در ملکوت آسمان و زمین ندارد؛ مگر بهحدی که خداوند به آنها قدرت بدهد؛ مانندِ قدرت زارع برای زراعت.[15]
ازآنجاکه وهابیان قدرت را به «ما لا یقدر» و «یقدر» تقسیم میکنند، لذا قدرت تصرفِ «ولیّ» را به «یقدر» منحصر میکنند و تصرف او در تکوین را «ما لایقدر» میدانند که اولیا نسبت به آن قدرت ندارند؛ بلکه فقط در ید قدرت خداوند است. از این باب تصرفات اولیا حتی در زمان حیات را در تکوین قبول ندارند؛ زیرا آن را «ما لا یقدر» میدانند که اولیا توانایی آن را ندارند.
در پاسخ به ادعای وهابیان باید بگوییم:
اولاً، لازمۀ حرف وهابیان در اینباره آن است که برخی از افعال در عالم هست که قدرت خداوند در آنها مؤثر نیست و آن افعالی است که انسانها بهصورت عادی انجام میدهند و بر آن قدرت دارند. این درحالی است که انسان بهتنهایی و بدون اذن خداوند متعال، قادر به انجام هیچ کاری، حتی کارهای عادی نیست. دقت در آیات قرآن، این حقیقت را روشن میکند که انسان، تنها با اذن خداوند قادر بر انجام کارهاست[16] و در هیچ کاری مستقل از خداوند نیست و تا زمانی که خداوند نخواهد، توان هیچ کاری ندارد؛ چه آن فعل، عادی باشد، چه غیرعادی.
ثانیاً، معیار و ملاک درست در فرق بین فعل خالق و مخلوق، استقلال و عدم استقلال است. خداوند در انجام افعالش مستقل بوده و نیازمند اذن کسی نیست؛ درحالیکه مخلوقات در انجام امور، چه عادی و چه غیرعادی نیازمند اذن و ارادۀ خداوند هستند. بنابراین اگر فعلی هرچند غیرعادی که از قدرت بشرِ عادی خارج باشد، توسط فردی صالح یا اولیای الهی، با این اعتقاد که خداوند به آن شخص چنین قدرتی داده، انجام شود، امری ممکن بوده و موجب شرک نیست؛ زیرا فاعل بالاستقلال و حقیقی، خداوند متعال است و فعل «ولیّ» غیراستقلالی است. مخلوقات در سببواقعشدن برای انجام کارها با هم فرق دارند. ملائکه در حمل عرش خدا، تدبیر امور، مانندِ باد، باران، گیاهان، گرفتن ارواح و دیگر موارد، سبب هستند؛ درحالیکه انسان در هیچ یک از این افعال، سبب نیست. جنّیان نیز در برخی امور، قدرت و توانایی دارند که دیگر مخلوقات آن قدرت را ندارند. انسان بزرگ و قوی در برخی از امور قدرتی دارد که انسان معمولی چنان تواناییای ندارد. در تمام این افعال، آنکس که به همه قدرت میدهد، خداوند متعال است و هیچ مخلوقی بالاستقلال[17] و بدون اذن خداوند، توان انجام هیچ کاری ندارد.
با این توضیح، دیگر جایی برای تقسیم فعل به «ما یقدر» و «مالا یقدر الا اللّه» وجود ندارد؛ زیرا فعلی که در توان انسان عادی یا ولیّ خدا باشد یا در توان آنها نباشد، در هر دو غیراستقلالی و وابسته به خداوند میباشد. با این بیان، مسئلۀ استغاثه[18] و طلب حاجت از اولیا نیز ایرادی ندارد؛ زیرا مسلمانان هنگام حاجتخواهی و استغاثه از آنان، قدرت اولیا را در عرض قدرت خداوند قرار نمیدهند؛ بلکه اعتقاد دارند خداوند به آنها قدرتی داده است که میتوانند حاجات مردم را برآورده کنند. بنابراین، شرکی در کار نیست.
ثالثاً، تصرفات در تکوین، مختص خداوند نیست؛ بلکه ملائکه،[19] انبیاء،[20] اولیا و... نیز دارای تصرفاتی میباشند که فرد عادی، قدرت انجام آن را ندارد. به عنوان نمونه: در قرآن آمده است که حضرت سلیمان(علیه السلام) از اهل مجلسش که انسانها و جنیان بودند، درخواست کرد تا تخت پادشاهی ملکه سبأ (بلقیس) را برای او بیاورند. این در حالی است که چنین درخواستی از قدرت عادی بشر خارج است. خداوند در این باره میفرماید: «قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ»؛[21] سلیمان نبی از آنان خواست تا تخت را از یمن به نزد او بیاورند، درحالیکه این کار خارقالعادهای است که تنها خداوند متعال قدرت بر آن دارد؛ اما حضرت سلیمان(علیه السلام) به آنان گفت: «أَيُّكُمْ يَأْتِينِي»؛ کدامیک از شما این کار را انجام میدهد؟ فرد صالح (عاصف بن برخیا) که داری علم کتاب بود، گفت: «أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»؛ (قبل از اینکه چشم بر هم بزنید، آن تخت را میآورم). در اینجا فعل را به خود نسبت داد. از این آیه استفاده میشود که چنین قدرتی اختصاص به خداوند ندارد؛ بلکه هر کس که دارای علم کتاب باشد، از قدرتی برخوردار میشود که میتواند تصرف در تکوین کند.
بزرگان اهل سنت نیز تصرف در تکوین را بهعنوان کرامت اولیا شمردهاند؛ چنانکه «سَبْکی شافعی» کرامتِ «ولیّ» را به چندین نوع، ازجمله زندهکردن مرده و حرفزدن با حیوانات و جمادات و... تقسیم کرده و در نوع دهم گوید: «ازجمله انواع کرامات، تصرف اولیا میباشد».[22]
رابعاً، در منابع روایی، تاریخی و غیره، موارد بسیاری از کرامات اولیای الهی بهویژه ائمه(علیهم السلام) نقل شده است که نشان از تصرف آنها در این دنیا در عالم تکوین دارد. در اینجا به چند نمونه اشاره میکنیم:
طبرانی روايتی را نقل میکند که حضرت علی(علیه السلام) مشغول حدیثگفتن بود که شخصی سخن ایشان را دروغ دانست. حضرت نفرین کرد و او کور شد. روایت به این صورت نقل شده است:
زاذان نقل میکند حضرت علی(علیه السلام) حديثی را نقل میکرد که شخصی گفت: تو دروغ میگویی! حضرت فرمود: دعايت (نفرين) بکنم اگر دروغگو باشی؟ گفت: دعا کن. در اينجا آن شخص از جايش حرکت نکرده بود که چشمش نابينا شد.[23] ابنحجر هیثمی اين روايت را نيز نقل کرده و آن را از کرامات حضرت علی(علیه السلام) بهشمار آورده و میگويد: «ومِن كراماته أيضا أنه حدث بحديث فكذبه».[24] درباره سند آن نیز میگوید: «رواه الطبراني في الأوسط وفيه عمار الحضرمي ولم أعرفه وبقية رجاله ثقات».[25] طبرانی نیز اين روايت را نقل کرده است. در بين روايان، «عمار حضرمی» است که نمیشناسیم؛ اما بقيه رجال ثقهاند. درباره عمار بايد بگوييم: ابنحبان او را در الثقات آورده است که اين دلالت بر توثيق او دارد.[26] موارد دیگر نیز درباره این نوع کرامات نقل شده است.[27]
بنابراین غیر از خداوند، افرادی مانندِ ملائکه، انبیا و اولیا و... به اذن اللّه توانایی تصرف در تکوین دارند. قید «اذن اللّه» شامل تمام امور ممکن، اعم از امور عادی که هر کس بر آن قادر است و امور غیرعادی، مانندِ کرامت اولیا و حتی معجزات انبیا میشود. در این صورت، دیگر هیچیک از افعال خلق از دایرۀ اذن اللّه خارج نیست و هیچگونه تخصیص و تقییدی در باب امور عادی (یقدر) و غیرعادی (ما لا یقدر) در آن نیست. همچنین اگر بپذیریم که افعال به «یقدر» و «ما لا یقدر الا اللّه» تقسیم شود، در این صورت، قدرت خداوند را محدود کردهایم به اینگونه که خداوند قدرت ندارد به کسی توانایی بدهد تا او بتواند تصرف در تکوین کند و خداوند فقط در امور عادی به بندگان قدرت داده است.
ب) توانایی و قدرت تصرفات اولیای الهی در برزخ
چنانکه بیان شد، وهابیان بر این باورند که اولیا در برزخ، قدرت تصرف در این دنیا را ندارند و اگر کسی معتقد به این تصرف اولیا باشد، کافر است.[28]
در نقد این دیدگاه باید بگوییم:
اولاً، تصرفات اولیا که که یک نوع کرامت شمرده میشود، بعد از مرگ، امر ممکنی است و هر ممکنی نیز وقوعش جایز است؛ پس وقوع کرامت بعد از مرگ نیز جایز است؛ زیرا اگر قائل به جواز وقوع نباشیم، لازم میآید که یکی از دو طرف ممکن را بدون مرجّح، ترجیح بدهیم، که این محال است.[29]
ثانیاً، تصرفات اولیا در زمان حیات و بعد از مرگ به اذن و ارادۀ خداوند میباشد که به دست اولیا جاری میکند و به سبب آنها خارقالعادهای اتفاق میافتد؛ لذا چطور بزرگان وهابی، ثبوت کرامت را بعد از مرگ انکار میکنند، درحالیکه مرجع آن کرامت، قدرت خداوند میباشد؟! وقتی چیزی در اصل بهوجود آمدنِ خود، وابسته به قدرت و مشیت الهی باشد، در این صورت، این منافاتی با توحید ندارد تا گفته شود هر کس اعتقاد به تصرف اولیا دارد، کافر است.
شهاب حموی، عالم حنفی در اینباره میگوید:
کرامت اختصاص به حال حیات ندارد و با مرگِ «ولی» قطع نمیشود؛ برخلاف معجزه برای نبی که درحقیقت با ادعای نبوت همراه است و قصد اظهار آن نیز برای تحدّی منکرین میباشد. در این صورت، امر خارقالعاده که بعد از مرگ انبیا ظاهر میشود، کرامت میباشد، نه معجزه و اگر کسی به این کرامت، معجزه اطلاق کند، این از باب تسامح میباشد؛ اما کرامتِ «ولیّ» در آن، ادعای ولایت یا قصد اظهار کرامت نیست؛ بلکه «ولیّ» محل ظهور کرامت میباشد و این کرامت درحقیقت با فعل خداوند حاصل میشود و «ولیّ» محل ظهور این امر است. در این صورت، بین حیات و مرگِ «ولیّ» فرق وجود ندارد. این چیزی است که تفتازانی نیز به آن در شرح عقاید نسفیه اشاره کرده است.[30]
از شیخ احمد شهاب عجمی نیز بعد از اشاره به سخنان کسانی که کرامت اولیا را بعد از مرگ منکر شدهاند، چنین نقل شده است:
چنین نیست که اینان گمان میکنند؛ بلکه حق این است که کرامات اولیا با مرگشان قطع نمیشود؛ زیرا مرجع کرامات آنها مانندِ معجزه به قدرت خداوند است که تام و عام میباشد و قدرت او به تمام ممکنات احاطه و تعلق دارد... و معنای تعلق قدرت و اراده به تمام ممکنات، این است که ماسویالله ابتدا در تحت قدرت و ارادۀ خداوند میباشد؛ بهطوری که مؤثری غیر از خدا نیست.[31]
ثالثا، انبیا و اولیا دارای نفس قدسی بالایی هستند که به ملأ اعلا متصل است. حجابی برای آنان حتی بعد از مرگ وجود ندارد؛ لذا دارای قدرت تصرف در این دنیا میباشند. این چیزی است که بزرگان اهل سنت نیز به آن اعتراف کردهاند. سیوطی درباره تصرف پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) مینویسد:
پس از مجموع نقلقولهای علما و روایات، حاصل میشود که همانا پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) با جسمش و روحش زنده است و اینکه پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تصرف میکند و هر جایی از زمین و ملکوت که خواست، میرود و پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) با همان هیبت و شکلی است که قبل وفاتش بود و چیزی در او تغییر نکرده و همانا او از چشمها غائب است، چنانکه ملائکه غائب هستند؛ درحالیکه ملائکه با اجسامشان زندهاند.[32]
ملا علی قاری در اینباره به سخن قاضی عیاض استناد کرده، میگوید:
جانهای تزکيهشده و قدسيه هرگاه از تعلّقات جسمانی عروج میکنند و به عالم اعلی متصل میشوند و حجابی باقی نمیماند، آنگاه همه را بهشخصه مشاهده میکنند، يا با خبرآوردن فرشته و در آن رازی است که برای هر که توفيق ميسّر شود، خواهد دانست.[33]
مناوی نیز معتقد است که برای اوليای خدا بعد از مرگ، حجابی وجود ندارد و این مطلب را بهعنوان اعتقاد درست نقل کرده است.[34]
بنابراین مشخص میشود که روح انبیا و اولیا در برزخ، آزادتر و رهاتر از این دنیا میباشد[35] و قدرت آنها در آنجا بیشتر است؛ لذا میتوانند در این دنیا تصرف کنند.
رابعا، دلایل نقلی بر وقوع کرامت اولیا بعد از مرگ وجود دارد. در اینباره به نمونههایی از کرامات صحابه، اولیا و صالحان و اهلبیت(علیهم السلام) اشاره میشود که وقوع تصرفات اولیا را بعد از مرگ ثابت میکند.
ترمذی روایت معتبری را نقل میکند که صدای خواندن سورۀ ملک از درون قبر شنيده شده است.[36] ابنعباس میگويد: یکی از اصحاب رسولالله(صلی الله علیه واله وسلم) خيمهای بر روی قبر برپا كرد و گمان نمیکرد كه آن قبر باشد؛ اما درون قبر، كسی سورۀ تبارک را میخواند، تا اینکه آن را ختم كرد. پس صحابی خدمت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) رسید و ماجرا را عرض کرد. پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند: «سورۀ تبارک ایمن است و آن منجی است که او را از عذاب نجات میدهد». ترمذی میگويد: روايت از این طریق حسن و غريب است. سيوطی مینويسد: «ترمذی روايت را آورده و میگوید روايت را حسن دانسته و حاكم نيشابوری روايت را نقل کرده و آن را صحيح دانسته است».[37] محمد بن عبدالوهاب نیز این روایت را نقل کرده و به تحسین ترمذی نیز استناد کرده است.[38]
این روایت که اهل سنت و حتی مؤسس وهابیت نیز آن را قبول دارند، دلالت بر وقوع کرامت بعد از مرگ میکند؛ بهویژه اینکه پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) آن را تأیید کردند؛ بهطوری که به قرائت سورۀ ملک توسط میّت اقرار کرده و فرمودند: «هِيَ الْمَامنَةُ هِيَ الْمُنْجِيَةُ تُنْجِيهِ من عَذَابِ الْقَبْرِ» و تقریر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) دلیل شرعی است که احکام با آن ثابت میشود.[39]
ابن ابیالدنیا از بزرگان اهل سنت در قرن سوم هجری که در بین علمای اهل سنت به «حافظ، عالم و صدوق[40] دارای مصنفات» معروف است، کتابی با عنوان من عاش بعد الموت نوشته است که به ذکر موارد فراوانی از تصرف مردگان در این دنیا مانندِ زندهشدن، پلکزدن، حرفزدن، خندیدن و موارد دیگر اشاره کرده است.[41] ابنعساکر روايتی را نقل میکند که شخصی بر قبر امام حسن(علیه السلام) اهانت کرد که در همان حال، دیوانه شد و مانندِ سگ صدا میداد.[42]
خامساً، بزرگان اهل سنت اعتراف کرده و بهعنوان امر مسلّم پذیرفتهاند که کرامات و تصرفات اولیا با مرگشان قطع نمیشود؛ بلکه آنها از این دنیا خبر داشته و دارای تصرفات میباشند.[43] شمس رملی در اینباره میگوید:
کرامات اولیا مشاهده شده است و ممکن نیست آن را انکار کرد. ما اعتقاد داریم که کرامات اولیا در زمان حیات و بعد از ممات، ثابت است و با مرگشان قطع نمیشود.[44]
مولوی محمد عمر سربازی نیز درباره تصرفات اولیا بعد از مرگ مینویسد:
مسئلۀ هفتم: بدان که از بعضی از اولیا بعد از موت هم تصرفات و کرامات عجیب و غریب سرمیزند و این نمونه بسیار واقع شده است؛ چراکه ولایت بعد از موت گرفته نمیشود؛ بلکه همراه «ولیّ» است.[45]
نقد دوم: علم اولیا به این دنیا
چنانکه بیان شد، وهابیان معتقدند اولیا در برزخ قدرت تصرف در این دنیا را ندارند؛ درنتیجه، علم آنها به این دنیا را نیز قبول ندارند[46] و شیعه را نیز به سبب اعتقاد به علم غیب پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) کافر و گمراه و خارج از اسلام میدانند.[47] آنها در اینباره به آیۀ «قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّه»[48] استدلال میکنند که علم به غیب را فقط خدا میداند. در نقد این باور باید بگوییم:
اولاً، قبلاً ثابت شد که اولیا در این دنیا و در برزخ دارای تصرف میباشند. وقتی تصرف آنها ثابت شده، بهطریق اولی علم آنها به این دنیا نیز ثابت میشود؛ زیرا لازمۀ تصرف در عالم و ملکوت، علم میباشد. وقتی علم نباشد، تصرف نیز معنا ندارد.
ثانیاً، آن علم غيبی كه در برخی آيات نفی شده، همان علم غيب بیواسطه، ذاتی و استقلالی است و شامل علم غیبی که باواسطه و بهصورت غیراستقلالی به انبیا و اولیا داده شده است، نمیشود. به بیان دیگر: اينطور نيست كه افراد خاص، ذاتاً علم به غيب داشته باشند، بلکه اين افراد خاصی كه علم غيب دارند، علم غيبشان از جانب خداست و خداوند به آنها افاضه كرده و اين افاضه نیز به يک طريقی رخ داده است. پس دربارۀ اين افراد نمیگوييم كه آنها ذاتاً علم غيب دارند؛ زیرا این کفر است.[49] ابنحجر آیات درباره نفی علم غیب از غیرِخداوند و آیات اثبات غیب برای غیرخداوند، مانندِ آیۀ «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ! إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ...»[50]را در کنار هم قرار داده و از آنها نتیجه گرفته است که علم پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) مستقل نیست.[51] وی در جای دیگر مینویسد:
از استثنای آیۀ «إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ...» استفاده میشود که رسول(صلی الله علیه واله وسلم) بر بعضی از غيب مطلع باشد و همچنين «ولیّ» که تابع رسول است نیز بهواسطۀ رسول به امور غيبی مطلع میشود و فرق ميان اين دو (رسول و ولیّ او) اين است که رسول از علوم غيبی بهواسطۀ انواع وحی مطلع میشود، اما «ولیّ رسول»، از آن امور غيبی بهواسطۀ خواب يا الهام مطلع میشود.[52]
ابنحجر هیتمی نیز بعد از مطرحکردن مسئلۀ استقلالی و غیراستقلالیِ علم غیب، به علم غیب مؤمنان و اولیا اشاره کرده، میگوید: «این علم را خدا به آنها تعلیم داده است».[53]
بنابراين روشن شد كه در قرآن، علم غيب ذاتی و استقلالی، منحصر به خداوند است؛ اما علم غيب پيامبران و ائمه(علیهم السلام) و اوليای دیگر، تبعی و به تعليم الهی است. با این وجود، علمداشتنِ انبیا و اولیا در برزخ به این دنیا، هیچ محذوری ندارد و به کسی که به این نوع از علم برای پیامبران و انبیا( اعتقاد داشته باشد، کافر اطلاق نمیشود.
ثالثاً، در روایات فراوان، معتبر و متواتر نقل شده است[54] که اموات از احوالات مردم دنیا باخبرند؛ ازجملۀ آنها روایاتی است که دربارۀ عرضهی اعمال به پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و اقربا میباشد که در اسناد معتبر نیز نقل شده است.[55]
نقد سوم: اختیار و اراده اولیا به همراه اذن خداوند در تصرف تکوینیاز مطالب بزرگان وهابی چنین برداشت میشود که اولیا از طرف خود اختیار و ارادهای برای تصرف در تکوین (کرامت) ندارند؛ بلکه هرچه انجام میدهند، فقط از طرف خداوند است و آنها نقشی ندارند. [56]
در نقد این اعتقاد باید بگوییم:
اولاً، هرچند اعمالی که از طرف اولیا واقع میشود، به اذن خداوند است، اما این بدان معنا نیست که آنها در اینباره هیچ اراده و اختیاری ندارند؛ بلکه آنها در تصرفات، دارای اراده میباشند؛ همچنانکه بزرگان اهل سنت به این مسئله اذعان کردهاند که کرامتِ «ولیّ» (تصرفات) به اختیار و ارادۀ او انجام میشود. بدرالدین عینی مینویسد: «کرامتِ ولیّ به اختیار و طلب او واقع میشود و این دیدگاه صحیح نزد تمام متکلمان میباشد». [57]
ثانیاً، اگر معتقد باشیم که کرامت و تصرف اولیا اختیاری نیست، بلکه تنها بهسبب لطف و تفضل خداوند به او میباشد، در این صورت باید بگوییم ایمان، تقوا، علم یا تلاشِ «ولیّ» برای کسب درجات بالاتر تقوا و رسیدن به مقام ولایت، تأثیری در این کرامت و تصرف نداشته و تلاش او برای این کار نیز بیارزش بوده است؛ درحالیکه کرامت اولیا برای تصرف در تکوین، نتیجه ایمان، تقوا و اعمال صالح و تبعیت بیشتر از نبی و مقام ولایت میباشد.
ثالثاً، اگر قرار باشد که «ولیّ» دارای کرامت (قدرت تصرف) باشد، اما هیچ نقشی نداشته باشد و کرامت و تصرف، فقط تفضّلی از جانب خداوند باشد که به دست هر بندهای از بندگانش ظاهر کند، در این صورت، کرامت هیچ فضیلتی برای اولیای خداوند شمرده نمیشود؛ درحالیکه کرامت (قدرت تصرف) بهسبب افعال صالحِ «ولیّ خدا» و تلاش او برای تقرب به خداوند حاصل میشود.
رابعاً، با دقت در جریان آصف بن برخیا بهخوبی روشن میشود، تصرفی که از او سر زد، به این سبب بود که علم کتاب داشت. این صفت در او موضوعیت داشت که خداوند آن را ذکر کرده و این سبب شد که آن کرامت و تصرف در تکوین از او سر بزند.[58] نکتۀ مهم دیگر اینکه او تصرف در تکوین را به خود نسبت داد و گفت «أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»؛[59] (پیش از آنکه چشم برهم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد). این سخن نشان میدهد که وجود شایستگی و علم خود شخصِ «ولیّ» نیز در وقوع تصرف، دخیل است و او در این امر که به اذن الهی انجام میشود، مختار است.
نقد چهارم: شرک نبودن اعتقاد به تصرف اولیا در تکوین
وقتی ثابت شد که اولیا قدرت تصرف در تکوین دارند و این قدرت نیز به منبع اصلی یعنی قدرت خداوند وصل است و بدون ارادۀ خداوند هیچ قدرتی ندارند، در این صورت، اتهام شرک به کسی که اعتقاد به تصرف در تکوین دارد نیز خودبهخود منتفی میشود؛ زیرا شرک آن است که کسی، شخصی يا چیزی را در عرض خداوند بداند؛ يعنی معتقد به دو موجود مستقل در عرض هم باشد؛ اما اعتقاد به یک موجود مستقل و در کنار آن، اعتقاد به موجودات و قدرتهای وابسته به آن، نهتنها شرک نیست، بلکه عین توحید است؛ زیرا توحید، نفی غیرخدا نیست؛ بلکه نفی استقلال از غیر اوست.
با اين توضیح، كسانی كه به ولايت و تصرف تكوينی اولیای الهی اعتقاد دارند، بر این باورند که ولایت اصیل و بالاستقلال از آنِ خداست و ولایت اولیا وابسته به قدرت و اذن و ارادۀ خداوند است، وگرنه اگر مسئله غیر از این باشد، طبق اعتقاد وهابیان باید بگوییم که حضرت سلیمان(علیه السلام) نسبت به خداوند شرک داشته است؛ زیرا او کاری را از وزرا و یاران خود خواست که لازمۀ آن، تصرف در تکوین بود. گذشته از این، وزیر[60] او جلوی چشم ایشان با علمی که داشت، توانست تخت بلقیس را در یک چشم برهمزدن نزد حضرت سلیمان(علیه السلام) حاضر کند[61] و ایشان نیز به سبب این قضیه و لطف خداوند به او، شکرگزاری کرد. اگر اعتقاد به تصرف اولیا در تکوین، شرک باشد، در این صورت نباید حضرت سلیمان(علیه السلام) چنین درخواستی میکرد یا اینکه به همگان هشدار میداد که این کار، شرکآلود است؛ اما با دقت در آیات قرآن میبینیم که خود ایشان به تصرف اولیا و جنّیان در تکوین اعتقاد داشتند و این کار را تأیید میکردند.
نتیجه
وهابیان بر این باورند که اولیای الهی قدرت تصرف در تکوین ندارند و اگر گاهی تصرفی نیز از سوی آنها روی میدهد، به اراده خداوند میباشد و خود نقشی ندارند. همچنین معتقدند اولیا در برزخ نیز از دنیا خبر ندارند. به همین دلیل اگر کسی به تصرف اولیا در تکوین و علم آنان به این دنیا معتقد باشد، مشرک است؛ درحالیکه ثابت شد که اولیا به اذن خدا میتوانند تصرف در تکوین کنند و این تصرف نیز وابسته به قدرت خداوند میباشند؛ وگرنه اگر خداوند به کسی اذن ندهد، حتی کار عادی را نیز نمیتواند انجام بدهد. افزون بر این، دلایل قرآنی و روایی و تاریخی نیز ثابت میکند که اولیا دارای تصرف در تکوین هستند و نسبت به این تصرف، علم دارند و کرامت آنها گذشته از عنایت خداوند، با اختیار و ارادۀ خود اولیا نیز میباشد. گذشته از این، وقتی ثابت شد که اولیا قدرت تصرف در تکوین دارند و این قدرت نیز به منبع اصلی یعنی قدرت خداوند متصل است، در این صورت، اتهام شرک به کسی که اعتقاد به تصرف در تکوین یا علم اولیا به این دنیا دارد نیز منتفی میشود؛ زیرا آنها اولیا را در عرض خداوند قرار نمیدهند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.