فضائل و رذائل اخلاقی؛ حسن ظنّ و سوء ظنّ
آیت الله العظمی ناصر مکارم شيرازی
تحقيق: علی غبیشاوی / حجّت الاسلام احمد حیدری
مقدمه:
براى ساختن يك اجتماع سالم قبل از هر چيز «امنيّت» لازم است. زيرا بدون حفظ امنيّت «آزادى» ميّسر نمى شود و بدون تأمين آزادي ها، سرمايه هاى فكرى، جسمى، مادى و معنوى به كار نمى افتد؛ چه اينكه هميشه سرمايه ها به نقاط امن پناه مى برد و از محيط هاى نا امن مى گريزد! حدود امنيّت منحصر به «امنيّت جانى» و «امنيّت مالى» نيست و از آنها مهم تر، امنيّت از نظر «آبرو» و حفظ شخصيت اجتماعى افراد است. از طرف ديگر براى تكميل امنيّت هاى سه گانه فوق، امنيّت ديگرى لازم است كه متأسفانه قوانين مادى قادر بر تأمين آن نيست و آن «امنيّت فكرى» است كه از جهاتى در درجه اول اهميت قرار دارد!
امنيّت فكرى دو بخش دارد:
1. امنيّت هركس در محيط فكر خويش و به تعبير ديگر «آرامش روحى»: يعنى انسان از نظر روحى و فكرى آن چنان باشد كه نيروهاى مزاحم از هر سو به روح او فشار نياورد و مورد هجوم انواع افكار ناراحت كننده و طوفانهاى سخت فكرى، قرار نگيرد؛ بلكه روحى آرام و خالى از هرگونه اضطراب و نگرانى و پريشانى داشته باشد.
2. امنيّت از نظر قضاوت هاى ديگران: يعنى افراد ديگر در محيط فكر خود، او را مورد هجوم افكار و قضاوت هاى بد و ناروا قرار ندهند و احترام و شخصيت او حتى در محيط افكار ديگران محفوظ بماند.
بديهى است آنچه تأمين آن از نظر قوانين و حكومت هاى مادى - به فرض اينكه از نقايص ديگر آنها چشم بپوشيم - امكان دارد، تنها تأمين امنيّت جانى و مالى و تا حدودى تأمين امنيّت از نظر حيثيت و آبروى اجتماعى است. ولى امنيّت فكرى، در هر دو قسمت، مخصوصا از نظر سالم ماندن از قضاوت هاى سوء ديگران، تنها از طريق مكتب هاى الهى و اديان آسمانى و اصول اخلاقى قابل تأمين است. زيرا مى دانيم منطقه قلب و فكر، از دسترس اين قوانين و نيروهاى اجرايى آن كه عموما جنبه مادى دارند، بيرون است و كمترين نفوذى در اين قسمت ندارند. تنها عقايد مذهبى و اصول اخلاقى مى توانند در اين منطقه راه يافته آن را امن و امان سازند. مخصوصا اسلام براى تأمين اين هدف دستورهاى وسيع و قابل توجّهى دارد كه يكى از امتيازات بزرگ آن محسوب مى شود.[1]
از همین رهگذر است که «سوءظنّ» و «حسن ظنّ» و جنبه های متعدد آنها، اهمیت فراوانی در آموزه های اخلاقی می یابند.
تعريف سوءظنّ و حسن ظنّ
هنگامى كه اين دو واژه در مورد مردم به كار مى رود مفهوم روشنى دارد. مفهوم «سوءظنّ» آن است كه هرگاه كارى از كسى سر زند كه قابل تفسير صحيح و نادرست باشد، آن را به صورت نادرستى تفسير كنيم. مثلا هنگامى كه مردى را با زن ناشناسى ببيند، فكر كند آن زن نامحرم است و نيّت آنها ارتكاب اعمال خلاف مى باشد؛ در حالى كه «حسن ظنّ» مى گويد بگو حتما محرم يا همسر او است. يا هنگامى كه شخصى اقدام به ساختن مسجد يا بناى خير ديگرى مى كند مقتضاى «سوءظنّ» آن است که هدفش رياكارى يا اغفال مردم است. در حالى كه «حسن ظنّ» مى گويد اين عمل را با انگيزه الهى و نيّت خيرخواهانه انجام داده است.
دايره حسن ظنّ و سوءظنّ بسيار وسيع و گسترده است و نه تنها در عبادات بلكه در مسائل اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى و سياسى نيز جارى مى شود.
اسلام كه براى اعتماد متقابل افراد و امت ها اهميت فوق العاده اى قائل است، از مسأله بدگمانى به شدت نهى كرده است و آنچه را اسباب بدگمانى مى شود ممنوع شمرده و به عكس از آنجا كه حسن ظنّ سبب جوشش محبت و اعتماد و همكارى و پيشرفت و تعالى است، آن را از صفات و اعمال برجسته شمرده و با تعبيرات بسيار محكم به سوى آن دعوت نموده است. [2]
واژه های «سوءظنّ» و «حسن ظنّ» هنگامى كه درباره خداوند به كار رود، منظور از «حسن ظنّ» آن است كه انسان به وعده هاى الهى اميدوار باشد؛ وعده رزق و روزى، وعده يارى كردن يارانش، وعده پيروزى مجاهدان، وعده آمرزش گناهان و مانند اينها.
معناى «سوء ظنّ» درباره خداوند آن است كه انسان به هنگام بروز مشكلات، نسبت به وعده هاى الهى متزلزل شود و هنگام پيش آمدن امتحانات دشوار در مسائل مالى و غير آن، وعده هاى خداوند را فراموش كرده رو به گناه آورد.[3]
سوءظنّ و حسن ظنّ در آیات قرآن
در تعدادی از آیات قرآن و ناظر به برخی حوادث مربوط به زمان حیات رسول مُکرّم اسلام صلّی الله علیه و آله، نکوهش های شدیدی از سوءظنّ به خداوند متعال و مردم، ایراد شده و در مقابل به حسن ظنّ در چنین مواضعی دعوت شده است؛ این آیات را با هم مرور می کنیم:
1. در آیه 12 سوره حجرات می خوانیم: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چراكه بعضى از گمانها گناه است». بنابر مضمون این آیه و آن چنان که در واقع هم شاهدیم، بيشترين گمانهاى مردم در حق يكديگر گمان هاى بد است. لذا تعبير «كثيراً» اشاره به آن مى باشد. قابل توجّه اينكه آیه کریمه در بيان علت آن مى فرمايد چون بعضى از گمانها گناه است. اشاره به اينكه گمانهاى بد بر دوگونه است. بخشى مطابق واقع است و بعضى بر خلاف واقع. آنچه بر خلاف واقع است گناه است و چون معلوم نيست كدام مطابق واقع و كدام مخالف واقع، انسان بايد از گمانهاى بد بپرهيزد تا گرفتار سوء ظنّ خلاف واقع نشود و به گناه نيافتد. از آنجا كه سوء ظنّ درباره اعمال خصوصى مردم يكى از اسباب تجسّس، و تجسّس گاه سبب آگاهى بر عيوب پنهانى و به دنبال آن سرچشمه غيبت مى شود، در آيه شريفه نخست از گمان بد و در مرحله بعد از تجسّس و در مرحله سوم از غيبت نهى شده است.[4]
2. در آیه ۱۲ سوره فتح می خوانیم: «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً؛ بلكه شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت، و اين پندار غلط در دلهاى شما زينت يافته بود، و گمان بد كرديد، و سرانجام هلاك شديد».
این آیه در مقام نكوهش گروهى از منافقان كه از ملازمت ركاب پيامبر صلّى الله عليه و آله در جريان حديبيه سر باز زدند و گمان مى كردند مؤمنانی كه در خدمت پيامبر صلّی الله علیه و آله به مكّه مى روند، هرگز باز نخواهند گشت و به وسيله مشركان مكّه تار و مار مى شوند. این در حالی بود که قضيه كاملا بر عكس شد و مسلمانان با پيروزى تازه اى كه از صلح حديبيه سرچشمه گرفت سالم به سوى مدينه باز گشتند. به همین دلیل است که این آیه تصریح می کند: بلكه شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانه خود باز نخواهند گشت، و اين پندار غلط در دلهاى شما زينت يافته بود و گمان بد كرديد و سرانجام هلاك شديد و از سعادت بزرگى محروم گشتيد. واژه «بور» در اصل به معناى شدت كساد بودن چيزى است[5] و چون شدت كسادى باعث فساد مى شود، اين كلمه به معناى فساد سپس به معنى هلاكت اطلاق شده است. به زمين هاى خالى از درخت و گل و گياه نیز بائر مى گويند چون در حقيقت فاسد و مرده است. گروه منافقان كه گرفتار اين گمان باطل در ماجراى صلح حديبيه شدند عدّه كمى نبودند و به يقين هلاكت به معنى مرگ دامان آنها را نگرفت. بنابراين «بور» در اينجا به معنى هلاكت معنوى، محروميت از ثواب و خالى بودن سرزمين دل هاى آنها از گل هاى فضائل اخلاقى و شجره طيّبه ايمان است و يا منظور هلاكت در آخرت به سبب عذاب الهى است و در دنيا به سبب رسوايى. به هر حال آيه دليل روشنى است بر نهى از سوء ظنّ مخصوصاً درباره پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله.[6]
3. در آیه ۶ سوره فتح می خوانیم: «وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً؛ و نيز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مى برند مجازات كند، حوادث سويى [كه براى مؤمنان انتظار مى كشند] تنها بر خودشان نازل مى شود، خداوند آنها را غضب كرده، و آنها را از رحمت خود دور ساخته، و جهنم را براى آنها آماده كرده، و چه بد سرانجامى است».
در این آیه سخن از سوءظنّ به ساحت قدس پروردگار عالم است در حالى كه در آيات گذشته سخن از سوء ظنّ به انسانها بود. در اینجا بیان می شود که یکی از اهداف فتح مبین در حدیبیه اين بود كه مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرك كه به خدا گمان بد بردند، مجازات شوند. گمان بدى كه آنها به خدا بردند اين بود كه گمان مى كردند كه وعده هاى الهى به پيامبرش هرگز تحقق نخواهد يافت و مسلمانان نه تنها بر دشمنان پيروز نمى شوند، بلكه هرگز به مدينه باز نخواهند گشت؛ همان گونه كه مشركان نيز گمان داشتند حضرت محمد صلّى الله عليه و آله و يارانش با آن جمع كم و نداشتن اسلحه كافى در هم كوبيده مى شوند و ستاره اسلام به زودى افول مى كند. در حالى كه خداوند وعده پيروزى به مسلمانان داده بود و سرانجام چنين شد. مشركان نه تنها جرئت حمله به مسلمين را پيدا نكردند - با اينكه مسلمين در حديبيه نزديك مكّه در چنگال آنها بودند، و چون به قصد زيارت خانه خدا آمده بودند نه به قصد جنگ، سلاحى جز شمشير كه سلاح مسافر است با خود نداشتند - خداوند آن چنان رعب و وحشتى در دل مشركان انداخت كه حاضر به تنظيم صلحنامه معروف حديبيه شدند، همان صلحنامه اى كه راه پيروزى هاى آينده را به روى مسلمانان گشود. قرآن مجيد اين سوء ظنّ را شديدا نكوهش مى كند و وعده عذاب هاى دردناك را به صاحبان آن مى دهد.
جالب اينكه در اين آيه مسأله سوء ظنّ به خدا را قدر مشتركى ميان منافقين و منافقات و مشركين و مشركات شمرده، و نشان مى دهد همه آنها اعم از زن و مرد در اين امر شريكند. به عكس مؤمنان كه هميشه نسبت به خدا و وعده هاى او و پيامبرش حسن ظنّ دارند، مى دانند اين وعده ها قطعا تحقق مى يابد. بله ممكن است بر طبق مصالحى دير و زود شود، اما سوخت و سوز در آن راه ندارد. چراكه خداوند بزرگ هم به همه چيز عالم و آگاه است و هم بر هر چيز قادر و توانا. پس با اين علم و قدرت مطلقه تخلف در وعده هايش امكان پذير نيست. به همين دليل در آيه 7 سوره فتح، به دنبال اين آيه می خوانیم: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً؛ لشکرهاى آسمان و زمين از آن خداست، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است».
اينكه منافقان و مشركان گرفتار سوء ظنّ به خدا هستند در حالى كه قلب مؤمنان از حسن ظنّ لبريز مى باشد، به اين دليل است كه مشركان و منافقان ظواهر امور را مى بينند، در حالى كه مؤمنان راستين به باطن امور توجّه دارند.[7]
4. در آیه ۱۰ سوره احزاب می خوانیم: «إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا؛ به خاطر بياوريد زمانى را كه آنها از طرف بالا و پائين [شهر] شما وارد شدند [و مدينه را محاصره كردند] و زمانى را كه چشمها از شدت وحشت خيره شده بود، و جانها به لب رسيده بود، و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد».
این آيه در مورد سوء ظنّ نسبت به وعده هاى الهى است و مربوط به داستان جنگ احزاب است. جنگی که در تاريخ حوادث مربوط به حیات پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله به عنوان خطرناك ترين جنگ محسوب مى شود. زيرا مشركان با جميع مخالفان اسلام بر ضد اسلام متحد شده بودند و عظيم ترين نيروى آن زمان را به ميدان آوردند. به گونه اى كه لرزه بر اندام افراد ضعيف الايمان افتاد و در دل نسبت به وعده هاى الهى در جهت پيروزى مسلمين متزلزل شدند.
سوء ظنّ به خدا و سوء ظنّ به مردم تفاوت بسيار دارد. زيرا سوء ظنّ به مردم غالبا به احتمال انجام يك عمل گناه و ناصواب منتهى مى شود در حالى كه سوء ظنّ به خدا سبب تزلزل پايه هاى ايمان است و يا از آن سرچشمه مى گيرد. زيرا اعتقاد به اينكه خداوند در وعده هايش خلاف وجود دارد، كفر است. چراكه خلف وعده يا ناشى از جهل است يا عجز و يا دروغ. به يقين هيچ يك از اينها در ذات پاك او راه ندارد. به همين دليل در آيات مربوط به سوء ظنّ به خدا، نكوهش هاى شديدى ديده مى شود.[8]
5. در آیه ۱۵۴ سوره آل عمران می خوانیم: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشى طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ؛ سپس بدنبال اين غم و اندوه، آرامشى بر شما فرستاد، اين آرامش بصورت خواب سبكى بود كه گروهى از شما را فرا گرفت، اما گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند، آنها گمانهاى نادرستى همچون گمانهاى دوران جاهليت درباره خدا داشتند».
در این آيه باز سخن از سوء ظنّ باللّه است. اين آيه ناظر به جنگ احد است كه گروهى از افراد تازه مسلمان بعد از شكستى كه در اين ميدان دامن گير مسلمانان شد، گرفتار سوء ظنّ نسبت به وعده هاى الهى شدند. آيه فوق نازل شد و شديدا آنها را نكوهش كرد در حالى كه در آيات قبل از آن، به اين حقيقت اشاره شده كه وعده الهى درباره پيروزى دشمن در احد در آغاز جنگ تحقق يافت، ولى دنياپرستى گروهى از مسلمانان و پرداختن به جمع آورى غنائم سبب هجوم غافلگيرانه دشمن و آن شكست دردناك شد. پس خدا به وعده خود عمل كرد، ولی آنها عمل نكردند. در ذيل این آيه اشاره می شود كه اين امتحانی الهى براى مسلمانان است تا ميزان ايمان و پايدارى وفاداري شان به اسلام روشن شود.
از تعبيرات اين آيه و آيات قبل اين نكته روشن مى شود كه مسأله سوءظنّ به خداوند غالبا در مواقع بحرانى و در دل هاى افراد ضعيف الايمان پيدا مى شده. گاه در جنگ احزاب، گاه در احد، گاه در حديبيه. در واقع در اين گونه مواقع است كه گوهر ايمان و اخلاص آزموده مى شود![9]
6. در آیه ۱۲ سوره نور می خوانیم: «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ؛ چرا هنگامى كه اين [تهمت] را شنيديد مردان و زنان با ايمان نسبت به خود [و كسى كه همچون خود آنها بود] گمان خير نبردند؟ چرا نگفتيد اين يك دروغ بزرگ و آشكار است؟!».
در این آیه مذمت از سوء ظنّ به طور عام، و دعوت به حسن ظنّ است. اين آيه ناظر به داستان «إفك» (دروغ و تهمت) است. گروهى از منافقان يكى از همسران پيامبر صلّى الله عليه و آله را متهم به خارج شدن از جادّه عفاف كردند و شايعه اى براى او درست كرده و در يك زمان آن شايعه را در تمام مدينه پخش كردند. گرچه هدف گيرى ظاهرا به سوى يكى از همسران پيامبر صلّی الله علیه و آله بود، ولى در واقع هدف اصلّى خودِ پيامبر و اسلام و قرآن بود. در اين هنگام آيات كوبنده اى نازل شد كه پرده هاى نفاق منافقان را كنار زد و نقشه هاى آنها را نقش بر آب نمود و اين توطئه را در نطفه خفه كرد.
تعبيرات اين آيات به قدرى حساب شده و آميخته با نكات روانى دقيق است كه اعجاب هر انسانى را بر مى انگيزد. تعبير به مؤمنون و مؤمنات نشان مى دهد كه يكى از نشانه هاى ايمان حسن ظنّ نسبت به مسلمانان است و سوء ظنّ و بدگمانى با جوهره ايمان سازگار نيست.
در واقع در اينجا مردم به سه گروه تقسيم شدند: گروهى منافقان شايعه ساز و شايعه پراكن، و گروهى سردمداران آنها كه در قرآن مجيد از آنها به عنوان «الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ»[10] ياد شده، و گروهى مؤمنان پاكدل بودند كه به خاطر ساده دلى در دام شايعه گرفتار شدند. روى سخن قرآن مجيد در آيه فوق به گروه سوم است و آنها را سخت نكوهش مى كند كه چرا آلت دست منافقان شايعه ساز و شايعه پراكن شده اند.[11]
سوءظنّ در روايات اسلامى
سوء ظنّ گاهى نسبت به خويشتن است، گاهى نسبت به ديگران، و گاه نسبت به خدا.
سوءظنّ نسبت به خود: سوء ظنّ نسبت به خويشتن در صورتى كه به حد افراط نرسد، نردبان تكامل است و سبب مى شود كه انسان نسبت به اعمال خود سخت گير و مو شكاف باشد و جلوى عُجب و غرور ناشى از اعمال نيك را مى گيرد. به همين دليل امام على علیه السلام در خطبه معروف «همام» در توصيف پرهيزكاران مى فرمايد: «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ، إِذَا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي، اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُونَ؛[12] آنها خويشتن را متهم مى كنند، و از اعمال خود بيمناك اند، هرگاه يكى از آنها ستوده شود، از آنچه درباره او گفته شده ترسان مى گردد و مى گويد: من از ديگران نسبت به خويشتن آگاهترم و پروردگارم نسبت به اعمالم از من آگاهتر است! خداوندا! به آنچه آنها مى گويند مرا مؤاخذه مكن، و مرا از آنچه آنها فكر مى كنند برتر قرار ده، و آنچه را آنها نمى دانند بر من ببخش».
اما اگر اين سوء ظنّ در مورد مردم باشد، ممنوع است؛ مگر در مواقعى كه فساد بر جامعه غلبه كند كه در آنجا خوش باورى درست نيست.[13]
در حدیثی از حضرت امیرالمومنین می خوانیم: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ وَ الْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِلِ وَ طَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازِلِ؛[14] بدانيد اى بندگان خدا كه انسان با ايمان، صبح و شام بر او نمى گذرد، مگر اينكه نزد خويش متهم است، پيوسته از خود عيب مى گيرد و خويشتن را نقد مى كند و براى خود طالب تكامل و فزونى است، بنابراين همچون پيشينيان و گذشتگان صالح خود باشيد كه قبل از شما بودند، آنها شبيه مسافرى بودند كه عمودهاى خيمه را برگرفته و طى طريق مى كند».
در اسلام، همواره به حسن ظنّ دستور داده مى شود؛ ولى چرا در اينجا امام عليه السّلام به خود انتفادی و عیب جویی از خود دستور مى دهد؟
دليلش روشن است؛ حسن ظنّ بايد درباره ديگران باشد، ولى درباره خود انسان كه به طور طبيعى حسن ظنّ افراطى وجود دارد - تا آنجا كه نقطه هاى ضعف خود را قوّت، و صفات زشت را گاهى فضايل اخلاق مى پندارد - به بد گمانى فرمان داده شده، تا خويشتن دوستى افراطى تعديل گردد.
بايد انسان به نقد خويش بنشيند و بدون اغماض، اعمال و رفتار و اخلاق خود را بررسى كند تا راه كمال و پيشرفت به روى او گشوده شود. درست مانند كسى كه از جاده پر خطرى عبور مى كند، هرگاه با ديده خوش بينى به همه چيز نگاه كند، گرفتار حوادث دردناك مى شود و اگر با نگاه بدگمانى بنگرد، با احتياط از لابه لاى خطرها مى گذرد و به سر منزل مقصود مى رسد.
بايد توجّه داشت كه نقّادى از خويشتن، هرگز با مسأله اعتماد به نفس منافات ندارد. اعتماد به نفس مانند آن است كه انسان، سرمايه عظيمى در اختيار داشته باشد و از وجود اين سرمايه با خبر باشد؛ اين مطلب مانع از آن نمى شود كه در به كارگيرى سرمايه در يك محيط پرخطر، احتياط هاى لازم را فراموش كند.[15]
سوءظنّ به دیگران: سوءظنّ به دیگران به عنوان يكى از بدترين و زشت ترين رذائل اخلاقى، نکوهشهای فراوانی را در روايات اسلامى متوجّه خود کرده است.
در حديثى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مى خوانيم: «إِيَّاكُمْ وَ الظَّنَ، فَإِنَّ الظَّنَّ أَكْذَبُ الْكَذِبِ؛[16] از گمان بد بپرهيزيد كه گمان بد، بدترين نوع دروغ است».
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُسْلِمِ دَمَهُ وَ مَالَهُ وَ عِرْضَهُ وَ أَنْ يُظَنَّ بِهِ السُّوْءُ؛[17] خداوند خون و مال و آبروى مسلمانان را بر يكديگر حرام كرده و همچنين گمان بد درباره آنها».
در حديث تكان دهنده اى از امام على عليه السلام مى خوانيم: «لَا إِيمَانَ مَعَ سُوءِ ظَنٍّ؛[18] كسى كه سوء ظنّ دارد ايمان ندارد».
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «إِيَّاكَ أَنْ تُسِيءَ الظَّنَّ فَإِنَّ سُوءَ الظَّنِّ يُفْسِدُ الْعِبَادَةَ وَ يُعَظِّمُ الْوِزْرَ؛[19] از سوء ظنّ بپرهيز چراكه سوء ظنّ عبادت را فاسد، و پشت انسان را از بار گناه سنگين مى كند».
در حديث ديگرى از ایشان مى خوانيم: «سُوءُ الظَّنِّ بِالْمُحْسِنِ شَرُّ الْإِثْمِ وَ أَقْبَحُ الظُّلْمِ؛[20] بدگمانى نسبت به افراد نيكوكار بدترين گناه و زشت ترين ستمگرى است».
و نيز از همان حضرت روايت شده است كه فرمود: «سُوءُ الظَّنِّ يُفْسِدُ الْأُمُورَ وَ يَبْعَثُ عَلَى الشُّرُورِ؛[21] سوءظنّ كارها را به فساد مى كشد و سبب انواع شر مى شود».
از همان امام بزرگوار نقل شده است كه فرمود: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ لَا يَثِقُ بِأَحَدٍ لِسُوءِ ظَنِّهِ وَ لَا يَثِقُ بِهِ أَحَدٌ لِسُوءِ فِعْلِهِ؛[22] بدترين مردم كسى است كه به خاطر سوءظنّ به هيچ كس اعتماد ندارد، و به خاطر اعمال بدش كسى به او اعتماد نمى كند».
از آن حضرت در نهج البلاغه نيز مى خوانيم: «لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلاً؛[23] هر سخنى كه از دهان كسى خارج مى شود، گمان بد نسبت به آن مَبر، در حالى كه مى توانى آن را حمل بر صحيح كنى».
در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است: «وَ اللَّهِ لَا يُعَذِّبُ اللَّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ الْإِيمَانِ إِلَّا بِسُوءِ ظَنِّهِ وَ سُوءِ خُلُقِهِ؛[24] به خدا سوگند خداوند سبحان مؤمنى را بعد از ايمان عذاب نمى كند، مگر به خاطر سوء ظنّ و بداخلافى او».
نيز در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار مى خوانيم: «مَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ سُوءُ الظَّنِّ لَمْ يَتْرُكْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلِيلٍ صُلْحاً؛[25] كسى كه سوءظنّ بر او غالب شود هرگز ميان او و دوستانش صلح و صفا برقرار نخواهد شد».
سوءظنّ به خدا: درباره سوءظنّ به خدا و عدم ايمان به وعده هاى پروردگار نيز گروهی دیگر از روایات از حضرات معصومین علیهم السلام به جا مانده اند كه حكايت از اثرات مرگبار این خصلت سوء اخلاقی در زندگى معنوى و مادى انسان دارد.
در حديثى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم كه از رسول خدا صلّى الله عليه و آله در ضمن حديثى چنين نقل مى كند كه فرمود: «... وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا يُعَذِّبُ اللَّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الِاسْتِغْفَارِ إِلَّا بِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ تَقْصِيرِهِ مِنْ رَجَائِهِ وَ سُوءِ خُلُقِهِ وَ اغْتِيَابِهِ لِلْمُؤْمِنِينَ ...؛[26] به خدايى كه معبودى جز او نيست سوگند كه خداوند هيچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى كند، مگر به خاطر سوءظنّ به خداوند و كوتاهى در اميدوارى به ذات پاك او و بداخلاقى و غيبت مؤمنين».
در حديث ديگرى از حضرت على عليه السلام مى خوانيم كه از داود پيامبر عليه السلام چنين نقل مى كند: «يَا رَبِّ! مَا آمَنَ بِكَ، مَنْ عَرَفَكَ، فَلَمْ يُحْسِنِ الظَّنَ بِكَ؛[27] پروردگارا! كسى كه تو را بشناسد و حسن ظنّ به تو نداشته باشد، به تو ايمان نياورده است».
اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: «... إِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِ بِاللَّهِ ...؛[28] بخل و ترس و حرص، غرايز مختلفى هستند كه يك ريشه دارند و آن سوء ظنّ به خداست!».
به يقين كسى كه به امدادها و نصرت الهى ايمان داشته باشد ترسى از دشمنان خدا به خود راه نمی دهد، و كسى كه به وعده هاى پروردگار در زمينه روزى مطمئن باشد حرص نمى زند و از بخل بيزار است. بنابراين صفات سه گانه مزبور در واقع از سوء ظنّ به خداوند سرچشمه مى گيرد.[29]
حسن ظنّ در روايات اسلامى
به همان نسبت كه سوءظنّ مايه ويرانى جامعه و بدبختى انسانها و تشتّت كارها و ناراحتى روح و جسم است، حسن ظنّ مايه آرامش و وحدت است. به همين دليل در احاديث زيادى هم حسن ظنّ نسبت به مردم و هم حسن ظنّ نسبت به خداوند مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است.
حسن ظنّ به مردم: در مورد حسن ظنّ نسبت به مردم این احاديث بسيار جالب است:
در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مى خوانيم كه فرمود: «حُسْنُ الظَّنِّ مِنْ أَفْضَلِ السَّجَايَا وَ أَجْزَلِ الْعَطَايَا؛[30] حسن ظنّ از بهترين صفات انسانى و پربارترين مواهب الهى است».
در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار مى خوانيم: «حُسْنُ الظَّنِّ مِنْ أَحْسَنِ الشِّيَمِ وَ أَفْضَلِ الْقِسَمِ؛[31] حسن ظنّ از بهترين خوى ها و برترين بهره ها است».
نيز از همان حضرت نقل شده است كه فرمود: «حُسْنُ الظَّنِّ يُخَفِّفُ الْهَمَّ وَ يُنْجِي مِنْ تَقَلُّدِ الْإِثْمِ؛[32] حسن ظنّ اندوه را سبك مى كند، و از آلوده شدن به گناه رهايى مى بخشد».
در حديث ديگرى باز از همان امام همام چنين نقل شده: «حُسْنُ الظَّنِّ رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلَامَةُ الدِّينِ؛[33] حسن ظنّ مايه آرامش قلب و سلامت دين است».
باز در حديث ديگرى از همان امام معصوم عليه السلام چنين مى خوانيم: «مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنَّاسِ، حَازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّةَ؛[34] كسى كه نسبت به مردم خوش گمان باشد، محبت آنها را به سوى خود جلب خواهد كرد».[35]
حسن ظنّ به خداوند: مساله حسن ظنّ به خدا، و وعده رحمت و كرم و لطف و عنايت او از نشانه هاى مهم ايمان و از وسائل مؤثر نجات و سعادت است.
در حديثى از رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمده است: «لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ يَظُنُّ بِاللَّهِ خَيْراً، إِلَّا كَانَ عِنْدَ ظَنِّهِ بِه؛[36] هيچ بنده اى گمان نيك به خدا نمى برد، مگر اينكه خداوند طبق گمانش با او رفتار مى كند».
در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِ بِاللَّهِ ثَمَنُ الْجَنَّةِ؛[37] حسن ظنّ به خدا بهاى بهشت است». چه بهايى از اين سهل تر؟ و چه متاعى از آن پرارزش تر؟[38]
علاوه بر این دو حدیث، احاديث ناب دیگرى نیز در منابع معتبر اسلامى ديده مى شود؛ از جمله در حديثی نبوی نقل شده است كه: «... وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا أُعْطِيَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ رَجَائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلُقِهِ وَ الْكَفِّ عَنِ اغْتِيَابِ الْمُؤْمِنِينَ ...؛[39] سوگند به خدايى كه هيچ معبودى جز او نيست هيچ فرد با ايمانى هرگز به خير دنيا وآخرت نمى رسد مگر به خاطر [چند چيز] حسن ظنّ به خداوند متعال، و اميد از درگاه او، و حسن خلق و خوددارى از غيبت مؤمنان».
در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى خوانيم كه فرمود: «أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِي، إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً؛[40] نسبت به خداوند حسن ظنّ داشته باش، چراكه خداوند متعال مى فرمايد: من در نزد گمان بنده مؤمن خويشم [و با آن همراهم] اگر گمان خير داشته باشد به نيكى با او عمل مىكنم و اگر گمان بدى داشته باشد به بدى».
شبيه همين معنى به صورت جامع ترى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «... وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا يَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ اللَّهَ كَرِيمٌ بِيَدِهِ الْخَيْرَاتُ يَسْتَحْيِي أَنْ يَكُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ يُخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجَاءَهُ فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ؛[41] قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست هرگاه بنده مؤمنى حسن ظنّ به خدا داشته باشد خدا نزد گمان بنده مؤمن خويش است، زيرا خداوند كريم است وتمام نيكى ها به دست او است، حيا مى كند از اينكه بنده مؤمنش حسن ظنّ به او داشته باشد، سپس او گمان و اميد او را ناكام كند، بنابراين حسن ظنّ به خدا داشته باشيد و به سوى او رغبت كنيد».
در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله چنين آمده است كه فرمود: «رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي عَلَى الصِّرَاطِ يَرْتَعِدُ كَمَا تَرْتَعِدُ السَّعَفَةُ فِي يَوْمِ رِيحٍ عَاصِفٍ فَجَاءَهُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِاللَّهِ فَسَكَنَ رِعْدَتُهُ؛[42] [در عالم مكاشفه، يا به هنگام معراج] مردى از امّتم را به صراط ديدم كه شديداً مى لرزد، آن گونه كه شاخه درخت نخل در روز طوفانى مى لرزد، در اين هنگام حسن ظنّش به خدا به سراغ او آمد و به او آرامش بخشيد».
در حديثى از امام صادق عليه السلام در تفسير حسن ظنّ به خدا مى خوانيم: «حُسْنُ الظَّنِ بِاللَّهِ أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ؛[43] حسن ظنّ به خداوند اين است كه تنها به خدا اميد داشته باشى و جز از گناهت نترسى».[44]
حسن ظنّ درباره خداوند، موجب نجات در دنيا و آخرت است؛ چنانچه در حديثى از امام صادق علیه السلام مى خوانيم: «يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَخَافَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَوْفاً كَأَنَّهُ مُشْرِفٌ عَلَى النَّارِ وَ يَرْجُوَهُ رَجَاءً كَأَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً؛[45] سزاوار است بنده مؤمن آن چنان از خدا بترسد كه گويى در كنار دوزخ قرار گرفته و مشرف بر آتش است، و آن چنان به او اميدوار باشد كه گويى اهل بهشت است، سپس امام افزود: خداوند نزد گمان بنده خويش است، اگر گمان نيك ببرد نتيجه اش نيك و اگر گمان بد ببرد نتيجه اش بد است».
در حديث ديگرى از امام صادق علیه السلام از پيامبر اسلام صلّی الله علیه و آله آمده است که آخرين كسى را كه دستور داده مى شود به سوى دوزخ ببرند، ناگهان به اطراف خود نگاه مى كند. خداوند بزرگ دستور مى دهد او را برگردانيد. او را بر مى گردانند. خداوند خطاب مى كند: چرا به اطراف خود نگاه كردى؟ و در انتظار چه فرمانى بودى؟ عرض مى كند: پروردگارا! من درباره تو اينچنين گمان نمى كردم. مى فرمايد: چه گمان مى كردى؟ عرض مى كند: گمانم اين بود كه گناهان مرا مى بخشى و مرا در بهشت خود جاى مى دهى! خداوند مى فرمايد: «يَا مَلَائِكَتِي لَا وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ آلَائِي وَ عُلُوِّي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي مَا ظَنَّ بِي عَبْدِي سَاعَةً مِنْ خَيْرٍ قَطُّ، وَ لَوْ ظَنَّ بِي سَاعَةً مِنْ خَيْرٍ مَا رَوَّعْتُهُ بِالنَّارِ، أَجِيزُوا لَهُ كَذِبَهُ فَأَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ؛[46] اى فرشتگان من! به عزت و جلال و نعمت ها و مقام والايم سوگند، اين بنده ام هرگز گمان خير درباره من نبرده، و اگر ساعتى گمان خير برده بود من او را به جهنم نمى فرستادم، گرچه او دروغ مى گويد، ولى با اين حال اظهار حسن ظنّ او را بپذيريد و او را به بهشت بريد». سپس پيامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هيچ بنده اى نيست كه نسبت به خداوند متعال گمان خير ببرد مگر اينكه خدا نزد گمان وى خواهد بود.[47]
یکی از آداب دعا كردن و شرايط استجابت آن، «حسن ظنّ داشتن به خدا» است. دعاكننده بايد خدا را به درستى بشناسد و به مالكيّت، قدرت، عظمت، توانايى، علم و آگاهى و كرم و لطف خداوند ايمان داشته باشد. در برخی روايات آمده است كه هنگام دعا، به خداوند و اجابت دعا توسّط او، اطمينان داشته باشيد و باور شما اين باشد كه خداوند، دعاي تان را به اجابت مى رساند: «إِذَا دَعَوْتَ فَظُنَّ أَنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَابِ».[48] و اگر طبق مصالحى به اجابت نرسد بهتر از آن را به شما خواهد داد.[49]
نکته ای درباره خوف و رجا
در خلال بحث های پیش، چند بار درباره حسن ظنّ یا سوءظنّ به خداوند متعال و خوش بینی یا بدبینی به رحمت و رزاقیت و نصرت و امدادهای او سخن گفتیم. از آنجا که بحث یادآور موضوع «خوف و رجا» در آموزه های اخلاقی اسلام است، شایسته است توضیح مختصری در این باره بدهیم. سؤالی که همیشه در بحث های مربوط به موضوع «خوف و رجا» شکل می گیرد این است که یک بنده مؤمن تا کجا می تواند با اتکا بر رحمت خداوند، از وعیدهایی که به غضب و عذاب الهی داده شده است، واهمه نداشته باشد؟ این سوءظنّ و حسن ظنّ توأمان را چگونه باید با هم جمع کند؟
در پاسخ به این سؤال ابتدا روایتی از حضرت علی علیه السلام را مرور می کنیم. آن حضرت در نهج البلاغه می فرماید: «إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَيْنَهُمَا، فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ، وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ؛[50] اگر مى توانيد خوف تان از خداوند شديد باشد، و در عين حال بسيار به خدا حسن ظنّ داشته باشيد، چنين كنيد و ميان اين دو جمع نماييد، زيرا حسن ظنّ بنده خاص خدا به پروردگار خويش به اندازه خوفش از اوست، و آنها كه بيش از همه به خدا حسن ظنّ دارند كسانى هستند كه بيش از همه از عذاب او ترسانند».
«رجا» در واقع عامل حركت به سوى سعادت و به منزله موتور محرّك دستگاه هاى عظيم توليدى است و خوف عامل بازدارنده در برابر طغيانها و حركات بى رويه است؛ همان گونه كه وسيله نقليه فاقد موتور، از حركت باز مى ماند و فاقد ترمز در برابر پرتگاه ها و جاده هاى خطرناك ايمنى ندارد. اين دو در وجود هر انسانى بايد به صورت متعادل باشند، تا هم به سوى طاعات حركت كند و هم از معاصى خوددارى نمايد.
اهميت اين دو به اندازه اى است كه در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: در وصاياى لقمان مطالب شگفت انگيزى بود؛ از جمله اينكه به فرزندش چنين گفت: از خداوند متعال آن گونه خائف باش كه اگر تمام نيكى هاى جن و انس را به جا آورده باشى، از عذاب او [به علت پاره اى از لغزش ها] ترسان باشى و رجاى تو نسبت به خداوند بايد آن گونه باشد كه اگر معاصى جن و انس را انجام داده باشى، اميد به رحمت او داشته باشى. هنگامى كه امام صادق عليه السلام اين حديث را از لقمان نقل كرد، فرمود پدرم (امام باقر عليه السلام) چنين مى گفت: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا [وَ] فِي قَلْبِهِ نُورَانِ، نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ، لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا، وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا؛[51] هيچ بنده مؤمنى نيست مگر اينكه كه در قلبش دو نور است، نور خوف و نور رجا، اگر اين يكى را وزن كنند ذره اى از آن يكى افزون تر نيست، و اگر آن ديگر را وزن كنند ذره اى از اين زيادتر نخواهد بود».
از امام سجاد علیه السلام نیز نقل است که فرمود: «لَوْ أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كِتَاباً، أَنَّهُ مُعَذَّب رَجُلاً وَاحِداً لَرَجَوْتُ أَنْ أَكُونَهُ وَ أَنَّهُ راحِمٌ رَجُلاً وَاحِداً لَرَجَوْتُ أَنْ أَكُونَهُ؛[52] اگر خداوند متعال آيه اى نازل كند كه يك نفر را در عالم عذاب مى كند، از آن بيم دارم كه آن يك نفر من باشم، و اگر بگويد يك نفر را در همه عالم مورد رحمت قرار مى دهد، اميد دارم آن يك نفر من باشم». اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه به هم خوردن تعادل خوف و رجا يا سبب غرور و دور ماندن از خدا مى شود، يا يأس از رحمت او را به دنبال دارد كه آن هم مانعى بر سر راه اطاعت و بندگى است.[53]
بنابراین بندگان مؤمن با حفظ این تعادل، به خداوند متعال سوءظنّ پیدا نمی کنند.
نکته ای مدیریتی درباره جلب حسن ظنّ مردم به حکومت
امام علی علیه السلام در بخشی از نامه خود به مالک اشتر می نویسد: «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ وَ تَخْفِيفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَيْهِمْ وَ تَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ، فَلْيَكُنْ مِنْكَ فِي ذَلِكَ أَمْرٌ يَجْتَمِعُ لَكَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِكَ، فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يَقْطَعُ عَنْكَ نَصَباً طَوِيلًا، وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلَاؤُكَ عِنْدَهُ، وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلَاؤُكَ عِنْدَه؛[54] بدان هيچ وسيله اى براى جلب اعتماد والى به وفادارىِ رعيت بهتر از احسان به آنها و سبک كردن هزينه ها بر آنان و عدم اجبارشان به كارى كه وظيفه ندارند نيست، بنابراين در اين راه آن قدر بكوش تا به وفادارى رعايا درباره خود خوش بين شوى، زيرا اين خوش بينى خستگى و رنج فراوانى را از تو دور مى سازد، و سزاوارترين كسى كه مى تواند مورد حسن ظنّ تو قرار گيرد آن كس است كه تو بهتر به او خدمت كرده اى، و به عكس آن كس كه مورد بدرفتارى تو واقع شده است سزاوارترين كسى است كه بايد به او بدبين باشى».
اين حقيقتى است كه تجربه بارها نشان داده است، كه اگر والى به فكر رعايا باشد و زمامداران هزينه ها را بر آنان سبك كنند و امورى را كه از وظايف آنها نيست يا قدرت بر آن ندارند از آنها نخواهند، رابطه عاطفى قوى و محكمى در ميان آنها برقرار خواهد شد. رابطه اى كه حمايت آنها را به زمامدار در حوادث مشكل و پيچيده تأمين مى كند.
اين نكته نيز حائز اهمّيّت است كه امام سخن از عوامل حسن ظنّ زمامدار به رعايا به ميان آورده نه حسن ظنّ رعايا به زمامدار! منظور امام اين است كه آنقدر زمامدار به رعايا خوبى كند كه به وفادارى آنها به خود مطمئن گردد.
نيز روشن است هرگاه زمامدار به رعيت خود سوء ظنّ داشته باشد، هر زمان احتمال مى دهد شورشى بر ضد او برپا شود و يا به او خيانت كنند يا توطئه اى در برابر او بچينند. اين وضع به طور دائم فكر او را ناراحت خواهد ساخت. اما هنگامى كه از وفادارى آنها مطمئن باشد، با آرامش خاطر مى تواند به نظم امور و عمران و آبادى و دفع شر دشمنان بپردازد.[55]
مراتب سوءظنّ
يكى از سؤالات مهمى كه درباره سوءظنّ مطرح می شود اين است كه اصولا آيا سوءظنّ يك امر اختيارى است يا غير اختيارى؟ اگر انسان صحنه اى را مى بيند و بى اختيار گمان بدى درباره شخص يا اشخاص مى برد، آيا اين قابل نكوهش است و ممكن است در دائره تكليف قرار گيرد با اينكه همه مقدمات آن غير اختيارى بوده و چگونه ممكن است آن همه مذمت و كيفر به يك امر غير اختيارى تعلق گيرد؟
براى پاسخ اين سؤال دو راه را مى توان پيمود:
1. نخست اينكه اين بدگمانى كه در فكر انسان پيدا شده، به تنهایى مشمول مجازات ها و نكوهش ها نيست. بلكه اگر در مرحله عمل ظاهر نشود و انسان ترتيب اثرى بر آن ندهد، سخنى نگويد و كارى كه دلالت بر بدگمانى مى كند انجام ندهد، نه جاى نكوهش دارد و نه كيفر. به همين دليل بعضى از بزرگان علم اخلاق، چنين گفته اند که:
«وَ أمَّا اَلْخَوَاطِرُ وَ حَدِيثُ اَلنَّفْسِ فَهُوَ مَعْفُوٌّ عَنْهُ، بَلِ الشَّكُّ أَيْضاً مَعْفُوٌّ عَنْهُ، وَ لَكِنَّ اَلْمَنْهِيَّ عَنْهُ، أَنْ تَظُنَّ، وَ الظَّنُّ عِبارَةٌ عَمَّا تَرْكَنُ إليهِ النَّفسُ وَ تَمِيلُ إِلَيْهِ الْقَلْبُ؛[56] آنچه به خاطر خطور مى كند و انسان با خودش مى گويد، مورد عفو واقع شده، بلکه شک کردن نيز مورد عفو واقع شده، آنچه از آن نهى شده، اين است كه گمان [بد] ببرى، و گمان آن است كه فكر تو به آن اعتماد كند، و قلب به آن مايل شود [و طبعاً در عمل ظاهر گردد]».
خلاصه اینکه سوءظنّ داراى سه مرحله است: «سوءظنّ قلبى»، «سوءظنّ زبانى» و «سوءظنّ عملى». آنچه در قلب است، مشمول تكليف نيست، چون از اختيار بيرون است. ولى آنچه در زبان و در عمل است، حرام و ممنوع مى باشد. به همين دليل، در روایتی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مى خوانيم: «سه چيز است كه هيچ كس از آنها نجات نمی يابد، يكى از آنها گمان بد است»؛ سپس حضرت فرمود: «إِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تُحَقِّقْ؛[57] هنگامى كه گمان بدى بردى، ترتيب اثر به آن مده».
2. دومین مسأله ای که باید در این باره گفت این است که بسيارى از سوءظنّ هاى غير اختيارى يا در ابتدا مقدمات اختيارى دارد، يا در ادامه راه. مثلا افرادى كه با افراد بد همنشينى مى كنند، به تدریج سوءظنّ به نيكان پيدا خواهند كرد. بنابراين بر آنها لازم است از همنشينى با بدان بپرهيزند، تا حالت سوءظنّ آنان بر طرف گردد و اين يك امر اختيارى است.
اگر بدون مقدمات اختيارى چنين گمانى براى انسان پيدا شد، انسان درباره آن بايد بيانديشد و احتمالات صحيح را مد نظر قرار دهد. مثلًا بگويد: اين زن ناشناس كه با فلان كس است شايد خواهر او يا فرزند خواهر، يا فرزند برادر، يا همسر او است و ممكن است من آنها را نشناسم. بى شك انديشه در اين احتمالات صحيح، سبب مى شود كه سوءظنّ سست گردد، يا به كلى برطرف شود.
در حديثى از رسول خدا صلّى الله عليه و آله مى خوانيم: «اُطْلُبْ لِأَخِيكَ عُذْراً، فَإِنْ لَمْ تَجِدْ لَهُ عُذْراً فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْراً؛[58] براى برادر مسلمانت جهت توجيه اعمالش عذرى جستجو كن، و اگر عذرى نيافتى باز هم كوشش كن عذرى بيابى».
به اين ترتيب ما می توانيم از يك نظر سوءظنّ را به سه گونه تقسيم كنيم:
1. سوءظنّى كه آثارش در سخن و رفتار پيدا مى شود. اين سوءظنّ حرام است.
2. سوءظنّى كه اثر ظاهرى ندارد، ولى با تفكر و انديشه و از بين بردن مقدمات خارجى، زوال مى پذيرد. اين گونه سوءظنّ احتمال دارد مشمول ادله حرمت باشد.
3. سوءظنّى كه هيچ اثر خارجى بر آن مترتب نمى شود و به كلى از اختيار انسان بيرون است و با هيچ كارى از ميان نمى رود. چنين سوءظنّى مشمول تكاليف شرع نيست؛ مادام كه انسان ترتيب اثرى بر آن نداده باشد.
اينكه در قرآن مجيد در آيه 36 سوره اسراء مى خوانيم: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً؛ از آنچه علم به آن ندارى پيروى نكن، چراكه گوش و چشم و دل، همه مسئولند»، نيز ناظر به همين معنى است.[59]
عوامل و انگيزه هاى سوءظنّ
اين رذيله اخلاقى، همانند رذائل ديگر از سرچشمه هاى متعددى نشأت مى گيرد. سرچشمه هایی مانند:
آلودگى درون و برون: افرادى كه خود آلوده اند، ديگران را همچون خود آلوده مى پندارند. آنها از طريق «مقايسه به نفس» كه يكى از صفات غالب انسانها است، مردم را به كيش خود و به روش خود مى پندارند و تا از آلودگى پاك نشوند، حسن ظنّ به ديگران نخواهند داشت.
در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مى خوانيم: «الشَّرِيرُ لَا يَظُنُ بِأَحَدٍ خَيْراً لِأَنَّهُ لَا يَرَاهُ إِلَّا بِطَبْعِ نَفْسِهِ؛[60] آدم بد به هيچ كس گمان خوب نمى برد، زيرا ديگران را همچون خود مى پندارد».
همنشينى با بدان: كسى كه معاشرانش را از افراد فاسد و مفسد انتخاب كرده است طبيعى است، كه نسبت به همه مردم سوءظنّ پيدا كند. چراكه تصور مى كند معاشران او نمونه هايى از ساير مردم اند. همان گونه كه در حديث معروف اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است كه فرمود: «مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ، تُورِثُ سُوءَ الظَّنِ بِالْأَخْيَارِ؛[61] همنشينى با بدان، سبب بدگمانى نسبت به نيكان مى شود».
زندگى در محيط هاى فاسد: هنگامى كه انسان در خانواده يا در شهر و كشورى كه فساد بر آن حاكم شده است، زندگى كند، نظر او نسبت به همه افراد حتى به نيكان بد مى شود؛ هرچند معاشران او افراد خوبى باشند. ولى غلبه فساد بر محيط كار، خود ايجاد سوءظنّ مى كند.
حسد و كينه توزى و تكبر و غرور: بخشى ديگر از عوامل سوءظنّ، این صفات پست اخلاقی است. چراكه شخص حسود و كينه توز مى خواهد از اين طريق از مقام شخص محسود بكاهد و كينه خود را از اين طريق اعمال كند. افراد متكبر نیز براى تحقير ديگران متوسل به سوء ظنّ مى شوند تا آنها را در فكر خود و جامعه، افرادى پست و حقير جلوه دهد.
عقده حقارت: يكى ديگر از عوامل سوءظنّ، همین موضوع عقده حقارت است. كسى كه گرفتار خود كم بينى شده، و يا از سوى ديگران مورد تحقير واقع گشته است، سعى مى كند ديگران را هم در محيط فكر خود حقير و پست و آلوده و گنهكار حساب كند، تا از عقده خود بكاهد، و آرامش كاذبى براى خويش فراهم سازد.
تبرئه خود: تبرئه يا تخفيف مجازات خود در دادگاه وجدان نيز يكى ديگر از علل سوء ظنّ است. زيرا شخص از اين راه مى كوشد شريك جرم هايى براى خود درست كند و نسبت به ديگران گمان بد ببرد تا اعمال سوء خود را توجيه نمايد و كم اثر و عادى جلوه دهد و بگويد تنها من نيستم كه گرفتار چنين حالتى هستم. [62]
از ضعف ايمان: درباره سوءظنّ به خداوند نیز باید گفت، این حالت روانی عمدتا از ضعف ايمان ناشى مى شود. عدم ايمان انسان به صفات ذات و صفات افعال خداوند، و ضعف باورهای او به علم و قدرت و رحمانيّت و رازقيّت و ساير صفات پروردگار انسات را به سوءظنّ به وعده های الهی مى كشاند و راه هاى سعادت و نجات را به روى انسان مى بندد.[63]
پيامدها و آثار شوم سوءظنّ
سوءظنّ و بدبینی به مردم، هم آثار سوء فردی دارد و هم آثار سوء اجتماعی. برخی از این آثار عبارتاند از:
الف: از ميان رفتن «اعتماد» كه مهمترين سرمايه جامعه است به خاطر گسترش سوءظنّ از مهم ترين آثار سوء اين رذيله اخلاقى است. در جامعه اى كه بى اعتمادى حكمفرما است، همدلى، همكارى و تعاون وجود ندارد و آثار و بركات زندگى دسته جمعى از ميان مى رود.
در حديثى از امام على عليه السلام مى خوانيم: «مَنْ سَائَتْ ظُنُونُهُ، اعْتَقَدَ الْخِيَانَةَ بِمَنْ لَا يَخُونُهُ؛[64] كسى كه بدگمان باشد نسبت، به كسى كه به او خيانتى نكرده بدبين مى شود و او را خائن مى پندارد».
ب: سوءظنّ آرامش جامعه را بر هم مى زند همان گونه كه آرامش روح صاحبان اين رذيله اخلاقى را بر هم مى زند. كسى كه سوءظنّ دارد از همه وحشت دارد و گاه تصور مى كند كه همه بر ضد او گام بر مى دارند و دائما بايد حالت دفاعى به خود بگيرد.
در حدیثی از امام علی علیه السلام می خوانیم: «مَنْ لَمْ يُحْسِنْ ظَنَّهُ، اسْتَوْحَشَ مِنْ كُلِ أَحَدٍ؛[65] شخص بدگمان از همه مى ترسد».
ج: شخصی که دچار سوءظنّ می گردد، در بسيارى از موارد به دنبال سوءظنّ خود حركت مى كند و حادثه مى آفريند و کارش گاه حتى به خون ريزى منتهى مى شود. مخصوصا در مواردى كه افراد، سوءظنّى به نواميس خود پيدا كنند، يا گمان كنند كه ديگران در پى اموال يا نواميس آنها هستند، به گونه اى كه مى توان گفت عامل اصلّى بسيارى از پرونده هاى جنايى سوءظنّ هاى بي جا است كه بى گناهان را هدف گيرى كرده است.
د: سوءظنّ در واقع يك ظلم آشكار است. چراكه شخص مبتلا به سوءظنّ افراد بى گناه را در منطقه فكر خود هدف انواع تيرهاى تهمت قرار مى دهد و اگر آثار عملى بر آن بار كند، مرتكب ظلم هاى بيشتر مى شود.
هـ: سوءظنّ سبب مى شود كه انسان به سرعت دوستان خود را از دست بدهد. حتى نزديكانش او را تنها بگذارند و اين وحشتناك ترين غربت است. چراكه هيچ انسان با شخصيتى حاضر نمى شود با كسى معاشرت كند كه اعمال نيك او را با بدگمانى تفسير كند و او را به هر كار خلافى متهم سازد.
و: سوءظنّ چون يك تفكر انحرافى است، تدريجا در ساير افكار انسان نيز اثر مى گذارد و تحليل هاى او نيز از حوادث نادرست مى شود و از رسيدن به واقعيت ها كه زمينه پيشرفت و موفقيت است باز مى ماند.[66]
ز: سوء ظنّ موجب عدم درك صحيح اجتماعى است. زيرا كسانى كه گرفتار چنين حالتى هستند و با چشم بدبينى به همه چيز مى نگرند در تشخيص وضع اشخاص، حوادث و رويدادها و علل و انگيزه واقعى فعاليت هايى كه در صحنه اجتماع روى مى دهد، گرفتار اشتباهات فراوانى مى شوند و در يك جهان خيالى برخلاف آنچه در واقع وجود دارد زندگى مى كنند. همين «عدم درك صحيح واقعيات» مسلمّا سبب عقب ماندگى، عدم بهره بردارى از فرصت ها و از افراد با ارزش و درماندگى در برابر حوادث خواهد گرديد.
ح: سوء ظنّ، محبت و دوستى را خاموش و نفاق و دو رويى را در ميان دوستان پرورش مى دهد. زيرا چنين كسى در ظاهر ناچار است تظاهر به دوستى با رفقاى خود كند، در حالى كه در باطن چنين نيست و نسبت به آنها بدبين است و همين طرز رفتار موجب پرورش روح نفاق و دو رويى در او خواهد گرديد.[67]
جالب توجّه اينكه خداوند متعال در آیه ۴ سوره منافقون ضمن بيان حالات منافقين، موضوع سوءظنّ و بدبينى را يكى از صفات آنهاست برشمرده و مى فرمايد: آنها چنان گرفتار سوءظنّ هستند كه: «يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ؛ هر فريادى از هر جا بلند شود، آن را بر ضدّ خود مى پندارند». يكى از عذاب هاى دنيوى آنها هم همين است.
پيامدهاى سوءظنّ به خدا
سوءظنّ به پروردگار و بدبينى نسبت به وعده هاى الهى، آثار مخربى در بنيان «ايمان» و عقائد انسان دارد و انسان را از خدا دور مى سازد. سوءظنّ به وعده هاى الهى سبب فساد «عبادت» مى گردد، چراكه «روح اخلاص» را در انسان مى ميراند. نكته ديگر اينكه سوءظنّ به وعده هاى الهى انسان را در برابر حوادث سخت و پيچيده سست و ناتوان مى كند. سوءظنّ به خدا، انسان را از عنايات الهى محروم مى كند؛ زيرا خداوند با هركس مطابق حسن ظنّ و سوءظنّ او عمل مى نمايد. اگر انسان، طالب آرامش و استقامت و ايستادگى و جلب عنايات پروردگار و ايمان خالص است، بايد نسبت به خداوند و وعده هاى او حسن ظنّ داشته باشد.[68]
راههای درمان سوءظنّ و بدگمانى
برای درمان سوءظنّ و بدگمانی بايد به سراغ اصول حاكم بر درمان بيمارى هاى اخلاقى و رذائل برويم كه همان انديشيدن در آثار نكبت بار آن است. زيرا هنگامى كه انسان به پيامدهاى سوءظنّ بيانديشد كه چگونه سرمايه اعتماد اجتماعى را از بين مى برد و آرامش جامعه را بر هم مى زند و سبب مى شود كه انسان دوستان خود را از دست دهد و از واقعيت هاى اجتماع غافل شود و انسان به ظلم و ستم در حق ديگران شود، خواه ناخواه از اين خوى زشت و رذيله اخلاقى فاصله مى گيرد. همان گونه كه آگاهى انسان بر مسموم بودن يك غذا، سبب فاصله گرفتن از آن مى شود.
از سوى ديگر هرگاه انسان ريشه هاى اين گناه را قطع كند، يعنى از همنشينى با بدان كه سبب سوءظنّ به نيكان است بپرهيزد، و تا مى تواند از زندگى در محيط هاى فاسد دور شود، حسد و كينه توزى و تكبر و غرور را كه از عوامل اصلّى سوءظنّ هستند از خود دور سازد، همچنين ساير انگيزه ها و ريشه ها را قطع كند، به يقين اين رذيله اخلاقى از وجود او برچيده خواهد شد.
اضافه بر اينها امور زير مى تواند به نجات از شرّ اين خوى زشت كمك كند:
الف: جستجوى توجيه صحيح براى اعمال مبهمى كه ممكن است سبب سوءظنّ گردد: در حدیثی از امام على عليه السلام مى خوانیم که: «لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلًا؛[69] هرگز به سخنى كه از كسى صادر مى شود گمان بد مبر در حالى كه مى توانى توجيه صحيحى براى آن بيابى». روشن است بسيارى از كسانى كه در زندگى شخصى مورد سوءظنّ و بدگمانى واقع مى شوند اعمال شان قابل توجيه و حمل بر صحت است.
ب: هميشه تجسّس در كار ديگران در عين آنكه از سوءظنّ سرچشمه مى گيرد سبب تشديد سوءظنّ مى شود. اگر انسان از تجسّس در زندگى خصوصى افراد بپرهيزد، يكى از مهمترين عوامل سوءظنّ را از خود دور ساخته است.
ج: ترتيب اثر ندادن به بدگمانى نيز يكى ديگر از طرق درمان آن است. زيرا اگر انسان نسبت به كسى بدگمان شد و به دنبال آن از او فاصله گرفت و اظهار بى اعتمادى نمود و خلاصه در لابه لاى اعمالش آثار بدگمانى ظاهر شد، سبب تشديد اين صفت مى شود. ولى با بى اعتنايى و ترتيب اثر ندادن تدريجا ضعيف و محو مى گردد. به همين دليل در روايات اسلامى مى خوانيم: «إِذَا ظَنَنْتُم فَلَا تُحَقِّقُوا؛[70] هنگامى كه گمان بد برديد، به آن ترتيب اثر ندهيد».[71]
د: دست برداشتن از مقایسه خود با دیگران، یکی دیگر از راه های برطرف کردن سوء ظنّ است. بايد به اصلاح خودمان بپردازيم تا اگر ديگران را با خودمان مقايسه مى كنيم، اين مقايسه سرچشمه حكم به فساد و بدى آنها نگردد. نيز در مدتى كه به اصلاح خود مشغوليم همواره اين نكته را به ياد خود بياوريم كه ما نبايد ديگران را همچون خود فرض كنيم؛ چه بسا آنها روحياتى به مراتب عالي تر و بهتر از ما داشته باشند. ما بايد توجّه داشته باشيم اين قياس به خود كه شايد يكى از شؤون «حبّ ذات» بشر است، هيچ گونه پايه منطقى و علمى ندارد. لذا نبايد پايه قضاوت ما درباره اشخاص واقع شود.
هـ: پاک سازی محیط زندگی از عوامل سوءظنّ و ترک کردن «معاشرت با اشرار» که سرچشمه بدبینی به «اخيار» است، نیز می تواند به درمان این رذیله اخلاقی کمک کند. ما باید توجّه داشته باشیم که معاشرت هاى مسموم گذشته از معايب فراوان ديگر، محيط فكر ما را در ارزيابى شخصيت افراد، تاريك مى سازد و ما را در شناسايى افراد به اشتباهات بزرگى مبتلا مى گرداند. اين اشتباهات تنها زيان اخلاقى و معنوى ندارد بلكه ما را از بهره بردارى از منابع فكرى و اخلاقى افراد شايسته - بواسطه سوء ظنّ - محروم مى دارد.
اگر محيط تربيتى ما در كودكى از اين نظر محيط ناسالمى بوده، براى جبران آن تلقيناتى كه سرچشمه بدبينى امروز ما شده، از طريقِ تلقين و مطالعه حالات نيكان و معاشرت با افراد پاك وارد شده و آثار دوران كودكى را از محيط مغز خود بشوييم.[72]
و: بى شك توجّه به مجازات هاى الهى و آثار سوء معنوى اين رذيله اخلاقى كه نمونه اى از آن در روايات آغاز بحث گذشت، نيز اثر قوى و بازدارنده در اين زمينه دارد، و انسان را به ترك آن دعوت مى كند.[73]
دفع سوءظنّ از خود؛ وظیفه ای همگانی
آنچه در بخش قبل درباره راهکارهای درمان سوءظنّ گفتیم، وظیفه ما در قبال نگاه مان به دیگران بود. اما علاوه بر آن، ما وظیفه ای نیز در قبال خودمان و اینکه دیگران چه تصور پر سوءظنّ یا سالمی از رفتارها و کنش های مان می یابند نیز داریم.
امام علی عليه السلام در كلام حكمت آميزی اشاره به نكته مهمى درباره دفع سوء ظنّ ها مى كند و مى فرمايد: «مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَةِ، فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ؛[74] كسى كه خود را در مواضع تهمت قرار دهد، نبايد كسى را ملامت كند كه به او سوء ظنّ پيدا مى كند، [بلكه بايد خود را سرزنش كند كه اسباب سوء ظنّ را فراهم كرده است]».
ما نمى توانيم بگوييم چون در شريعت اسلام سوء ظنّ و تجسس حرام است، قرار دادن خود در مواضع تهمت مانعى ندارد و مردم بايد به وظيفه خود عمل كنند و با حسن ظنّ به همه چيز بنگرند؛ زيرا تضمينى نيست كه همه به اين دستورات اسلامى بدون كم و كاست عمل نمايند.
بنابراين ساير مردم تكليفى دارند و ما هم وظيفه اى و اگر بخواهيم اين موضوع را گسترش دهيم، مى توان گفت: همان گونه كه ارتكاب گناه ممنوع است، فراهم كردن زمينه هاى گناه براى ديگران نيز ممنوع است. چنانکه امام صادق عليه السلام در اين باره فرمود: «اتَّقُوا مَوَاضِعَ الرَّيْبِ وَ لَا يَقِفَنَّ أَحَدُكُمْ مَعَ أُمِّهِ فِي الطَّرِيقِ فَإِنَّهُ لَيْسَ كُلُّ أَحَدٍ يَعْرِفُهَا؛[75] از مواضع تهمت خيز پرهيز كنيد، حتى يكى از شما با مادرش در كنار جاده [به صورت تهمت برانگيز] نايستد، زيرا همه او را نمى شناسند [و ممكن است شما را متهم كنند]».
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است كه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله فرمود: «أَوْلَى النَّاسِ بِالتُّهَمَةِ مَنْ جَالَسَ أَهْلَ التُّهَمَةِ؛[76] سزاوارترين مردم به اتهام كسى است كه با افراد متهم همنشين گردد».[77]
موارد استثناء از مذموم بودن سوءظنّ
بى ترديد زشتى سوءظنّ، هرچند به عنوان يك قاعده كلى مورد قبول است، استثنائاتى نيز دارد كه در روايات اسلامى به آن اشاره شده است؛ از جمله:
الف: هرگاه فساد در محيطى به صورت يك خوى غالب درآيد، و آلودگان غلبه پيدا كنند، حسن ظنّ در چنين شرائطى نه تنها از فضايل اخلاقى نيست، بلكه ممكن است انسان را گرفتار عواقب ناگوارى كند. لذا در روايات اسلامى نسبت به اين موضوع هشدار داده شده است.
در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مى خوانيم: «إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ؛[78] هنگامى كه صلاح و دوستى بر زمان و اهلش غالب شود، سپس كسى نسبت به ديگرى كه گناهى از او آشكار نشده است سوءظنّ پيدا كند، ظلم و ستم كرده است، و هرگاه فساد بر زمان و اهلش چيره گردد، و در اين حال كسى به ديگرى حسن ظنّ پيدا كند، خود را فريب داده است».
از رسول خدا صلّى الله عليه و آله نیز نقل شده است که فرمود: «احْتَرِسُوا مِنَ النَّاسِ بِسُوءِ الظَّنِّ؛[79] با سوءظنّ در برابر مردم از خود پاسدارى كنيد».
از اين روايات در مجموع چنين استفاده مى شود كه در محيط هاى نسبتا سالم، اصل را بايد بر حسن ظنّ گذارد، و به عكس در محيط هاى فاسد، اصل را بايد بر سوء ظنّ گذاشت. البته نه به معناى اينكه انسان چيزى را ندانسته به كسى نسبت دهد بلكه در چنين زمانى بايد احتياط را از دست ندهد، مبادا گرفتار زيانهاى جبران ناپذير شود.
البته نبايد اين استثناء و اين گونه احاديث بهانه گردد كه هركس به هركس سوءظنّ پيدا كند و بگويد زمانه فاسد شده و حسن ظنّ غلط است. حتى در زمانهاى فاسد هم بايد افراد را گروه بندى كرد. افراد ظاهر الصّلاح كه در صف خوبان قرار دارند و خلاف روشنى از آنها ديده نشده نبايد مورد سوءظنّ واقع شوند. ولى گروه هايى كه در صف مفسده انگيزان قرار گرفته اند، و كارهاى خلاف از آنها مكرر ديده شده هرگز نسبت به حركات آنها نبايد خوشبين بود.
ب: در مسايل امنيّتى و اطلاعاتى كه به سرنوشت جامعه مربوط است، نمى توان با خوشبينى به هر حركتى در جامعه نگاه كرد، بلكه بايد در آنجا حسن ظنّ را كنار گذاشت. يا به تعبير ديگر بايد با احتياط لازم با اين گونه حركات برخورد كرد. مفهوم اين سخن آن نيست كه با سوءظنّ كسى مورد مجازات يا هتك و اهانت و يا بى مهرى قرار گيرد، بلكه منظور اين است كه تمام حركات مشكوك بايد زير نظر باشد و پيرامون آن تحقيق شود. اگر بعد از تحقيق دلائل روشنى بر انجام كار خلاف توأم با نيّت سوء به دست آمد، تعقيب گردد.
ج: از موارد ديگرى كه سوءظنّ نه تنها جايز است، بلكه ممكن است واجب باشد، در برابر دشمنان است. ممكن است دشمن دم از صلح و دوستى و محبت و تغيير رويه بزند و دست دوستى به سوى ما دراز كند. در اين گونه موارد هرگز نبايد گرفتار حسن ظنّ شد، و بلافاصله دست دشمن را فشرد و به او اعتماد كرد، بلكه بايد احتمال داد که ممكن است تمام اينها مكر و فريب و خدعه و نيرنگ باشد، و توطئه اى براى غافلگير ساختن. روى همين اصل در فرمان معروف حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مالك اشتر آمده است:
«... الْحَذَرَ كُلَ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّكَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِي ذَلِكَ حُسْنَ الظَّنِّ ...؛[80] هنگامى كه با دشمنت پيمان صلح بستى، كاملا از او بر حذر باش، زيرا دشمن گاه نزديك مى شود تا طرف را غافلگير كند، بنابراين در چنين شرايطى احتياط را از دست نده، و دورانديش باش، و حسن ظنّ خويش را متهم ساز».[81]
منابع:
1. اخلاق در قرآن
2. پيام امام امير المومنين (ع)
3. تفسير نمونه
4. زندگى در پرتو اخلاق
5. كليات مفاتيح نوين
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.