فضائل و رذائل اخلاقی؛ آزادی و اسارت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شيرازی
تحقيق: علی غبیشاوی / حجّت الاسلام احمد حیدری
مقدمه؛ فلسفه آزادی چیست؟
آزادی روح آدمی از اسارت ها و حقارت های تحمیل شده توسط دیگران و پیرامون خود، یکی از مهم ترین فضائل اخلاقی است. امّا آیا تا به حال اندیشیده ایم که این فضیلت اخلاقی ریشه در کجا دارد؟
به نظر می رسد فلسفه و ريشه علاقه انسان به آزادى الهام گرفته از وجدانيات او است؛ گرچه برهانى و استدلالى نيز هست. انسان، علاقه مند به آزادى است چنانكه علاقه مند به زيبایى است؛ یعنی به عنوان مسأله ای فطرى و وجدانى.
گرايش به آزادى نه تنها در انسان كه در تمامى موجودات زنده نهفته است. حتى گياه هم تمايل دارد آزادانه به هر سو رشد كند و محصور كردن آن در محيطى منافات با طبيعت آن دارد؛ چه بسيار ديده شده محصور كردن آن موجب پژمردگى و خشكى آن مى شود. شما اگر پرنده اى را در قفسى از طلا حبس كنيد و به او رسیدگی کنید و پرستارى اش را نمایید، باز مى بينيد که روز به روز پژمرده تر و ضعيف تر مى شود. به همین دلیل است که حيواناتِ باغ وحش رنجورند، و عمرشان كوتاه.
نكته مهم اين است كه شكوفایى استعدادهاى هر موجودى در مسير تكامل، هرگز با حبس شدن او حاصل نمى شود؛ پيمودن اين مسير بدون آزادى ممكن نيست.
آزادى هدر دادن نيروها و سرمايه ها نيست؛ بلكه وسيله شكوفایى و بارور شدن استعدادها است. از اينجا، آزادى منطقى و معقول از غير منطقى و نامعقول جدا مى شود و تفاوت آزادى اسلامى با آزادى غربى روشن مى گردد. آزادى در منطق عقل و اسلام عبارت است از آزاد بودن براى پيمودن مسير تكامل و به فعليت رسيدن استعدادها و شكوفایى خلاقيت ها؛ اما آزادى شهوات و اسير شدن انسان در چنگال هواها و پستی ها كه مايه هدر رفتن آب حيات و عمر و نيروهاى انسان در باتلاق رذالت ها و بيچارگى ها است، نه جنبه منطقى دارد و نه عقلى و اسلامى.[1]
انسان هایى كه به دنبال اميال نفسانى بوده و نفس بر گردن آنها ريسمانى افكنده و به هر سو مى كشد، يا افرادى كه در گرداب گناهان غوطه ورند، چگونه ادعا مى كنند که آزادند و طعم آزادى را چشيده اند؟! آزاد آن است كه اگر طوفان هوا و هوس و شهوات به او روى آورد، او طوفان شكن باشد، نه طوفان شكننده او.[2]
خالق ما به ما آزادى تكوينى داد و در راستاى آن، با تشريع خود، آن آزادى را تداوم بخشيد و از ما خواست تا تشريعا آزادى در مسير زندگى را با آزادى تكوين و ابتداى خلقت تطبیق دهیم.[3]
نگاه قرآن به مقوله آزادی و اسارت
بعضى تصوّر مى كنند كه مذهب، آزادىِ انسان را محدود كرده و از رسيدن به پاره اى از خواسته هاى خود باز مى دارد. در حالى كه هدفِ دستورات مذهبى جلوگيرى از آزادى هاى منطقى نيست. بلكه هدف آن، جلوگيرى از به هدر رفتن نيروها و سرمايه هاى انسانى در راه هاى نادرست و بى ارزش است.
دين انسان را در استفاده صحيح از مواهب حيات، پوشيدن انواع لباس هاى معقول، بهره گرفتن از غذاهاى خوب، لذّات و تفريحات سالم و هرگونه بهره بردارى مفيد از وسايل زندگى آزاد گذاشته و هرگز انسان را به ترك آن دعوت نمى كند. قرآن مجيد در آیه ۳۲ سوره اعراف مى فرمايد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ بگو چه كسى زينت ها و ارزاق پاكيزه را كه خداوند براى بندگانش فراهم ساخته حرام كرده است؟!».[4]
در قرآن کریم تعابير گوناگونى در رابطه با نفى اسارت و اثبات آزادی وجود دارد كه همگى نشان دهنده اهتمام قرآن بر رهایى و آزادى انسانها است؛ در آیه 157 سوره اعراف و در اشاره به ابعاد فلسفه بعثت می خوانیم: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْامِّىَّ الَّذى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ اْلَاغْلَالَ الَّتِى كانَتْ عَلَيْهِمْ؛ آنها كه از فرستاده خدا، پيامبر امّى پيروى مى كنند، همان كسى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى يابند، آنها را به نيكى ها دستور مىدهد و از منكر باز مى دارد، پاكيزه ها را براى آنها حلال، و ناپاكى ها را حرام مى شمرد و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود [از دوش و گردن شان] بر مى دارد».
هميشه زمامداران مادى براى تثبيت موقعيت خود، انسانها را به غل و زنجير كشيده اند و انواع تحميل ها را بر آنها روا داشته، حتى به نام آزادى آزادي شان را سلب كرده اند. تنها مكتب انبياء است كه به انسان آزادى مى بخشد و از زير فشار بار تحميلات طاغوتيان رهايى مى دهد.
«اِصر» - بر وزن مِصر - به گفته راغب در مفردات به معناى: «بستن چيزى و حبس كردن با قهر و غلبه است» و بعضى مفهوم آن را «حبس مؤكد گرفته اند». سپس در لوازم اين معنا (عهد و پيمان، سنگينى گناه، طنابى كه با آن خيمه را مى بندند و امثال آن) به كار رفته است.[5] در اينجا كنايه از انواع تحميل ها است كه بر دوش انسانها سنگينى مى كرده است.
«اغْلَال» جمع «غَلّ» در اصل از ماده «غَلَلْ» به معناى نفوذ تدريجى اشياء گرفته شده.[6] همانند نفوذ آب جارى در ميان درختان و از آنجا كه «غُلّ» طوقه اى بود كه گردن را در ميان خود قرار مى داده، يا دست و پا را به گردن مى بسته، به آن «غُلّ» گفته اند و گاهى از آن تعبير به «جامعه» مى شود به خاطر بستن دست و پا به گردن.[7]
این لغت در قرآن در موارد مختلف استعمال شده است: «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ»،[8] «إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ»،[9] «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ».[10] می بینیم که قرآن مجيد اين واژه را بيشتر در مورد همان «طوق گردن» به كار برده، و لذا در آیه مورد بحث یعنی آیه ۱۵۷ سوره اعراف مى گويد: «غل هايى كه برگردن كفار است». به هر حال، در اينجا به معناى كنايى آن است كه از آن تعبير به «زنجيرهاى اسارت» مى توان كرد.
عجیب اينكه بسيارى از مفسّران «اصر» و «اغلال» را تنها اشاره به تكليف سختى دانسته اند كه خداوند به عنوان «مجازات» بر قوم يهود نهاده بود و پيغمبر اسلام صلّى الله عليه و آله به شريعت آسان و سمحه و سهله خود آنها را برداشت. در حالى كه هيچ گونه دليلى بر اين محدوديت نيست؛ و آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه هرگونه بار سنگين معنوى و زنجير اسارت را شامل مى شود: زنجير بت پرستى و خرافات و عادات و رسوم غلط، زنجير جهل و نادانى، زنجير انواع تبعيض و زندگى طبقاتى، زنجير قوانين نادرست و زنجير اسارت و استبداد در چنگال طاغوتيان.[11]
به طور کلی براى اسارت مى توان شاخه هاى بسيارى، به تعداد هر صفت رذيله و روش نادرست، شمرد. از جمله اقسام اسارت، علاوه بر مصادیق فوق الذکر مى توان از اسارت در چنگال هوى و هوس و گناه و معصيت و صفات رذيله اخلاقى مثل طمع، بخل، حسد و... نام برد. و در مقابل آزادى از هر يك از اينها، شاخه اى از آزادى است. اينها امورى است كه هر انسان در طول زندگى به خوبى با روح خود لمس مى كند.[12]
پيامبر اسلام و ساير انبياء عليهم السلام با برداشتن بارهای تحمیل شده بر گُرده انسانها و گشودن آن غُل و زنجيرها، آزادى واقعى را به انسان برگرداندند؛ زيرا او را به آزاد انديشيدن، آزادى از چنگال هوا و هوس، آزادى از چنگال حكام ستمگر، آزادى از دست شياطين و طاغوت ها، و آزادى از چنگال خرافات و موهومات و پرستش ما سوى اللَّه دعوت كردند.
مسلّما هيچ انسان هواپرستى مايل نيست ديگران آزاد باشند، بلكه مى خواهد همه را در مسير منافع خويش به اسارت كشد. حتى در عصر ما كه شعار آزادى انسان تمام فضاى دنيا را پر كرده، باز همان اسارت ها و غل و زنجيرها و بارهاى سنگين عصر جاهلى در اشكال نوينى بر انسانها تحميل مى شود. قدرت هاى جبّار گاه آشكارا با نيروى نظامى، و گاه با وسايل نيرومند تبليغاتى و زمانى با نشر انواع مفاسد و آلودگى هاى اخلاقى، سعى در اسير كردن و به زنجير كشيدن ملت ها در مسير منافع خويش دارند.[13]
آزادی و رهایی از بردگی در احادیث اسلامی
در احادیث اسلامی، از جنبه های متعددی به مسأله آزادی و اسارت پرداخته شده است.
ارزش آزادی و آزادگی:
میراث حدیثی تشیع جایگاه بسیار والایی برای خصلت آزادی و حريت آدمی ترسیم کرده است. به تعبیر امام صادق عليه السلام، حريت و آزادگی، جامع بسیاری از صفات برجسته اخلاقی است: «خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْهَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ كَثِيرُ مُسْتَمْتَعٍ: أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَ الثَّانِيَةُ التَّدْبِيرُ وَ الثَّالِثَةُ الْحَيَاءُ وَ الرَّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّيَّةُ؛[14] پنج صفت است كه اگر كسى لا اقل يكى از آنها را نداشته باشد، خير قابل توجهى در او نيست: اوّل وفاست، دوم تدبير، سوم حيا، چهارم حسن خلق، پنجم كه جامع همه اين صفات است، حريت و آزادگى است».
نفس ما و حريت آن در گروی اعمال ما است؛ اعمال زشت و گناهان ما، غل و زنجيرهاى دست و پاى نفس ما هستند كه با استغفار باز مى شوند و نفس آزاد مى گردد. در خطبه اى از پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله كه درباره ماه رمضان ايراد فرمودند، چنين مى خوانيم: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ أَنْفُسَكُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِكُمْ، فَكُفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِكُمْ؛[15] اى مردم! روان ها و نفس هاى شما در گروی اعمال شما است، پس با استغفار و توبه رهای شان كنيد...».[16]
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامه ۳۱ نهج البلاغه خطاب به امام حسن مجتبی علیه السلام عبارتی دارد که می تواند عصاره اخلاق در نظر گرفته شود. آن حضرت می فرماید: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً؛[17] بنده غير از خودت مباش، در حالى كه خداوند تو را آزاد قرار داده است». اطلاق كلام امام، بندگى «بت نفس» را هم شامل مى شود؛ بت نفس بسيار خطرناك تر از بت چوبى و سنگى است. خداوند ما را آزاد آفريده و مى خواهد آزاد باشيم و آزاد برویم.[18]
همچنین آن حضرت در هشدار به امکان اسارت نفس بر اثر برخی صفات ناپسند اخلاقی مانند طمع هشدار می دهد که: «لَا يَسْتَرِقَّنَّكَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً؛[19] مواظب باش طمع تو را برده خود نكند، كه خداوند تو را آزاد قرار داده است».
حضرت علی علیه السلام در خطبه 129 نهج البلاغه، جایگاه آزادگان عالم را در شکل گیری ویژگی های اخلاقی یک جامعه بیان می کنند. ایشان می فرمایند: «هرجا به مردم مى خواهى نظر كن، آيا غير از اين مى بينى كه فقيرى از فقر رنج مى برد و شكيبایى ندارد و از آنچه خدا به او داده راضى نيست، يا ثروتمندى كه شكر نعمت به جا نياورده و كفران نعمت مى كند، يا بخيلى كه بخل به مال خدا می ورزد، يا متمرد و سركشى كه گويا گوش او براى شنيدن مواعظ الهى سنگين شده است!». سپس اضافه می کنند: «أَيْنَ أَخْيَارُكُمْ وَ صُلَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ أَحْرَارُكُمْ وَ سُمَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهِمْ، أَ لَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِيعاً عَنْ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ الْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ، وَ هَلْ خُلِقْتُمْ إِلَّا فِي حُثَالَةٍ لَا تَلْتَقِي إِلَّا بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ وَ ذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ، فَ "إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ"؛[20] كجايند نيكان و صالحان و آزادمردان و بخشندگان شما و كجايند مراعات كنندگان در كسب كارها و پاكان در كردارشان؟ آيا همگى كوچ نكردند، از اين دنياى پست و سراى درد و رنجى كه عيش ها را مى شكند و آيا شما افراد پست و كم مقدار جانشين آن بزرگواران نشديد؟! شما آنهائى هستيد كه لب ها [و دهان ها] نمى خواهند حتى شما را مذمّت كنند يعنى آن قدر شما را خوار مى دانند، كه نمى خواهند ذكرى از شما شود، حتى اگر مذمتى باشد [و براى اين مصيبت بايد گفت] "إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ"».
از اين كلمات مولا علی عليه السلام به خوبى روشن مى شود كه مسأله آزادى و حريت ريشه بسيارى از صفات اخلاقى است و آزادگان در قيد و بند اين دنيا نمى توانند بمانند و از اين رو به سرعت در صدد كوچ كردن به دار آزادگى اند.
صبر و آزادی:
صبر یکی از ویژگی های مثبت اخلاقی است که تأثیری انکارناشدنی در رشد روح آدمی دارد و فقدان آن آسیب های جبران ناپذیری را متوجه شخصیت او می کند. در حديثى از امير المؤمنين على عليه السلام مى خوانيم: «إِذَا فَارَقَ الصَّبْرُ الْأُمُورَ فَسَدَتِ الْأُمُورُ؛[21] هنگامى كه صبر از كارها جدا شود، فاسد خواهند شد».
«صبر» نشانه حرّيّت و آزادگى است و اسارتها مولود «فقدان مقاومت» است. چنانكه ابو بصير از امام صادق عليه السلام نقل مى كند: «إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَى جَمِيعِ أَحْوَالِهِ، إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا، وَ إِنْ تَدَاكَّتْ عَلَيْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَكْسِرْهُ؛[22] آزاد مرد در همه حال آزاده است، در برابر حوادث ناگوار استقامت مى كند و انبوه مصائب او را درهم نمى شكند».[23]
نکوهش اسیر بودن در بند شهوات:
علاوه بر احادیث بالا، نکوهش اسارت و بندگى نفس در برابر خواست هاى شهوانی، یکی از مضامین مکرر در روایات معصومین علیهم السلام است.
اگر یکی از خواست های مهم شهوانی انسان را میلِ افسارگسیخته او به «پرخوری» بدانیم، در مقابل از عوامل كنترل هواهاى نفسانى، «كم خورى» و گرسنگى است. حتى علماى اخلاق براى كسانى كه هنوز وسيله ازدواج آنها فراهم نشده، ولى از تحريك های جنسی رنج می برند، روزه را توصيه مى كنند. سرّ آن هم روشن است كه روزه موجب عدم تحريك قواى شهوانى و يا كاستن از آن مى شود.
امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «قِلَّةُ الْأَكْلِ مَحْمُودٌ فِي كُلِّ حَالٍ ... لَيْسَ شَيْءٌ أَضَرَّ لِقَلْبِ الْمُؤْمِنِ مِنْ كَثْرَتِهِ فَيُورِثُ شَيْئَيْنِ قَسْوَةَ الْقَلْبِ وَ هَيَجَانَ الشَّهْوَةِ؛[24] کم خوری در هرحال امری پسنديده است ... هيچ چيز براى قلب مؤمن زيان بارتر از پرخوری نيست، و آن دو چيز به ارث مى گذارد: قساوت قلب و هيجان شهوت».
در روايتى از مولى امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز آمده است: «نِعْمَ عَوْنُ الْمَعَاصِي الشِّبَعُ؛[25] بهترين ياور بر معاصى، سيرى و پرخورى است».[26]
به اسارت درآمدن نفس آدمی با دنباله روی از شهوات چیزی نیست که قابل انکار باشد. انسان شهوت پرست چنان اسير شهوات خود مى شود كه بازگشت و دورى جستن از آنها، برايش مشكل و گاهى نيز غيرممكن مى گردد. نمونه بارز آن، زندگى خفت بار معتادان به مواد مخدّر است كه در ظاهر آزادند ولى از هر اسيرى، اسيرترند.
زنجير اعتياد ناشى از شهوت پرستى نيز آنچنان دست و پاى انسان را مى بندد كه گويا هرگونه حركت و تلاش براى دورى جستن از خواست هاى رذيله، بسيار مشكل مىگردد. مخصوصا اگر هواپرستى، به سرحد عشق هاى جنون آميز جنسى برسد كه در اين حال اسارت انسان به اوج خود مى رسد.
حضرت علی عليه السلام در اين رابطه مى فرمايند: «عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسِيرٌ لَا يَنْفَكُّ أَسْرُهُ؛[27] بنده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد». آن حضرت در تعبير ديگرى نيز مى فرمايند: «وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ؛[28] چه بسيار عقل ها و خردها كه شهوات بر آن حكومت مى كند». باز در حديث ديگرى مى فرمايد: «الشَّهَوَاتُ تَسْتَرِقُ الْجَهُولَ؛[29] شهوت ها، افراد نادان را برده خود مى سازند».[30]
زهد و شکستن زنجیرهای اسارت:
زهد، در اصل به معناى «بى ميلى»، در برابر «رغبت» و تمايل و علاقه شديد است.[31] اين دو كلمه یعنی «زهد و رغبت» اگرچه در قرآن مجيد به عنوان يك فضيلت اخلاقى و ضدّ آن به كار نرفته، ولى در نهج البلاغه و كلمات پيشوايان اسلام بارها ديده مى شود. قرآن به جاى كلمه زهد، تعبيرات ديگرى در مذمّت وابستگى به دنيا و مظاهر مادّى دارد، كه از نظر نتيجه، تفاوتى با رواياتى كه درباره زهد وارد شده، ندارد.
بررسى منابع مذهبى نشان مى دهد كه زهد يك معناى «سازنده و مثبت» دارد كه به طور كامل در جهت حمايت از مردم و منافع توده هاى جمعيّت است. بر خلاف تفسيرى كه افراد دور افتاده از مذهب درباره زهد مى كنند، زهد به معناى بيگانگى از دنيا و مظاهر مادّى نيست، بلكه به معنى عدم وابستگى و عدم اسارت در چنگال مادّه است. زاهد كسى نيست كه فقير و بينوا باشد، بلكه زاهد آن است كه در عين برخوردارى، اسير مال، ثروت، جاه و مقام خود نباشد. به عبارت ديگر زاهد، كسى است كه به تشريفات و تجمّل پرستى پشت پا مى زند، تا آزادتر و آمادهتر بتواند اهداف خود را پيش برد.
اگر كسى آن چنان اسير ثروت و مقام مادّى خود شود كه براى حفظ آن، تن به هر كار خلاف يا به هر گونه ذلّت و پستى دهد، دنياپرست و راغب در دنياست و نقطه مقابل آن زاهد است كه به هنگامى كه آزادگى، شخصيّت و هدف خود را در برابر حفظ ثروت و مقام در خطر مى بيند به دوّمى بى اعتنايى كرده و اوّلى را حفظ مى نمايد.[32]
در حدیثی از امام علی علیه السلام در توصیف پرهیزکاران می خوانیم: «أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا؛[33] دنيا به آنها روى آورد، و آنها از آن روى گردان شدند، [دنيا] خواست آنها را اسير خود سازد، ولى آنها با فداكارى خويشتن را آزاد ساختند». همانها که می دانند ارزش شان چیزی کمتر از بهشت نیست. آنجا که حضرت امیرالمؤمنین در یکی از حکمت های نهج البلاغه می فرماید: «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ، فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛[34] آيا آزاده اى نيست كه اين دنيایى را كه مانند ته مانده طعامى در دهان است دور انداخته، براى اهلش واگذارد؟ همانا براى روان هاى شما بهایى جز بهشت نيست، پس آنها را به غير بهشت نفروشيد».
آرى رهایى از دنيا و جلوات آن انسان حرّ مى طلبد. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ، لَا دَارُ مَقَرٍّ، وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ: رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا؛[35] دنيا سراى عبور است، نه سراى اقامت، و مردم در دنيا دو گونه اند: بعضى خود را فروختند و خويش را هلاك كردند، و بعضى خود را خريدند و آزاد كردند».
تعبير به «بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ» اشاره به اين است كه تمام سرمايه وجود انسان عمر و حيات و زندگى اوست. هنگامى كه آن را به متاع اندك دنيا و لذات و هوس هاى آلوده آن معاوضه كند، گويى خود را فروخته و به صورت برده اى درآمده است و در نتيجه موجب هلاكت خويشتن شده است، زيرا در سراى ديگر جايگاه امن و امانى ندارد.
جمله دوم یعنی «ابْتَاعَ نَفْسَهُ؛ خود را خريدارى كرده»، اشاره به اين است كه گويى قبلا اسير نفس و برده شيطان بوده، سپس با اطاعت پروردگار خود را خريدارى كرده و آزاد نموده است. در ضمن از اين تعبير پرمعناى امام عليه السلام استفاده مى شود كه آزادى حقيقى در پيروى از فرمان خداست و آنچه را بعضى آزادى مى پندارند، نوعى اسارت در چنگال هوا و هوس و خواسته هاى شيطانى است.
آرى بايد نسبت به نفس خويش امير بود نه اسير. به گفته شاعر:[36]
اسير نفس نشد يك زمان علىّ ولىّ اسير نشد كه بر مؤمنين امير آيد
اسير نفس كجا و امير خلق كجا كه سربلند نشد آن كه سر به زير آمد
در حديث ديگرى از همان حضرت نقل شده است كه فرمود: «اُنْظُرْ إِلَى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِ الْمُفَارِقِ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَيْهَا نَظَرَ الْعَاشِقِ الْوَامِقِ؛[37] به دنيا همچون زاهدى كه مى خواهد از آن جدا شود نگاه كن، نه همچون عاشق دلداده».[38]
از امام على عليه السّلام درباره جامه كهنه اش سؤال كردند. فرمود: «يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ؛[39] قلب به خاطر آن خاضع مى شود و نفس به سبب آن رام مى گردد و مؤمنان از آن پيروى مى كنند».
«آزادگى» به عنوان یکی از مهم ترین انگیزه های زُهد از آنجا كه باعث کم نیاز شدن انسان به دیگران می گردد، او را از قيد اسارت در برابر اشخاص و اشياء رها مى سازد. مى توان گفت، گرايش انسان آگاه به زهد، ريشه اى در «آزادمنشى» او دارد. زاهدان واقعى، هم شجاعت بيشترى دارند و هم هوشيارى و آگاهى فزون تر. از اينجاست كه جنبش هاى آزادى بخش جهان، غالبا از كسانى سرچشمه گرفته كه روح زهد بر آنها حاكم بوده است.[40]
به هر حال فرياد اسلام، فرياد آزادى است. سرور آزادگان حضرت سيد الشهداء عليه السلام در زمين كربلا خطاب به لشكر عمرسعد فرمود: «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ، وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ، فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ؛[41] اگر دين هم نداريد، و اعتقادى به معاد نداريد، لااقل در دنياى خود آزاده باشيد».[42]
دنیای امروز و از بین رفتن همه مرزهای عقلایی و منطقی به نام آزادی
اگر انسان را موجودی مسؤوليت پذیر بدانیم و اگر وسائل ترقى براى او فراهم شده و اگر فلسفه آزادى، تكامل است، بايد آزادى او محدود در چهارچوبه اى منطقى باشد. ولی آزادى در دنياى امروز با تجاوز کردن از همه مرزهای عقلانی و منطقی، شامل برهنگى زنان، ايجاد بدترين مراكز فساد و روابط نامشروع، تجاوزها، تعدی ها و اهانت ها شده است و كار را به جایى رسیده كه به قلم های نويسندگان هم حق داده اند كه در راستاى وقاحت ها و زشتی ها، هرچه مى خواهند بنويسند و به مقدسات ميليون ها تن توهين كنند و مبارزه بر ضد آنها را مبارزه با آزادى تفكّر و انديشه و قلم مى پندارند.
این وضعیت را چگونه می توان به عنوان «آزادى» توجیه کرد؟ آيا اگر چيزى به قيمت نابودى انسانيت و همه ارزشهاى وى تمام شود، باز هم در محدوده آزادى است؟ آيا در محدوده اعلاميه حقوق بشر است كه سازمان حقوق بشر حمايت از چنين آزادی هایى مى كند؟ چگونه انسان می تواند نام این وضعیت بغرنج را «آزادی» بگذارد و آن را بپذیرد در حالى كه در منزل خود چنين حقّى را به گياه خانگی اش هم نمى دهد؟!
يك درخت را باغبان در مقابل نور، هوا، آب و مواد غذایى قرار مى دهد و حتى زمين را شخم زده و نرم مى كند تا ريشه آن آزادانه حركت كند و گياه آزادانه رشد كند. اگر باغبان ديد كه درخت كج شده يا از لب ديوار به خانه همسايه مى خزد، سريعا آن را مهار مى كند، با چوبى آن را مستقيم مى كند و شاخ و برگ زيادى آن را مى زند. زبان حال درخت اين است كه: من آزادم هر جا بروم و كج شوم. ولى باغبانِ منطقى، اين آزادى را حق درخت نمى داند و می گويد: آزادى تو در مسير تكامل تو است، نه در مسير كج شدن و انحراف. هر وقت بخواهى سرمايه هاى خود را در مسير كج مصرف كنى، جلوى تو را مى گيرم و اگر راست نشدى تو را با ارّه متوقف مى كنم! گويا مسأله ای به این اندازه از وضوح، براى دنياى امروز حل نشده است![43]
رهایی یا اسارت؟ تأملی در برخی مظاهر آزادی غربی
آزادى غربی امروزه نهج البلاغة، بر انواع اسارت ها است. شهوت را آزاد گذارده و ثمره اش فرزندان نامشروع و بيماری هاى آميزشى و... شده است. كار به جایی رسيد كه به همجنس بازی نیز در قالب این به اصطلاح آزادی، مشروعیت داده شده است. غرب باید بپذيرد كه دستاورد آزادی اش پرونده هاى قطور در محاكم قضایى شده است. چگونه انسانى كه نمى داند پدرش کیست، شخصيت و اصالت پيدا كند؟! چگونه اين حقارت را جبران كند؟! او می کوشد حقارت خود را با قلدرى، هفت تيركشى، چاقوزنى و آدم كشى جبران کند. امری که به معضلات و مشکلات اجتماعی، دامن می زند. اين نوع رفتارها، آزادى نيست. اين ها نابودى ارزش ها و پايمال كردن نيروهایى است كه مى تواند در پشت سدّ اراده جمع شده و آينده ساز فرد و جامعه باشد.[44]
در حالی که در نگاه معاد اندیش دینی و با محقق شدن اهداف تربیتی آن، رهایی از اسارت هاى دنيوى نه تنها سعادت این جهانی را تأمین می کند، بلکه مقدمه اى براى رهایى از اسارت هاى اخروى و نجات یافتن از آتش عذاب الهی نیز می شود. به عبارت ديگر رهایى از آتش دوزخ نمايان گر رهيدن از چنگال گناه و هوى و هوس و شيطان و خرافات و آداب و رسوم غلط و ظلم و بيداد و استكبار است.[45]
آزادی غربی و مغالطه جبراندیشی برای ساکت کردن عذاب وجدان
در عصر ما ميل به گناه و آزادى عمل مطلق، نسبت به گذشته بسيار زيادتر شده است. دليل اين ميل فزاينده، در اين است كه زندگى در عصر ما، فريبنده تر و وسايل هوسرانى بيشتر از گذشته است و از سوى ديگر موانع اين اميال و خواهش ها كمتر از گذشته شده است؛ وسايل هوسرانى از هر نوع و شكلى و «براى هر نوع سليقه»! در همه جا و همه وقت در اختيار پسران آدم و دختران حوا قرار گرفته است. براى عده اى و به خصوص غربى ها، زندگى مفهومى جز «لذت و خوشگذرانى» ندارد. آنان زندگى را در همين شكل هاى «لذت و خوشگذرانى» جستجو مى كنند و همين كه در محروميّت گرفتار شدند با چند قرص خواب آور يا چند گلوله، به اين زندگى «بيهوده و بى حاصل» خاتمه می دهند!
از سوى ديگر، هنوز در اعماق دل هاى اين عدّه، جرقه اى از احساس و وجدان و ايمان به فضيلت وجود دارد؛ چيزى كه باعث مى شود با وجود اعمال و رفتار ننگين و زندگى سراسر غرق در شهوات و لذايذ دنيوى از اعمال خود ناراحت شوند. همين جرقه كوچك در دل هاى آنهاست. همين ذره اميد مى تواند به اصطلاح «شهد» زندگى را در كام آنها، مبدل به «شرنگ» سازد. در نتيجه اين افراد براى خلاصى از اين جرقه و از بين بردن آثار آن، به دنبال يك راه حل مى گردند و آن چيزى است كه بتواند اعمال آنها را توجيه كند و از بروز پشيمانى جلوگيرى كند. شايد هيچ راهى براى آنان بهتر از پذيرش مكتب «جبر» و نفى اصل «آزادى اراده» وجود ندارد. اين راهى است كه به آنان مى آموزد در انجام اين اعمال مجبورند و چاره ديگرى ندارند! در حقيقت براى بدست آوردن «آزادى عمل كامل» معتقد به عدم آزادى اراده و پيرو مكتب جبر شويم! در اين صورت است كه از دست شرّ «وجدان» خلاص شده و مى توان با خيالى آرام به كار خود ادامه داد.[46]
اخلاق و آزادى
در اينكه آيا اخلاق، آزادى انسان را محدود مى كند و اين محدوديّت به سود يا زيان اوست یا نه؟ بحث هاى زيادى شده است. به نظر می رسد بسيارى از اين بحث ها ناشى از تفسيرهاى نادرستى است كه براى معناى آزادى شده و مى شود. گاه گفته می شود اخلاق از آن نظر كه انسان را محدود مى كند مانع پرورش استعدادها است! گاه گفته مى شود: اخلاق غرائز را سركوب مى نمايد تا سعادت واقعى فرد محقّق گردد در حالى كه اگر اين غرائز لازم نبود، خدا آن را خلق نمى كرد! گاه مى گويند: برنامه هاى اخلاقى با فلسفه اصالت لذت مخالف است و مى دانيم هدف آفرينش همان «لذّت» است كه انسان بايد به آن برسد! گاه در نقطه عكس آن گفته مى شود: اساسا بشر آزاد نيست و هميشه تحت عوامل جبرى گوناگونى قرار دارد، بنابراين نوبتى به توصيه هاى اخلاقى نمى رسد! و نیز گاه می گویند: بناى اخلاق دينى روى اطاعت فرمان خدا به خاطر ترس يا طمع است، و اينها جنبه ضدّ اخلاقى دارد!
اين سخنان ضدّ و نقيض، از يك سو نشان مى دهد كه ارزيابى صحيحى درباره اصل مفهوم آزادى نشده و از سوى ديگر، اخلاق دينى به ويژه اخلاق اسلامى و پشتوانه هاى آن به خوبى مورد دقّت قرار نگرفته است. به همين دليل توضیحاتی را که در بالا درباره فلسفه آزادی گفتیم، اینجا نیز یادآور می شویم و می گوییم اگر چه انسان آزادى را با تمام وجودش مى طلبد و آزادی نقشى مهم در پرورش روح و جسمش دارد و اگرچه درون وجود انسان، استعدادها و شايستگی ها و نيروهاى بالقوه اى نهفته شده كه بدون آزادى هرگز شكوفا نمى شود، اما این آزادی نوعی آزادى هدايت شده و توأم با برنامه ريزى است. انسان داراى استعدادهاى فوق العاده مهمى است كه اگر درست رهبرى شود به بالاترين درجات تكامل مادّى و معنوى مى رسد. او آزاد است از استعدادهاى خلاقش در اين راه استفاده كند ولى آزاد نيست كه آنها را به هدر دهد و در مسيرهاى كج و معوج نابود كند.
آنها كه آزادى را به معناى عامّى كه شامل هرگونه بى بند و بارى مى شود تفسير كرده اند، در حقيقت معناى آزادى را نفهميده اند. آزادى يعنى آزاد بودن در به كارگيرى نيروها در مسيرهايى كه انسان را به هدف هاى والاتر مادّى يا معنوى مى رساند و اساسا بسيارى از به اصطلاح آزادی ها – همان گونه که در بندهای پیشین توضیح دادیم - نوعى اسارت قطعى است. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمايد: «فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِ مَلَكَةٍ وَ نَجَاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ؛[47] تقواى الهى كليد گشايش هر درى است و ذخيره رستاخيز و سبب آزادى از هرگونه بردگى [شيطان] و نجات از هرگونه هلاكت».
بنابراین تفاوت آزادی واقعی با آزادی های کاذب یا به تعبیر صحیح تر اسارت هایی که به نام آزادی شناخته می شود، روشن می گردد. هيچ گاه كسى نمى تواند به بهانه اين كه اخلاق، انسان را محدود مى كند، ارزش هاى اخلاقى را زير سؤال ببرد. همچنين پاسخ كسانى كه مى گويند اخلاق غرائز را سركوب مى كند، روشن می شود. غرائز آدمى همچون دانه هاى حياتبخش باران است كه از آسمان نازل مى شود. بى شك اگر لازم و مفيد نبود خدا آن را از آسمان نازل نمى كرد، ولى اين به آن معنا نيست كه ما اجازه دهيم قطره هاى باران دست به دست هم دهند و سيلابى ويرانگر به وجود آورند. بلكه عقل و درايت مى گويد بايد سدّى در مقابل آن كشيد و دريچه ها و كانال ها و نهرهايى به وجود آورد و اين موهبت الهى را طبق برنامه و حساب به مزارع و باغ ها هدايت كرد. غرائز آدمى نيز مانند اين دانه هاى حياتبخش باران است كه اگر تحت برنامه و كنترل در مسيرهاى سازنده درنيايد مبدّل به سيلابى ويرانگر مى شود كه همه چيز انسان را بر باد خواهد داد.
از آنچه گفتیم مى توان اين نتيجه را به روشنى گرفت كه اخلاق نه انسان را محدود مى كند و نه مانع پرورش انسانها است و نه غرائز خداداد را سركوب مى نمايد. بلكه كار اخلاق بهره گيرى از آزادى انسان در مسير سعادت و رهبرى غرائز براى رسيدن به كمال مطلوب است. با توجّه به اين تفسير صحیح از آزادی، پاسخ بسيارى از سخنان مخالفان اخلاق روشن مى شود.[48]
منافاتِ داشتن فسادستیزی با آزادى؟
از آنچه تا به حال گفتیم روشن شد که از افتخارات انسان اين است كه دستگاه آفرينش، او را آزاد آفريده و دست او را در انتخاب راه و شيوه زندگى، كاملا باز گذارده است. با در نظر گرفتن چنين اصلّى، چگونه اسلام دستور مى دهد كه افراد با ايمان همديگر را به كارهاى نيك دعوت كنند و از كارهاى بد باز بدارند؟ آيا اجراى دو اصل امر به معروف و نهى از منكر، مايه سلب آزادى از انسانها و افراد جامعه نيست؟!
در پاسخ به این سؤال باید گفت مقصود از امر به معروف و نهى از منكر كه دو ركن بزرگ اجتماعى اسلام به شمار مى روند، همان دعوت و راهنمايى افراد به كارهاى نيك و سودمند و بازداشتن آنان از كارهاى زشت و مبارزه با انواع انحراف هاى اجتماعى و اخلاقى است.
پيش از همه، بايد ديد كه آيا اجراى اين دو اصل در اجتماعى كه افراد آن معمولا همه با هم همبستگى كامل دارند و سرنوشت همه را يك چيز تشكيل مى دهد، به سود جامعه هست يا نه؟ هرگاه اجراى چنين اصلّى به نفع اجتماع باشد، بايد در اين صورت به خاطر فوايد مهمّ آن از آزادى فردى كاست و آزادى افراد را در چهارچوب اين اصل محدود ساخت.
در شيوه زندگى دسته جمعى با سرنوشت مشترك، مبارزه با فساد و دعوت مردم به كارهاى نيك، يك وظيفه خطير اجتناب ناپذير است. زيرا در اين نوع زندگى، همه افراد يك اجتماع به صورت اعضاى يك خانواده در مى آيند و پيوند وحدت و ارتباط آن چنان در ميان آنان محكم و استوار مى گردد كه هيچ فردى نمى تواند براى خود حساب جداگانه اى باز كند و خود را از نتايج اعمال خوب و بد ديگران جدا فرض كند. در چنين اجتماعى تمام افراد، در سود و زيان اعمال يكديگر كاملا شريك و سهيم بوده و نتيجه عمل يك فرد دامن گير همه افراد مى شود.
اينجاست كه هيچ فردى هرچه هم خود را دور از اجتماع تصوّر كند، نمى تواند تماشاگر صحنه زندگى گردد و خود را از سود و زيان كارهاى افراد ديگر دور بدارد. روى همين پيوند و ارتباط است كه اگر بر اثر خلافكارى برخى، ضربه اقتصادى يا فرهنگى بر پيكر اجتماعى وارد شد، دود آن به چشم همه رفته و همه در برابر آن متأثّر خواهند شد.
انحراف هاى اخلاقى، بسان بيمارى هاى واگيردارى است كه خواه ناخواه دامن ديگران را نيز مى گيرد. هرگاه ميكروب در نقطه اى پيدا شد، فورا بايد مبارزه پيگيرى بر ضدّ آن آغاز نمود و ديگران را از معاشرت با آن بيمار بازداشت. در غير اين صوت، همه كشور و يا كشورها را فرا مى گيرد. همچنين، انحراف اخلاقى و اجتماعى و هر نوع آلودگى فكرى و روحى، بسانِ بيمارى جسمى، برق آسا در دل اجتماع رسوخ نموده و همه اجتماع را فرا مى گيرد.
باید گفت اجراى پيگير اصل «مبارزه با انحراف هاى اخلاقى و اجتماعى» ضامن سعادت اجتماعى است كه افراد آن در كنار يكديگر زندگى مى كنند و سكوت در برابر گناه و مفاسد، غلط و گناهى بزرگ است و هرگز نمى توان حساب فرد را از حساب جامعه جدا ساخت. در حقيقت يك فرد مبارز، از حقوق خود و اجتماعى كه در آن زندگى مى كند دفاع مى نمايد و هرگز نبايد اصل آزادى افراد بهانه شود كه ما از اين وظيفه انسانى شانه خالى كنيم و بايد به اين نكته توجّه و ايمان داشته باشيم كه آزادى افراد تا آنجا محترم است كه سلب آزادى از ديگران نكند و مصالح جامعه را به خطر نيافكند. قرآن مجيد با واقع بينی خاصّى كه از ويژگىهاى اين كتاب آسمانى است به اين حقيقت اشاره كرده و در آیه ۲۵ سوره انفال مى فرمايد: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً؛ و از فتنه اى بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمى رسد [بلكه همه را فراخواهد گرفت؛ چراكه ديگران سكوت اختيار كردند]».
اجتماع ما بسان كشتى بزرگى است كه در آن كالاهاى تجارتى حمل شده و سرنشينانى نيز همراه دارد. هر فردى از سرنشينان در طىّ راه مختار و آزاد مى باشد، ولى او هرگز نمى تواند زير پوشش «آزادى فردى» بدنه كشتى و يا زير پاى خود را سوراخ كند و در مقام پاسخ بگويد: من نقطه اى از كشتى را مورد تصرّف قرار مى دهم كه زير پاى من قرار گرفته است. چنين جوابى از اين فرد پذيرفته نيست؛ زيرا تنها سلامت خويشتن را به خطر نمى افكند، بلكه او با اين عمل سرنوشت همه سرنشينان و كالاهاى تجارتى را به خاطر افكنده و همه را به سوى نابودى و نيستى سوق مى دهد. جامعه ما نيز بسان كشتى است. افراد جامعه سرنشينان اين كشتى مى باشند. آنان در ضرر و نفع يكديگر شريك و سهيم اند و هرگز نمى توان حساب فرد را از اجتماع جدا نمود.
روش اسلام درباره محترم شمردن آزادى هاى فردى با روش مكتب هاى امروز جهان يك تفاوت حقيقى دارد. در جهان امروز آزادى تا آنجا محترم است كه از ناحيه فرد، ضررى متوجّه اجتماع نگردد و منافع ديگران به خطر نيفتد. هرچند به ضرر خود آن شخص تمام گردد و بر سعادت او لطمه جبران ناپذير وارد سازد. ولى در اسلام آزادى فردى تا آنجا محترم است كه مزاحم ديگران نباشد و سقوط و آلودگى اجتماع را فراهم نسازد. همچنين به سعادت خودش نيز لطمه اى وارد نكند و كارى انجام ندهد كه موجب بدبختى او گردد.[49]
جمع بندی
از آنچه گفتیم، معلوم شد که آزادگی از اسارت های دنيوی و نفسانی، به عنوان یکی از فضائل اخلاقی چه اندزه زیبنده یک انسان است. به همین دلیل است که پرهیزکاران براى آزادى خود همه کار می کنند تا از بند اسارت نفس رهایى يابند. آنها لحظه اى حريّت خود را، در زندان هوس نمى بينند. نفس آنها در برابر هيچ ظالمى، حتی بزرگ ترين ظالم ها يعنى شيطان و نفس امّاره سرخم نمى كند گرچه جسم آنها به بردگى و زندان و اسارت كشيده شود.
چنان كه درباره حضرت يوسف عليه السلام می دانیم که با او چه ها که نکردند ولى آن پیامبر خدا تن به اسارت هوى و هوس نداد و در چنگال گناه گرفتار نشد. بردگى و زندان و اسارت را پذيرفت، ولى اسير نفس امّاره نشد و زبان حال و مقال وى چنين بود که: «قالَ رَبِ السِّجْنُ أَحَبُ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ؛[50] خداى من! زندان براى من بهتر است از آنچه مرا به آن دعوت مى كنند». او چنین مناجات می کرد زیرا که می دانست در زندان بودنِ جسم راحت تر از زندانى بودن روح در چنگال هوى و هوس زنى مثل زليخا است.[51]
در روايتى از امام صادق عليه السلام می خوانیم: «... كَمَا كَانَ يُوسُفُ الصِّدِّيقُ الْأَمِينُ (ص) لَمْ يَضْرُرْ حُرِّيَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِرَ ...؛ [52] يوسف راستگو و امين، حرّيتش با بردگى و اسارت خدشه دار نشد...».[53]
منابع:
1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (شرح خطبه متقين)
2. اخلاق در قرآن
3. اسلام در يك نگاه
4. پاسخ به پرسشهاى مذهبى
5. پيام امام امير المومنين عليه السلام
6. پيام قرآن
7. پيدايش مذاهب
8. خدا را چگونه بشناسيم
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.