نجات 73 مطلب

تأثير راست گويى در زندگى انسانها

راست گويى چه تأثيری بر زندگی انسانها دارد؟

نخستين تأثيرى كه صدق و راستى از خود به يادگار مى گذارد، مسأله جلب اطمينان و اعتماد در «همكارى هاى دسته جمعى» است. همچنین پايه و اساس هر گونه «پيشرفت معنوى و مادى» در اجتماع اعتماد متقابل برخاسته از صدق و راستى است. صداقت و راستى به انسان «آبرو و شخصيت» مى دهد؛ در حالى كه دروغ مايه رسوايى و بى آبرويى است. صدق و راستى و امانت به انسان «شجاعت و شهامت» مى بخشد؛ درحالى كه دروغ و خيانت هميشه انسان را در هاله اى از خوف و ترس فرو مى برد. همچنین راست گویى انسان را از بسيارى از «گناهان» نجات مى دهد.

صدق و راستى در روايات اسلامى‏

صدق و راستی چه جايگاهی در روايات اسلامی دارند؟

در اهميت صدق همين بس كه اميرمؤمنان على (ع) می فرمايد: «اَلصِّدْقُ‏ رَأْسُ‏ الدِّينِ‏؛ صدق و راستگويى اساس دين است». و در حديث ديگرى مى ‏فرمايد: «اَلصِّدْقُ‏ صَلَاحُ‏ كُلِ‏ شَيْ‏ءٍ؛ راستى سبب اصلاح هر چيزى است». و در حديث مشابه ديگرى مى ‏فرمايد: «اَلصِّدْقُ أَقْوَى دَعَائِمِ الْإِيمَانِ؛ صدق قوى ‏ترين ستون ‏هاى ايمان است». و در تعبير ديگرى مى ‏فرمايد: «الصِّدْقُ جَمَالُ الْإِنْسَانِ وَ دَعَامَةُ الْإِيمَانِ؛ صدق جمال‏ انسان‏ و ستون ايمان است». و بالأخره در تعبير مهم ديگرى مى ‏افزايد: «اَلصِّدْقُ‏ أَشْرَفُ‏ خَلَائِقِ‏ الْمُوقِنِ؛ صدق شريف‏ ترين اخلاق افراد صاحب يقين است».

انحصار گرایی شیعه در نجات و مسئله عدل الهی؟!

آیا اینکه تنها مذهب شیعه برحق باشد و کسانی که پدر و مادر شیعه دارند بهشتی شده و دیگران جهنمی شوند، بی عدالتی نیست؟!

اولا: دین ارثی از هیچ کس قبول نیست و بر همه واجب است بعد از بلوغ نسبت به اعتقادات خود تحقیق کند، حتی اگر شیعه باشد. شیعیان نیز اگر ایمان محکمی نداشته باشند، اعمال صالح نداشته و اهل گناه باشند، سرنوشت بدی خواهند داشت.
ثانیا: خداوند فقط انسانهای کافر و لجوج را وارد جهنم خواهند کرد؛ یعنی فقط آنهایی که با علم به بطلان یک آئین از آن پیروی می کنند و به همین صورت از دنیا می روند اهل جهنّم خواهند بود.
ثالثا: خداوند حکیم، هر شخصی را با توجه به دانش و امکاناتی که در اختیار او قرار داده، مورد تکلیف و بازخواست قرار خواهد داد. لذا بر مستضعفین فکری، و لو غیر شیعه که حق ستیز نیستند، حرجی نیست.

تناقض آيات قرآن درباره «ورود همگان به دوزخ»!

قرآن در یک آیه می گوید خداوند همگان را وارد دوزخ خواهد کرد و در آیاتی دیگر می گوید نیکوکاران دوزخی نخواند بود و فقط کافران آن را درک خواهند کرد؛ آیا این تناقض نیست؟!

در پاسخ به پرسش ياد شده، مفسّران وجوهى را يادآور شده اند: 1. اهل ايمان، در حالى كه مُشرف بر جهنّم هستند، براى مشاهده وضعيّت دردناك ستمگران و مجرمان، آنان را نظاره مى‌كنند و در حالى كه آتش جهنّم برافروخته شده و زبانه مى‌كشد و مؤمنان صحنه پرتاب طاغيان را در آتش مى‌بينند، بدون آنكه آسيبى به آنان برسد، از كنار آتش به سلامت مى‌گذرند. 2. در اين جا، تفسير دقيقترى ارائه شده كه به كلّى هرگونه شبهه ورود اهل ايمان را به دوزخ منتفى مى‌سازد و آن اين است كه «ضمير خطاب» در آيه «وَ إِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا» تنها به كافران و منكران روز رستاخيز باز گردد، و اين گونه «التفات» (از غيبت به خطاب) براى افاده اختصاص است، و معناى آيه چنين مى‌شود: اين شما ـ كافران و منكران ـ هستيد كه وارد دوزخ مى‌شويد.

جايگاه و سهم دعا در حل مشکلات مردم؟

دعا چه جايگاه و سهمی در حل مشکلات دارد؟ آيا صحيح است که به نام دعا مردم را از تدبیر امور، عمل، تحقيق، درمان و توسعه باز داريم؟!

دین و مذهب هرگز دعا را جانشين اسباب و علل قرار نداده، بلكه آن را چيزى مافوق آنها قرار داده؛ یعنی همان جا كه هيچ راه و وسيله ديگرى جز دعا برای شخص وجود ندارد و تنها روزنه اميد استمداد از نيرويى مافوق، نيروى لايزال مبدأ جهان هستى است. در این صورت مفهوم دعا درخواست فراهم شدن اسباب و عواملى است كه از دايره قدرت انسان بيرون باشد از كسى كه قدرتش بى پايان و هر امر ممكنى براى او آسان است.
ضمن اینکه دعا تنها الفاظ و به اصطلاح لقلقه لسان نيست؛ بلكه يك نوع آمادگى روحى و شايستگى معنوى و خودسازى است كه مى تواند در سلسله علل قرار گيرد و علّت ناقصه اى را كامل كند؛ زيرا فضل بى پايان خدا به اندازه شايستگيها و لياقتها به افراد مى رسد و بنابراين كسب شايستگى و لياقت مى تواند منشأ فضل و فيض تازه اى گردد.

جَزَع (بی تابی) در روایات اسلامی

روايات اسلامى چه نگاهی به خصلت «جَزَع» دارند؟

در روايات اسلامى بحث هاى جالب و عميق و نكته هاى قابل ملاحظه اى درباره نکوهش بی صبری و اظهار «جزع» ديده مى شود كه هر يك از ديگرى آموزنده تر است.  به عنوان مثال در روایتی از حضرت علی (ع) می خوانیم: «هركس را صبر و استقامت رهایى و نجات نبخشيد، جزع و اضطراب او را از پاى درآورد».  آن حضرت در جایی دیگر در مذمّت جزع مى فرمايد: «از جزع و ناشكيبايى بپرهيز، زيرا اميد انسان را قطع و كوشش و تلاش را ضعيف ساخته و غم و اندوه به بار مى‏ آورد».

کثرت «صراط های مستقیم»، تاییدی بر پلورالیسم!

آیا کثرت «صراط های مستقیم» در قرآن تأییدی بر پلورالیسم است؟!

خطوط کلی دین در همه شرایع مشترک و ثابت است که همان «الصراط المستقیم» بصورت معرفه است؛ اما فروعات و خطوط جزئی دین که همان «شریعت» و «منهاج» باشد، تغییر کرده است. هر پیامبر دارای کتاب، اگرچه اصول کلی کتابهای پیشین را تصدیق می ‌کند؛ لیکن خودْ شریعت و دستورهای جزئی جداگانه ‌ای دارد که ناسخ شریعت گذشته است.
تعبیر «صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» به صورت نکره، اشاره به شرایع گوناگونی است که صراط مستقیم خاص مردم هر عصری بوده و در طول تاریخ بصورت تکاملی ارائه شده اند، و در واقع مقاطع و مراحل همان صراط مستقیم واحد است.

 

اشتراک معنوی ادیان الهی در «تسلیم»، تاییدی بر پلورالیسم!

آیا آیه 19 سوره آل عمران: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»، با توجّه به تفسیری که علامه طباطبایی از واژه «اسلام» دارند، تاییدی بر پلورالیسم نیست؟!

اولا: واژه اسلام در همه جای قرآن به معنی تسلیم نیامده بلکه در آیه 3 سوره مائده «وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛ به معنی شریعت محمدی(ص) آمده است.
ثانیا: علامه طباطبایی اساسا قائل به تعدّد ادیان نیست؛ بلکه دین را امری واحد و ثابت و مشترک بین همه ی شرایع می ‌داند که در طول تاریخ نزول وحی در قالب شرایع متعدد ظهور کرده و در حال تکامل بوده است تا به آخرین و کاملترین شریعت یعنی اسلام محمدی(ص) رسیده است.
ثالثا: ایشان با توجه به ادامه آیه، بیان می کنند که لازمه «حقیقت تسلیم»، پذیرفتن اسلام محمدی(ص) هست.
رابعا: ایشان می افزاید آیه نه تنها در مقام تایید اسلام اهل کتاب نیست، بلکه در مقام تهدید آنان به عذاب اخروی است.

آمیختگی حق و باطل، دلیلی بر پذیرش پلورالیسم!

آیا آمیختگی حق و باطل می تواند بعنوان دلیلی بر پذیرش پلورالیسم مطرح شود؟

اولا: آیا این اختلاط و آمیختگی و ناخالصی حتی در بدیهیات و ضروریات دینی هم جاری است؟ آمیختگی حق و باطل در بسیاری موارد، از جمله ضروریات دینی، مانند اصل وجود خدا و واجباتی مانند نماز و روزه جاری نیست.

ثانیا: اختلاط حق و باطل تا قیامت، اصلا پلورالیسم دینی را اثبات نمی‌ کند، بلکه ثمره اش شکاکیت و نسبیت است. ولکن واضح است که همه معارف دینی مشکوک نیستند.

ثالثا: اگر واقعاً اختلاط حق و باطل نازدودنی باشد، پس فلسفه بعثت پیامبران و فرستادن کتاب های آسمانی چیست؟! اساسا پیامبران آمده اند که در همین دنیا بین اختلافات داوری کنند و حق و باطل را جدا سازند.

منافات نداشتن عصمت با تقيّه؟!

در حالی که اقتضای تقیه دروغ گفتن است، آیا «معصوم» بودنِ پيامبران منافاتی با «تقيّه» کردن آنها ندارد؟!

«معصوم» بودنِ پيامبران(ع) منافاتي با «تقيّه» ندارد؛ اگر پيامبر يا امام در مواردى كه اظهارِ واقع، هيچ گونه اثرى در ارشاد و هدايت شنوندگان ندارد ـ و بلكه ممكن است جان گروهى را به خطر بيندازد ـ سخنى بگويد كه ظاهر آن خلاف واقع باشد، با اينكه به گونه اى قصد كرده كه خلاف نيست آيا اين گناه محسوب مى شود و با مقام عصمت منافات دارد؟ مسلماً خير و بلكه عين انجام وظيفه و تركِ آن، گناه و منافى عصمت است!

قرآن و تفسیر نمونه
مفاتیح نوین
نهج البلاغه
پاسخگویی آنلاین به مسائل شرعی و اعتقادی
آیین رحمت، معارف اسلامی و پاسخ به شبهات اعتقادی
احکام شرعی و مسائل فقهی
کتابخانه مکارم الآثار
خبرگزاری رسمی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی
مدرس، دروس خارج فقه و اصول و اخلاق و تفسیر
تصاویر
ویدئوها و محتوای بصری
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدظله العالی
انتشارات امام علی علیه السلام
زائرسرای امام باقر و امام صادق علیه السلام مشهد مقدس
کودک و نوجوان
آثارخانه فقاهت

رسول الله (ص)

الصوم جنة مت لم يخرقها

روزه سپر است به شرط آنکه شخص آنرا از هم ندرد

ميزان الحکمة 6 / 392