رویکرد اعتقادی وهابیت نسبت به مسلمانان و نقش آن در عدم تقریب بین مذاهب
مصطفی غفوری
مقدمه
تقریب مذاهب اسلامی به معنای نزدیک شدن پیروان مذاهب اسلامی با هدف شناخت و توسعه مشترکات بهمنظور دستیابی به برادری دینی، بر اساس اصول مسلم و مشترکات اسلامی و نیز معذور کردن همدیگر در امور مورد اختلاف است.[1] قرآن کریم همۀ مسلمانان را به وحدت و پرهیز از تفرقه فرامیخواند[2] و سنت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و گفتار و سیرۀ ائمۀ معصومین(علیهم السلام) نیز بر آن تأکید دارد.[3] پیروان مذاهب اسلامی علیرغم برخی از اختلافات، اعم از موضوعات فقهی و کلامی، یکدیگر را به رسمیت شناختهاند و در کنار یکدیگر با حفظ وحدت زندگی میکنند.
جمعی از متفکران اسلامی اندیشۀ تقریب مذاهب اسلامی را از قرن گذشته دوباره احیا کردند و تا حدودی با استقبال برخی از اندیشمندان جهان اسلام مواجه شد، اما در مقابل، بعضی از افراد به مخالفت با این تفکر پرداختند، از جمله مخالفان تقریب بین مذاهب، میتوان وهابیت را نام برد. آنان بهدلیل تسلط بر دو شهرِ مکه و مدینه و استفاده از ظرفیت حضور سالیانۀ زائران حج و عمره در این دو شهر، داشتن ثروت عظیم از فروش نفت و گسترۀ فعالیت تبلیغاتی زیاد در کشورهای جهان اسلام، نقش مهمی در عدم تقریب مذاهب دارند.
وهابیان همواره بهصورتهای مختلف، مخالفت خود را با مسئلۀ وحدت و تقریب مذاهب بیان کردهاند، بهطوری که وقتی از علمای وهابی دربارۀ تقریب مذاهب شیعه و اهلسنت سؤال میشود آنان مخالفت خود را بهصراحت اعلام میکنند؛ بهعنوان نمونه از بنباز، مفتی سابق عربستان، استفتا شده است که نظر شما نسبت به تقریب شیعه و اهلسنت چیست، او پاسخ داده است که تقریب میان شیعه و اهلسنت (وهابیت) ممکن نیست؛ زیرا عقاید این دو با همدیگر سازگارى ندارد و همانگونه که نمىشود اهلسنت با یهود، نصارى و بتپرستان در یک جا گرد هم جمع شوند، همبستگى میان شیعه و اهلسنت نیز امکانپذیر نیست، همچنین بهدلیل اختلاف اعتقادى که میان شیعه و اهلسنت (وهابیت) است، تقریب آنان امکانپذیر نیست[4] یا مثلاً شیخ عبدالله بن جبرین، از دیگر علمای وهابی، در سایت رسمی خود، از اهلسنت (وهابیت) درخواست میکند که هیچ مراودهای با شیعیان نداشته باشند؛ نه اکرام، نه مؤانست، نه نشست و برخاست، نه اشتراک در خورد و خوراک و...[5] همچنین وی خوردن طعام و ذبایح شیعیان امامیه و معاشرت، ازدواج[6] و خرید و فروش[7] با آنان را جایز نمیداند.[8]
ناصر بن عبدالله القفاری، یکی دیگر از علمای معاصر وهابی، تقریب با شیعه را غیرممکن میداند؛[9] زیرا او تقریب را تقرّب به وهابیت معنا کرده است[10] و تقریب را مخصوص مسلمانانی میداند که به هدایت رسیدهاند (آیین وهابیت را پذیرفتهاند) و از سنت پیروی میکنند، نه فرقههایی که خود را به اسلام منتسب کردهاند و ضدّ اسلام عمل میکنند.[11]
نکتۀ قابل توجه در ادبیات وهابیان این است که همواره خود را با عناوینی همچون اهلسنت، اهل اثر، اهل حدیث و سلفی مطرح میکنند که مراد آنان از این عناوین، پیروان گفتمان محمد بن عبدالوهاب است.
بنابراین همانطور که گذشت، وهابیت، تقریب مذاهب را امری غیرممکن میداند. علت اصلی این مخالفت وهابیت با مسئلۀ تقریب را باید در تحریف قاعدۀ اسلام در توحید و شرک توسط وهابیت و رویکردهای اعتقادی آنان نسبت به سایر مسلمانان جستجو کرد. در این مقاله، سعی شده است تا دلیل این مخالفت، بررسی شود.
وهابیت و تحریف قاعدۀ اسلام در توحید و شرک
مهمترین مسئلهای که در آثار محمد بن عبدالوهاب و دیگر ائمۀ دعوت نجد به آن پرداخته شده است، مسئلۀ توحید است. ابنعبدالوهاب دراینباره قواعدی را مطرح کرده است که با قواعد شریعت در تضاد است و مرتکب تحریف در قواعد شریعت در باب توحید شده است.
طبق شریعت اسلام، شرط تحقق ربوبیت، داشتن تأثیر استقلالی است، به این معنا که هر موجودی که دارای تأثیر استقلالی باشد، رب است. بنابراین اگر هر یک از افعال و اوصاف خداوند، مانند خالقیت و رازقیت، بهطور استقلالی -اگرچه به مقدار خیلی کم و ناچیز- به غیر خداوند نسبت داده شود، آن چیز، رب و شریک برای خداوند فرض میشود. اما اگر این افعال و اوصاف بهطور غیراستقلالی به غیر خداوند نسبت داده شود، آن شیء شریک خداوند محسوب نمیشود و عنوان رب بر او صدق نخواهد کرد. چنانچه افعالی، مانند خلق، شفا، احیای موتی و اطلاع از غیب را خداوند به حضرت عیسی(علیه السلام) نسبت داده است[12] و چون این نسبت، به نحو استقلالی نیست، بلکه به اذن خداوند است، شرک محسوب نمیشود. پس قاعدۀ اسلام در ربوبیت، استقلالیت است و اعتقاد به عدم استقلالیت، قاعدۀ شریعت اسلام در ربوبیت را نقض نمیکند.[13] قاعدۀ اسلام در باب عبادت هم این است که هر عملی که با قصد و اعتقاد به ربوبیت و الوهیت انجام شود، عبادت محسوب میشود، اما اگر آن عمل همراه با این قصد و اعتقاد نباشد، عبادت نیست و قاعدۀ توحید در عبادت را نقض نکرده است.[14]
ولی وهابیت برخلاف شریعت اسلام، تأثیر استقلالی در تحقق ربوبیت را شرط نمیداند و معتقد است که شرط اصلی تحقق ربوبیت، قدرت بر انجام دادن کارهای بزرگ است، یعنی اگر کسی، یکی از افعال بزرگ مانند خلق، ملک، رزق و تدبیر را به غیر خدا نسبت دهد، او را «ربّ» خود قرار داده است و مشرک میشود، حتی اگر انجام آن فعل را به اذنالله بداند.[15] بنابراین وهابیت با این دیدگاه، مسلمانان را بهدلیل نسبت دادن شفا به اولیا -ولو به نحو غیراستقلالی- مشرک میداند. حالآنکه از منظر شریعت همۀ قوهها و قدرتها، اعم از بزرگ و کوچک، از آن خداوند هستند[16] و نسبت دادن امور کلان و بزرگ به غیر خدا به نحو غیرمستقل و به اذنالله، شرک در ربوبیت محسوب نمیشود.
وهابیت در توحید عبادی نیز مانند توحید در ربوبیت دچار انحراف شده است، زیرا تعریفی که محمد بن عبدالوهاب، از عبادت ارائه میدهد این است که عبادت یعنی نهایت خضوع و خاکساری و نهایت محبت و وابستگی نسبت به کسی که کار برای او انجام میشود. به عبارت دیگر، عبادت اسم جامعی است برای تمامی اعمال ظاهری و باطنی که خداوند آنها را دوست دارد و از آنها راضی است.[17] بنابراین طبق قاعدۀ محمد بن عبدالوهاب صرف خضوع و تذلل عبادت است؛ اعم از اینکه این خضوع و تذلل با قصد و اعتقاد به ربوبیت و الوهیت باشد یا نباشد. پس اگر کسی نهایت خضوع و تذلل را در برابر غیرخداوند داشته باشد، مرتکب شرک شده است، حالآنکه این اصل با بسیاری از آیات قرآن، در تضاد است و باید اعمالی مانند سجدۀ ملائکه بر آدم(علیه السلام)[18] و سجدۀ حضرت یعقوب(علیه السلام) و همسر و فرزندانش بر یوسف(علیه السلام)[19] شرک محسوب شود.
بنابراین محمد بن عبدالوهاب یک قاعدۀ ساختگی که در تضاد صددرصد با کتاب و سنت است را در باب توحید و شرک ترسیم و آن را جایگزین قاعدۀ اسلام در باب توحید وشرک کرده است و همۀ مسلمانان را با این قاعدۀ خود تطبیق میدهد. لذا هرکس اصل او را در باب توحید و شرک بپذیرد، مسلمان و موحد و هرکس که آن را نپذیرد، مشرک و کافر خواهد بود؛ یعنی آنچه که مسلمانان از صدر اسلام تا زمان پیدایش محمد بن عبدالوهاب توحید، اسلام و سنت میدانستند، وهابیت آن را شرک و کفر و بدعت در دین میداند، درنتیجه بسیاری از عقاید، اقوال و رفتارهای اسلامی مسلمانان، از نگاه وهابیت، ضدّ توحید، اسلام و سنت و ناقض اسلام است و منجر به خروج از اسلام میشود. بهعنوان نمونه همۀ مذاهب اسلامی توسل به دعای پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در حال ممات را عین توحید میدانند و یکی از اعمال مستحب در زمان زیارت قبر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) است،[20] اما از دیدگاه محمد بن عبدالوهاب، این عمل در تضاد صددرصد با اصل توحید وهابیت است و شرک اکبر محسوب میشود و مرتکب چنین امری، کافر و خارج از ملت اسلام است.[21]
وهابیت در طول سالها، از زمان پیدایش تاکنون، با استفاده از فضای تبلیغاتی و رسانهای خود، این تفکر را در جهان اسلام منتشر کرده است که گفتمان محمد بن عبدالوهاب در توحید و شرک، همان گفتمان اصیل مطابق کتاب و سنت است و اگر کسی بخواهد موحد باشد، باید گفتمان و عقیدۀ محمد بن عبدالوهاب را در توحید، شرک، بدعت و سنت بپذیرد و عقیده و گفتمان مذاهب اسلامیِ مخالف با وهابیت را بهدلیل شرک و کفر بودن، کنار بگذارد. از نظر وهابیان مخالفت با وهابیت، مخالفت با توحید است و مخالفِ آنها، با خدا و رسول(صلی الله علیه واله وسلم) مخالفت کرده است. متأسفانه این تبلیغات باعث شده است که برخی از مسلمانانِ بیاطلاع یا کماطلاع فریب این تبلیغات را بخورند و با هدف دستیابی به توحید و دوری از شرک به دام وهابیت بیفتند و از گذشتۀ خود رویگردان باشند.
تحریف قاعدۀ اسلام در توحید و شرک توسط وهابیت، منجر به اتخاذ رویکردهای اعتقادیِ ضدّ اسلامی وهابیت نسبت به مسلمانان شده است، که در اینجا این رویکردهای اعتقادی بررسی میشوند.
1. تکفیر مسلمانان
ثمره و نتیجۀ عملی این قاعدۀ وهابیت در باب توحید، این است که آنان عقیدۀ اهلسنت و شیعه را در زمرۀ عقاید مشرکان صدر اسلام، بلکه بدتر از آن، به شمار میآورند و راهی جز تکفیر شیعه و اهلسنت برای آنان باقی نمیماند. بهطور مثال محمد بن عبدالوهاب، بهعنوان بنیانگذار وهابیت، در پاسخ به پرسش اهلسنت حجاز دربارۀ اینکه علیرغم اعتراف آنها به توحید و رسالت، تصدیق قرآن، ایمان به قیامت و اقامۀ نماز و روزه، باز مانند مشرکان با آنها تعامل میشود، مدعی میشود که چون آنان غیرالله را پرستش میکنند، مشرک و غیرمسلمان محسوب میشوند، بنابراین، با آنان همانند مشرکان معامله میکند.[22] محمدبنعبدالوهاب بهراحتی اهل شهادتین را تکفیر و با آنان همانند مشرکان رفتار میکند و هرگز از لفظ مسلمان برای آنان استفاده نمیکند و همواره در آثار خود، علمای اسلامی و پیروان آنان را مشرک مینامد و با عباراتی مثل «المشركون فی زماننا» از آنان یاد میکند[23] و حتی پا را از این فراتر میگذارد و ابلیس را بهعنوان پیشوای مسلمانان معرفی میکند.[24]
محمد بن عبدالوهاب، نهتنها مسلمانان را مشرک میداند، بلکه معتقد است غلظت شرک آنان از غلظت شرک مشرکانِ عصر رسالت بیشتر است و بر این عقیده است که شرک مردم زمان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) خفیفتر از شرک اهل زمان ماست.[25] وی در جای دیگر مدعی میشود که کفر و شرکِ این مردم، بزرگتر از کفر و شرک مشرکانی است که رسول الله با آنها جنگید و کسانی که پیامبر با آنان جنگید، عقلهایشان صحیحتر و شرکشان خفیفتر از اینهاست. [26]
او علت خفیف بودن شرک در عصر رسالت را فهم صحیح آنان از معنای لاالهالاالله بیان میکند و معتقد است کفار و مشرکان آن زمان در فهم اصل توحید از مسلمانان در عصر حاضر جلوتر بودند.[27] آنگاه میگوید:
«علمای منتسب به اسلام حتی به اندازۀ کفارِ جاهل، معنای لاالهالاالله را متوجه نمیشوند و در عین حال ادعای مسلمانی دارند. در چنین کسانی (علمای منتسب به اسلام) خیری نیست؛ چراکه جهال کافر در فهم لاالهالاالله گوی سبقت را از آنان ربودهاند».[28]
در واقع محمد بن عبدالوهاب و پیروان او معتقدند که هرکس دعوت او را نپذیرد، وارد اسلام نشده است و هرکس با او مخالفت کند، نهتنها با او، بلکه با الله و رسولش و با اسلام مخالفت کرده است. بر همین اساس حمد بن ناصر بن معمر، از علمای وهابی که قاضی درعیه هم بوده است، میآورد: «هرکس وارد دین اسلام نشود، به این صورت که دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب را درک کرده باشد و بر کفرش باقی بماند، مانند بتپرستان (مسلمان متهم)، حکم او حکم کافر اصلی است، چون ما نمیگوییم که (در مردم نجد و اطراف آن) اصل بر مسلمان بودنشان است و حال کفر بر آنان عارض شده باشد».[29]
نکته قابل توجه این است که این نگاه مخصوص محمد بن عبدالوهاب نیست، بلکه تمامی علمای دعوت نجد، از علمای وهابی متقدم و معاصر، همین نگاه را دارند.[30]
وهابیت نهتنها مسلمانان را مشرک و شرک آنان را بدتر از شرک مشرکان زمان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) میداند، بلکه علمای اهلسنت را رئوس مشرکان معرفی میکند. آقای خالد بن علی المرضی الغامدی، از علمای وهابی، در کتاب نقض عقائد الاشاعرة والماتریدیة تلاش کرده است که رئوس مشرکان را از بین اهلسنت معرفی کند. وی در آغاز کتابش به این مطلب معترف است که مذهب اشعری و ماتریدی در سراسر جهان اسلام فراگیر است: «تقریباً هیچ حنفیای نیست، مگر اینکه ماتریدی است و هیچ شافعی و مالکیای نیست، مگر اینکه اشعری است»؛[31] یعنی اکثر اهلسنت اشعری و ماتریدیاند. با اینکه غالب جمعیت جهان اسلام را متعلق به این دو میداند؛ اما مدعی است که اشاعره و ماتریدیها از مخالفان توحیدند؛ یعنی اکثر اهلسنت مخالف توحیدند. وی مدعی است متکلمان (اشاعره و ماتریدیها) بهدلیل شرک از اسلام خارج شدهاند و به دام کفر افتادهاند.[32]
الغامدی بعد از بیان مطالب فوق بیش از یکصد و پنجاه تن از علما و بزرگان اهلسنت را از قرن پنجم تا چهاردهم به ترتیب هر قرن نام میبرد و میگوید: «اینها بزرگان مشرکاناند و کسانیاند که در ترویج شرک در جهان اسلام مؤثر بودند».[33] و در پایان این بخش مینویسد: «اینها بخشی از دعوتگران به شرک و علمای قبرپرستاند که در تأیید شرک کتاب نوشتهاند و به شرک دعوت کردهاند و اساس شرک را تحسین و تمجید کردهاند».[34] در آخر هم به علمای دیگر وهابی سفارش میکند که باید درمقابل این جریانهای مصیبتبار، یعنی اشاعره و ماتریدیه، پایداری کنند و براساس شرایط، به برگزاری مناظرات، نگارش کتاب و تبیین حق (گفتمان وهابیت) با استفاده از براهین عقلی و نقلی اقدام کنند. وی معتقد است که البته در برخی موارد نیز ممکن است کار به کشت و کشتار بکشد.[35]
این نگاه وهابیت تنها اختصاص به اهلسنت ندارد، بلکه همین نگاه را به شیعه نیز دارند و شیعیان نیز از تکفیر آنان در امان نماندهاند، محمد بن عبدالوهاب تصریح مىكند که شیعیان از ملت اسلام خارجاند.[36] یا مثلاً لجنۀ دائم اِفتاى عربستان، در فتوایی بیان كرده است که عوام شیعیان نیز مانند علمایشان كافرند.[37] در سال ۱۳۸۱ هجری قمری، علامه سید مرتضی عسکری، بههمراه تعدادی از علماى بغداد، بازدیدی از دانشگاه اسلامىِ تازهتأسيس مدينه داشتند، علامه عسکری در این بازدید که بهدعوت عبدالعزيز بن باز، مفتی سابق عربستان سعودی، انجام شده بود، قبل از بنباز سخنرانی میکند و در آنجا به موضوع اهمیت وحدت و زيان تفرقه بين مسلمانان میپردازد، بنباز که تازه متوجه شیعه بودن ایشان میشود، بعد از سخنرانی علامه عسکری خطاب به ایشان میگوید: «انتم مشرکون اسلموا ثم اطلبوا من المسلمین ان یتحدوا معکم»؛ (شما مشرک هستید، اوّل مسلمان شوید، سپس از مسلمانان بخواهید با شما وحدت داشته باشند).[38]
این در حالی است که از اولین کسانی که با محمد بن عبدالوهاب به مخالفت پرداختند، پدر، برادر و استاد وی بودند که آنان به همین تضادّ گفتمان او با کتاب و سنت و علمای اسلام از صدر اسلام تا زمان او اشاره کردهاند. سلیمان بن عبدالوهاب، در ردّ عقاید برادرش کتابی به نام صواعق الالهیة في الرد علی الوهابیة تألیف کرد و خطاب به او گفت: «احدی از ائمه، مثل تو با امت برخورد نکرد، تو به اموری مردم را تکفیر میکنی که احدی از ائمه و علما، در طول هشت قرن گذشته، امت را بهدلیل آنها تکفیر نکردند، تو بلاد اسلام را دارالشرک و دارالحرب میدانی».[39]
شیخ محمد بن سلیمان الکردی، استاد محمد بن عبدالوهاب، نیز در نامهای خطاب به او، به رویکرد غلط و ضدّ اسلامی وی نسبت به مسلمانان میپردازد و او را نصیحت میکند که تو حق نداری اکثریت مسلمانان را کافر بخوانی، درحالیکه تو از عامۀ مسلمانان جدا شدهای.[40]
2. تطبیق آیات مربوط به مشرکان بر مسلمین
تکفیر مسلمانان توسط وهابیت آثار و نتایج مختلفی را به دنبال داشته است. ازجمله اینکه تکفیر موجب شده است تا آنان بتوانند آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است را بر مسلمانان و اهل توحید تطبیق کنند. وهابیان با استدلال به آیات مربوط به مشركان و بتپرستان مانند آیۀ «فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُم»[41] همۀ مسلمانان را مشرک و كافر میشمارند. این در حالی است كه این آیات در شأن كسانی نازل شده است كه خدا را مدبّر عالم نمیدانند و نبوت پیامبر را نمیپذیرند و معاد را منكرند و برای خدا، فرزند قائلاند و بتها را مدبّر عالم میدانند.
اما نکتۀ قابل تأمل این است كه محمد بن عبدالوهاب، تطبیق آیات نازلشده دربارۀ كفار بر مسلمانان را حقّ خود میداند. وی در این زمینه مینویسد: «یكی از شبهههای قبوریان (یعنی كسانی كه زیارت قبور را جایز میدانند) این است كه وقتی بعضی از آیات را به آنها میگوییم، میگویند: «این دربارۀ بتپرستان نازل شده است، این درباره ابوجهل است! این برای فلانی و فلانی است». خدا آنان را بكشد، آنها میخواهند آیات قرآن را تعطیل كنند، تا او و امثال او از كسانی به شمار نیایند كه غیرخدا را میپرستیدند!»[42]
این در واقع همان سیره و روش خوارج است که آیات نازلشده دربارۀ كافران و مشركان را بر مسلمانان و مؤمنان تطبیق میدادند. از ابنعباس نقل شده است: «لاتكونوا كالخوارج، تَأوَّلوا آیات القرآن في أهل القبَة، وإنّما أُنزلت في أهل الكتاب والمُشِركین»؛[43] (همچون خوارج نباشید كه آیاتی از قرآن كه دربارۀ اهل كتاب و مشركان نازل شده است را تأویل میكنند و شامل اهل قبله و مسلمانان میدانند). بخاری در صحیح خود دربارۀ دیدگاه ابنعمر نسبت به خوارج مینویسد: «كان ابن عمر یراهم (أی الخوارج) شِرار خلق الله وقال إنطلقوا إلی آیاتٍ نزلت في الكفّار فجعلوها علی المؤمنین»؛ (عبدالله، پسر عمر، خوارج را بدترین مخلوقات خداوند میدانست و میگفت: "آنان به سراغ آیاتی رفتند كه در شأن كفار نازل شده بود و آنها را به مؤمنان نسبت دادند.").[44]
لذا وهابیت همین رویکرد خوارج را در پیش گرفتهاند که این رویکرد جز تفرقه، جدایی و دشمنی در امت اسلامی و قتل، کشتار و غارت چیز دیگری به همراه ندارد. ازآنجاکه وهابیان تنها خود را موحد و دیگر مسلمانان را مشرک و کافر میدانند، میبایست آیات نازلشده دربارۀ مشرکان را بر مسلمانان (مشرک از نگاه وهابیت) تطبیق کنند. زیرا طبق عقیدۀ آنان، این آیات دربارۀ مشرکان نازل شده است و این آیات، هم مشرکان دوران جاهلیت و هم مشرکان عصر ما (مسلمانان) را شامل میشود.
3. دشمنی با اهل توحید بهجای دشمنی با مخالفان توحید
از دیگر ثمرات و نتایج تکفیر مسلمانان توسط وهابیت، این است که آنان بهجای اینکه با دشمنان توحید، دشمنی و جنگ داشته باشند، با اهل توحید به دشمنی و ستیز میپردازند. درحالیکه یکی از اوصاف یاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) در قرآن کریم این است که آنها بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند: «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ».[45] این آیۀ شریفه بهعنوان یکی از راهبردهای قرآنی در تعامل با دیگران بهطور واضح و روشن مطرح شده است، در این راهبرد قرآنی از مسلمانان خواسته شده است که در برابر کفار و بدخواهان، سخت و محکم باشند تا از نفوذ آنان در امت اسلامی جلوگیری کنند؛ زیرا یکی از ضربههایی که همواره به جوامع بشری وارد میشود، از ناحیۀ نفوذ دشمنان است، لذا در این آیه از امت اسلامی خواسته شده است که در مقابل کفار سخت، محکم و غیرقابل نفوذ باشند و نگذارند کفار در جامعۀ آنها نفوذ پیدا کنند و برعکس، از مسلمانان درخواست شده است تا نسبت به یکدیگر مهربان باشند و با محبت و صفا و صمیمیت رفتار نمایند.
این دستور قرآن کریم در واقع، همان سفارش به تقریب و وحدت امت اسلامی است که عمل به این دستور وحدت امت اسلامی را به دنبال دارد. اما متأسفانه با نگاه به کارنامۀ وهابیت، از پیدایش تاکنون، مشاهده میشود که وهابیت در طول حیات خود، خلاف این راهبرد قرآنی عمل کرده است و همواره با مسلمان و امت اسلامی به دشمنی پرداخته است و در مقابل کفار مهربان بوده است و درواقع دشمنی خود را در مقابل دوستان و دوستی خود را در مقابل دشمنان ظهور و بروز داده است. لذا محمد بن عبدالوهاب و پیروان او هیچوقت با یهود، نصاری، سکولارها و دیگر ملل کفار و مشرک نجنگیدند و به کشورهای کفار حمله نکردند، بلکه جنگ آنها تنها با مسلمانان بود و این عمل نکردن به این سفارش قرآنی باعث ایجاد تفرقه در امت اسلامی شده است.
4. معرفی جامعۀ اسلامی بهعنوان جامعۀ جاهلی
نتیجۀ دیگر تحریفِ قاعدۀ شریعت اسلام در توحید و شرک توسط وهابیت، این است که وهابیان معتقدند تا قبل از دعوت محمد بن عبدالوهاب مردم در جاهلیت به سر میبردند و تا قبل از این دعوت کسی فهم صحیح و درستی از معنای لاالهالاالله و شناخت درستی از اسلام نداشته است، محمد بن عبدالوهاب، دراینباره میگوید: «من از وضعیت خودم به شما خبر میدهم، قسم به الله که الهی جز او نیست، من طلب علم میکردم و کسانی که مرا میشناختند، اعتقاد داشتند که مرا معرفت و دانشی است، اما من تا قبل از این خیری که خداوند آن را بر من منت نهاد، نه معنای لاالهالاالله را میدانستم و نه دین اسلام را میشناختم و همچنین در بین مشایخم نیز هیچکس نبود که آن را بشناسد. لذا هرکس از علمای منطقه عارض (نجد و اطراف آن) گمان کند که معنی لاالهالاالله را دانسته است یا معنای اسلام را قبل از این مدت شناخته است یا گمان کند که مشایخ او آن را فهمیدهاند، پس بهتحقیق که دروغ و افترا بسته است و بر مردم تلبیس نموده است و خودش را به چیزی مدح نموده است که در او نیست».[46]
محمد بن عبداللطیف آلشیخ، از نوادگان او نیز دربارۀ وضعیت کفر در زمان محمد بن عبدالوهاب میگوید: «بدان قبل از اینکه... شیخ محمد بن عبدالوهاب دعوتش را شروع کند، مردم نجد، از بادیهنشینان تا شهرنشینان، همگی در جاهلیت تاریک بودند و گمراهی کورکورانه در بینشان شدت یافته بود و در روستاها، شهرها، دشتها و آبادیها، شر و بدی، استوار و عام و فراگیر شده بود و شرک پخش شده بود و کفر انتشار یافته بود و پرستش طواغیت و بتها تبدیل به دینی شده بود که با آنها دیانت میکردند».[47]
این رویکرد محمد بن عبدالوهاب نیز ناشی از قاعدۀ ضدّ اسلامی او در باب توحید و شرک است؛ زیرا انسان در صورتی این برداشت غلط از توحید را قاعده و معیار توحید و اسلامِ افراد قرار میدهد که خودشیفته شود و از میان میلیاردها انسان، اعم از عالم و دانشمند از قرن اول تا قرن دوازدهم، خود را تنها کسی بداند که معنی لاالهالاالله را فهمیده است و مدعی شود که هیچکس قبل از او این معنی را نفهمیده است. در چنین شرایطی مشخص است دیگرانی که این برداشت را نداشته باشند را ازجمله کسانی بداند که در جاهلیت به سر بردهاند و به مرگ جاهلیت از دنیا رفتهاند.
از نکات قابل توجه دیگر اینکه پیروان محمد بن عبدالوهاب صراحتاً اعلام کردهاند که او مجدِّد قرن بوده است و قبل از دعوت او، همۀ مردم در جهل، ضلالت، شرک و بتپرستی بودهاند و حال مردم قبل از دعوت وهابیت همانند جاهلیت عصر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) بوده است. در مقدمهای که بر تاریخ ابنغنام نوشته شده است از عبدالله پسر محمد بن عبدالوهاب نقل شده است: «حالة الناس قبل هذا الدین، اکثرهم حالة، کحالة اهل الجاهلیة الاولی»؛[48] (حال اکثر مردم قبل از این دین (دین وهابیت) همانند حال اهل جاهلیت نخستین بود). و در همانجا از عبدالرحمن بن حسن آلشیخ نقل شده است که گفته است: «اعلم یا أخی وفقني الله وإیاك للصواب أن أهل نجد في بادیتهم وحاضرهم قبل دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب فی جاهلیة جهلاء، وضلالة عمیاء»؛[49] (ای برادر، خدا من و شما را به راه صواب هدایت کند، بدان که اهل نجد، در صحرا و شهر، قبل از دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب در جاهلیت تاریک و گمراهی کورکورانه بودند). بنابراین وهابیت به این شکل، ماقبل خود را جاهلیت دانسته است و تنها دروازۀ خارج شدن از جاهلیت، شرک و بتپرستی را وارد شدن به دین وهابیت میداند.
نتیجه
با بررسی قاعدۀ شریعت اسلام در توحید و شرک و تحریف آن قاعده توسط وهابیت و جایگزین کردن معیار تحریفشدۀ خود بهجای قاعدۀ اسلام در توحید و شرک و رویکردهای اعتقادی وهابیت و جریانهای تکفیری نسبت به مسلمانان، این نتیجه یافت میشود که وهابیت با اتخاذ این رویکردها راهی جز مخالفت با مسئلۀ تقریب مذاهب و اتحاد اسلامی ندارد؛ زیرا وقتی مسلمانان را، اعم از شیعه و اهلسنت، مشرک میداند، تقریب و اتحاد با مشرک امکانپذیر نخواهد بود و وهابیت درصورتی میتواند با تقریب مذاهب موافقت کند که از این قاعدۀ انحرافی محمد بن عبدالوهاب در باب توحید و شرک دست بردارد و بهتبع آن رویکردهای اعتقادی نسبت به سایر مسلمانان را کنار بگذارد و اسلام و توحید آنان را به رسمیت بشناسد و قاعدۀ اسلام اصیل را در باب توحید و شرک جایگزین قاعده و گفتمان عقیدتی محمد بن عبدالوهاب کند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.