بررسی آرای وهابیت درباره "مصادیق جاهلیت"
محمد باغچیقی
مقدمه
«جاهلیت» مفهومی است که در عرف و اصطلاح مسلمانان، به عصر پیش از ظهور اسلام و بعثت نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) اطلاق میشود. رواج اعمال و عقاید جاهلی در آن عصر، موجب شد تا نام جاهلیت برای آن دوره متعیّن گردد.[1] البته به گمان علمای اسلامی، جاهلیت و اعمال و عقاید جاهلی، صرفاً در آن دوران خلاصه نمیشود؛ بلکه در عصر حاضر نیز رگههای فراوانی از مصادیق جاهلیت در زندگی بشر دیده میشود. به عنوان نمونه: اگر در عصر پیش از اسلام، دختران زندهبهگور میشدند، در عصر حاضر نیز متأسفانه مسئله ناگوار سقط جنین را میتوان ازجمله مصادیق عینی جاهلیت مدرن شمرد. ازاینرو از دیرباز بسیاری از اندیشمندان و متفکران اسلامی با نگارش کتب، مقالات و همچنین ایراد سخنرانیهای متعدد، در صدد تبیین مصادیق جاهلیت معاصر برآمدهاند.[2]
عالمان وهابی نیز از قافله عقب نماندند و به بهانه تبیین مفهوم و مصادیق جاهلیت، بسیاری از اعمال و عقاید صحیح و کاملا مشروع مسلمانان را از مصادیق جاهلیت معرفی کردهاند. مهمترین کتاب آنها در تبیین مصادیق جاهلیت کتاب مسائل الجاهلیه نوشته محمد بن عبدالوهاب است. بسیاری از علمای وهابیت مانند صالح بن فوزان این کتاب را شرح و تفسیر کردهاند که همین امر بر اهمیت و جایگاه ویژه این کتاب نزد وهابیت میافزاید.
ازآنجاکه بسیاری از مصادیق ذکرشده توسط وهابیت در کتبی مانند مسائل الجاهلیه، در واقع از مصادیق جاهلیت شمرده نمیشوند، بلکه با توجه به آیات و روایات بسیار، اعمال و اعتقاداتی اسلامی و مشروع هستند که در بین سلف امت نیز مرسوم بودهاند، لذا نگارنده در مقاله پیشِ رو برآن است تا برخی از آراء و افکار وهابیت در مورد مصادیق جاهلیت را نقد و بررسی کند. در ادامه و پس از تبیین معنا و مفهوم جاهلیت و همچنین مصادیق جاهلیت در آیات و روایات اسلامی، برخی از مصادیق جاهلیت از دیدگاه وهابیت مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت.
مفهومشناسی جاهلیت
جاهلیت مصدر صناعی واژه جهل است.[3] و باید گفت لغتشناسان واژه «جهل» را به سه صورت معنا کردهاند:
1. جهل در مقابل علم؛[4]
2. جهل در مقابل عقل؛[5]
3. جهل در مقابل حلم.[6]
«جاهلیت» در اصطلاح نیز عنوانی برای اوصاف و احوال عرب پیش از اسلام است.[7] علامه طباطبائی(ره) در تبیین علت این پرسش که به چه دلیل روزگار پیش از اسلام را روزگار جاهلیت نامیدهاند، مینویسد: «القرآن يُسمّي عهد العرب المتصل بظهور الإسلام بالجاهليه، و ليس إلا إشاره منه إلى أن الحاكم فيهم يومئذ الجهل دون العلم، والمسيطر عليهم في كلّ شيء الباطل و سفر الرأي دون الحق»؛[8] (قرآن عصر متصل به عصر ظهور اسلام را «روزگار جاهلیت» نامیده است؛ چراکه حاكم در زندگى مردم آن روز، تنها و تنها جهل بوده است، نه علم. همچنین در تمامى امورشان، باطل و سفاهت بر آنان مسلط بوده است، نه حق و استدلال).
محمود شکری آلوسی (نوه آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی) نیز با بيان اين موضوع كه به عصر قبل از بعثت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) عصر جاهلیت میگویند، میافزاید: «علیرغم این تعریف، ولی ممکن است شخصی مسلمان نیز منسوب و متصف به صفات جاهلی باشد».[9]
جاهلیت در قرآن کریم
واژه «جاهلیت» در 4 آیهی قرآن کریم وارد شده است:
1. «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّه الْأُولى»؛[10] (و در خانههای خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّتِ نخستین [در میان مردم] ظاهر نشوید).
2. «وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّه يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْء»؛[11] (اما گروه دیگری در فکر جان خویش بودند [و خواب به چشمانشان نرفت] آنها گمانهای نادرستی ـ همچون گمانهای دوران جاهلیت ـ درباره خدا داشتند و میگفتند: آیا چیزی از پیروزی نصیب ما میشود؟!).
3. «إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّه»؛[12] ([به خاطر بیاورید] هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت [تکبر] جاهلیّت داشتند).
4. «وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ ! أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُون»؛[13] (و بايد در ميان آنها [اهل كتاب] طبق آنچه خداوند نازل كرده، حكم كنى و از هوسهای آنان پيروى مكن و برحذر باش كه مبادا تو را از بعضی احكامى كه خدا بر تو نازل كرده، منحرف سازند، و اگر آنها [از حكم و داورى تو] روى گردانند، بدان که خداوند مى خواهد آنها را بهسبب برخی از گناهانشان مجازات كند و بسيارى از مردم فاسق اند. آيا آنها حكم جاهليت را [از تو] مى خواهند، و چه كسى براى افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مى كند؟).
جاهلیت در روایات
در روایات فراوانی نیز به مسئله جاهلیت اشاره شده است. نکاح الجاهلیه،[14] اهل الجاهلیه،[15] عمل الجاهلیه،[16] میتة الجاهلیه[17] و قضاء الجاهلیه[18] از جمله عباراتی است که در روایات به آنها اشاره شده است.
جاهلیت، مفهومی دائمی
همانطور که گفته شد، جاهلیت در اصطلاح مسلمانان، به عصر پیش از ظهور اسلام اطلاق میشود. اکنون این سؤال مطرح میشود که آیا جاهلیت متعیّن و محدود به آن دوره زمانی است و در اعصار و قرون بعد از اسلام، اخلاق جاهلی وجود نداشته و ندارد؟
علمای اسلامی بر این مطلب اذعان دارند که هرچند با ظهور اسلام، جلوی بسیاری از مصادیق جاهلیت مانند زندهبهگور کردن دختران و ازدواجهای جاهلی گرفته شد، لکن بسیاری از مظاهر و مصادیق جاهلیت، پس از اسلام نیز باقی ماند و حتی برخی از مسلمانان به آن اعمال و اعتقادات جاهلی ملتزم بودند. بر همین اساس، جاهلیت را باید مفهومی نامحدود تلقی نمود که منحصر به زمان پیش از بعثت نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) نمیباشد. چنانکه محمد قطب اندیشمند مشهور مصری مینویسد: «ومن ثم فهي (الجاهلیه) ليست محصورة في الجاهلية العربية ولا في فترة من الزمن معينه وإنما هي حاله يمكن أن توجد في أي وقت وفي أي مكان».[19]
این نکته را نیز باید یادآور شد که بسیاری از اندیشمندان اسلامی در عصر کنونی سخن از «جاهلیت مدرن» یا جاهلیت قرن بیستم به میان آوردهاند که مراد ایشان از چنین جاهلیتی، این است که بسیاری از مصادیق جاهلیت، در عصر حاضر نیز وجود دارد. حضرت آیتاللّه خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران به مصادیقی از جاهلیت امروزه دنیای غرب چنین اشاره فرمودهاند:
«آنچه امروز دستگاههاى سیاسى غرب ترویج میکنند، همان جاهلیتى است که بعثت پیغمبر(صلی الله علیه واله وسلم) براى زدودن آن ـ از محیط زندگى بشرـ بهوجود آمد. نشانههاى همان جاهلیت، امروز در دنیا، در این تمدن رایج فاسد غربى مشاهده میشود؛ همان بىعدالتى، همان تبعیض، همان نادیده گرفتن کرامت انسان، همان عمده کردن مسائل جنسى و نیازهاى جنسى. قرآن کریم خطاب به همسران مکرم پیغمبر(صلی الله علیه واله وسلم) میفرماید: «وَ قَرنَ فى بُیوتِکُنَ وَ لاتَبَرَجنَ تَبَرُجَ الجَهِلِیَةِ الاُولَى» یکى از نشانههاى جاهلیت اُولى، تبرّج زنانه است. امروز یکى از عمدهترین مظاهر تمدن غربى، همین تبرج است؛ این همان جاهلیت است، منتها جاهلیتى که توانسته است خود را با سلاح تبلیغات مدرن مجهز بکند؛ حقایق را از چشم مردم بپوشاند؛ اینها را باید ما مسلمانها بفهمیم؛ اینها را باید بدانیم».[20]
با این تفاصیل بهخوبی روشن میشود که مظاهر و مصادیقی از جاهلیت در دنیای امروز وجود دارد. اندیشمندان اسلامی فراوانی مانند مقام معظم رهبری، آیتاللّه مکارم شیرازی، سیدقطب و محمد قطب در نوشتهها و سخنرانیهای خود به تبیین این مصادیق پرداختهاند.[21]
وهابیت نیز به بهانه تبیین مصادیق جاهلیت، کتبی را تألیف کردهاند. مهمترین کتابی که وهابیت در این حوزه منتشر کرده، کتاب مسائل الجاهلیه نوشته محمد بن عبدالوهاب است که افرادی چون صالح بن فوزان بر آن شرح نوشتهاند. در این کتاب به 128 مورد از مصادیق جاهلیت اشاره شده است. همچنین تصریح میشود که بسیاری از این مصادیق، در عصر حاضر نیز قابل انطباق بر بسیاری از مردم، اعم از مسلمان و غیرمسلمان میباشد. در ادامه، برخی از مصادیق جاهلیت را که در آثار علمای وهابی به آنها اشاره شده، مورد نقد و بررسی قرار میدهیم.
مصادیق جاهلیت از منظر وهابیت
درباره مصادیقی که وهابیت برای جاهلیت برشمرده، باید گفت: هرچند موارد متعددی از این مصادیق، در نفسالامر، اموری جاهلی هستند، لکن موارد فراوانی نیز وجود دارد که علمای وهابی به ناحق، آن موارد را بهعنوان مصادیق جاهلی شمردهاند که به برخی از این موارد خواهیم پرداخت.
الف) استغاثه از اموات
علمای وهابی در مواضع متعددی تصریح میکنند که استغاثه از اموات، کار جاهلی است که در عصر جاهلیت رواج داشته است. البانی[22] و صالح بن فوزان[23] بدین مسئله اذعان کردهاند.
نقد و بررسی
قبل از اینکه بررسی شود آیا استغاثه امری جاهلی است یا خیر، باید معنای استغاثه بهخوبی روشن شود. «استغاثه» مصدر باب استفعال، از ماده «غوث» است. غوث به معنای نصرت و یاری کردن میباشد[24] و ازآنجاکه یکی از معانی باب استفعال، طلب نمودن است، استغاثه به معنای طلب یاری نمودن است.[25] بر همین اساس است که در قاموس فکری گروههای تکفیری و وهابی، استغاثه را به این معنا دانستهاند که شخص مستقیماً از شخص صالح بخواهد تا حاجتش را روا کند.
باید توجه داشت که علمای وهابی استغاثه در امور «ما لایقدر الّا اللّه مطلقا»[26] و همچنین مطلق استغاثه[27] از مردگان و غایبین را ممنوع میدانند.[28] در پاسخ آنان باید گفت: مشروعیت اصل استغاثه به استناد آیات متعددی از قرآن کریم قابل اثبات است. آیاتی مانند: «وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر»؛[29] (و هنگامى كه قوم موسى(علیه السلام) [در بيابان] از او تقاضاى آب كردند، به او وحى فرستاديم كه عصاى خود را بر سنگ بزن!).
طبق این آیه شریفه، قوم حضرت موسی(علیه السلام) به او استغاثه کرده و از ایشان در بیابان طلب آب کردند. اگر استغاثه، امر ممنوعی بود، هرآینه باید حضرت موسی(علیه السلام) با فعل قومش مبارزه میکرد؛ حال آنکه آن حضرت نهتنها اعتراضی به فعل قومش نکرد، بلکه برای قومش آب نیز طلب کردند: «وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِه»؛[30] (و [به ياد آوريد] زمانى را كه موسى براى قوم خويش آب طلبيد).
البته علاوه بر این آیه، ادله نقلی فراوان دیگری نیز وجود دارد که دلالت بر جواز استغاثه به مخلوقین در امور «مالایقدرالا اللّه» میکند، مانند درخواست حضرت سلیمان(علیه السلام) از لشکریان خود مبنی بر حاضر نمودن تخت ملکه سبأ در کمترین زمانِ ممکن.[31] همچنین در کتب روایی فریقین نیز روایات بسیاری نقل شده است که بر مشروعیت استغاثه دلالت دارد؛ به عنوان نمونه: طبرانی در معجم الکبیر چنین روایت کرده است: «عَنْ نَبِيِّ اللهِ(صلی الله علیه واله وسلم) قَالَ: "اِذَا أَضَلَّ أَحَدُكُمْ شَيْئًا أَوْ أَرَادَ أَحَدُكُمْ عَوْنًا وَهُوَ بِأَرْضٍ لَيْسَ بِهَا أَنِيسٌ، فَلْيَقُلْ: يَا عِبَادَاللّهِ أَغِيثُونِي، يَا عِبَادَاللّهِ أَغِيثُونِي، فَإِنَّ لِلَّهِ عِبَادًا لَا نَرَاهُمْ" وَقَدْ جُرِّبَ ذَلِكَ».[32]
نکته مهم دیگر این است که اساساً تقسیم امور به «مایقدر علیه الااللّه» و «مالایقدر علیه الااللّه» دچار اشکالات بسیاری است؛ از جمله اینکه اموری همچون کرامات اولیای الهی که تنها عدهای از بندگان صالح خداوند موفق به انجام آن هستند،[33] در این تقسیمبندی نمیگنجد. بدین سان که کرامات اولیاءاللّه، نه جزء امور «مالایقدر علیه الااللّه» است و نه اینکه همه مردم قادر به انجام آن هستند.
بنابراین معلوم میشود که با وجود ادله فراوان قرآنی و روایی، استغاثه از صالحین و اولیای الهی، حتی در امور «ما لایقدر الا اللّه»، امری مشروع و جایز است. همچنین با توجه به این مسئله که اموات، صدای زندگان را میشنوند و اعمالشان نیز بعد از مرگ، منقطع نمیشود،[34] استغاثه به ایشان از این جهت نیز هیچ محذوریتی ندارد.
ب) توسل به اموات
از دیدگاه علمای وهابیت، توسل به اموات نیز امری جاهلی شمرده میشود. صالح بن فوزان در شرح مسائل الجاهلیه بر این مسئله تصریح کرده است. [35]
نقد و بررسی
واقعاً شگفتآور است که توسل به ذات را امری جاهلی معرفی کردهاند، حال آنکه توسل به اموات، امری مرسوم بین بزرگان اسلام بوده است و ادله فراوانی بر جواز آن وجود دارد. در ادامه به دو دلیل اشاره میشود:
1. طبرانی در معجم صغیر چنین نقل میکند:
«أنّ رجلا كان يختلف إلى عثمان بن عفان رضياللّه عنه في حاجة له , فكان عثمان لايلتفت إليه، ولاينظر في حاجته، فلقي عثمان بن حنيف، فشكا ذلك إليه، فقال له عثمان بن حنيف: ائت الميضأة فتوضأ، ثم ائت المسجد فصل فيه ركعتين، ثم قل: «اللّهم إني أسألك وأتوجه إليك بنبينا محمد(صلی الله علیه واله وسلم) نبيّ الرحمة يا محمد إني أتوجه بك إلى ربك عز وجل فيقضي لي حاجتي»، وتذكر حاجتك، ورح إلي حتى أروح معك، فانطلق الرجل، فصنع ما قال له عثمان، ثم أتى باب عثمان، فجاء البواب حتى أخذ بيده، فأدخله على عثمان بن عفان، فأجلسه معه على الطنفسة، وقال: حاجتك؟ فذكر حاجته، فقضاها له، ثم قال له: ما ذكرت حاجتك حتى كانت هذه الساعة، وقال: ما كانت لك من حاجة، فأتنا، ثم إن الرجل خرج من عنده، فلقي عثمان بن حنيف، فقال: له جزاك الله خيراً»؛[36]
(در زمان خلافت عثمان بن عفان، شخصی حاجتی داشت و به عثمان مراجعه کرد تا حاجتش را برآورده کند، ولی عثمان هیچ توجهی به او نکرد. آن شخص به ملاقات عثمان بن حنیف (از اصحاب پیامبر) رفت و از خلیفه و بیتوجی او شکایت کرد. عثمان بن حنیف به او توصیه میکند که وضو بگیرد و به مسجد برود و دو رکعت نماز بهجا بیاورد. همچنین پس از اتمام نماز اینگونه دعا کند: «اللّهم إنّي أسألك وأتوجه إليك بنبينا محمد صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نبي الرحمة يا محمد إني أتوجه بك إلى ربك عز وجل فيقضي لي حاجتي» و سپس خواستهاش را ذکر کند و به نزد خلیفه برود. آن شخص بعد از انجام دادن این توصیهها، نزد عثمان بن عفان رفت و اتفاقاً در این دیدار خلیفه به او توجه کرده، حاجتش را روا میکند. آن شخص نیز بعد از برآورده شدن حاجتش به سمت عثمان بن حنیف میرود و از او تشکر میکند).
روشن است که جریان فوق، مربوط به ایام پس از رحلت نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) یعنی عصر خلافت خلیفه سوم میباشد. در این روایت، عثمان بن حنیف که یکی از صحابه رسول اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) بود، به آن شخص توصیه کرده است که به پیامبراکرم(صلی الله علیه واله وسلم) توسل کند. جالب آنکه آن شخص نیز که یا از صحابه و یا نهایتاً از تابعین بوده، به این توصیه عمل میکند. حال باید از وهابیان پرسید که اگر توسل به اموات، امری حرام و جاهلی بود، آیا ممکن بود صحابه و تابعین به آن عمل کنند؟
روایت فوق توسط بسیاری از حدیثشناسان مطرح اهل سنت، صحیح شمرده شده است؛ چنانکه حاکم نیشابوری در این باره مینویسد: «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ».[37]
2. در صحیح بخاری نیز چنین روایت شده است:
«أَنَّ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ كَانَ إِذَا قَحَطُوا اسْتَسْقَى بِالعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا»، قَالَ: فَيُسْقَوْنَ»؛[38]
(عمر بن خطاب وقتی خشکسالی فرا رسید، اینگونه دعا کرد: خداوندا! ما در خشکسالیهای پیشین به رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) توسل میکردیم و به همین خاطر، خشکسالی به پایان میرسید و سیراب میشدیم و اکنون به عموی پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) توسل میکنیم؛ پس اکنون نیز این خشکسالی را به پایان برسان و ما را سیراب بفرما).
ازآنجاکه این روایت در صحیح بخاری آمده است؛ لذا مخالفین توسل نمیتوانند در سند این روایت خدشه کنند. تنها بحثی که در این باره مطرح میکنند، این است که این روایت فقط شامل عصر حیات نبوی(صلی الله علیه واله وسلم) میشود. این ادعا در حالی مطرح میشود که عالمانی همچون محمد زاهد کوثری تصریح کردهاند که انحصار واژه «کنّا نتوسّل» در عصر حیات رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) نهتنها تحریف روایت شمرده میشود، بلکه تاویلی بیدلیل است.[39]
ج) طلب شفاعت از اموات
محمد بن عبدالوهاب در کتاب مسائل الجاهلیه در ذیل اولین مورد از مصادیق جاهلیت به مسئله طلب شفاعت اشاره کرده و آن را امری جاهلی دانسته است.[40] صالح بن فوزان نیز در شرحی که بر کتاب مسائل الجاهلیه نوشته، به جاهلی بودن طلب شفاعت از اموات تصریح میکند.[41]
نقد و بررسی
قبل از پاسخ به این اشکال باید گفت که وهابیت، شفاعت را به معنای دعا دانسته و بر همین اساس، در نگاه آنان طلب شفاعت به معنای طلب دعاست.[42] با توجه به این مسئله باید اذعان کرد که برای اثبات جواز طلب شفاعت از اموات باید به آیات و روایاتی استناد شود که از شخص صالح پس از حیاتش درخواست دعا شود.
خداوند متعال در آیه 64 سوره نساء میفرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»؛ (و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم میکردند [و فرمانهای خدا را زیر پا مینهادند] به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند، و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند).
شوکانی در نیل الاوطار در مورد این آیه مینویسد: «وَإِذَا ثَبَتَ أَنَّهُ حَيٌّ فِي قَبْرِهِ كَانَ الْمَجِيءُ إلَيْهِ بَعْدَ الْمَوْتِ كَالْمَجِيءِ إلَيْهِ قَبْلَهُ»؛[43] (هنگامی که ثابت شد حضرت رسول(صلی الله علیه واله وسلم) در قبرش زنده است، میتوان نتیجه گرفت که پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) نیز گناهکاران میتوانند از آن حضرت شفاعت بطلبند).
در مصنف ابن ابیشیبه آمده است:
«أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِي زَمَنِ عُمَرَ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآله و سَلَّمَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا، فَأَتَى الرَّجُلَ فِي الْمَنَامِ فَقِيلَ لَهُ: "ائْتِ عُمَرَ فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ، وَأَخْبِرْهُ أَنَّكُمْ مُسْتَقِيمُونَ وَقُلْ لَهُ: عَلَيْكَ الْكَيْسُ، عَلَيْكَ الْكَيْسُ"، فَأَتَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ فَبَكَى عُمَرُ ثُمَّ قَالَ: يَا رَبِّ لَا آلُو إِلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ»؛[44]
(در عصر خلافت عمر قحطی آمد. شخصی نزد قبر مطهر پیامبراکرم(صلی الله علیه واله وسلم) آمد. و خطاب به آن حضرت عرض کرد: یا رسولاللّه، برای امتت طلب باران کن؛ چراکه امتت در حال هلاک شدن هستند. آن شخص به خواب رفت و در خواب به او گفته شد نزد عمر برو و به او سلام برسان و به او خبر بده که باران رحمت نازل خواهد شد و به او بگو كه بذل و بخششت به مردم زیاد باشد. آن مرد پیش عمر آمد و جریان را گفت. عمر گفت : پروردگارا، از هيچ خدمتی كه از دستم برآید كوتاهی نخواهم كرد).
در این روایت، آن شخص که یا از صحابه بوده و یا نهایتاً تابعی بوده است، پس از رحلت پیامبراکرم(صلی الله علیه واله وسلم) از آن حضرت درخواست میکند که برای امت اسلامی، از خدای متعال باران طلب کند تا قحطی از بین برود. بسیاری از حدیثشناسان مطرح اهل سنت، به صحت سند این حدیث تصریح کردهاند.[45]
اکنون باید از وهابیت پرسید: اگر طلب شفاعت از اموات، امری نامشروع و فعلی جاهلی است، چرا آن شخص پس از حیات نبی مکرم(صلی الله علیه واله وسلم) از آن حضرت طلب شفاعت نمود؟ چرا عمر بن خطاب با فعل آن شخص مخالفتی نکرد؟
ضرورت دارد این نکته نیز تبیین شود که راوی این حدیث یعنی جناب مالک الدار، از صحابه شناخته میشود؛ چنانکه ابنحجر عسقلانی بر این مسئله تصریح کرده است.[46]
د) تاویل صفات الهی(خبری)
صالح بن فوزان، بعد از تبیین این مسئله که تحریف انجیل و تورات توسط مسیحیان و یهودیان نوعی از جاهلیت است، مدعی میشود که تأویل صفات خبریهای نظیر «الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ»[47] نیز تحریف این صفات دانسته شده و لذا از اعمال جاهلیت شمرده میشود.[48]
نقد و بررسی
با توجه به اینکه بررسی امکان و صحت تأویل در تمام مصادیق صفات خبری در این نوشته نمیگنجد وخود، نیازمند مقالهای جداگانه میباشد، لذا در این بخش فقط به سه نکته اشاره میشود:
اولا: درباره آیه «الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ» که صالح بن فوزان بدان اشاره کرده است، باید گفت: برخلاف دیدگاه او و سایر وهابیان، بسیاری از لغتشناسان بر این باورند که یکی از معانی واژه «استوی»، استیلا است؛ چنانکه راغب اصفهانی تأکید میکند: اگر واژه «استوی» با حرف «علی» متعدّی شود، به معنای استیلا خواهد بود.[49] اتفاقاً مثالی که او در این باره مطرح میکند، همین آیه است.
همچنین جوهری، ادیب و لغتشناس مشهور، تصريح میكند كه میتوان اين واژه را به معنای استیلا معنا کرد. او برای روشن شدن این ادعا به این عبارت استناد میکند: «قد استوی بشر علی العراق...»؛[50] یعنی بِشر بر عراق استیلا یافت و مسلط شد.
بنابراین، قرار دادن معنای استیلا برای واژه «استوی»، محذوریتی ندارد و حتی موافق قول بسیاری از لغتشناسان و مفسرین فریقین نیز میباشد.
ثانیا: در روایات مأثوره از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) نیز روایاتی موجود است که نشان میدهد ایشان نیز برخی از آیات را تأویل فرمودهاند؛ چنانکه علی بن ابیبکر هیثمی از عالمان مطرح اهل سنت روایت میکند که حضرت رسولاللّه(صلی الله علیه واله وسلم) تصریح فرمودهاند که واژه «ساق» در آیه «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ»[51] به معنای «نور» است.[52]
ثالثا: افزون بر رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم)، سلف امت (اعم از صحابه و تابعین) نیز همچون آن حضرت، به تأویل برخی از نصوص ملتزم بودهاند؛ چنانکه حسن سقّاف در این باره چنین تصریح میکند: «والصواب أن السلف بما فيهم الصحابة والتابعون كانوا يؤولون كثيرا من الالفاظ التي لا يراد منها إثبات صفات للّه تعالى»؛[53] (قول نیکو آن است که سلف امت [صحابه و تابعین]، بسیاری از صفات الهی را تأویل میبردند).
طبری در تفسیر آیه 42 سوره قلم «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ» با بیان اینکه جماعتی از صحابه و تابعین این آیه را تأویل بردهاند، به برخی از این تأویلات اشاره کرده است.[54] با این همه مشخص میشود علاوه بر آنکه نظر تأویل کنندگان صفات خبری، با قول لغتشناسان موافق است، همچنین بر پایه گزارشهای تاریخی و روایی متعدد روشن میشود که رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و سلف امت نیز به تأویل صفات الهی ملتزم بودهاند. ازاینرو چگونه میتوان تأویل صفات خبری را امری جاهلی قلمداد کرد؟!
ﻫ) تبرک به قبور صالحین و اولیای الهی
صالح بن فوزان، تبرک جستن به قبور را نیز از مصادیق جاهلیتهای موجود در جهان اسلام معرفی میکند.[55] بن باز نیز به صراحت ادعا میکند که تبرک به قبور از افعال جاهلیت است.[56]
نقد و بررسی
از گذشته تاکنون، تبرک به آثار اسلامی و قبور صلحا امری جایز و مشروع بوده و بر همین اساس بسیاری از مردم و بزرگان اسلام، به آن اماکن تبرک میجستند؛ چنانکه سمهودی به نقل از بدرالدین زرکشی نقل میکند که همواره سلف و خلف امت، تربت قبر مطهر حضرت حمزه(علیه السلام) را برای درمان سردرد برمیداشتند و با خود میبردند.[57]
تقیالدین سبکی نیز با بیان اینکه ممنوعیت تبرک جستن به قبور اولیای الهی، قولی بدون دلیل است، میافزاید: «و أنّ المعلوم من الدين و سيرالسلف الصالحين، التبرّك ببعض الموتى من الصالحين، فكيف بالأنبياء و المرسلين؟!»؛[58] (وقتی دین و سیره سلف صالح نشان دهنده آن است که تبرک جستن به قبور صالحانی که از دنیا رفتهاند جایز است، پس به طریق اولی، تبرک جستن به قبور انبیا(علیهم السلام) جایز خواهد بود).
خطیب بغدادی نیز در تاریخ بغداد، سخن از تبرک جستن مردم به قبر یکی از فرزندان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به میان آورده است.[59] لازم به ذکر است که خطیب بغدادی در مواضع دیگری از کتابش نیز به تبرک جستن مردم به قبور صلحا اشاره کرده است.[60]
البته ناگفته پیداست با توجه به اینکه خطیب بغدادی در قرن پنجم هجری میزیسته، منظور از مردمی که به قبور صلحا تبرک میجستهاند، مردمان قبل از این دوره میباشد. بر همین اساس مشخص میشود که تبرک جستن به قبور و آثار منتسب به اولیای الهی، سیره سلف صالح امت بوده و لذا امری مشروع شمرده میشود. اکنون بايد از علمای وهابیمسلک پرسید: اگر تبرک به قبور صلحا امری جاهلی است، آیا میتوان خیلِ عظیمی از مسلمانان (اعم از سلف و خلف امت) که به قبور صلحا تبرک میجستهاند را غرق در افعال جاهلی دانست؟ آیا دلیلی (قولی یا فعلی) از بزرگان اسلامی در جهت مبارزه با تبرکجویی در منابع معتبر روایی و یا تاریخی نقل شده است؟
بنابراين، جاهلی ناميدن تبرک به قبور صلحا از سوی وهابیت، همانند جاهلی نامیدن اموری مانند استغاثه به اموات، توسل به اموات، طلب شفاعت از اموات و تأویل صفات الهی(خبری)، امری مردود و ناصواب است.
نتيجه
بسياری از مصادیقی که علمای وهابی برای جاهلیت برشمردهاند، مصادیق نادرست و مردودی میباشد که سلف امت بدان امور ملتزم بودهاند. اموری مانند: استغاثه از اموات، توسل به اموات، طلب شفاعت از اموات، تأویل صفات خبری و تبرک جستن به قبور صلحا ازجمله مصادیقی است که وهابیت آن امور را جاهلی دانستهاند؛ لکن علاوه بر سلف امت، اکثریت مسلمانان نیز از گذشته تاکنون به این امور ملتزم و پایبند بودهاند. اگر این اعمال را جاهلی بدانیم، ناچار باید بسیاری از مسلمانان و بزرگان اسلامی را داخل در زمره عاملین به افعال جاهلی بدانیم.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.