پاسخ اجمالی:
براى «حلم» اهل لغت و اخلاق دو تفسير ذكر كرده اند: 1. «اَلْحِلمُ ضَبْطُ النَّفْسِ عَنْ هَيَجانِ الْغَضَبِ؛ حلم كنترل كننده نفس از هيجان قوه غضب است». 2. «اَلْحِلمُ هُوَ التَّثَبُّتِ فِي الْأُمُورِ؛ حلم ثابت بودن در امور است».
تفسير دوم نسبت به همه چيز است، نه فقط غضب. يعنى اعتدال در امور كه از اعتدال قواى نفس سرچشمه مى گيرد؛ ايستادن و حوصله كردن براى رسيدن به حقائق و عدم شتابزردگى و از جمله استقامت در مقام غضب است؛ اینکه شخص نه سست شود و نه از كوره در برود.
پاسخ تفصیلی:
براى «حلم» اهل لغت و اخلاق دو تفسير ذكر كرده اند: 1. «اَلْحِلمُ ضَبْطُ النَّفْسِ عَنْ هَيَجانِ الْغَضَبِ؛[1] حلم كنترل كننده نفس از هيجان قوه غضب است». 2. «اَلْحِلمُ هُوَ التَّثَبُّتِ فِي الْأُمُورِ؛[2] حلم ثابت بودن در امور است».
تفسير دوم نسبت به همه چيز است، نه فقط غضب. يعنى اعتدال در امور كه از اعتدال قواى نفس سرچشمه مى گيرد؛ ايستادن و حوصله كردن براى رسيدن به حقائق و عدم شتابزردگى و از جمله استقامت در مقام غضب است؛ اینکه شخص نه سست شود و نه از كوره در برود.
گفته اند در حال عصبانيت نه تصميمی باید گرفته شود، نه تنبيهی و نه اقدامی به دیگری روا دانسته گردد، تا بعدا پشيمانى به بار نیاورد. اين سه در حالِ عصبانيت بى حساب است و آدمی باید بداند كفاره اش را پس خواهد داد.[3] شاید به همین دلیل است که امام حسن علیه السّلام، در تعریف حلم، این اندازه بر کنترل خشم تأکید می کنند: «كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النَّفْسِ؛[4] [حلم] فرو بردن غضب و تسلّط بر نفس است».
نشانه چنین حلمی، حُسن برخورد با افراد و معاشرت به نیکی است. همان گونه كه در حديثى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله آمده است: «لَيْسَ بِحَکيمٍ مَنْ لَمْ يُعاشِر بِالْمَعْروُفِ مَنْ لابُدَّ لَهُ مِنْ مُعاشِرَتِهِ؛[5] كسى كه نسبت به افرادى كه ناچار است با آنها معاشرت كند، خوش رفتارى نداشته باشد، حكيم و بردبار نيست».
افرادى هستند كه بر اثر عجز و ناتوانى بردبارى پيشه مى كنند و در واقع داراى فضيلت حلم نيستند، چراكه هر وقت قدرت پيدا كردند، دست به انتقام دراز مى كنند؛ همان گونه كه در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم: «لَيْسَ الْحَلِيمُ مَنْ عَجَزَ فَهَجَمَ، وَ إِذَا قَدَرَ انْتَقَمَ، إِنَّمَا الْحَلِيمُ مَنْ إِذَا قَدَرَ عَفَا؛[6] كسى كه به خاطر عجز و ناتوانى ساكت شود و اقدام به كارى نكند، و به هنگام توانايى انتقام بگيرد، حليم و بردبار نيست، حليم كسى است كه به هنگام توانايى ببخشد».
به هر حال حلم و بردبارى يكى از باارزش ترين فضائل اخلاقى است كه سبب پيشرفت و تعالى و حسن مديريت و جذب دلها و حل مشكلات عظيم است.[7] به خصوص برای سرپرستان خانواده ها، رؤسا و مدیران. چرا که مديريّت كار پيچيده اى است. مى دانيم هر قدر كارى پيچيده تر باشد مشكلات آن افزون تر و آفاتش بيشتر است. به همين دليل، مديران بايد داراى اعصابى قوى، حوصله زياد، و ظرفيّت كافى در رويارویى با مشكلات باشند. حديث معروف حضرت علی علیه السّلام مبنی بر اینکه «آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ؛[8] ابزار رياست، سعه صدر و گشادگى فكر است» به همین موضوع دلالت دارد.[9]
علاوه بر اینها، در مفهوم شناسی فضیلت اخلاقی «حلم» و اقسام و اصناف آن، امام صادق علیه السّلام می فرماید: «الْحِلْمُ سِرَاجُ اللَّهِ، يَسْتَضِيءُ بِهِ صَاحِبُهُ إِلَى جَوَادِّهِ، وَ لَا يَكُونُ حَلِيماً إِلَّا الْمُؤَيَّدُ بِأَنْوَارِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيدِ، وَ الْحِلْمُ يَدُورُ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ: أَنْ يَكُونَ عَزِيزاً فَيُذَلَّ، أَوْ يَكُونَ صَادِقاً فَيُتَّهَمَ، أَوْ يَدْعُوَ إِلَى الْحَقِّ فَيُسْتَخَفَّ بِهِ، أَوْ أَنْ يُؤْذَى بِلَا جُرْم،ٍ أَوْ أَنْ يَطْلُبَ بِالْحَقِّ فَيُخَالِفُوهُ فِيهِ، فَإِذَا آتَيْتَ كُلًّا مِنْهَا حَقَّهُ فَقَدْ أَصَبْتَ، وَ قَابِلِ السَّفِيهَ بِالْإِعْرَاضِ عَنْهُ...؛[10] حلم چراغ خداست كه انسان با نور آن به مجاورت و قرب پروردگار متعال نزديك مى شود، انسان حليم نمى شود مگر آنكه با انوار توحيد و معارف الهى تأييد شود، حلم در پنج حالت صورت مى گيرد: در موردى كه عزّت و بزرگى داشته و خوار و كوچك شده است، و در حالتى كه راست مى گفته و متّهم به دروغ شده، و در جايى كه دعوت به حق مى كرده است و مردم او را اهانت كرده و سبك شمرده اند، و چون بى آنكه جرم و گناهى مرتكب شود اذيّت و آزارش كنند، يا مطالبه و درخواست حق كند و او را در آن حق مخالفت كنند، پس حليم در اين پنج حالت با وقار و حوصله، حلم ورزيده و كوچك ترين تزلزل و حالت ناراحتى پيدا نمى كند، و حليم بودن مرد از حلم ورزيدن در اين موارد معلوم مى شود، و سزاوار است كه با شخص بى خرد و سفيه به سؤال و جواب نپردازد...».
در توضیح این فرازها و اصناف حلم و تبیین رابطه آنها با مفهوم «توحید» باید گفت که فضیلت حلم بر اثر صبر و تواضع و خضوع حاصل مى شود. خضوع و فروتنى حاصل نمى شود مگر پس از تحقّق حقيقت توحيد و معرفت به عظمت و جلال و قدرت پروردگار متعال. چون انسان، خداوندِ توانا را مؤثّر و محيط و حامى مطلق و سلطان حقيقى بر همه موجودات مى داند، قهراً از خودبينى و خودپسندى و خودخواهى دور گشته، پيوسته با حالت بندگى و خضوع و خشوع و اطاعت و ذلّت و تسليم و تفويض و رضا و صبر زندگى خواهد كرد.[11]
منابع:
- اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (شرح خطبه متقين) 
- اخلاق در قرآن 
- انوار هدايت (مجموعه مباحث اخلاقى) 
- مديريت و فرماندهى در اسلام 
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.