ارزیابی "توحید عبادی" در نگاه ابنکثیر و وهابیت با عنايت بر مصادیق
احمد علیداد
مقدمه
نزاع مسلمانان با وهابیت، بر سر تحریف مفاهیم اسلامی توسط وهابیت و تن ندادن آنان به ظواهر کتاب و نصوص شرعی است. آنها ابتدا مفاهیم اصلی شریعت را از معنای مدّنظر الله و رسولش تهی کرده، سپس معنای مدّنظر خود را در قالب اسلام جا زدهاند. در مرحلۀ بعد، همان معنای تحریفی را به کتاب، سنّت و علمای سلف نسبت دادهاند. وهابیت عملیات تحریف و تهیسازی مفاهیم اسلامی را از مقولۀ توحید آغاز کرده است. به جرأت میتوان امروزه از دو "توحید اسلامی" و "توحید وهابی" سخن به میان آورد که خروجی توحید اسلامی، پرهیز از شرکپنداری عقاید، اقوال و اعمال توحیدی مسلمانان است؛ اما خروجی توحید وهابی، شرکپنداری بسیاری از عقاید، اقوال و اعمال مسلمانان و در نهایت، تکفیر آنان (براساس مبنای غیراسلامی و بی اساس) است. از اینرو، وهابیت با درپیش گرفتن مسیرِ مفهومسازی و تحریف توحید، زمینۀ تکفیر غیرشرعی و نهایتاً قتل مسلمانان را تدارک دیده است.
این ابتکار وهابیان در جایی به اوج خود رسیده است که آنان توانستهاند همین معنای جعلی را بهنام اسلام و علمای مذاهب (اهلسنّت) جابزنند. ظاهرسازی و آویزان شدن به کتاب و سنّت و نظرات علمای خاص از بین اهلسنّت، از جمله حربههای آنان به منظور مجاب کردن مسلمانان است. از آنجا که ابن کثیر دمشقی از جمله علمایی است که از طرفی مورد توجه پیروان مذاهب است و از طرف دیگر، وهابیان نسبت به وی ادعای محبت میکنند، نوشتار حاضر در پی تبیین دیدگاه او دربارۀ عبادت و مصادیق آن و مقایسۀ دیدگاه وی با وهابیت در این باره است. براساس تحقیقاتی که تاکنون انجام شده، نوشتاری در ارزیابی مقارنهای بین وهابیت و ابن کثیر در مفهومشناسی و مصادیق عبادت نگارش نشده و نوشتار حاضر به دنبال رسیدن به این مطلب است.
معرفی ابنکثیر
عماد الدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقی در سال 701ق در روستایی حوالی دمشق به دنیا آمد. وی از بزرگان اهل سنّت در تفسیر قرآن و مورّخی نام آشنا و محدّثی مشهور و فقیهی شافعی است. او در کودکی پدرش را از دست داد و در سایۀ توجه برادر بزرگترش «کمال الدین عبدالوهاب» از اساتید زیادی بهره برد که معروف ترین آنان «ابواسحاق ابراهیم فزارى» عالم مشهور شافعى بود که «صحیح مسلم» را از وی شنید. از دیگر اساتید مشهور او «کمال الدین مزی» مؤلف کتاب «تهذیب الکمال فی علم الرجال» است. از دیگر اساتید مشهور او «ابن تیمیّه» و «شمس الدین ذهبی» بوده اند.[1] وی به سبب نگارش کتاب «البدایة و النهایة» در تاریخ و کتاب «تفسير القرآن العظيم» بین اهل سنّت به شهرت زیادی دست یافت.
معرفی وهابيت
وهابيت عنوانی عام است، برای تمامی افراد، مدارس و معاهد علمی که با ترک مبنای اهل سنّت در باب توحید و لوازم آن، بر عقیدۀ «محمد بن عبدالوهاب» مشی می کنند. آنان فقط خود را مسلمان می دانند و بقیۀ فِرق اسلامی (اعم از سنّی و شیعه) را مشرک می پندارند.[2] نزاع مسلمانان با وهابیان بر سر تحریف مفهوم توحید اسلامی و تن دادن به توحید وهابی است که نتیجه ای جز شرک پنداری عقاید، اقوال و اعمال مسلمانان و تکفیر آنان ندارد.
تعریف عبادت
از آنجایی که موضوع این نوشتار در موضوع عبادت و تطبیق بر مصادیق آن نزد وهابیت و ابنکثیر دمشقی است، ابتدا باید معنای صریح و روشنی از عبادت ارائه گردد، سپس بر مصادیق تطبیق داده شود.
«عبادت» در لغت از مادۀ «عَبَدَ» به معنای اطاعت یا طاعت به همراه خضوع است.[3] برخی گفته اند: عبادت به معنای نهایت تذلّل بوده، تنها خداوند مستحق آن است.[4]
آنچه بیان شد، ناظر به معنای لغوی بود؛ اما علما در تعریف اصطلاحی عبادت گفته اند: اعتقاد به وجود موجودی که به صورت استقلالی نفع میرساند، ضرر میزند، اعطا یا سلب می کند، انسان را متقاعد میسازد که به او نزدیک شده و او را عبادت کند و در مقابل او خضوع و خشوع داشته باشد، پس تعظیم و خضوعی که ناشی از علم به تصرّف و قدرت استقلالی آن موجود باشد، عبادت نامیده می شود.[5] بر این اساس، مقوّم عبادت، اعتقاد قلبی سائل یا خضوع کننده و دعاکننده است. به این صورت که آن سؤال شونده و... اله یا ربی باشد که مالک استقلالی همه یا برخی از چیزهایی باشد که در حال حاضر یا در آینده به سائل یا خاضع می رسد.[6]
از دیگر عناصری که در شکل گیری عبادت نقش دارند، قصد و نیّت است. در حدیثی در صحیح بخاری آمده است: «إنَّما الأَعمَالُ بِالنِّيِّاتِ»[7] ابن تیمیه در این باره مینویسد: «وقد أجمع المسلمون على أن مجرَّد أعمال البدن بدون عمل القلب لا يكون عبادة ولا طاعة لله»؛[8] (اجماع مسلمانان بر این است که عمل به تنهایی بدون نیّت قلبی، عبادت و طاعت نیست).
«شاطبی» از دیگر علمای اهل سنّت، در توضیح این حدیث می نویسد: قصد و نیّت بین عمل عبادی و غیرعبادی و نیز بین واجب و غیرواجب فرق میگذارد. همین نیّت و قصد است که در عمل غیرعبادی (عادات) بین واجب، مستحب، مباح، مکروه، حرام، صحیح و فاسد فرق میگذارد. یک عمل از یک جهت عبادت و ایمان و از جهت دیگر کفر و غیر این موارد است و اگر قصدی بر آن مترتّب نشود، هیچ حکمی بر آن بار نمی شود. مانند افعال نائم، غافل و مجنون.[9] این مسئله ای است که تمامی علمای اهل سنّت بر آن تأکید دارند.[10]
با توجه به آنچه گفته شد، علما «نیّت» و «قصد تقرّب» را در تعریف عبادت لحاظ کرده اند که به نصوص برخی اشاره شد. بر این اساس، فعل به همراه خضوع، بدون اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت مخضوعٌله، عبادت شمرده نمی شود. همچنین درخواست بدون چنین اعتقادی، عبادت درخواستشونده نمی باشد، چنان که انجام فعل بدون نیّتِ عبادت نیز عبادت به شمار نمی رود.
عبادت از دیدگاه وهابیت
وهابیت در تعریف عبادت، تنها به قول برخی اهل لغت بسنده کرده، آن را ملاک در عبادی یا غیرعبادی بودن عمل مسلمانان قرار داده اند. محمد بن عبدالوهاب (م1206ق) در این زمینه می گوید: «العبادة هي غاية الخضوع و التذلّل و غاية الحبّ و التّعلق لمن فعل له ذلك»؛ (عبادت، عبارت است از نهایت خضوع و خشوع و نهایت محبت و تعلق به کسی که آن عمل برای او صورت می گیرد). وی در تعریف دیگری گفته است: «هي اسم جامع لكلّ ما يحبّه الله و يرضاه من الأعمال الظاهرة و الباطنة»؛ (عبادت، عنوان جامعی است برای هرچه خداوند از اعمال ظاهری و باطنی دوست دارد).[11]
اما وی دربارۀ اینکه آن عمل با چه اعتقاد و نیّتی صورت گرفته، سخنی به میان نیاورده است. بر این اساس، او مطلق خضوع و حبّ را در تعریف عبادت داخل کرده است، بدون اینکه کیفیت خضوع و حبّ در نظر گرفته شود.
ابن عثیمین (م1421ق) نیز در تعریف عبادت می گوید: عبادت دارای دو مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام آن، همان تذلّل و خاکساری در مقابل خداوند در انجام اوامر و ترک نواهی بر همان وجهی است که در شریعت آمده و مفهوم خاص آن به صورت تفصیلی، همان چیزی است که ابن تیمیه[12] گفته است.[13]
«عبدالعزیز بن باز» و «صالح فوزان» در تعریف عبادت، به همان تعریفی که از «ابن عثیمین» گفته، بسنده کرده اند.[14] فوزان می نویسد: این تعریف دقیق تر و جامعتر است؛ زیرا تمام دین، داخل در عبادت بوده، محبت تام به همراه ذلّت تام و اطاعت از محبوب و انقیاد در مقابل اوامر و نواهی او را به دنبال دارد. در نتیجه، محبت به پروردگار و ذلت در مقابل او، متضمّن عبادت اوست. وی در ادامه بر این نکته تصریح می کند که عبادت باید به همراه سه رکن: محبت، امید و ترس باشد. در غیر این صورت، عبادت کامل نیست. چنان که دوستی والدین بدون خضوع در مقابل آنان، عبادت نیست. همچنین خضوع بدون محبت، مانند خضوع در مقابل ستمگر و ظالم نیز عبادت آنان محسوب نمی شود.[15]
از این تعاریف به دست می آید که نزد وهابیت، محبت و خضوع تام، دو رکن اساسی در شکل گیری عبادت اند، چنانچه هر دو عنصر در مورد خداوند جمع شوند، عبادت خالصانۀ او شکل می گیرد و اگر برای غیرالله باشد، عبادت غیرالله (شرک) محسوب می شود.
ارزیابی تعریف وهابیت
وهابیت براساس تعریفی که از عبادت ارائه داده است، گمان می کند صرف استغاثه (ولو غیراستقلالی) ، توسل، طلب شفاعت و ندای اموات، ذبح و سجده برای غیرخدا، عبادت غیرالله و شرک است؛ اما باید در نظر داشت که این تعریف نه جامع افراد عبادت است و نه مانع اغیار. مشکل تعریف عبادت از نظر وهابیان این است که خضوع، محبت، ترس و امید را به صورت مطلق و بدون هیچ قیدی، داخل در معنای عبادت دانسته اند که براساس آن، مطلق خضوع در مقابل غیرالله و مطلق محبت به غیرالله داخل در عبادت بوده، دیگر موارد نیز به همین شکل است. همچنین برخی از عبادات در ظاهر خضوع به همراه ندارند و نباید داخل در عبادت دانسته شوند، در حالی که در دین به آن عبادت گفته شده است که برای مثال می توان به روزه اشاره کرد. بر این اساس، تعریف وهابیت از عبادت، نه جامع افراد است و نه مانع اغیار.
عبادت از دیدگاه ابنکثیر
تعريف عبادت باید هم جامع افراد باشد، هم مانع اغیار؛ اما به جهت وضوحی که در تبیین معنای عبادت بوده، برخی از علما تعریف دقیقی از آن ارائه نکرده، به همان تعریف لغوی بسنده کرده اند. اکنون باید دید، آیا ابن کثیر در تعریف عبادت به مانند وهابیت عمل کرده یا برای شکل گیری عبادت، قیود دیگری به غیر نظر وهابیت قائل شده است؟
ابنکثیر در تعریف عبادت گفته است: «العبادة في اللّغة من الذلّة، يقال: طريق معبد و بعير معبد، أي: مذلّل، و في الشرع عبارة عمّا يجمع كمال المحبة والخضوع والخوف»؛[16] (عبادت در لغت از فروتنی آمده است، گفته میشود راه معبد و شتر معبد؛ یعنی فروتن. در شرع عبارت است از آنچه کمال محبت و خضوع و خوف را جمع کند).
حال باید بررسی شود که آیا منظور ابن کثیر از کمال محبت و خضوع و ترس، همان چیزی است که وهابیت می گویند یا وی در این باره با وهابیت اختلاف دارد؟ بررسی کلمات ابن کثیر در این باره و نیز تعیین مصادیق عبادت از نظر او در حل این مسئله راه را برای قضاوت در مورد او هموار می کند.
منظور ابنکثیر از کمال محبت، خضوع و ترس، آن وضعیتی است که به صورت استقلالی در نظر گرفته شود؛ زیرا وی عبادت را وابسته به عنصر ربوبیت می داند. او در تفسیر آیۀ 33 سورۀ رعد، می نویسد: «أيّ إنّما عبدتم هذه الأصنام بظنّ منكم أنّها تنفع وتضر وسمّيتموها آلهة»؛[17] (شما مشرکان، بتها را عبادت کردید، به گمان اینکه آنها نفع و ضرر میرسانند و آنها را آلهه نامیدید). پس عنصر تشکیل دهندۀ عبادت، اعتقاد به نفع و ضرر است؛ اما اعتقاد به نفع و ضرر برای غیر الله به تنهایی باعث عبادت غیرالله و شرک نمی شود؛ بلکه اعتقاد به نفع و ضرر استقلالی منجر به عبادت غیرالله و شرک است.
ابن کثیر در مورد اعتقاد مردم مصر نسبت به قبر «سیده نفیسه»[18] می نویسد: «من زعم أنّها تفكّ من الخشب أو أنّها تنفع أو تضرّ بغير مشيئة الله فهو مشرك»؛[19] (هرکس گمان کند به سبب چوب قبر [ضریح چوبی] رهایی مییابد یا آن قبر بدون خواست خداوند نفع یا ضرری میرساند، پس او مشرک است). چنان که مشاهده می شود، ابن کثیر اعتقاد به نفع و ضرر رساندن توسط یک مخلوق را زمانی شرک دانسته که شخص معتقد باشد آن مخلوق خارج از مشیّت، اراده و اذن خداوند بتواند نفع و ضرر برساند. اینکه ابن کثیر گفته است: «بغير مشيئة الله»؛ یعنی او را مستقل از الله و دارای صفات ربوبیّت بپندارد و چنان که گفته شد، عبادت شکل نمی گیرد، مگر اینکه چیزی از صفات ربوبی و الوهی برای غیر الله اثبات شود؛ زیرا علّت شرک مشرکان این بود که به نفع و ضرر استقلالی برای بتهای خود اعتقاد داشتند. از این رو، خداوند آنان را به عبادت غیر الله توصيف کرده است.
بر این اساس، تعریف ابن کثیر در عبادت، مقیّد به قید استقلال می شود که اگر محبت، خضوع یا ترس به صورت استقلالی باشد، عبادت شکل گرفته است، پس اگر این محبت، خضوع و ترس برای خداوند باشد، عبادت خداوند است و اگر برای غیر الله بود، عبادت غیر الله می باشد. پس عبادت نشأت گرفته از اعتقاد عابد به ربوبیت و الوهیت معبود است، وگرنه مجرد خضوع، تذلّل و حبّ، به عبادت تبدیل نمیشود.
همچنین از دیگر عناصر مهم در شکل گیری عبادت «نیّت» است؛ یعنی اگر فعلی به نیّت پرستش غیر الله باشد، عبادت غیر الله تحقّق پیدا کرده، زمانی که چنین نیّتی در کار نباشد، عبادتی شکل نگرفته است. ابن کثیر در مورد فعلی مانند سجده که ظاهر آن عبادت است، نیّت را لحاظ کرده، می گوید که اگر ساجد در هنگام سجده، نیّت عبادت مسجود را کند، عبادت او محقّق شده است، و الا فلا. وی در مورد سجدۀ والدین و برادران حضرت یوسف(علیه السلام) به او می نویسد: این سجده در شریعت آنان جایز بوده است. آنها هنگام سلام بر شخص بزرگ، بر او سجده میکردند و پیوسته چنین سجدهای از زمان حضرت آدم تا شریعت عیسی(علیه السلام) جایز بود، سپس در امّت اسلام این سجده حرام شد و مختص پروردگار سبحان مقرّر گردید.[20]
ابنکثیر در مورد سجدۀ ملائکه برای حضرت آدم(علیه السلام) نیز همین توجیه را می آورد که چنین سجده ای در امّت های پیش از اسلام جایز بوده و در امّت اسلام نسخ شده است. وی در ادامه، داستان سجدۀ «معاذ بن جبل» بر رسول الله- را متذکر می شود که آن حضرت از سجده به خودشان نهی کردند.[21] بنابراین، در نگاه ابن کثیر، مجرد اظهار تذلّل و خضوع یا اطاعت کردن از موجودی، عبادت او به حساب نمیآید، مگر اینکه اعتقاد به الوهیت[22] یا ربوبیت وی داشته باشد و عملی را به نیّت عبادت انجام دهد. به همین سبب، وی مصادیق زیادی را از آنچه نزد وهابیت شرک و عبادت غیر الله دانسته شده، نه تنها عبادت ندانسته؛ بلکه امری جایز معرفی کرده است که در ادامه، برخی از موارد آن تبیین می گردد.
مصادیق عبادت از دیدگاه ابن کثیر و وهابیت
بررسی مصادیق عبادت نزد ابن کثیر و وهابیت، یکی از راههای تضادّ گفتمانی ابن کثیر و وهابیت دربارۀ عبادت است. آنچه در ادامه می آید، برخی از مصادیق عبادت از نگاه وهابیت و ابن کثیر و تبیین تضادّ بین ایشان در این باره است.
1. سجده برای غیر الله
سجده برای غیر الله در شریعت اسلام مورد نهی قرار گرفته است؛ اما تنها در برخی از موارد علاوه بر حرمت، حکم دیگری بر آن بار می گردد؛ زیرا سجده براي غیر الله، اگر همراه با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت مسجودٌ له باشد، عبادت غیر الله و شرک است؛ اما اگر با چنین اعتقادی همراه نباشد، تنها حرمت دارد؛ ولی داخل در شرک نیست. ابن کثیر نیز به مانند علمای اسلام، همین نظر را قبول دارد؛ اما وهابیت به مسئله نگاه دیگری داشته، سجده برای غیر الله را به صورت مطلق، شرک و عبادت غیر الله میپندارد.
در فتاوای وهابیت آمده است: هر کس به رسالت محمد(صلی الله علیه واله وسلم) و سایر چیزهایی که در شریعت آمده، ایمان بیاورد، اگر بعد از آن برای غیر خداوند، مانند ولیّ یا صاحب قبر یا شیخ طریقت سجده کند، کافر و مرتدّ از اسلام است و مشرکی محسوب میشود که به همراه خداوند، غیر او را در عبادت شریک کرده است، اگرچه هنگام سجده کردن شهادتین بگوید؛ زیرا با سجده کردن بغیر الله، شهادتین را نقض کرده است.[23]
این در حالی است که بنابر آنچه در تبیین معنای عبادت گذشت و نظر ابن کثیر، سجده برای غیر الله به صورت مطلق عبادت نیست و در تفسیر آیات سجدۀ ملائکه بر آدم(علیه السلام) و والدین و برادران یوسف(علیه السلام) بر او، بین سجدۀ عبادی و سجدۀ تحیّت و تکریم تفاوت قائل شده، بر این عقیده است که سجدۀ تحیّت در شرایع قبل از اسلام امری جایز بوده؛ اما در اسلام منسوخ شده است.[24] بنابراین، وی سجده بغیر الله را حرام و در صورت اعتقاد به الوهیت و ربوبیت مسجودٌ له، داخل در شرک می داند.
استغاثه به غیر الله
استغاثه و طلب حاجت از خداوند، از جمله عبادات و بلکه از بهترین عبادات خداوند است؛ اما در اینکه استغاثه به غیرالله، مانند استغاثه به خداوند، در هر حالتی، عبادت غیرالله محسوب شود؛ بین وهابیت و سایر مسلمانان اختلاف نظر وجود دارد.
«محمد بن عبدالوهاب» در این زمینه می نویسد: ما منكر استغاثه به مخلوق، در اموری که وی توان انجام آن را دارد، نیستیم؛ اما منکر استغاثهای هستیم که عبادت است؛ همان کاری که مسلمانان کنار قبور اولیا و در غیاب اولیا در اموری که کسی جز خداوند کسی قدرت بر انجام آن ندارد».[25] مقلدان محمد بن عبدالوهاب نیز در مورد استغاثه همین نظر را دارند و استغاثه به مخلوقات در امور خارق العاده را شرک و عبادت غیر الله می دانند.[26]
در حالی که ابن کثیر هرگز به صورت مطلق استغاثه به غیر الله در امور خارق العاده را شرک و عبادت غیر الله نمی داند؛ بلکه بر عکس، در کلمات ابن کثیر مواردی یافت می شود که ظهور در جواز استغاثه به غیر الله در امور خارق العاده دارد. ابن کثیر نقل می کند که در یکی از نبردهای سپاه اسلام با ایرانیان، در زمان خلیفۀ دوم، عمر بن خطاب در حالی که بر فراز منبر خطبۀ جمعه می خواند، فرماندۀ سپاه اسلام (ساریة بن زنیم) را که در ایران مشغول نبرد بود، صدا زد و او را به سمت کوه هدایت کرد و پیروزی و فتح نصیب مسلمین شد.[27]
نکتۀ مهم در این روایت آن است که صدای عمر بن خطاب از مدینه به فردی غایب از او در سرزمین ایران رسیده است که در نگاه وهابیت اعتقاد به چنین مسئله ای شرک و خروج از اسلام است. بنابراين، کسی که غایبی را صدا بزند و معتقد باشد که صدایش به سببی از اسباب به آن غایب می رسد، دچار شرک نشده است. به علاوه، صدا زدن غایب، لزوماً به معنای اعتقاد به ربوبیت آن غایب نیست.
ابنکثیر دربارۀ حج رفتن امام و بزرگ حنابله «احمد بن حنبل» و صدا زدن بندگان غایب خدا، چنین می گوید: «احمد میگوید: پنج بار حج کردم که در سه بار پیاده بودم. در یکی از این حجها 30 درهم خرج کردم. یک بار مسیر حج را گم کردم و من پیاده بودم و شروع کردم به گفتن: ای بندگان خدا! راه را به من نشان دهید! و پیوسته این را میگفتم تا اینکه راه را پیدا کردم».[28]
در این نقل، به وضوح استغاثۀ احمد بن حنبل به بندگان خداوند مشهود است. وی به غیر الله متوسل شده و از آنان استمداد و استغاثه کرده است که در نگاه وهابیت، شرک و خروج از دایرۀ اسلام است؛ اما آن چیزی که باعث شرک نبودن ندای غیر الله از سوی احمد بن حنبل می شود، این است که درخواست کمک او از غیر الله به نحو استقلالی نبوده؛ بلکه او بندگان خدا را به عنوان سببی از طرف خداوند صدا زده و به همین سبب ابن کثیر آن را به عنوان فضایل و مناقب احمد بن حنبل ذکر کرده است.
ابنکثیر روایات زیادی نقل می کند که صحابه هنگام مریضی و سختی ها نزد پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) می آمدند و آن حضرت مشکل آنان را برطرف می کرد. آنچه در این روایات مهم است، رجوع آنان به رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) برای برطرف شدن مصیبت و بیماری است که در نگاه وهابیت تنها باید از خداوند طلب شود و درخواست آن از غیر الله شرک و مخرج از ملّت است؛ اما با این وجود، ابن کثیر این موارد را به عنوان معجزات رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) آورده است. اکنون برخی از مواردی که ابن کثیر به آن اشاره کرده، آورده می شود:
ابنکثیر می نویسد: «حبیب بن مریط» میگوید: پدرش در حالی که چشمانش سفید شده بود و چیزی را نمیدید، نزد رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) رفت. حضرت از او پرسید: چه اتفاقی برایت افتاده است؟ گفت: مشغول چراندن شتران بودم که پایم روی شکم ماری افتاد و در اثر نیش مار، چشمم را از دست دادم. رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) در چشمش فوت کرد و او بینا شد و من او را دیدم که نخ در سوزن میکرد، در حالی که 80 سال سن داشت و چشمانش سفید شده بود.
بیهقی میگوید: حدیث «قتادة بن نعمان» نیز در همین معناست که او نیز چشمش مجروح شد و از حدقه بیرون آمد و رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) چشمش را به جای خودش برگردادند، در حالی که او نمیدانست کدام یک از چشمهایش مجروح شده است. میگویم [ابن کثیر]: این ماجرا را در اخبار مربوط به جنگ احد پیشتر آوردهام و دربارۀ جریان کشته شدن أبورافع نیز آوردیم که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) دست مبارکش را بر پای «جابر بن عتیک» که شکسته بود، کشید، در همان لحظه پایش خوب شد. بیهقی با اسنادش آورده که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) دست «محمد بن حاطب» را که با آتش سوخته بود، مسح کرد و در همان لحظه سوختگیاش خوب شد و نیز در کف دست «شرحبیل جعفی» دمید و جوشی را که در کف دستش بیرون آمده بود، از بین برد.
میگویم [ابن کثیر]: «و پیشتر دربارۀ اخبار مربوط به جنگ خیبر آوردیم که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) آب دهانش را در چشمان علی بن ابیطالب(علیه السلام) که چشمدرد داشت، ریخت و او خوب شد. ترمذی از امام علی(علیه السلام) حدیثی روایت کرده که در آن رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) به علی(علیه السلام) دعایی یاد داد تا قرآن را حفظ کند و حفظ نمود و برای «سعد بن أبی وقّاص» دعا کرد تا بیماریاش خوب شد. بیهقی روایت کرده که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) برای عمویش که مریض شده بود، دعا کرد و ابوطالب(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) خواست که پروردگارش را برایش به دعا بخواند و در همان لحظه خوب شد. احادیث در این باره بسیار زیاد است و آوردن همۀ آنها طول میکشد و بیهقی از این نوع احادیث را بسیار آورده است که در اینجا به بعضی از آنها اشاره کردیم و احادیثی که اسنادشان ضعیف بود، ترک کردیم و این مقدار از احادیثی که آوردیم، ما را نسبت به بقیۀ احادیثی که نیاوردیم، کفایت میکند».[29]
این موارد نشان می دهند که صحابه از آن حضرت درخواست کارهای خارق العاده، مانند شفای بیماریشان را می کردند و آن حضرت نیز چنین کارهایی را برای آنان انجام میداد.
طلب شفاعت از اموات
طلب شفاعت از اموات، از جمله اموری است که بین مسلمانان رواج داشته، هیچ منع و نهیی از آن نشده و ادلۀ فراوانی از کتاب و سنّت بر آن دلالت دارند؛ اما وهابیان طلب شفاعت از اموات را شرک و عبادت غیر الله معرفی می کنند و معتقدند که طلب شفاعت از اموات، عبادت آنان و شرک است، همانند فعل مشرکان در واسطه قرار دادن بتها برای رسیدن به حاجات خود.
«محمد بن عبدالوهاب» در این زمینه می نویسد: آیا می گویی که خداوند به آنان مقام شفاعت را داده است، پس از آنان طلب شفاعت می کنم؟ اگر چنین بگویی، دچار عبادت صالحان شده ای.[30] در فتاوای لجنۀ دائمی وهابیت نیز چنین آمده است: رفتن نزد قبور برای طلب شفاعت از اموات، شرک اکبر است.[31]
اما ابنکثیر احادیث و ادلۀ جواز طلب شفاعت از اموات را در کتب خود ذکر کرده است. یکی از ادلۀ جواز، طلب شفاعت از اموات، طبق حدیث مالک الدار است که ابن کثیر آن را نقل کرده و صحیح دانسته، در این باره می نویسد: «از ابوصالح از مالک الدار که گفت: در زمان عمر بن خطاب، مردم دچار خشکسالی شدند، سپس مردی نزد قبر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) آمد و گفت: ای رسول خدا! برای امّتت طلب باران کن؛ زیرا آنان هلاک شدند. پس پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در خواب این شخص آمد و به او گفت: نزد عمر برو و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده که به زودی برایتان باران خواهد بارید و به او بگو: بر تو باد زیرکی، بر تو باد زیرکی. سپس آن شخص نزد عمر رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد. عمر نیز گفت: پروردگارا! آنچه از دستم بر بیاید، انجام میدهم، مگر اینکه از تواناییام خارج باشد. و این إسناد صحیح است».[32]
ذکر این حدیث و قبول آن از سوی ابن کثیر، دلیل بر آن است که وی اولاً حدیث را قبول دارد، ثانیاً مدلول آن (جواز طلب شفاعت از اموات) نیز مورد تأیید او میباشد.
از دیگر ادلۀ جواز طلب شفاعت از اموات، آیۀ 64 سورۀ مبارکۀ نساء است که می فرماید: «وَلَوْ أَنْهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا».[33] ابن کثیر در تفسیر این آیه می نویسد: «در اين آیه گناهکاران را ارشاد می کند که اگر در معصیتی گرفتار شدند، نزد رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) بروند و در کنار او از خداوند طلب بخشش کنند و از رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) درخواست کنند که برای آنان استغفار کند؛ چراکه اگر چنین کنند، خداوند آنان را می بخشد».[34]
داستانی که ابن کثیر در ادامۀ تفسیر این آیه بازگو می کند، دلیل بر این است که وی جواز طلب شفاعت از رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) را مختص زمان حیات آن حضرت نمی داند و جواز آن را برای بعد از وفات نیز ثابت می داند. او قصۀ عتبی و آن شخص اعرابی را به عنوان مؤید ذکر کرده، می گوید: از عتبی حکایت معروفی نقل شده است که گفت: «نزد قبر رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) نشسته بودم که عرب بادیه نشینی آمد و گفت: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ. شنیده ام که خداوند میفرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً»، من در حالی نزد تو آمده ام که از گناهان خود توبه میکنم و تو را وسیلۀ خود نزد پروردگارم قرار می دهم! و سپس چند بیت شعر خواند: ای بهترین کسی که در با عظمتترین زمین هموار دفن شده است و از بوی خوش او تمام تپهها و دشتها خوشبو شدهاند. جان من فدای قبری که تو ساکن آن هستی و در آن عفاف و جود و کرم هست. عتبی میگوید: به خواب رفتم و رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را در خواب دیدم که به من گفت: ای عتبی! خودت را به آن عرب بادیه نشین برسان و به او خبر بده که خداوند او را بخشیده است».[35] در این داستان، طلب شفاعت مرد بادیه نشین از رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) بعد از وفات ایشان مطرح است که مورد تأیید ابن کثیر قرار گرفته و اگر چنین درخواستی شرک اکبر و مخرج از ملّت اسلام بود، ابن کثیر به آن استناد نمی کرد.
از دیگر مواردی که ابن کثیر در جواز طلب شفاعت از اموات ذکر کرده، داستان «ابو الشجاع وزیر» است. داستان وی با کمی تلخیص از این قرار است: ابو شجاع ظهیرالدین، از بهترین وزیران خلیفۀ عباسی بود؛ اما بعد از مدتی از وزارت کنارهگیری کرد و به حج رفت و در مدینه اقامت گزید، سپس مریض شد. هنگامیکه مریضیاش شدید شد، نزد حجرۀ نبوی آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! خداوند می فرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» و من اکنون نزد تو آمدهام و از خداوند میخواهم که گناهانم را ببخشد و از تو شفاعت روز قیامت را خواهانم.[36] در این حکایت نیز ابن کثیر عمل ابوالشجاع را به عنوان کرامت و مناقب او نقل کرده است.
شاید کسی شبهه کند که ابنکثیر این حکایات را در کتاب تاریخش نقل کرده، پس اعتباری به آن نیست. در پاسخ گفته می شود: ابن کثیر در مقدمۀ کتاب به این نکته گوشزد کرده است که اعتماد من تنها به قرآن و احادیث صحیح یا حسن است و هر روایتی که در آن ضعفی وجود داشته باشد، بیان میکنم[37] و از آنجایی که نقدی بر این ماجرا وارد نکرده است؛ یعنی این مطلب را قبول کرده است. همچنین وی در مورد یکی از محاکمه های ابن تیمیه مینویسد: «ابن تیمیه گفت: جز به خداوند استغاثه نمیشود و به پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) هم استغاثه نمیشود؛ استغاثهای که به معنای عبادت است؛ اما به او توسل میشود و به وسیلۀ او نزد خداوند درخواست شفاعت میشود، سپس برخی از حاضرین گفتند: در این باره ایرادی بر ابن تیمیه نیست».[38] بر این اساس، ابن کثیر به مانند دیگر علمای اهل سنّت، طلب شفاعت از اموات را امری جایز دانسته است. در حالی که وهابیت چنین عملی را شرک و عبادت غیر الله می دانند.
تبرک به آثار صالحان، از جمله اموری است که بین مسلمین رواج دارد و آیات و روایات زیادی بر صحت آن تأکید می کند. با این وجود، وهابیان در مورد تبرک قائل به تفصیل شده، تبرک به آثار رسولالله(صلی الله علیه واله وسلم) را جایز و مطلوب دانسته اند،[39] هرچند تبرک به قبر آن حضرت[40] و نیز تبرک به آثار اولیا و صالحان را در هیچ صورتی جایز نمی دانند. آنان تبرک به آثار صالحان را در برخی از موارد شرک و در برخی از موارد بدعت و حرام می دانند.[41] در حالی که این تبرک از جمله اموری است که مورد تأیید ابنکثیر قرار گرفته و در بسیاری از آثارش، در مدح و منقبت افراد مختلف، تبرک به آثار آنان را ذکر کرده است که به چند مورد اشاره می شود:
الف) ابنکثیر ماجرای نامۀ «محمد بن ادریس شافعی» به «احمد بن حنبل» و تبرک جستن به لباس او را به عنوان مناقب ابن حنبل ذکر کرده است و در این باره می نویسد: «بیهقی از ربیع روایت کرده که گفت: شافعی مرا به همراه نامهای از مصر به سوی احمد بن حنبل فرستاد، پس نزد احمد رسیدم و او در حال اتمام نماز صبح بود که نامه را به او دادم. احمد گفت: آیا نامه را خواندهای؟ گفتم: خیر. احمد نامه را گرفت و خواند و اشک چشمانش را گرفت. گفتم: ای ابو عبدالله! در نامه چه آمده است؟ گفت: شافعی نوشته که او رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را در خواب دیده که به او فرموده است: نامهای به ابو عبدالله احمد بن حنبل بنویس و سلام مرا به او برسان و به او بگو: تو به زودی مورد آزمایش قرار خواهی گرفت... سپس احمد پیراهن زیرینش را درآورد و آن را به من داد. هنگامیکه به نزد شافعی برگشتم، ماجرا را برای او تعریف کردم، او گفت: من این پیراهن را از تو نمیگیرم؛ اما آن را خیس کن و به من بده تا به آن تبرک جویم».[42]
ب) ابنکثیر در معرفی ملک نورالدین محمود زنکی سلجوقی می نویسد: قبر او در دمشق است و هر کس از آنجا گذر می کند، وسایلش را به شبکه های ضریح او آوریزان کرده، هر رهگذری به قبر او تبرک می جوید.[43]
ج) ابنکثیر در ذکر حوادث بعد از فوت ابن تیمیه می گوید: عدۀ زیادی از مردم نزد جسد ابن تیمیه آمدند و با دیدن و بوسیدن، از او تبرک جستند.[44]
د) ابنکثیر دربارۀ فقیه شافعی، ابوالعباس دبیلی می گوید: او از جمله کسانی بود که به مذهب شافعی مسلط و از صالحان زمان خود و انسان باتقوا، پرهیزکار و وارسته بود و نزد موافق و مخالف جایگاه ویژه ای داشت و مردم به او تبرک می جستند.[45]
هـ) ابنکثیر به نقل از «ابننجّار» در ذکر احوال «ابواسحاق شیرازی» می نویسد: زمانی که شیخ وارد بر بلاد عجم شد، اهل شهر به همراه زنان و فرزندان به استقبالش آمدند و از خاک زیر پایش طلب شفا می کردند و زمانی که به ساوه رسید، همۀ فقهای شهر و قضات به استقبالش آمده و در خانه اش حاضر شدند و به او و طعامش تبرک جستند.[46] وی در بیان دیگری در مورد ابواسحاق شیرازی می نویسد: او هرگاه بر اهل شهری وارد می شد، مردم شهر به استقبالش می آمدند و به او تبرک می جستند و به رکاب مرکبش دست میکشیدند و گاهی خاک سم قاطرش را بر میداشتند.[47]
و) ابنکثير در بیان احوال «عبدالملك بن عيسى بن درباس شافعی» می گوید: وی به صلاح و نیکی و بزرگی و طلب علم مشهور بود و برای شفای امراض به آثار او تبرک می شد.[48]
بنابراین، ابن کثیر در جواز تبرک به آثار اولیا، در مقابل وهابیت قرار دارد؛ چراکه اگر وی تبرک به آثار اولیا را شرک یا کفر و بدعت می دانست، به هیچ وجه در کتاب هایش به آن نمی پرداخت و به عنوان مناقب بزرگان اهل سنّت ذکر نمی کرد.
نتیجه و جمع بندی
براساس آنچه گفته شد، ماهیت عبادت از دیدگاه وهابیت و ابن کثیر دارای چنان اختلافی است که به هیچ وجه نمیتوان تعریف ابن کثیر از عبادت را با توجه به قیود و مصادیقی که از آن آورده، همراستا با نظر وهابیت در نظر گرفت. ابن کثیر در تبیین ماهیت عبادت، عقیده به ربوبیت و الوهیت معبود و نیّت عبادت در انجام عمل عبادی را لحاظ کرده است و بر این اساس، استغاثه به غیر الله را با توجه به شروطی که گذشت، شرک نمی داند. همچنین وی ادلۀ جواز طلب شفاعت از اموات را در کتاب هایش آورده است که نشان دهندۀ قبول آن میباشد. او مواردی زیادی از تبرک به آثار اولیا در حیات و مماتشان را به عنوان مناقب کسانی که از آنان یاد کرده، آورده است که در مقابل وهابیت قرار می گیرد. در حالی که وهابیت با توجه به تعریفی که از عبادت دارد، هیچ یک از موارد مذکور را قبول نداشته، آن را شرک به خدا و عبادت غیر الله معرفی کرده است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.