پاسخ اجمالی:
براى جمع بين اين دو دستور، سه وجه ممكن است:
1. بايد توجّه داشت كه ما هم قانون داريم و هم يك سلسله مسائل اخلاقى. قانون اسلام، قصاص شرعى را به عنوان حقّ کسانی که مورد ظلم واقع می شوند، محترم شمرده است. اين قانون عامل كنترل كننده اى براى جنايتکاران و ضامن امنیّت و نظم اجتماع است. ولى خودِ قانون گذار، در كنار اين قانون، عفو را نيز به عنوان ارزشى اخلاقى قرار داده است؛ جايگاه اين اخلاق از آن قانون بالاتر است.
۲. انتقام برای كسى است كه قابل هدايت نيست؛ برای فرد لجوجى است كه اگر قصاص نشود، فردا چند نفر ديگر را نيز به قتل مى رساند.
۳.اصل بر عفو است و قصاص استثنایى در اين اصل است؛ شاخه اصلّى عفو و شاخه فرعى انتقام است. عمل به اصل مقدم بر فرع است؛ مگر اينكه خصوصيتى در مورد يافت شود و موجب مصداق یافتن شرایط آن استثنا گردد. مثلا فردى كه قابل اصلاح نيست بايد حتما قصاص شود.
پاسخ تفصیلی:
در اسلام درباره عفو يا قصاص دو نوع دستور و توصیه داریم: گروهی از آموزه های دینی تأکید بر عفو دارند؛ دسته ای دیگر از آنها دستور به مقابله به مثل در درگیری ها و مواجهه های عداوت آمیز است. مثلا در آيه 194 سوره بقره می خوانیم: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَااعْتَدى عَلَيْكُمْ؛ و هر كس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد». یا برای مثال در آیه ۴۵ سوره مائده این مضمون به چشم می خورد که: «وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ؛ و بر آنها [بنى اسرائيل] در آن [تورات] مقرر داشتيم كه جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بينى در برابر بينى و گوش در مقابل گوش و دندان در برابر دندان مى باشد، و هر زخمى، قصاص دارد». یا می بینیم که خداوند متعال در جایی دیگر یعنی در آیه ۱۷۹ سوره بقره می فرماید: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ؛ و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است اى صاحبان خِرد».
حال این سؤال به وجود می آید که جمع بين اين دو دستور چگونه ممکن است؟ آيا در این بین تضادى وجود ندارد؟ از يك طرف امر به انتقام و قصاص و از سوى ديگر توصيه به عفو و گذشت!
جواب اين است كه براى جمع بين اين دو دستور، سه وجه ممكن است گفته شود:
۱. بايد توجّه داشت كه ما هم قانون داريم و هم يك سلسله مسائل اخلاقى. قانون اسلام، قصاص و انتقام شرعى را به عنوان حقّ کسانی که مورد ظلم واقع می شوند، محترم شمرده است. اگر اين قانون نباشد، جنايتكاران جسورتر مى شوند. اين قانون عامل كنترل كننده اى براى جنايتکاران و ضامن امنیت نظم اجتماع است. ولى خودِ قانون گذار، در كنار اين قانون، عفو را نيز به عنوان ارزشى اخلاقى قرار داده است؛ جايگاه اين اخلاق از آن قانون بالاتر است و فردى كه متخلّق به اين اخلاق شود، جايگاهش بالاتر از كسى است كه قدرت عفود ندارد.
خداوند متعال در آیه 90 سوره نحل مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ؛ خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد». اولى (عدل) قانون و دومى (احسان) اخلاق است. اولى وظيفه و دومى انسانيت است. اگر كسى به من نيكى كرد، عدالت به عنوان يك قانون حكم مى كند كه به او همان قدر نيكى كنم. ولى اخلاق حكم مى كند كه بيشتر از آنچه به من نيكى كرده و به او احسان كنم.
در مكتب آسمانى اسلام، عملى ساختن قوانين دينى معيار دادگرى و انصاف است و تخلّق به مكارم اخلاق، مايه كمال معنوى و فضيلت. امام على عليه السّلام مى فرمايد: «الْعَدْلُ أَنَّكَ إِذَا ظُلِمْتَ أَنْصَفْتَ وَ الْفَضْلُ أَنَّكَ إِذَا قَدَرْتَ عَفَوْتَ؛[1] عدل اين است كه اگر مورد ستم واقع شدى، با ستم كننده خود منصفانه رفتار نمائى و براى كيفر او از مرز حق و قانون تجاوز نكنى و فضيلت اين است كه اگر قدرت به دست آوردى از مجازاتش چشم پوشى كنى و او را مشمول عفو و بخشش قرار دهى».
۲. انتقام برای كسى است كه قابل هدايت نيست؛ برای فرد لجوجى است كه اگر قصاص نشود، فردا چند نفر ديگر را نيز به قتل مى رساند. برای انسانى است كه نورانيت فطرى خود را از دست داده و قلبش به تاريكى گرایيده است. برای فردى است كه ريشه انسانيت و وجدان در درون او مرده است.[2] چنین شخصی نباید مشمول عفو قرار بگیرد.
در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السّلام مى خوانيم: «الْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئِيمِ بِقَدْرِ إِصْلَاحِهِ مِنَ الْكَرِيمِ؛[3] عفو و گذشت افراد ليم و پست را فاسد مى كند به همان اندازه كه افراد با شخصيت را اصلاح مى نمايد». در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «الْعَفْوُ عَنِ الْمُقِرِّ، لَا عَنِ الْمُصِرِّ؛[4] عفو درباره كسى است كه اعتراف و اقرار به گناه خود داشته باشد، نه در مورد كسى كه بر گناه اصرار دارد». نيز در حديث ديگرى از همان امام همام آمده است كه فرمود: «جَازِ بِالْحَسَنَةِ وَ تَجَاوَزْ عَنِ السَّيِّئَةِ مَا لَمْ يَكُنْ ثَلْماً فِي الدِّينِ أَوْ وَهْناً فِي سُلْطَانِ الْإِسْلَامِ؛[5] نيكى ها را به نيكى پاداش بده و از بدى ها صرف نظر كن، مادام كه لطمه اى بر دين يا سستى بر حكومت اسلامى وارد نمى كند».
در حديثى نيز از امام زين العابدين على بن الحسين عليهما السّلام در تأييد همين سخن آمده است كه فرمود: «حَقُّ مَنْ أَسَاءَكَ أَنْ تَعْفُوَ عَنْهُ وَ إِنْ عَلِمْتَ أَنَّ الْعَفْوَ عَنْهُ يُضِرُّ انْتَصَرْتَ[6] قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى "وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ"؛[7] حق كسى كه به تو بدى كرده اين است كه او را عفو كنى، ولى اگر مى دانى عفو او سبب زيان مى شود، مى توانى انتقام بگيرى، خداوند متعال مى فرمايد :"كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى طلبد، ايرادى بر او نيست"».[8]
بنابراین کسی که اعتراف به گناه خود نداشته باشد و گذشت از او موجب زیان شود، مُستحق عفو نیست. در مقابل، عفو و گذشت سزاوار انسانى است كه واقعا نادم و پشيمان است و اگر هم قصاص نشود، زير تازيانه وجدان قصاص مى شود و بيدار مى گردد.
۳. اصل بر عفو است و قصاص استثنایى در اين اصل است؛ شاخه اصلّى عفو و شاخه فرعى انتقام است. عمل به اصل مقدم بر فرع است؛ مگر اينكه خصوصيتى در مورد يافت شود و موجب مصداق یافتن شرایط آن استثنا گردد. مثلا فردى كه قابل اصلاح نيست بايد حتما قصاص شود.[9] با این حال نبايد وجود امکان اين گونه استثناها سبب سوء استفاده گردد و هر كس به بهانه اينكه عفو و گذشت سبب جرئت و جسارت بدكاران و خاطيان است، به انتقام جويى بپردازد. بلكه بايد از روى خلوص و عدم تعصب موارد استثنا از اصل عفو و گذشت را با دقت شناخت و طبق آن عمل كرد.[10]
منابع:
1. اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (شرح خطبه متقين)
2. اخلاق در قرآن
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.